ابن خفیف شیرازی، محمد بن‌ خفیف: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۴۴: خط ۴۴:
    '''ابن خَفیف‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف‌ بن ‌اَسفكُشاذ(اسفكشار) ضبّى‌''' (د 371ق‌/981م‌)، معروف‌ به‌ '''شیخ‌ كبیر'''، از مشایخ‌ بزرگ‌ صوفیه فارس‌ و مؤسس‌ سلسله خفیفیة‌.  
    '''ابن خَفیف‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف‌ بن ‌اَسفكُشاذ(اسفكشار) ضبّى‌''' (د 371ق‌/981م‌)، معروف‌ به‌ '''شیخ‌ كبیر'''، از مشایخ‌ بزرگ‌ صوفیه فارس‌ و مؤسس‌ سلسله خفیفیة‌.  


    شاگرد او ابوالحسن‌ دیلمى‌ كتابى‌ در سیرت‌ استاد خود نوشته‌ و از دیده‌ها و شنیده‌های‌ خود نكات‌ و روایات‌ بسیار درباره احوال‌ و اخلاق‌ او نقل‌ كرده‌ است‌. اصل‌ این‌ كتاب‌ از میان‌ رفته‌، ولى‌ ترجمه فارسى‌ آن‌ به‌ قلم‌ ركن‌الدین‌ یحیى‌ بن‌ جنید شیرازی‌ (سده 8 - 9ق‌) در دست‌ است‌ و مهم‌ترین‌ مأخذ درباره زندگانى‌ ابن‌ خفیف‌ به‌ شمار مى‌رود.  
    شاگرد او [[ابوالحسن‌ دیلمى‌]] كتابى‌ در سیرت‌ استاد خود نوشته‌ و از دیده‌ها و شنیده‌های‌ خود نكات‌ و روایات‌ بسیار درباره احوال‌ و اخلاق‌ او نقل‌ كرده‌ است‌. اصل‌ این‌ كتاب‌ از میان‌ رفته‌، ولى‌ ترجمه فارسى‌ آن‌ به‌ قلم‌ [[ركن‌الدین‌ یحیى‌ بن‌ جنید شیرازی‌]] (سده 8 - 9ق‌) در دست‌ است‌ و مهم‌ترین‌ مأخذ درباره زندگانى‌ ابن‌ خفیف‌ به‌ شمار مى‌رود.  
    ==تولد==
    ==تولد==
    به‌ گفته دیلمى‌، خفیف‌، پدر شیخ‌ از شهر كلاشم‌ِ دیلمان‌ بوده‌ و در سپاه‌ عمرولیث‌ صفاری‌ خدمت‌ مى‌كرده‌ است‌ و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ از خراسان‌ بیرون‌ آمد، خفیف‌ در نیشابور از سپاهی‌گری‌ توبه‌ كرده‌ و در همان‌جا، دختر یكى‌ از بزرگان‌ كرّامیه‌ را به‌ همسری‌ گرفت‌، اما دیری‌ نگذشت‌ كه‌ باز به‌ سپاه‌ عمرولیث‌ پیوست‌ و به‌ شیراز رفت‌. ابن‌ خفیف‌ در همین‌ زمان‌ در شیراز به‌ دنیا آمد و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ از فارس‌ به‌ خراسان‌ مى‌رفت‌ وی‌ هشت‌ماهه‌ بوده‌ است‌. این‌ وقایع‌ بایست‌ در فاصله میان‌ سال‌ 266ق‌/880م‌ كه‌ عمرولیث‌ به‌ حكومت‌ رسید و از جندی‌ شاپور به‌ فارس‌ و از آن‌جا به‌ سیستان‌ و خراسان‌ رفت‌ و سال‌ 270ق‌/883م‌، كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ در اوایل‌ حكومت‌ خود از فارس‌ رهسپار سیستان‌ و خراسان‌ شد، روی‌ داده‌ باشد. بنابراین‌ مى‌توان‌ ولادت‌ او را در حدود 269ق‌ دانست‌ و این‌ تاریخ‌ با آن‌چه‌ او درباره طول‌ عمر خود بیان‌ كرده‌ و دیگران‌ درباره آن‌ نوشته‌اند و مدت‌ عمر او را 104 سال‌ گفته‌اند بسیار نزدیك‌ و موافق‌ است‌.
    به‌ گفته دیلمى‌، خفیف‌، پدر شیخ‌ از شهر كلاشم‌ِ دیلمان‌ بوده‌ و در سپاه‌ عمرولیث‌ صفاری‌ خدمت‌ مى‌كرده‌ است‌ و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ از خراسان‌ بیرون‌ آمد، خفیف‌ در نیشابور از سپاهی‌گری‌ توبه‌ كرده‌ و در همان‌جا، دختر یكى‌ از بزرگان‌ كرّامیه‌ را به‌ همسری‌ گرفت‌، اما دیری‌ نگذشت‌ كه‌ باز به‌ سپاه‌ عمرولیث‌ پیوست‌ و به‌ شیراز رفت‌. ابن‌ خفیف‌ در همین‌ زمان‌ در شیراز به‌ دنیا آمد و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ از فارس‌ به‌ خراسان‌ مى‌رفت‌ وی‌ هشت‌ماهه‌ بوده‌ است‌. این‌ وقایع‌ بایست‌ در فاصله میان‌ سال‌ 266ق‌/880م‌ كه‌ عمرولیث‌ به‌ حكومت‌ رسید و از جندی‌ شاپور به‌ فارس‌ و از آن‌جا به‌ سیستان‌ و خراسان‌ رفت‌ و سال‌ 270ق‌/883م‌، كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ در اوایل‌ حكومت‌ خود از فارس‌ رهسپار سیستان‌ و خراسان‌ شد، روی‌ داده‌ باشد. بنابراین‌ مى‌توان‌ ولادت‌ او را در حدود 269ق‌ دانست‌ و این‌ تاریخ‌ با آن‌چه‌ او درباره طول‌ عمر خود بیان‌ كرده‌ و دیگران‌ درباره آن‌ نوشته‌اند و مدت‌ عمر او را 104 سال‌ گفته‌اند بسیار نزدیك‌ و موافق‌ است‌.
    خط ۵۱: خط ۵۱:
    ابن‌ خفیف‌ در آغاز جوانى‌ ناگزیر شده‌ است‌ كه‌ برای‌ تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ كارهایى‌ چون‌ گازری‌ و دوك‌تراشى‌ و حقه‌گری‌ بپردازد. او خود گفته‌ است‌ كه‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ كه‌ زكات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌».  
    ابن‌ خفیف‌ در آغاز جوانى‌ ناگزیر شده‌ است‌ كه‌ برای‌ تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ كارهایى‌ چون‌ گازری‌ و دوك‌تراشى‌ و حقه‌گری‌ بپردازد. او خود گفته‌ است‌ كه‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ كه‌ زكات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌».  
    ==اساتید==
    ==اساتید==
    نخستین‌ استادان‌ او در شیراز، ابوالعباس‌ احمد بن‌ یحیى‌، مؤمل‌ جصّاص‌ و جعفر حذّاء بودند و از صحبت‌ ابوبكر محمد عتایدی‌، ابوبكر شعرانى‌ و مشایخ‌ دیگری‌ كه‌ در فارس‌ بودند بهره‌ مى‌گرفت. وی‌ در همان‌ اوقات‌ نزد محدثان‌ معروف‌ شیراز، چون‌ عبدالله‌ بن‌ احمد شاردانى‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر ارزكانى‌ و ابراهیم‌ بن‌ روزبه‌ علم‌ حدیث‌ مى‌آموخت‌ و در مجلس‌ درس‌ ابوالعباس‌ ابن‌ سُریج‌ برای‌ تحصیل‌ فقه‌ حاضر مى‌شد. در آغاز جوانى‌ در بصره‌ به‌ مجلس‌ درس‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ پیوست‌. در سفرهایى‌ كه‌ در دوره‌های‌ بعد به‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ داشت‌، با جمعى‌ از بزرگان‌ صوفیه‌ چون‌، ابوالحسن‌ مزین‌، ابوعلى‌ رودباری‌، ابوبكر كتانى‌، ابوالحسین‌ درّاج‌، ابویعقوب‌ نهر جوری‌، ابوعمرو زجاجى‌، رویم‌، ابن‌ عطاء جریری‌، شبلى‌ و عمر بن‌ شلّویه‌ دیدار كرد و از صحبت‌ آنان‌ بهره‌ گرفت‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را در زندان‌ ملاقات‌ كرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال‌ مختلف‌ است‌. بنابر روایتى‌ كه‌ در بعضى‌ از كتب‌ آمده‌ است‌، هنگامى‌ كه‌ وی‌ در سفر مكه‌ به‌ بغداد رسید، از سر نخوت‌ به‌ دیدار جنید نرفت‌، ولى‌ در بازگشت‌، پس‌ از واقعه‌ای‌ كه‌ در بیابان‌ بر او روی‌ داد، به‌ جامع‌ بغداد رفت‌ و جنید كه‌ در آن‌جا بود، او را دید و با اشاره‌ به‌ آن‌چه‌ در بیابان‌ بر او گذشته‌ بود، او را از این‌كه‌ در آن‌ واقعه‌ صبر پیشه‌ نكرده‌ بود سرزنش‌ كرد.
