نقد ادبی با رویکرد شناختی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
جز (جایگزینی متن - ' ؛' به '؛')
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۴۵: خط ۴۵:
تفسیر ادبیات کنشی اجتماعی است که باعث می‌شود دانش، تمرکز، تجربه و شناخت مخاطب گسترش پیدا کند. در نتیجه نقد ادبی را می‌توان قلمرویی از دانش معرفی کرد که به واسطۀ آن معیارهایی در اثر ادبی سنجیده می‌شوند که با سرشت انسان در ارتباطند.
تفسیر ادبیات کنشی اجتماعی است که باعث می‌شود دانش، تمرکز، تجربه و شناخت مخاطب گسترش پیدا کند. در نتیجه نقد ادبی را می‌توان قلمرویی از دانش معرفی کرد که به واسطۀ آن معیارهایی در اثر ادبی سنجیده می‌شوند که با سرشت انسان در ارتباطند.


مغز انسان اطلاعاتی را به واسطۀ حواس خود از متن دریافت می‌کند و با مرتبط کردن آن اطلاعات ادراکی به واسطۀ دانش پیشین و شکل‌گیری استنتاج، به آن متن معنا می‌دهد. غالباً اینطور تصور می‌شود که انسان تنها دارای پنج حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه است؛ اما بنا به تحقیقات بروس دوری، اگر «حس» را تشخیص اطلاعات از سوی سلول‌های حسی به واسطۀ بخشی خاص از مغز دانسته شود، دست‌کم 21 حس وجود دارد که به شناخت جهان پیرامون به انسان کمک می‌کند؛ از جمله حس تشنگی، حس درد، حس گرسنگی، حس حرارت و ...؛ در نتیجه حواس را به د ودستۀ حواس درونی و بیرونی می‌توان تقسیم و سپس با یکدیگر ترکیب کرد تا امکان شناخت محیط پیرامون فراهم شود.
مغز انسان اطلاعاتی را به واسطۀ حواس خود از متن دریافت می‌کند و با مرتبط کردن آن اطلاعات ادراکی به واسطۀ دانش پیشین و شکل‌گیری استنتاج، به آن متن معنا می‌دهد. غالباً اینطور تصور می‌شود که انسان تنها دارای پنج حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه است؛ اما بنا به تحقیقات بروس دوری، اگر «حس» را تشخیص اطلاعات از سوی سلول‌های حسی به واسطۀ بخشی خاص از مغز دانسته شود، دست‌کم 21 حس وجود دارد که به شناخت جهان پیرامون به انسان کمک می‌کند؛ از جمله حس تشنگی، حس درد، حس گرسنگی، حس حرارت و...؛ در نتیجه حواس را به د ودستۀ حواس درونی و بیرونی می‌توان تقسیم و سپس با یکدیگر ترکیب کرد تا امکان شناخت محیط پیرامون فراهم شود.


خوانش و تفسیر متون ادبی به درک بهتر متن منجر می‌شوند و انسان از خلال تفسیر امکان مواجهه با پیچیدگی‌های زندگی را درون متن پیدا می‌کند. این تفسیر به خودآگاهی و وسعت دید مخاطب می‌انجامد، در نتیجه پیوند لاینفک ادبیات و انسان را نمایان می‌سازد. در واقع تفسیر ادبیات یک کنش اجتماعی قلمداد می‌شود که باعث می‌شود دانش، تمرکز، تجربه و شناخت مخاطب گسترش پیدا کند. در نتیجه نقد ادبی را می‌توان قلمرویی از دانش معرفی کرد که به واسطۀ آن معیارهایی در اثر ادبی مورد سنجش قرار می‌گیرند که با سرشت انسان در ارتباط هستند. پس نقد ادبی در پی یافتن ارتباط میان ادبیات و انسان است و نه خوانش متنی دربارۀ انسان که این خود محلی برای رفع سوءتفاهم‌های دیدگاهی بی‌شماری است؛ چراکه بسیاری از نقدها برای مثال در ادبیات داستانی، صرفاً به چگونگی شخصیت‌پردازی و واکنش‌های شخصیت‌های داستانی یا رخدادها می‌پردازند؛ زیرا در این نگاه، نقد ادبی را چیزی دربارۀ انسان می‌دانند.
