۱۴۴٬۵۹۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''عقلانیت و معنویت'''، نوشته [[دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی]] (متولد ۱۳۱۳ش)، فیلسوف و پژوهشگر حوزه حکمت و فلسفه که به بررسی عمیق مفاهیم عقلانیت و معنویت در بستر تفکر اسلامی میپردازد و جایگاه فلسفه اسلامی را در برابر چالشهای فلسفه غرب تبیین میکند، همچنین رابطه پیچیده عرفان و فلسفه را مورد کنکاش قرار میدهد. | '''عقلانیت و معنویت'''، نوشته [[ابراهیمی دینانی، غلامحسین|دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی]] (متولد ۱۳۱۳ش)، فیلسوف و پژوهشگر حوزه حکمت و فلسفه که به بررسی عمیق مفاهیم عقلانیت و معنویت در بستر تفکر اسلامی میپردازد و جایگاه فلسفه اسلامی را در برابر چالشهای فلسفه غرب تبیین میکند، همچنین رابطه پیچیده عرفان و فلسفه را مورد کنکاش قرار میدهد. | ||
==اهمیت کتاب== | ==اهمیت کتاب== | ||
| خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
جایگاه فلسفه اسلامی در برابر فلسفه مغربزمین: این بخش با طرح سوال بنیادین درباره جایگاه فلسفه اسلامی در مواجهه با فلسفه غرب آغاز میشود. نویسنده به تاریخچه انتقال فلسفه یونانی به جهان اسلام و نقش مترجمان مسلمان میپردازد. او همچنین دیدگاههای متفکرانی چون | جایگاه فلسفه اسلامی در برابر فلسفه مغربزمین: این بخش با طرح سوال بنیادین درباره جایگاه فلسفه اسلامی در مواجهه با فلسفه غرب آغاز میشود. نویسنده به تاریخچه انتقال فلسفه یونانی به جهان اسلام و نقش مترجمان مسلمان میپردازد. او همچنین دیدگاههای متفکرانی چون [[غزالی، محمد بن محمد|امام غزالی]] را که منکر فلسفه بودند و همچنین نقش [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] را بهعنوان یک فیلسوف برجسته که فلسفهای نوین ارائه کرد، بررسی میکند. این قسمت به تفاوتهای اساسی میان فلسفه اسلامی (با تاکید بر وحی الهی) و فلسفه غربی میپردازد و چالشهای فکری ناشی از نظریات متفکران غربی مانند [[داروین]]، [[فروید]]، و [[سارتر]] را برای جایگاه انسان و معرفت تحلیل میکند<ref>متن کتاب، ص30- 9</ref>. | ||
سنت و تجدد: در این قسمت، مفاهیم "سنت" و "تجدد" تحلیل میشوند و رابطه آنها با اندیشه موردبحث قرار میگیرد. نویسنده تاکید میکند که تجدد صرفاً یک رویداد زمانی نیست، بلکه نوعی "اندیشه" و "نگاه نو" است. او به نقد دیدگاههای برخی از متفکران غربی در مورد مدرنیته میپردازد و لزوم حفظ ارتباط با گذشته برای درک صحیح حال و آینده را تشریح میکند. این بخش همچنین به سوالات اساسی درباره تعریف فلسفه و تمایز آن از علوم دیگر میپردازد و نشان میدهد که فلسفه به نیازهای فکری و بنیادی پاسخ میدهد، نه صرفاً نیازهای روزمره<ref>همان، ص36- 31</ref>. | سنت و تجدد: در این قسمت، مفاهیم "سنت" و "تجدد" تحلیل میشوند و رابطه آنها با اندیشه موردبحث قرار میگیرد. نویسنده تاکید میکند که تجدد صرفاً یک رویداد زمانی نیست، بلکه نوعی "اندیشه" و "نگاه نو" است. او به نقد دیدگاههای برخی از متفکران غربی در مورد مدرنیته میپردازد و لزوم حفظ ارتباط با گذشته برای درک صحیح حال و آینده را تشریح میکند. این بخش همچنین به سوالات اساسی درباره تعریف فلسفه و تمایز آن از علوم دیگر میپردازد و نشان میدهد که فلسفه به نیازهای فکری و بنیادی پاسخ میدهد، نه صرفاً نیازهای روزمره<ref>همان، ص36- 31</ref>. | ||
| خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام: در این بخش، از ماجرا گونه بودن فکر فلسفی، پیدایش فلسفه، تاریخ بشر از نظر آگوست کنت، رابطه فلسفه و طرح پرسش، نسبت فلسفه و دین و مخالفت عارفان و متکلمان، سخن به میان آمده است<ref>همان، ص66- 37</ref>. | ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام: در این بخش، از ماجرا گونه بودن فکر فلسفی، پیدایش فلسفه، تاریخ بشر از نظر آگوست کنت، رابطه فلسفه و طرح پرسش، نسبت فلسفه و دین و مخالفت عارفان و متکلمان، سخن به میان آمده است<ref>همان، ص66- 37</ref>. | ||
رابطه عرفان و فلسفه: این بخش بهتفصیل به کاوش در رابطه میان عرفان و فلسفه میپردازد. نویسنده این دو را "دو رشته معرفتی متمایز" معرفی میکند که دارای "موضوعات و روشهای متفاوت" هستند. بااینحال، او نشان میدهد که در جهان اسلام، این دو حوزه همواره در تعامل بودهاند و بسیاری از فیلسوفان برجسته نیز به عرفان گرایش داشتهاند. تمثیل مولوی در مورد نقاشان چینی و رومی برای تبیین سطوح مختلف معرفت و محدودیتهای عقل استدلالی به کار میرود. داستان موسی و خضر نیز برای نشاندادن محدودیتهای عقل ظاهری در برابر حکمت باطنی استفاده میشود. این بخش تاکید میکند که عرفان نیز نوعی شناخت است که از طریق شهود و اشراق حاصل میشود، با روشی متفاوت از استدلال فلسفی. نویسنده همچنین به فیلسوفان عارفی مانند [[ابن سینا]] و [[سهروردی]] اشاره میکند که در تفکرشان عناصر عرفانی و فلسفی را در هم آمیختهاند<ref>همان، ص106- 67</ref>. | رابطه عرفان و فلسفه: این بخش بهتفصیل به کاوش در رابطه میان عرفان و فلسفه میپردازد. نویسنده این دو را "دو رشته معرفتی متمایز" معرفی میکند که دارای "موضوعات و روشهای متفاوت" هستند. بااینحال، او نشان میدهد که در جهان اسلام، این دو حوزه همواره در تعامل بودهاند و بسیاری از فیلسوفان برجسته نیز به عرفان گرایش داشتهاند. تمثیل مولوی در مورد نقاشان چینی و رومی برای تبیین سطوح مختلف معرفت و محدودیتهای عقل استدلالی به کار میرود. داستان موسی و خضر نیز برای نشاندادن محدودیتهای عقل ظاهری در برابر حکمت باطنی استفاده میشود. این بخش تاکید میکند که عرفان نیز نوعی شناخت است که از طریق شهود و اشراق حاصل میشود، با روشی متفاوت از استدلال فلسفی. نویسنده همچنین به فیلسوفان عارفی مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] اشاره میکند که در تفکرشان عناصر عرفانی و فلسفی را در هم آمیختهاند<ref>همان، ص106- 67</ref>. | ||