    نخستین‌ استادان‌ او در شیراز، [[ابوالعباس‌ احمد بن‌ یحیى‌]]، [[مؤمل‌ جصّاص‌]] و [[جعفر حذّاء]] بودند و از صحبت‌ [[ابوبكر محمد عتایدی‌]]، [[ابوبكر شعرانى‌]] و مشایخ‌ دیگری‌ كه‌ در فارس‌ بودند بهره‌ مى‌گرفت. وی‌ در همان‌ اوقات‌ نزد محدثان‌ معروف‌ شیراز، چون‌ عبدالله‌ بن‌ احمد شاردانى‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر ارزكانى‌ و ابراهیم‌ بن‌ روزبه‌ علم‌ حدیث‌ مى‌آموخت‌ و در مجلس‌ درس‌ ابوالعباس‌ ابن‌ سُریج‌ برای‌ تحصیل‌ فقه‌ حاضر مى‌شد. در آغاز جوانى‌ در بصره‌ به‌ مجلس‌ درس‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ پیوست‌. در سفرهایى‌ كه‌ در دوره‌های‌ بعد به‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ داشت‌، با جمعى‌ از بزرگان‌ صوفیه‌ چون‌، ابوالحسن‌ مزین‌، ابوعلى‌ رودباری‌، ابوبكر كتانى‌، ابوالحسین‌ درّاج‌، ابویعقوب‌ نهر جوری‌، ابوعمرو زجاجى‌، رویم‌، ابن‌ عطاء جریری‌، شبلى‌ و عمر بن‌ شلّویه‌ دیدار كرد و از صحبت‌ آنان‌ بهره‌ گرفت‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را در زندان‌ ملاقات‌ كرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال‌ مختلف‌ است‌. بنابر روایتى‌ كه‌ در بعضى‌ از كتب‌ آمده‌ است‌، هنگامى‌ كه‌ وی‌ در سفر مكه‌ به‌ بغداد رسید، از سر نخوت‌ به‌ دیدار جنید نرفت‌، ولى‌ در بازگشت‌، پس‌ از واقعه‌ای‌ كه‌ در بیابان‌ بر او روی‌ داد، به‌ جامع‌ بغداد رفت‌ و جنید كه‌ در آن‌جا بود، او را دید و با اشاره‌ به‌ آن‌چه‌ در بیابان‌ بر او گذشته‌ بود، او را از این‌كه‌ در آن‌ واقعه‌ صبر پیشه‌ نكرده‌ بود سرزنش‌ كرد.
    طبق‌ روایت‌ دیگری‌، وی‌ در مجلسى‌ كه‌ جنید درباره حلاج‌ سخن‌ مى‌گفت‌ و او را به‌ سحر و شعبده‌ متهم‌ مى‌كرد، حضور داشت‌ و بر سر این‌ مسأله‌ با جنید به‌ گفت‌وگو و مشاجره‌ پرداخت‌، ولى‌ از سوی‌ دیگر، بنابر روایتى‌ كه‌ سلمى‌ و پس‌ از او انصاری نقل‌ كرده‌اند، روزی‌ ابن‌ خفیف‌ و على‌ بن‌ بندار صیرفى‌ در راهى‌ مى‌رفتند و چون‌ به‌ پلى‌ رسیدند، ابن‌ خفیف‌ از على‌ بن‌ بندار خواست‌ كه‌ درگذشتن‌ از پل‌ بر او پیشى‌ گیرد و در بیان‌ سبب‌ این‌ درخواست‌ گفت‌ كه‌ تو جنید را دیده‌ای‌ و من‌ او را ندیده‌ام‌. اما روایت‌های‌ اول،‌ ظاهراً درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زیرا در زمان‌ حیات‌ جنید، كه‌ در 297ق‌/910م‌ وفات‌ كرد، ابن‌ خفیف‌ دوران‌ جوانى‌ را مى‌گذرانده‌ و در حد آن‌ نبوده‌ است‌ كه‌ نخوت‌ صوفیانه‌ او را از رفتن‌ به‌ دیدار جنید باز دارد و یا چنان‌كه‌ ماسینیون‌ یادآور شده‌ است‌، بر سخن‌ شخصى‌ چون‌ جنید اعتراض‌ كند. دیلمى‌ نیز كه‌ همه كسانى‌ را كه‌ ابن‌ خفیف‌ در عراق‌ ملاقات‌ كرده‌ است‌، یك‌به‌یك‌ برمى‌شمرد، از دیدار او با جنید چیزی‌ نمى‌گوید، ولى‌ با شاگردان‌ و اصحاب‌ جنید چون‌ ابن‌ عطا و جریری‌ و رویم‌، مصاحبت‌ و ارتباط داشته‌ و گفته‌اند كه‌ از دست‌ رویم‌ خرقه‌ پوشید، و از مباحثه او با ابن‌ عطا نیز در سیره دیلمى‌ سخن‌ رفته‌ است‌. در بازگشت‌ از سفر مكه‌ در بغداد به‌ زندان‌ حسین‌ بن‌ منصور راه‌ مى‌یابد و با او آشنا مى‌شود و پیامى‌ از او به‌ ابوالعباس‌ بن‌ عطا كه‌ ظاهراً چیزی‌ از نوشته‌های‌ حلاج‌ نزد او بوده‌ است‌، مى‌رساند.
    طبق‌ روایت‌ دیگری‌، وی‌ در مجلسى‌ كه‌ جنید درباره حلاج‌ سخن‌ مى‌گفت‌ و او را به‌ سحر و شعبده‌ متهم‌ مى‌كرد، حضور داشت‌ و بر سر این‌ مسأله‌ با جنید به‌ گفت‌وگو و مشاجره‌ پرداخت‌، ولى‌ از سوی‌ دیگر، بنابر روایتى‌ كه‌ سلمى‌ و پس‌ از او انصاری نقل‌ كرده‌اند، روزی‌ ابن‌ خفیف‌ و على‌ بن‌ بندار صیرفى‌ در راهى‌ مى‌رفتند و چون‌ به‌ پلى‌ رسیدند، ابن‌ خفیف‌ از على‌ بن‌ بندار خواست‌ كه‌ درگذشتن‌ از پل‌ بر او پیشى‌ گیرد و در بیان‌ سبب‌ این‌ درخواست‌ گفت‌ كه‌ تو جنید را دیده‌ای‌ و من‌ او را ندیده‌ام‌. اما روایت‌های‌ اول،‌ ظاهراً درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زیرا در زمان‌ حیات‌ جنید، كه‌ در 297ق‌/910م‌ وفات‌ كرد، ابن‌ خفیف‌ دوران‌ جوانى‌ را مى‌گذرانده‌ و در حد آن‌ نبوده‌ است‌ كه‌ نخوت‌ صوفیانه‌ او را از رفتن‌ به‌ دیدار جنید باز دارد و یا چنان‌كه‌ ماسینیون‌ یادآور شده‌ است‌، بر سخن‌ شخصى‌ چون‌ جنید اعتراض‌ كند. دیلمى‌ نیز كه‌ همه كسانى‌ را كه‌ ابن‌ خفیف‌ در عراق‌ ملاقات‌ كرده‌ است‌، یك‌به‌یك‌ برمى‌شمرد، از دیدار او با جنید چیزی‌ نمى‌گوید، ولى‌ با شاگردان‌ و اصحاب‌ جنید چون‌ ابن‌ عطا و جریری‌ و رویم‌، مصاحبت‌ و ارتباط داشته‌ و گفته‌اند كه‌ از دست‌ رویم‌ خرقه‌ پوشید، و از مباحثه او با ابن‌ عطا نیز در سیره دیلمى‌ سخن‌ رفته‌ است‌. در بازگشت‌ از سفر مكه‌ در بغداد به‌ زندان‌ حسین‌ بن‌ منصور راه‌ مى‌یابد و با او آشنا مى‌شود و پیامى‌ از او به‌ ابوالعباس‌ بن‌ عطا كه‌ ظاهراً چیزی‌ از نوشته‌های‌ حلاج‌ نزد او بوده‌ است‌، مى‌رساند.