خوانش و تفسیر متون ادبی به درک بهتر متن منجر می‌شوند و انسان از خلال تفسیر امکان مواجهه با پیچیدگی‌های زندگی را درون متن پیدا می‌کند. این تفسیر به خودآگاهی و وسعت دید مخاطب می‌انجامد، در نتیجه پیوند لاینفک ادبیات و انسان را نمایان می‌سازد. در واقع تفسیر ادبیات یک کنش اجتماعی قلمداد می‌شود که باعث می‌شود دانش، تمرکز، تجربه و شناخت مخاطب گسترش پیدا کند. در نتیجه نقد ادبی را می‌توان قلمرویی از دانش معرفی کرد که به واسطۀ آن معیارهایی در اثر ادبی مورد سنجش قرار می‌گیرند که با سرشت انسان در ارتباط هستند. پس نقد ادبی در پی یافتن ارتباط میان ادبیات و انسان است و نه خوانش متنی دربارۀ انسان که این خود محلی برای رفع سوءتفاهم‌های دیدگاهی بی‌شماری است؛ چراکه بسیاری از نقدها برای مثال در ادبیات داستانی، صرفاً به چگونگی شخصیت‌پردازی و واکنش‌های شخصیت‌های داستانی یا رخدادها می‌پردازند؛ زیرا در این نگاه، نقد ادبی را چیزی دربارۀ انسان می‌دانند.
خط ۵۱: خط ۵۱:
در این مجلد از سه‌گانۀ نقد ادبی با رویکرد شناختی، به چیستی و چگونگی کاربرد همگانی‌های شناختی از جمله بدن‌مندی، طرح‌واره‌ها، مقوله‌بندی و محیط در تحلیل و نقد متون ادبی از جمله اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، یدالله رؤیایی، رضا براهنی، صادق هدایت و بسیاری از دیگر متون پرداخته شده است. به عبارتی دیگر در این کتاب کوشیده شده بر اساس عوامل متفاوتی که بر محدودکردن مفهوم‌سازی انسان تأثیر می‌گذارند، به ابزارهایی برای نقد ادبی رسیده و از خلال این ابزارها به بررسی آثار ادبی پرداخته شود که این ابزارهای شناختی مورد استفاده در نقد ادبی عبارتند از بدن‌مندی، محیط، تجربه، مقوله‌بندی و دریافت. در واقع این عوامل خود منجر به شکل‌گیری مفاهیم ابتدایی و همگانی در زبان انسان می‌شوند و همچنین به عنوان ابزاری در نقد ادبی مورد استفاده قرار گیرند.
در این مجلد از سه‌گانۀ نقد ادبی با رویکرد شناختی، به چیستی و چگونگی کاربرد همگانی‌های شناختی از جمله بدن‌مندی، طرح‌واره‌ها، مقوله‌بندی و محیط در تحلیل و نقد متون ادبی از جمله اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، یدالله رؤیایی، رضا براهنی، صادق هدایت و بسیاری از دیگر متون پرداخته شده است. به عبارتی دیگر در این کتاب کوشیده شده بر اساس عوامل متفاوتی که بر محدودکردن مفهوم‌سازی انسان تأثیر می‌گذارند، به ابزارهایی برای نقد ادبی رسیده و از خلال این ابزارها به بررسی آثار ادبی پرداخته شود که این ابزارهای شناختی مورد استفاده در نقد ادبی عبارتند از بدن‌مندی، محیط، تجربه، مقوله‌بندی و دریافت. در واقع این عوامل خود منجر به شکل‌گیری مفاهیم ابتدایی و همگانی در زبان انسان می‌شوند و همچنین به عنوان ابزاری در نقد ادبی مورد استفاده قرار گیرند.