حکمت اشراق: این بخش به معرفی و تبیین "فلسفه اشراق" [[سهروردی]]، فیلسوف برجسته اسلامی میپردازد. [[سهروردی]] بهعنوان بنیانگذار این مکتب، اندیشههای خود را بر اساس مفهوم "نور" و "ظلمت" استوار کرده و در پی ایجاد پلی میان فلسفه یونانی (بهویژه [[افلاطون]] و [[ارسطو]]) و حکمت کهن ایران بوده است. بحث "اصالت ماهیت" سهروردی و نظریه معرفت اشراقی وی که بر مکاشفه و اشراق تکیه دارد بهتفصیل موردبررسی قرار میگیرد. نویسنده همچنین به نقش ایران باستان، حکمت خسروانی و اندیشه زرتشتی در شکلگیری این مکتب اشاره میکند و نشان میدهد که سهروردی چگونه توانسته است باتکیهبر این میراثها، فلسفهای نوین و اصیل را در جهان اسلام ارائه دهد و همچنین به نقد فلسفه تحلیلی میپردازد <ref>همان، ص148- 107</ref>. | حکمت اشراق: این بخش به معرفی و تبیین "فلسفه اشراق" [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]]، فیلسوف برجسته اسلامی میپردازد. [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] بهعنوان بنیانگذار این مکتب، اندیشههای خود را بر اساس مفهوم "نور" و "ظلمت" استوار کرده و در پی ایجاد پلی میان فلسفه یونانی (بهویژه [[افلاطون]] و [[ارسطو]]) و حکمت کهن ایران بوده است. بحث "اصالت ماهیت" [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] و نظریه معرفت اشراقی وی که بر مکاشفه و اشراق تکیه دارد بهتفصیل موردبررسی قرار میگیرد. نویسنده همچنین به نقش ایران باستان، حکمت خسروانی و اندیشه زرتشتی در شکلگیری این مکتب اشاره میکند و نشان میدهد که سهروردی چگونه توانسته است باتکیهبر این میراثها، فلسفهای نوین و اصیل را در جهان اسلام ارائه دهد و همچنین به نقد فلسفه تحلیلی میپردازد <ref>همان، ص148- 107</ref>. | ||
عقلانیت و معنویت در اسلام: این بخش نهایی به بررسی جامع مفاهیم "عقلانیت" و "معنویت" در بستر تفکر اسلامی میپردازد. نویسنده تاکید میکند که عقلانیت و معنویت در اسلام نهتنها در تضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و معنویت حقیقی بدون عقلانیت پایدار نخواهد بود. او انواع مختلف "عقل" در سنت اسلامی را توضیح داده و نشان میدهد که معنویت حقیقی در چارچوب عقلانیت و تامل به دست میآید، نه صرفاً احساسات سطحی. این بخش به ارتباط تنگاتنگ عشق و خرد، وحی و عقل و چگونگی رفع تعارضهای ظاهری بین آنها در اندیشه اسلامی میپردازد. بر سنت تفسیری قرآن در تبیین عقلانیت و معنویت اشاره میکند و بر لزوم فهم یکپارچه دین و فلسفه در اسلام تاکید دارد<ref>همان، ص174- 149</ref>. | عقلانیت و معنویت در اسلام: این بخش نهایی به بررسی جامع مفاهیم "عقلانیت" و "معنویت" در بستر تفکر اسلامی میپردازد. نویسنده تاکید میکند که عقلانیت و معنویت در اسلام نهتنها در تضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و معنویت حقیقی بدون عقلانیت پایدار نخواهد بود. او انواع مختلف "عقل" در سنت اسلامی را توضیح داده و نشان میدهد که معنویت حقیقی در چارچوب عقلانیت و تامل به دست میآید، نه صرفاً احساسات سطحی. این بخش به ارتباط تنگاتنگ عشق و خرد، وحی و عقل و چگونگی رفع تعارضهای ظاهری بین آنها در اندیشه اسلامی میپردازد. بر سنت تفسیری قرآن در تبیین عقلانیت و معنویت اشاره میکند و بر لزوم فهم یکپارچه دین و فلسفه در اسلام تاکید دارد<ref>همان، ص174- 149</ref>. | ||