    خط ۵۷: خط ۵۷:
    ابن‌ خفیف‌ از اواسط عمر در شیراز اقامت‌ گزید و تا پایان‌ عمر به‌ تعلیم‌ و ارشاد طالبان‌ و مریدان‌ اشتغال‌ داشت‌. از زندگانى‌ خصوصى‌ او اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نیست‌. برخى‌ از منابع‌ از ازدواج‌های‌ متعدد او سخن‌ گفته‌اند‌. او ظاهراً فرزندی‌ داشته‌ به‌ نام‌ عبدالسلام‌ كه‌ در آغاز جوانى‌ درگذشته‌ است‌ و دو تن‌ به‌ نام‌های‌ ابواحمد كبیر و ابواحمد صغیر تا پایان‌ عمر خدمت‌ او مى‌كردند و هر دو در طریقت‌ به‌ مقاماتى‌ رسیده‌ بودند. اولى‌ در 377ق‌/987م‌ و دومى‌ در 385ق‌/995م‌ درگذشتند.
    ابن‌ خفیف‌ از اواسط عمر در شیراز اقامت‌ گزید و تا پایان‌ عمر به‌ تعلیم‌ و ارشاد طالبان‌ و مریدان‌ اشتغال‌ داشت‌. از زندگانى‌ خصوصى‌ او اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نیست‌. برخى‌ از منابع‌ از ازدواج‌های‌ متعدد او سخن‌ گفته‌اند‌. او ظاهراً فرزندی‌ داشته‌ به‌ نام‌ عبدالسلام‌ كه‌ در آغاز جوانى‌ درگذشته‌ است‌ و دو تن‌ به‌ نام‌های‌ ابواحمد كبیر و ابواحمد صغیر تا پایان‌ عمر خدمت‌ او مى‌كردند و هر دو در طریقت‌ به‌ مقاماتى‌ رسیده‌ بودند. اولى‌ در 377ق‌/987م‌ و دومى‌ در 385ق‌/995م‌ درگذشتند.
    ==آراء و طریقت==
    ==آراء و طریقت==
    عرفان‌ ابن‌ خفیف‌ از لحاظ عملى‌ با زهد و ریاضت‌ و در عین‌ حال‌ التزام‌ تمام‌ به‌ احكام‌ و فرایض‌ دینى‌ همراه‌ بود و از لحاظ نظری‌ و فكری‌ اساس‌ آن‌ بر تطبیق‌ طریقت‌ با شریعت‌ قرار داشت‌.  
    عرفان‌ ابن‌ خفیف‌ از لحاظ عملى‌ با زهد و ریاضت‌ و در عین‌ حال‌ التزام‌ تمام‌ به‌ احكام‌ و فرایض‌ دینى‌ همراه‌ بود و از لحاظ نظری‌ و فكری‌ اساس‌ آن‌ بر تطبیق‌ طریقت‌ با شریعت‌ قرار داشت‌.
     
    اغلب‌ مؤلفانى‌ كه‌ به‌ ذكر احوال‌ او پرداخته‌اند، از دانش‌ او در علوم‌ دینى‌ و پای‌ بندیش‌ به‌ احكام‌ شریعت‌ سخن‌ گفته‌اند. سلمى‌ او را «اوحد المشایخ‌ فى‌ وقته‌» و «عالماً بعلوم‌ الظاهر و علوم‌ الحقائق‌» و متمسك‌ به‌ علوم‌ شریعت‌ در كتاب‌ و سنت‌ گفته‌ است‌، ابونعیم‌ اصفهانى‌ او را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته، انصاری‌ گوید كه‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» مى‌خوانده‌اند، هجویری‌ او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری‌ و باطنى‌»، عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ و ابن‌ ملقن‌ گوید كه‌ وی‌ از رویم‌ و جریری‌ و ابن‌ عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌.
    اغلب‌ مؤلفانى‌ كه‌ به‌ ذكر احوال‌ او پرداخته‌اند، از دانش‌ او در علوم‌ دینى‌ و پای‌ بندیش‌ به‌ احكام‌ شریعت‌ سخن‌ گفته‌اند. سلمى‌ او را «اوحد المشایخ‌ فى‌ وقته‌» و «عالماً بعلوم‌ الظاهر و علوم‌ الحقائق‌» و متمسك‌ به‌ علوم‌ شریعت‌ در كتاب‌ و سنت‌ گفته‌ است‌، ابونعیم‌ اصفهانى‌ او را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته، انصاری‌ گوید كه‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» مى‌خوانده‌اند، هجویری‌ او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری‌ و باطنى‌»، عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ و ابن‌ ملقن‌ گوید كه‌ وی‌ از رویم‌ و جریری‌ و ابن‌ عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌.
    ابن‌ خفیف‌ از دوران‌ نوجوانى‌، چنان‌كه‌ اشاره‌ شد، به‌ سماع‌ و گردآوری‌ حدیث‌ شوق‌ بسیار داشت‌ و به‌ گفته دیلمى‌ هر شب‌ 40 حدیث‌ مى‌نوشت‌ و حتى‌ در وقت‌ مرگ‌ او نیز كسانى‌ از او حدیث‌ مى‌شنیدند. كسانى‌ چون‌ ابوبكر باقلانى‌، دانشمند اشعری‌ مذهب‌ و نیز سلمى‌ و ابونعیم‌ اصفهانى از او حدیث‌ نقل‌ كرده‌اند، در فقه‌ از شافعى‌ پیروی‌ مى‌كرده‌ و او را از فقهای‌ این‌ مذهب‌ به‌ شمار آورده‌اند. در علم‌ كلام‌ نیز چنان‌كه‌ گفته‌ شد، از شاگردان‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ بوده‌ و در مقالتى‌ مفصل‌ به‌ شیوه مقاله‌پردازان‌، كه‌ در كتاب‌ سبكى از كتاب‌ غایةالمرام‌ في‌ علم‌الكلام‌ ضیاءالدین‌ رازی‌ (پدر امام‌ فخرالدین‌ رازی‌) نقل‌ شده‌، به‌ ذكر فضایل‌ و مناقب‌ استاد خود پرداخته‌ است‌.
    ابن‌ خفیف‌ از دوران‌ نوجوانى‌، چنان‌كه‌ اشاره‌ شد، به‌ سماع‌ و گردآوری‌ حدیث‌ شوق‌ بسیار داشت‌ و به‌ گفته دیلمى‌ هر شب‌ 40 حدیث‌ مى‌نوشت‌ و حتى‌ در وقت‌ مرگ‌ او نیز كسانى‌ از او حدیث‌ مى‌شنیدند. كسانى‌ چون‌ ابوبكر باقلانى‌، دانشمند اشعری‌ مذهب‌ و نیز سلمى‌ و ابونعیم‌ اصفهانى از او حدیث‌ نقل‌ كرده‌اند، در فقه‌ از شافعى‌ پیروی‌ مى‌كرده‌ و او را از فقهای‌ این‌ مذهب‌ به‌ شمار آورده‌اند. در علم‌ كلام‌ نیز چنان‌كه‌ گفته‌ شد، از شاگردان‌ [[اشعری، علی بن اسماعیل|ابوالحسن‌ اشعری‌]] بوده‌ و در مقالتى‌ مفصل‌ به‌ شیوه مقاله‌پردازان‌، كه‌ در كتاب‌ سبكى از كتاب‌ [[غایةالمرام‌ في‌ علم‌الكلام‌]] ضیاءالدین‌ رازی‌ (پدر [[فخر رازی، محمد بن عمر|امام‌ فخرالدین‌ رازی‌]]) نقل‌ شده‌، به‌ ذكر فضایل‌ و مناقب‌ استاد خود پرداخته‌ است‌.  
     