این ابزارهای شناختی که ریشه در ساختار مغز انسان و تعامل او با محیط دارند، در نقد ادبی نیز می‌توانند استفاده شوند و نقدی با محوریت زیست انسان ارائه دهند و به تحلیل و ارزیابی متن در حوزه‌های متفاوت از جمله بررسی جهان متن و فضای ذهنی شخصیت‌ها، شمایل‌گونگی یا ناشمایل‌گونگی میان صورت و معنا، تمایز جریان‌های شعری بر اساس طرح‌واره‌ها، تفاوت بینامتنیت با سرقت ادبی و ... بپردازند. در واقع این عوامل خود منجر به شکل‌گیری مفاهیم ابتدایی و همگانی در زبان انسان می‌شوند و به‌مثابۀ ابزاری در نقد ادبی مورد استفاده قرار می‌گیرند که عبارتند از: بدن‌مندی، محیط، تجربه، مقوله‌بندی و دریافت. در این میان بررسی اصول دریافت به صورت مستقل در جلد سوم مطالعه شده است.
این ابزارهای شناختی که ریشه در ساختار مغز انسان و تعامل او با محیط دارند، در نقد ادبی نیز می‌توانند استفاده شوند و نقدی با محوریت زیست انسان ارائه دهند و به تحلیل و ارزیابی متن در حوزه‌های متفاوت از جمله بررسی جهان متن و فضای ذهنی شخصیت‌ها، شمایل‌گونگی یا ناشمایل‌گونگی میان صورت و معنا، تمایز جریان‌های شعری بر اساس طرح‌واره‌ها، تفاوت بینامتنیت با سرقت ادبی و... بپردازند. در واقع این عوامل خود منجر به شکل‌گیری مفاهیم ابتدایی و همگانی در زبان انسان می‌شوند و به‌مثابۀ ابزاری در نقد ادبی مورد استفاده قرار می‌گیرند که عبارتند از: بدن‌مندی، محیط، تجربه، مقوله‌بندی و دریافت. در این میان بررسی اصول دریافت به صورت مستقل در جلد سوم مطالعه شده است.


==جلد سوم==
==جلد سوم==
آن چیزی که «دریافت» می‌کنیم، الزاماً همان چیزی نیست که تجربه می‌کنیم. سازوکار «دریافت» که تجربۀ انسان و شناخت را ممکن می‌کند، دارای ریشه‌ای عصب‌شناختی است. تجربه‌های حسی انسان که به واسطۀ سازوکار دریافتی او فهمیده می‌شوند و سازوکار دریافتی ناخودآگاه انسان امکان ساخت یک کلیت را در ذهن او میسر می‌کند. تجربه در انسان به واسطۀ حس‌های مختلف او شکل گرفته، به شناخت منجر می‌شود و شناخت پدیده‌ها، اعم از اشیا، رخدادها یا آثار هنری، در انسان لذت ایجاد می‌کند. می‌توان گفت که چگونگی شکل‌گیری لذت که بر اثر ترشح هورمون‌هایی خاص در بدن ایجاد می‌شود، رابطه‌ای ناگسستنی با زیبایی دارد و انسان هرآنچه را که به مثابۀ امری زیبا می‌فهمد، از آن لذت می‌برد. در واقع ذهن انسان برای درک پدیده‌ها آنها را به صورت یک کل دریافت می‌کند؛ در نتیجه لذت ناشی از فهم آنها نیز به زیبایی‌ای کلی بازمی‌گردد. چون حجم ذهن برای داده‌هایی که ذخیره می‌شوند، نامحدود نیست؛ در نتیجه ذهن به صورت خودکار از قابلیتی برای ساده‌سازی پدیده‌ها استفاده می‌کند که عبارتند از نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت، تداوم، انسداد، شمول، تقارن و ... . از میان این اصول، اصل نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت و انسداد به منزلۀ ابزارهای شاخص‌تر در نقد ادبی مطرح شده‌اند. به همین دلیل در این جلد به چگونگی کاربرد این اصول در تحلیل متن و پیوند پرداخته شده، نشان داده شده که چگونه می‌توان از الفبای شعرشناسی شناختی برای تحلیل ادبیات بهره برد.