    وی‌ در آرا و اعمال‌ صوفیانه‌ روشى‌ معتدل‌ داشت‌: «رخصت‌ جستن‌ و قبول‌ تأویلات‌»، شطح‌گویى‌ و برخى‌ حركات‌ مغایر با احكام‌ دینى‌ را كه‌ نزد گروهى‌ از صوفیه‌ دیده‌ مى‌شد، مردود و نادرست‌ مى‌شمرد. با آن‌كه‌ نسبت‌ به‌ حلاج‌ حسن‌ ظن‌ خاص‌ داشت‌ و او را «عالم‌ ربانى‌» و «موحد» مى‌دانست‌ و از كرامات‌ او سخن‌ مى‌گفت‌، بعضى‌ از سخنان‌ شطح‌آمیز منسوب‌ به‌ او را رد مى‌كرد.
    وی‌ در آرا و اعمال‌ صوفیانه‌ روشى‌ معتدل‌ داشت‌: «رخصت‌ جستن‌ و قبول‌ تأویلات‌»، شطح‌گویى‌ و برخى‌ حركات‌ مغایر با احكام‌ دینى‌ را كه‌ نزد گروهى‌ از صوفیه‌ دیده‌ مى‌شد، مردود و نادرست‌ مى‌شمرد. با آن‌كه‌ نسبت‌ به‌ حلاج‌ حسن‌ ظن‌ خاص‌ داشت‌ و او را «عالم‌ ربانى‌» و «موحد» مى‌دانست‌ و از كرامات‌ او سخن‌ مى‌گفت‌، بعضى‌ از سخنان‌ شطح‌آمیز منسوب‌ به‌ او را رد مى‌كرد.
    از میان‌ مشایخ‌ صوفیه‌، اقتدا به‌ 5 كس‌ را توصیه‌ مى‌كرد: حارث‌ محاسبى‌، ابوالقاسم‌ جنید، ابومحمد رویم‌، ابوالعباس‌ بن‌ عطا و عمرو بن‌ عثمان‌، زیرا روش‌ ایشان‌ بر طریقه صحو بوده‌ و علم‌ و حقیقت‌ را با هم‌ جمع‌ كرده‌ بودند و چنان‌كه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، كسانى‌ چون‌ بایزید بسطامى‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را كه‌ از اصحاب‌ سُكر بودند، در این‌ شمار نمى‌آورد، زیرا «دیگر مشایخ‌ ارباب‌ حال‌ بودند... و در هنگام‌ استغراق‌ گاه‌گاهى‌ از ایشان‌ سخنى‌ چند صادر شده‌ است‌، كه‌ به‌ میزان‌ شرع‌ راست‌ نیست‌، چون‌ بازِ خود مى‌آمدند، از آن‌ سخنان‌ توبت‌ مى‌كردند... و استغفار واجب‌ مى‌دیدند».
    از میان‌ مشایخ‌ صوفیه‌، اقتدا به‌ 5 كس‌ را توصیه‌ مى‌كرد: حارث‌ محاسبى‌، ابوالقاسم‌ جنید، ابومحمد رویم‌، ابوالعباس‌ بن‌ عطا و عمرو بن‌ عثمان‌، زیرا روش‌ ایشان‌ بر طریقه صحو بوده‌ و علم‌ و حقیقت‌ را با هم‌ جمع‌ كرده‌ بودند و چنان‌كه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، كسانى‌ چون‌ بایزید بسطامى‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را كه‌ از اصحاب‌ سُكر بودند، در این‌ شمار نمى‌آورد، زیرا «دیگر مشایخ‌ ارباب‌ حال‌ بودند... و در هنگام‌ استغراق‌ گاه‌گاهى‌ از ایشان‌ سخنى‌ چند صادر شده‌ است‌، كه‌ به‌ میزان‌ شرع‌ راست‌ نیست‌، چون‌ بازِ خود مى‌آمدند، از آن‌ سخنان‌ توبت‌ مى‌كردند... و استغفار واجب‌ مى‌دیدند».
    برخلاف‌ بسیاری‌ از صوفیه آن‌ روزگار كه‌ از تحصیل‌ علوم‌ رسمى‌ اجتناب‌ داشتند. ابن‌ خفیف‌ شاگردان‌ و مریدان‌ خود را به‌ كسب‌ علوم‌ ترغیب‌ مى‌كرد. او خود در جوانى‌ از بیم‌ اعتراض‌ و بدگویى‌ صوفیان،‌ پنهانى‌ به‌ مجلس‌ علمای‌ حدیث‌ مى‌رفت‌ و همیشه‌ دوات‌ و كاغذ در لباس‌ پنهان‌ مى‌كرد و چنان‌ شد كه‌ سرانجام‌ آنان‌ همگى‌ به‌ او محتاج‌ شدند و برای‌ حل‌ مشكلات‌ خود به‌ نزد او مى‌رفتند. وی‌ در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌تنها اهل‌ تصوف‌، بلكه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ مى‌داشتند. درباریان‌ و دیوانیان‌ از معتقدان‌ او بودند و گفته‌اند كه‌ نزد عضدالدوله دیلمى‌ مقرب‌ بوده‌ است‌.  
    برخلاف‌ بسیاری‌ از صوفیه آن‌ روزگار كه‌ از تحصیل‌ علوم‌ رسمى‌ اجتناب‌ داشتند. ابن‌ خفیف‌ شاگردان‌ و مریدان‌ خود را به‌ كسب‌ علوم‌ ترغیب‌ مى‌كرد. او خود در جوانى‌ از بیم‌ اعتراض‌ و بدگویى‌ صوفیان،‌ پنهانى‌ به‌ مجلس‌ علمای‌ حدیث‌ مى‌رفت‌ و همیشه‌ دوات‌ و كاغذ در لباس‌ پنهان‌ مى‌كرد و چنان‌ شد كه‌ سرانجام‌ آنان‌ همگى‌ به‌ او محتاج‌ شدند و برای‌ حل‌ مشكلات‌ خود به‌ نزد او مى‌رفتند. وی‌ در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌تنها اهل‌ تصوف‌، بلكه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ مى‌داشتند. درباریان‌ و دیوانیان‌ از معتقدان‌ او بودند و گفته‌اند كه‌ نزد عضدالدوله دیلمى‌ مقرب‌ بوده‌ است‌.  
    ابن‌ خفیف‌ در شیراز دارای‌ دستگاهى‌ بوده‌ و دوستان‌ و مریدان‌ بسیار داشته‌ است‌. مؤلف‌ فردوس‌المرشدیة در سبب‌ تقرب‌ مردمان‌ به‌ او گوید كه‌ طریق‌ وی‌ آن‌ بود «كه‌ بستدی‌ و بدادی‌». در زمان‌ حیات‌ هجویری‌ طریقه او به‌ خفیفیة‌ معروف‌ بوده‌ و همو گوید كه‌ خفیفیان‌ به‌ ابن‌ خفیف‌ تولاّ كنند. حمدالله‌ مستوفى‌ در تاریخ‌ گزیده‌ به‌ «قبیله خفیفیة‌ كه‌ ارباب‌ و اكابر ابهرند»، اشاره‌ مى‌كند و آنان‌ را از «تخمه» وی‌ مى‌داند، ولى‌ معلوم‌ نیست‌ كه‌ مقصود مستوفى‌ از این‌ تعبیر چیست‌، زیرا از اولاد و احفاد ابن‌ خفیف‌ در هیچ‌ مأخذی‌ ذكری‌ نیامده‌ است‌ و شاید این‌ نكته‌ اشاره‌ای‌ به‌ گسترش‌ طریقه او در آن‌ نواحى‌ باشد و به‌ هر حال‌ حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ در اوایل‌ سده 8ق‌ كسانى‌ در آن‌جا خود را به‌ وی‌ منسوب‌ مى‌داشته‌اند.  
    ابن‌ خفیف‌ در شیراز دارای‌ دستگاهى‌ بوده‌ و دوستان‌ و مریدان‌ بسیار داشته‌ است‌. مؤلف‌ فردوس‌المرشدیة در سبب‌ تقرب‌ مردمان‌ به‌ او گوید كه‌ طریق‌ وی‌ آن‌ بود «كه‌ بستدی‌ و بدادی‌». در زمان‌ حیات‌ هجویری‌ طریقه او به‌ خفیفیة‌ معروف‌ بوده‌ و همو گوید كه‌ خفیفیان‌ به‌ ابن‌ خفیف‌ تولاّ كنند. حمدالله‌ مستوفى‌ در تاریخ‌ گزیده‌ به‌ «قبیله خفیفیة‌ كه‌ ارباب‌ و اكابر ابهرند»، اشاره‌ مى‌كند و آنان‌ را از «تخمه» وی‌ مى‌داند، ولى‌ معلوم‌ نیست‌ كه‌ مقصود مستوفى‌ از این‌ تعبیر چیست‌، زیرا از اولاد و احفاد ابن‌ خفیف‌ در هیچ‌ مأخذی‌ ذكری‌ نیامده‌ است‌ و شاید این‌ نكته‌ اشاره‌ای‌ به‌ گسترش‌ طریقه او در آن‌ نواحى‌ باشد و به‌ هر حال‌ حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ در اوایل‌ سده 8ق‌ كسانى‌ در آن‌جا خود را به‌ وی‌ منسوب‌ مى‌داشته‌اند.
    طریقه ابن‌ خفیف‌ به‌ توسط مریدش‌ حسین‌ اكّار و به‌ وسیله مرید او ابواسحاق‌ كازرونى‌ (ه م‌) به‌ تأسیس‌ طریقه كازرونیه‌ انجامید.
     
    طریقه ابن‌ خفیف‌ به‌ توسط مریدش‌ حسین‌ اكّار و به‌ وسیله مرید او [[ابواسحاق‌ كازرونى‌]] (ه م‌) به‌ تأسیس‌ طریقه كازرونیه‌ انجامید.  
     
    اساس‌ طریقت‌ ابن‌ خفیف‌ بر مجاهدت‌ بوده‌ و از ریاضت‌های‌ سخت‌ و طاعات‌ و عبادات‌ طاقت‌شكن‌ و افراط او در كم‌خوردن‌ و مخالفت‌ با نفس‌ داستان‌های‌ بسیار نقل‌ كرده‌اند.  
    اساس‌ طریقت‌ ابن‌ خفیف‌ بر مجاهدت‌ بوده‌ و از ریاضت‌های‌ سخت‌ و طاعات‌ و عبادات‌ طاقت‌شكن‌ و افراط او در كم‌خوردن‌ و مخالفت‌ با نفس‌ داستان‌های‌ بسیار نقل‌ كرده‌اند.  
    ==شاگردان==
    ==شاگردان==
    خط ۷۵: خط ۷۹:
    ===تألیفات‌ مفصل‌===
    ===تألیفات‌ مفصل‌===
    1. شرف‌الفقر (جنید شیرازی‌: شرف‌الفقراء المتحققین‌ على‌ الأغنیاء المنفقین‌)؛  
    1. شرف‌الفقر (جنید شیرازی‌: شرف‌الفقراء المتحققین‌ على‌ الأغنیاء المنفقین‌)؛  
    2. جامع‌الإرشاد؛  
    2. جامع‌الإرشاد؛  
    3. الاستذكار؛  
    3. الاستذكار؛  
    4. الفصول‌ في‌ الأصول‌؛  
    4. الفصول‌ في‌ الأصول‌؛  
    5. المنقطعین‌؛  
    5. المنقطعین‌؛  
    6. الجوع‌ و ترك‌الشهوات‌؛  
    6. الجوع‌ و ترك‌الشهوات‌؛  
    7. لبس‌ المرقعات‌؛  
    7. لبس‌ المرقعات‌؛  
    8. الإعانه (جنید شیرازی‌: الإغاثه )؛  
    8. الإعانه (جنید شیرازی‌: الإغاثه )؛  
    9. اختلاف‌الناس‌ في‌ الروح‌؛  
    9. اختلاف‌الناس‌ في‌ الروح‌؛  
    10. المعراج‌؛  
    10. المعراج‌؛  
    11. الرد على‌ ابن‌ سالم‌؛  
    11. الرد على‌ ابن‌ سالم‌؛  
    12. الرد على‌ ابن‌ زینان‌ (جنید شیرازی‌: الرد على‌ ابن‌ رزمان‌)؛  
    12. الرد على‌ ابن‌ زینان‌ (جنید شیرازی‌: الرد على‌ ابن‌ رزمان‌)؛  
    13. الاعتقاد (جنید شیرازی‌: المعتقد الكبیر و الصغیر، زركوب‌: الاعتقاد الكبیر و الاعتقاد الصغیر)؛  
    13. الاعتقاد (جنید شیرازی‌: المعتقد الكبیر و الصغیر، زركوب‌: الاعتقاد الكبیر و الاعتقاد الصغیر)؛  
    14. المنهج‌ في‌ الفقه‌ (زركوب‌: المفتح‌ في‌ الفقه‌).
    14. المنهج‌ في‌ الفقه‌ (زركوب‌: المفتح‌ في‌ الفقه‌).
    ===تألیفات‌ مختصر===  
    ===تألیفات‌ مختصر===  
    15. الاقتصاد؛  
    15. الاقتصاد؛  
    16. اللوامع‌؛  
    16. اللوامع‌؛  
    17. المفردات‌؛  
    17. المفردات‌؛  
    18. المشیخه (جنید شیرازی‌: أسامي‌المشایخ‌ )؛  
    18. المشیخه (جنید شیرازی‌: أسامي‌المشایخ‌ )؛  
    19. فضل‌التصوف‌؛  
    19. فضل‌التصوف‌؛  
    20. الفرق‌ بین‌ التقوی‌ و التصوف‌؛  
    20. الفرق‌ بین‌ التقوی‌ و التصوف‌؛  
    21. الاستدراج‌ و الاندراج‌ (زركوب‌: الاستدارج‌)؛  
    21. الاستدراج‌ و الاندراج‌ (زركوب‌: الاستدارج‌)؛  
    22. الجمع‌ و التفرقة؛  
    22. الجمع‌ و التفرقة؛  
    23. بلوی‌الأنبیاء؛  
    23. بلوی‌الأنبیاء؛  
    24. المحبة؛  
    24. المحبة؛  
    25. الودّ و الألفة (جنید شیرازی‌: الردّ و الألفة)؛  
    25. الودّ و الألفة (جنید شیرازی‌: الردّ و الألفة)؛  
    26. رسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌ (جنید شیرازی‌: مسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌)؛  
    26. رسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌ (جنید شیرازی‌: مسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌)؛  
    27. السماع‌؛  
    27. السماع‌؛  
    28. معرفةالزوال‌.
    28. معرفةالزوال‌.
    چنان‌كه‌ ملاحظه‌ شد، در كتاب‌ دیلمى‌ از 30 تصنیف‌ فقط 28 عنوان‌ ذكر شده‌ است‌ و از این‌ تعداد شماره‌های‌ 20، 24 و 27 در كتاب‌ جنید شیرازی‌ و زركوب‌ دیده‌ نمى‌شود، ولى‌ در عوض‌ جنید از تصنیفى‌ به‌ نام‌ شرح‌الفضائل‌ یاد كرده‌ و پسر او عیسى‌ بن‌ جنید در تذكره هزار مزار (كه‌ ترجمه‌گونه‌ای‌ از شدالإزار جنید است‌) دو كتاب‌ به‌ عنوان‌های‌ آداب‌المریدین‌ و جامع‌الدعوات‌ بر فهرست‌ دیلمى‌ و جنید مى‌افزاید. دیلمى‌ گوید كه‌ شرف‌الفقر نخستین‌ و جامع‌الإرشاد آخرین‌ نوشته او بوده‌ است‌. همو درباره این‌ دو كتاب‌ روایاتى‌ در جاهای‌ دیگر از قول‌ ابن‌ خفیف‌ نقل‌ كرده‌ است‌.<ref> مجتبائى‌، فتح‌الله‌، ج3، ص434-439</ref>
    چنان‌كه‌ ملاحظه‌ شد، در كتاب‌ دیلمى‌ از 30 تصنیف‌ فقط 28 عنوان‌ ذكر شده‌ است‌ و از این‌ تعداد شماره‌های‌ 20، 24 و 27 در كتاب‌ جنید شیرازی‌ و زركوب‌ دیده‌ نمى‌شود، ولى‌ در عوض‌ جنید از تصنیفى‌ به‌ نام‌ شرح‌الفضائل‌ یاد كرده‌ و پسر او عیسى‌ بن‌ جنید در تذكره هزار مزار (كه‌ ترجمه‌گونه‌ای‌ از شدالإزار جنید است‌) دو كتاب‌ به‌ عنوان‌های‌ آداب‌المریدین‌ و جامع‌الدعوات‌ بر فهرست‌ دیلمى‌ و جنید مى‌افزاید. دیلمى‌ گوید كه‌ شرف‌الفقر نخستین‌ و جامع‌الإرشاد آخرین‌ نوشته او بوده‌ است‌. همو درباره این‌ دو كتاب‌ روایاتى‌ در جاهای‌ دیگر از قول‌ ابن‌ خفیف‌ نقل‌ كرده‌ است‌.<ref> مجتبائى‌، فتح‌الله‌، ج3، ص434-439</ref>