آن چیزی که «دریافت» می‌کنیم، الزاماً همان چیزی نیست که تجربه می‌کنیم. سازوکار «دریافت» که تجربۀ انسان و شناخت را ممکن می‌کند، دارای ریشه‌ای عصب‌شناختی است. تجربه‌های حسی انسان که به واسطۀ سازوکار دریافتی او فهمیده می‌شوند و سازوکار دریافتی ناخودآگاه انسان امکان ساخت یک کلیت را در ذهن او میسر می‌کند. تجربه در انسان به واسطۀ حس‌های مختلف او شکل گرفته، به شناخت منجر می‌شود و شناخت پدیده‌ها، اعم از اشیا، رخدادها یا آثار هنری، در انسان لذت ایجاد می‌کند. می‌توان گفت که چگونگی شکل‌گیری لذت که بر اثر ترشح هورمون‌هایی خاص در بدن ایجاد می‌شود، رابطه‌ای ناگسستنی با زیبایی دارد و انسان هرآنچه را که به مثابۀ امری زیبا می‌فهمد، از آن لذت می‌برد. در واقع ذهن انسان برای درک پدیده‌ها آنها را به صورت یک کل دریافت می‌کند؛ در نتیجه لذت ناشی از فهم آنها نیز به زیبایی‌ای کلی بازمی‌گردد. چون حجم ذهن برای داده‌هایی که ذخیره می‌شوند، نامحدود نیست؛ در نتیجه ذهن به صورت خودکار از قابلیتی برای ساده‌سازی پدیده‌ها استفاده می‌کند که عبارتند از نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت، تداوم، انسداد، شمول، تقارن و.... از میان این اصول، اصل نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت و انسداد به منزلۀ ابزارهای شاخص‌تر در نقد ادبی مطرح شده‌اند. به همین دلیل در این جلد به چگونگی کاربرد این اصول در تحلیل متن و پیوند پرداخته شده، نشان داده شده که چگونه می‌توان از الفبای شعرشناسی شناختی برای تحلیل ادبیات بهره برد.


به عبارت دیگر دریافت ارتباط تنگاتنگی با تجربۀ انسان از جهان پیرامون دارد و به رمزگذاری جهان به صورت نشانه‌های شمایلی (استعاره)، نمایه‌ای (مجاز)، و نمادین (قرارداد) بستگی دارد که امکان بازنمایی به واسطۀ ذهن را پیدا می‌کنند. در واقع آنچه که در ذهن منعکس می‌شود، خود جهان نیست، بلکه رمزگذاری تصویر جهان یا بازنمایی جهان در ذهن است که در نقد ادبی انعکاسی است از ذهن مخاطب در دریافت و ذهن مؤلف در شکل‌گیری جهان متن.
به عبارت دیگر دریافت ارتباط تنگاتنگی با تجربۀ انسان از جهان پیرامون دارد و به رمزگذاری جهان به صورت نشانه‌های شمایلی (استعاره)، نمایه‌ای (مجاز)، و نمادین (قرارداد) بستگی دارد که امکان بازنمایی به واسطۀ ذهن را پیدا می‌کنند. در واقع آنچه که در ذهن منعکس می‌شود، خود جهان نیست، بلکه رمزگذاری تصویر جهان یا بازنمایی جهان در ذهن است که در نقد ادبی انعکاسی است از ذهن مخاطب در دریافت و ذهن مؤلف در شکل‌گیری جهان متن.