    نسخهٔ ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۴

    ابن خفیف، محمد بن‌ خفیف
    NUR00000.jpg
    نام کاملابن خَفیف‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف‌ بن ‌اَسفكُشاذ(اسفكشار) ضبّى‌
    لقبشیخ‌ كبیر
    نام پدرخفیف‌ بن ‌اَسفكُشاذ(اسفكشار)
    ولادتحدود 269ق‌
    محل تولدشیراز، ایران
    رحلت371ق‌
    مدفنشیراز
    اطلاعات علمی
    اساتیدابوالعباس‌ احمد بن‌ یحیى‌، مؤمل‌ جصّاص‌، ابوبكر محمد عتایدی‌، ابوبكر شعرانى‌
    شاگردانابوالحسن‌ دیلمى‌، ابن‌ بساكویه‌، ابونصر سراج‌
    برخی آثارشرف‌الفقر، جامع‌الإرشاد

    ابن خَفیف‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خفیف‌ بن ‌اَسفكُشاذ(اسفكشار) ضبّى‌ (د 371ق‌/981م‌)، معروف‌ به‌ شیخ‌ كبیر، از مشایخ‌ بزرگ‌ صوفیه فارس‌ و مؤسس‌ سلسله خفیفیة‌.

    شاگرد او ابوالحسن‌ دیلمى‌ كتابى‌ در سیرت‌ استاد خود نوشته‌ و از دیده‌ها و شنیده‌های‌ خود نكات‌ و روایات‌ بسیار درباره احوال‌ و اخلاق‌ او نقل‌ كرده‌ است‌. اصل‌ این‌ كتاب‌ از میان‌ رفته‌، ولى‌ ترجمه فارسى‌ آن‌ به‌ قلم‌ ركن‌الدین‌ یحیى‌ بن‌ جنید شیرازی‌ (سده 8 - 9ق‌) در دست‌ است‌ و مهم‌ترین‌ مأخذ درباره زندگانى‌ ابن‌ خفیف‌ به‌ شمار مى‌رود.

    تولد

    به‌ گفته دیلمى‌، خفیف‌، پدر شیخ‌ از شهر كلاشم‌ِ دیلمان‌ بوده‌ و در سپاه‌ عمرولیث‌ صفاری‌ خدمت‌ مى‌كرده‌ است‌ و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ از خراسان‌ بیرون‌ آمد، خفیف‌ در نیشابور از سپاهی‌گری‌ توبه‌ كرده‌ و در همان‌جا، دختر یكى‌ از بزرگان‌ كرّامیه‌ را به‌ همسری‌ گرفت‌، اما دیری‌ نگذشت‌ كه‌ باز به‌ سپاه‌ عمرولیث‌ پیوست‌ و به‌ شیراز رفت‌. ابن‌ خفیف‌ در همین‌ زمان‌ در شیراز به‌ دنیا آمد و هنگامى‌ كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ از فارس‌ به‌ خراسان‌ مى‌رفت‌ وی‌ هشت‌ماهه‌ بوده‌ است‌. این‌ وقایع‌ بایست‌ در فاصله میان‌ سال‌ 266ق‌/880م‌ كه‌ عمرولیث‌ به‌ حكومت‌ رسید و از جندی‌ شاپور به‌ فارس‌ و از آن‌جا به‌ سیستان‌ و خراسان‌ رفت‌ و سال‌ 270ق‌/883م‌، كه‌ عمرولیث‌ بار دوم‌ در اوایل‌ حكومت‌ خود از فارس‌ رهسپار سیستان‌ و خراسان‌ شد، روی‌ داده‌ باشد. بنابراین‌ مى‌توان‌ ولادت‌ او را در حدود 269ق‌ دانست‌ و این‌ تاریخ‌ با آن‌چه‌ او درباره طول‌ عمر خود بیان‌ كرده‌ و دیگران‌ درباره آن‌ نوشته‌اند و مدت‌ عمر او را 104 سال‌ گفته‌اند بسیار نزدیك‌ و موافق‌ است‌.

    روایت‌های‌ دیگری‌ كه‌ برای‌ سالهای‌ عمر او آورده‌اند: 95 سال‌، 105 سال‌ و حتى‌ 110، 114 و 124 سال‌ درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد. تذكره‌ها و كتب‌ طبقات‌ او را از ابنای‌ ملوك‌ گفته‌اند و این‌ نسبت‌ دور از احتمال‌ نیست‌، زیرا نام‌ جدش‌ «اسفكشاذ» یا «اسفكشار» (ظاهراً به‌ معنى‌ «پرورش‌ دهنده اسب‌») تعلق‌ او را به‌ طبقه‌ امرا و سران‌ سپاه‌ به‌ خاطر القا مى‌كند. مادرش‌ «ام‌ّ محمد» زنى‌ پرهیزگار بود و ابن‌ خفیف‌ خود از صفای‌ باطن‌ او حكایتى‌ نقل‌ كرده و جنید شیرازی‌ و جامى‌ نام‌ او را در شمار زنان‌ زاهد و عارف‌ یاد كرده‌اند. چنین‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ مشوّق‌ ابن‌ خفیف‌ در پیوستن‌ به‌ طریقه صوفیه‌ مادرش‌ بوده‌ است‌. ابن‌ خفیف‌ در آغاز جوانى‌ ناگزیر شده‌ است‌ كه‌ برای‌ تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ كارهایى‌ چون‌ گازری‌ و دوك‌تراشى‌ و حقه‌گری‌ بپردازد. او خود گفته‌ است‌ كه‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ كه‌ زكات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌».

    اساتید

    نخستین‌ استادان‌ او در شیراز، ابوالعباس‌ احمد بن‌ یحیى‌، مؤمل‌ جصّاص‌ و جعفر حذّاء بودند و از صحبت‌ ابوبكر محمد عتایدی‌، ابوبكر شعرانى‌ و مشایخ‌ دیگری‌ كه‌ در فارس‌ بودند بهره‌ مى‌گرفت. وی‌ در همان‌ اوقات‌ نزد محدثان‌ معروف‌ شیراز، چون‌ عبدالله‌ بن‌ احمد شاردانى‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر ارزكانى‌ و ابراهیم‌ بن‌ روزبه‌ علم‌ حدیث‌ مى‌آموخت‌ و در مجلس‌ درس‌ ابوالعباس‌ ابن‌ سُریج‌ برای‌ تحصیل‌ فقه‌ حاضر مى‌شد. در آغاز جوانى‌ در بصره‌ به‌ مجلس‌ درس‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ پیوست‌. در سفرهایى‌ كه‌ در دوره‌های‌ بعد به‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ داشت‌، با جمعى‌ از بزرگان‌ صوفیه‌ چون‌، ابوالحسن‌ مزین‌، ابوعلى‌ رودباری‌، ابوبكر كتانى‌، ابوالحسین‌ درّاج‌، ابویعقوب‌ نهر جوری‌، ابوعمرو زجاجى‌، رویم‌، ابن‌ عطاء جریری‌، شبلى‌ و عمر بن‌ شلّویه‌ دیدار كرد و از صحبت‌ آنان‌ بهره‌ گرفت‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را در زندان‌ ملاقات‌ كرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال‌ مختلف‌ است‌. بنابر روایتى‌ كه‌ در بعضى‌ از كتب‌ آمده‌ است‌، هنگامى‌ كه‌ وی‌ در سفر مكه‌ به‌ بغداد رسید، از سر نخوت‌ به‌ دیدار جنید نرفت‌، ولى‌ در بازگشت‌، پس‌ از واقعه‌ای‌ كه‌ در بیابان‌ بر او روی‌ داد، به‌ جامع‌ بغداد رفت‌ و جنید كه‌ در آن‌جا بود، او را دید و با اشاره‌ به‌ آن‌چه‌ در بیابان‌ بر او گذشته‌ بود، او را از این‌كه‌ در آن‌ واقعه‌ صبر پیشه‌ نكرده‌ بود سرزنش‌ كرد. طبق‌ روایت‌ دیگری‌، وی‌ در مجلسى‌ كه‌ جنید درباره حلاج‌ سخن‌ مى‌گفت‌ و او را به‌ سحر و شعبده‌ متهم‌ مى‌كرد، حضور داشت‌ و بر سر این‌ مسأله‌ با جنید به‌ گفت‌وگو و مشاجره‌ پرداخت‌، ولى‌ از سوی‌ دیگر، بنابر روایتى‌ كه‌ سلمى‌ و پس‌ از او انصاری نقل‌ كرده‌اند، روزی‌ ابن‌ خفیف‌ و على‌ بن‌ بندار صیرفى‌ در راهى‌ مى‌رفتند و چون‌ به‌ پلى‌ رسیدند، ابن‌ خفیف‌ از على‌ بن‌ بندار خواست‌ كه‌ درگذشتن‌ از پل‌ بر او پیشى‌ گیرد و در بیان‌ سبب‌ این‌ درخواست‌ گفت‌ كه‌ تو جنید را دیده‌ای‌ و من‌ او را ندیده‌ام‌. اما روایت‌های‌ اول،‌ ظاهراً درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زیرا در زمان‌ حیات‌ جنید، كه‌ در 297ق‌/910م‌ وفات‌ كرد، ابن‌ خفیف‌ دوران‌ جوانى‌ را مى‌گذرانده‌ و در حد آن‌ نبوده‌ است‌ كه‌ نخوت‌ صوفیانه‌ او را از رفتن‌ به‌ دیدار جنید باز دارد و یا چنان‌كه‌ ماسینیون‌ یادآور شده‌ است‌، بر سخن‌ شخصى‌ چون‌ جنید اعتراض‌ كند. دیلمى‌ نیز كه‌ همه كسانى‌ را كه‌ ابن‌ خفیف‌ در عراق‌ ملاقات‌ كرده‌ است‌، یك‌به‌یك‌ برمى‌شمرد، از دیدار او با جنید چیزی‌ نمى‌گوید، ولى‌ با شاگردان‌ و اصحاب‌ جنید چون‌ ابن‌ عطا و جریری‌ و رویم‌، مصاحبت‌ و ارتباط داشته‌ و گفته‌اند كه‌ از دست‌ رویم‌ خرقه‌ پوشید، و از مباحثه او با ابن‌ عطا نیز در سیره دیلمى‌ سخن‌ رفته‌ است‌. در بازگشت‌ از سفر مكه‌ در بغداد به‌ زندان‌ حسین‌ بن‌ منصور راه‌ مى‌یابد و با او آشنا مى‌شود و پیامى‌ از او به‌ ابوالعباس‌ بن‌ عطا كه‌ ظاهراً چیزی‌ از نوشته‌های‌ حلاج‌ نزد او بوده‌ است‌، مى‌رساند.

    ابن‌ خفیف‌ به‌ شهرهای‌ حجاز، عراق‌، شام‌ و فلسطین‌ سفر كرد و چند بار حج‌ گزارد. ابن‌ خفیف‌ از اواسط عمر در شیراز اقامت‌ گزید و تا پایان‌ عمر به‌ تعلیم‌ و ارشاد طالبان‌ و مریدان‌ اشتغال‌ داشت‌. از زندگانى‌ خصوصى‌ او اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نیست‌. برخى‌ از منابع‌ از ازدواج‌های‌ متعدد او سخن‌ گفته‌اند‌. او ظاهراً فرزندی‌ داشته‌ به‌ نام‌ عبدالسلام‌ كه‌ در آغاز جوانى‌ درگذشته‌ است‌ و دو تن‌ به‌ نام‌های‌ ابواحمد كبیر و ابواحمد صغیر تا پایان‌ عمر خدمت‌ او مى‌كردند و هر دو در طریقت‌ به‌ مقاماتى‌ رسیده‌ بودند. اولى‌ در 377ق‌/987م‌ و دومى‌ در 385ق‌/995م‌ درگذشتند.

    آراء و طریقت

    عرفان‌ ابن‌ خفیف‌ از لحاظ عملى‌ با زهد و ریاضت‌ و در عین‌ حال‌ التزام‌ تمام‌ به‌ احكام‌ و فرایض‌ دینى‌ همراه‌ بود و از لحاظ نظری‌ و فكری‌ اساس‌ آن‌ بر تطبیق‌ طریقت‌ با شریعت‌ قرار داشت‌.

    اغلب‌ مؤلفانى‌ كه‌ به‌ ذكر احوال‌ او پرداخته‌اند، از دانش‌ او در علوم‌ دینى‌ و پای‌ بندیش‌ به‌ احكام‌ شریعت‌ سخن‌ گفته‌اند. سلمى‌ او را «اوحد المشایخ‌ فى‌ وقته‌» و «عالماً بعلوم‌ الظاهر و علوم‌ الحقائق‌» و متمسك‌ به‌ علوم‌ شریعت‌ در كتاب‌ و سنت‌ گفته‌ است‌، ابونعیم‌ اصفهانى‌ او را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته، انصاری‌ گوید كه‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» مى‌خوانده‌اند، هجویری‌ او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری‌ و باطنى‌»، عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ و ابن‌ ملقن‌ گوید كه‌ وی‌ از رویم‌ و جریری‌ و ابن‌ عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌. ابن‌ خفیف‌ از دوران‌ نوجوانى‌، چنان‌كه‌ اشاره‌ شد، به‌ سماع‌ و گردآوری‌ حدیث‌ شوق‌ بسیار داشت‌ و به‌ گفته دیلمى‌ هر شب‌ 40 حدیث‌ مى‌نوشت‌ و حتى‌ در وقت‌ مرگ‌ او نیز كسانى‌ از او حدیث‌ مى‌شنیدند. كسانى‌ چون‌ ابوبكر باقلانى‌، دانشمند اشعری‌ مذهب‌ و نیز سلمى‌ و ابونعیم‌ اصفهانى از او حدیث‌ نقل‌ كرده‌اند، در فقه‌ از شافعى‌ پیروی‌ مى‌كرده‌ و او را از فقهای‌ این‌ مذهب‌ به‌ شمار آورده‌اند. در علم‌ كلام‌ نیز چنان‌كه‌ گفته‌ شد، از شاگردان‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ بوده‌ و در مقالتى‌ مفصل‌ به‌ شیوه مقاله‌پردازان‌، كه‌ در كتاب‌ سبكى از كتاب‌ غایةالمرام‌ في‌ علم‌الكلام‌ ضیاءالدین‌ رازی‌ (پدر امام‌ فخرالدین‌ رازی‌) نقل‌ شده‌، به‌ ذكر فضایل‌ و مناقب‌ استاد خود پرداخته‌ است‌.