خط ۶۲: خط ۶۲:
در فصل یکم دربارۀ اصل نقش و زمینه سخن گفته شده است. اصطلاح‌های گشتالتی نقش و زمینه یکی از مهم‌ترین عناصری است که دریافت انسان را به صورت «چیزی برجسته در پس‌زمینه» سازمان‌دهی می‌کند. به عبارتی «امکان سازمان‌دهی واقعیت را در آگاهی» فراهم می‌کند و این «آگاهی از خود» در آثار هنری و ادبی نیز منعکس می‌شود. در واقع نقش و زمینه یکی از شگفت‌ترین مباحث در نظریۀ گشتالت است که هم از نظر ادراکی و هم از نظر هنری اهمیت ویژه‌ای دارد و امکان تحلیل جهان گفتمان و متن را فراهم می‌کند.
در فصل یکم دربارۀ اصل نقش و زمینه سخن گفته شده است. اصطلاح‌های گشتالتی نقش و زمینه یکی از مهم‌ترین عناصری است که دریافت انسان را به صورت «چیزی برجسته در پس‌زمینه» سازمان‌دهی می‌کند. به عبارتی «امکان سازمان‌دهی واقعیت را در آگاهی» فراهم می‌کند و این «آگاهی از خود» در آثار هنری و ادبی نیز منعکس می‌شود. در واقع نقش و زمینه یکی از شگفت‌ترین مباحث در نظریۀ گشتالت است که هم از نظر ادراکی و هم از نظر هنری اهمیت ویژه‌ای دارد و امکان تحلیل جهان گفتمان و متن را فراهم می‌کند.


ذهن انسان اجزایی را که دارای ویژگی‌های مشابه هستند، به صورت یک مجموعۀ واحد می‌بیند. اجزای مشابه یکی از روش‌های ساده‌سازی ذهنی برای درک و دریافت یک تجربه یا پدیده است. مشابهت می‌تواند در شکل، اندازه، رنگ، فاصله، جهت و ... وجود داشته باشد که البته مشابهت در اندازه نسبت به دیگر عوامل مشابه دارای گشتالت قوی‌تری است. در فصل دوم به بررسی اصل مشابهت و مجاورت پرداخته شده است.
ذهن انسان اجزایی را که دارای ویژگی‌های مشابه هستند، به صورت یک مجموعۀ واحد می‌بیند. اجزای مشابه یکی از روش‌های ساده‌سازی ذهنی برای درک و دریافت یک تجربه یا پدیده است. مشابهت می‌تواند در شکل، اندازه، رنگ، فاصله، جهت و... وجود داشته باشد که البته مشابهت در اندازه نسبت به دیگر عوامل مشابه دارای گشتالت قوی‌تری است. در فصل دوم به بررسی اصل مشابهت و مجاورت پرداخته شده است.


بسیاری از مهارت‌های شناختی بر اساس اصل انسداد شکل می‌گیرد و ریشۀ حل مسائل در این اصل قرار دارد؛ به گونه‌ای که بعدها در دیگر فعالیت‌های کودک و بزرگسال مانند حل جدول، حل معما، یافتن راه‌حل و جواب مسئله، گره‌گشایی و یافتن معنای پنهان که منجر به ایجاد لذت می‌شود، ریشه در همین اصل دارد. در فصل پایانی کتاب به اصل انسداد: سکوت پرداخته شده است.<ref> [https://literaturelib.com/books/5553 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>
بسیاری از مهارت‌های شناختی بر اساس اصل انسداد شکل می‌گیرد و ریشۀ حل مسائل در این اصل قرار دارد؛ به گونه‌ای که بعدها در دیگر فعالیت‌های کودک و بزرگسال مانند حل جدول، حل معما، یافتن راه‌حل و جواب مسئله، گره‌گشایی و یافتن معنای پنهان که منجر به ایجاد لذت می‌شود، ریشه در همین اصل دارد. در فصل پایانی کتاب به اصل انسداد: سکوت پرداخته شده است.<ref> [https://literaturelib.com/books/5553 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>