    وی‌ در آرا و اعمال‌ صوفیانه‌ روشى‌ معتدل‌ داشت‌: «رخصت‌ جستن‌ و قبول‌ تأویلات‌»، شطح‌گویى‌ و برخى‌ حركات‌ مغایر با احكام‌ دینى‌ را كه‌ نزد گروهى‌ از صوفیه‌ دیده‌ مى‌شد، مردود و نادرست‌ مى‌شمرد. با آن‌كه‌ نسبت‌ به‌ حلاج‌ حسن‌ ظن‌ خاص‌ داشت‌ و او را «عالم‌ ربانى‌» و «موحد» مى‌دانست‌ و از كرامات‌ او سخن‌ مى‌گفت‌، بعضى‌ از سخنان‌ شطح‌آمیز منسوب‌ به‌ او را رد مى‌كرد. از میان‌ مشایخ‌ صوفیه‌، اقتدا به‌ 5 كس‌ را توصیه‌ مى‌كرد: حارث‌ محاسبى‌، ابوالقاسم‌ جنید، ابومحمد رویم‌، ابوالعباس‌ بن‌ عطا و عمرو بن‌ عثمان‌، زیرا روش‌ ایشان‌ بر طریقه صحو بوده‌ و علم‌ و حقیقت‌ را با هم‌ جمع‌ كرده‌ بودند و چنان‌كه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، كسانى‌ چون‌ بایزید بسطامى‌ و حسین‌ بن‌ منصور حلاج‌ را كه‌ از اصحاب‌ سُكر بودند، در این‌ شمار نمى‌آورد، زیرا «دیگر مشایخ‌ ارباب‌ حال‌ بودند... و در هنگام‌ استغراق‌ گاه‌گاهى‌ از ایشان‌ سخنى‌ چند صادر شده‌ است‌، كه‌ به‌ میزان‌ شرع‌ راست‌ نیست‌، چون‌ بازِ خود مى‌آمدند، از آن‌ سخنان‌ توبت‌ مى‌كردند... و استغفار واجب‌ مى‌دیدند». برخلاف‌ بسیاری‌ از صوفیه آن‌ روزگار كه‌ از تحصیل‌ علوم‌ رسمى‌ اجتناب‌ داشتند. ابن‌ خفیف‌ شاگردان‌ و مریدان‌ خود را به‌ كسب‌ علوم‌ ترغیب‌ مى‌كرد. او خود در جوانى‌ از بیم‌ اعتراض‌ و بدگویى‌ صوفیان،‌ پنهانى‌ به‌ مجلس‌ علمای‌ حدیث‌ مى‌رفت‌ و همیشه‌ دوات‌ و كاغذ در لباس‌ پنهان‌ مى‌كرد و چنان‌ شد كه‌ سرانجام‌ آنان‌ همگى‌ به‌ او محتاج‌ شدند و برای‌ حل‌ مشكلات‌ خود به‌ نزد او مى‌رفتند. وی‌ در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌تنها اهل‌ تصوف‌، بلكه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ مى‌داشتند. درباریان‌ و دیوانیان‌ از معتقدان‌ او بودند و گفته‌اند كه‌ نزد عضدالدوله دیلمى‌ مقرب‌ بوده‌ است‌. ابن‌ خفیف‌ در شیراز دارای‌ دستگاهى‌ بوده‌ و دوستان‌ و مریدان‌ بسیار داشته‌ است‌. مؤلف‌ فردوس‌المرشدیة در سبب‌ تقرب‌ مردمان‌ به‌ او گوید كه‌ طریق‌ وی‌ آن‌ بود «كه‌ بستدی‌ و بدادی‌». در زمان‌ حیات‌ هجویری‌ طریقه او به‌ خفیفیة‌ معروف‌ بوده‌ و همو گوید كه‌ خفیفیان‌ به‌ ابن‌ خفیف‌ تولاّ كنند. حمدالله‌ مستوفى‌ در تاریخ‌ گزیده‌ به‌ «قبیله خفیفیة‌ كه‌ ارباب‌ و اكابر ابهرند»، اشاره‌ مى‌كند و آنان‌ را از «تخمه» وی‌ مى‌داند، ولى‌ معلوم‌ نیست‌ كه‌ مقصود مستوفى‌ از این‌ تعبیر چیست‌، زیرا از اولاد و احفاد ابن‌ خفیف‌ در هیچ‌ مأخذی‌ ذكری‌ نیامده‌ است‌ و شاید این‌ نكته‌ اشاره‌ای‌ به‌ گسترش‌ طریقه او در آن‌ نواحى‌ باشد و به‌ هر حال‌ حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ در اوایل‌ سده 8ق‌ كسانى‌ در آن‌جا خود را به‌ وی‌ منسوب‌ مى‌داشته‌اند.

    طریقه ابن‌ خفیف‌ به‌ توسط مریدش‌ حسین‌ اكّار و به‌ وسیله مرید او ابواسحاق‌ كازرونى‌ (ه م‌) به‌ تأسیس‌ طریقه كازرونیه‌ انجامید.

    اساس‌ طریقت‌ ابن‌ خفیف‌ بر مجاهدت‌ بوده‌ و از ریاضت‌های‌ سخت‌ و طاعات‌ و عبادات‌ طاقت‌شكن‌ و افراط او در كم‌خوردن‌ و مخالفت‌ با نفس‌ داستان‌های‌ بسیار نقل‌ كرده‌اند.

    شاگردان

    او را مى‌توان‌ حلقه رابط میان‌ مشایخ‌ سده‌های‌ 3 و 4 عراق‌، چون‌ جنید، رویم‌، شبلى‌ و ابن‌ عطا، با صوفیان‌ دوره بعد در فارس‌ و خراسان‌ دانست‌ و كسانى‌ چون‌ ابوالحسن‌ دیلمى‌، ابن‌ بساكویه‌، ابونصر سراج‌ و ابوعبدالله‌ مقاریضى‌ از تربیت‌یافتگان‌ او بودند.

    وفات

    در روز مرگش‌ انبوهى‌ عظیم‌ از مردم‌، حتى‌ از یهود و نصارا و مجوس‌ بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی‌ نماز خوانده‌ شد. آرامگاه‌ او در شیراز زیارت‌گاه‌ اهل‌ عرفان‌ بوده‌ و گروهى‌ از بزرگان‌ صوفیه فارس‌ در حوالى‌ آن‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شده‌اند. خانقاه‌ او نیز محل‌ آمدوشد و اقامت‌ زائران‌ بوده‌ و موقوفاتى‌ داشته‌ است‌. به‌ گفته فسایى‌ از ابتدای‌ حكومت‌ صفویه‌ این‌ خانقاه‌ از رونق‌ افتاد، ولى‌ كریم‌خان‌ زند به‌ عمران‌ آن‌ كوشید و اطراف‌ صحن‌ خانقاه‌ و رباط و قبرستان‌ اطراف‌ آن‌ را مسطح‌ كرد و به‌ صورت‌ میدانى‌ وسیع‌ درآورد كه‌ به‌ میدان‌ نعل‌بندان‌ موسوم‌ و متصل‌ به‌ بازار وكیل‌ است.

    آثار

    اغلب‌ مؤلفان‌ به‌ كثرت‌ تألیفات‌ او اشاره‌ كرده‌اند. دیلمى‌ 30 كتاب‌ از آثار او را نام‌ مى‌برد و گوید كه‌ از این‌ جمله‌ 15 تصنیف‌ مطول‌ و 15 تصنیف‌ مختصر بوده‌ است‌. فهرست‌ دیلمى‌ در شدالإزار جنید شیرازی وارد شده‌ و زركوب‌ نیز تعدادی‌ از عنوان‌ها را در شیرازنامه‌ آورده‌ است‌. گر چه‌ از مجموع‌ آثار ابن‌ خفیف‌ امروز، چیزی‌ جز یكى‌ دو رساله مختصر در دست‌ نیست‌، لیكن‌ از عنوان‌هایى‌ كه‌ ذكر كرده‌اند، مى‌توان‌ به‌ موضوعاتى‌ كه‌ مورد توجه‌ او بوده‌ است‌ به‌ تقریب‌ پى‌ برد. فهرست‌ دیلمى‌ چنین‌ است‌:

    تألیفات‌ مفصل‌

    1. شرف‌الفقر (جنید شیرازی‌: شرف‌الفقراء المتحققین‌ على‌ الأغنیاء المنفقین‌)؛

    2. جامع‌الإرشاد؛

    3. الاستذكار؛

    4. الفصول‌ في‌ الأصول‌؛

    5. المنقطعین‌؛

    6. الجوع‌ و ترك‌الشهوات‌؛

    7. لبس‌ المرقعات‌؛

    8. الإعانه (جنید شیرازی‌: الإغاثه )؛

    9. اختلاف‌الناس‌ في‌ الروح‌؛

    10. المعراج‌؛

    11. الرد على‌ ابن‌ سالم‌؛

    12. الرد على‌ ابن‌ زینان‌ (جنید شیرازی‌: الرد على‌ ابن‌ رزمان‌)؛

    13. الاعتقاد (جنید شیرازی‌: المعتقد الكبیر و الصغیر، زركوب‌: الاعتقاد الكبیر و الاعتقاد الصغیر)؛

    14. المنهج‌ في‌ الفقه‌ (زركوب‌: المفتح‌ في‌ الفقه‌).

    تألیفات‌ مختصر

    15. الاقتصاد؛

    16. اللوامع‌؛

    17. المفردات‌؛

    18. المشیخه (جنید شیرازی‌: أسامي‌المشایخ‌ )؛

    19. فضل‌التصوف‌؛

    20. الفرق‌ بین‌ التقوی‌ و التصوف‌؛

    21. الاستدراج‌ و الاندراج‌ (زركوب‌: الاستدارج‌)؛

    22. الجمع‌ و التفرقة؛

    23. بلوی‌الأنبیاء؛

    24. المحبة؛

    25. الودّ و الألفة (جنید شیرازی‌: الردّ و الألفة)؛

    26. رسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌ (جنید شیرازی‌: مسائل‌ علي‌ بن‌ سهل‌)؛

    27. السماع‌؛

    28. معرفةالزوال‌. چنان‌كه‌ ملاحظه‌ شد، در كتاب‌ دیلمى‌ از 30 تصنیف‌ فقط 28 عنوان‌ ذكر شده‌ است‌ و از این‌ تعداد شماره‌های‌ 20، 24 و 27 در كتاب‌ جنید شیرازی‌ و زركوب‌ دیده‌ نمى‌شود، ولى‌ در عوض‌ جنید از تصنیفى‌ به‌ نام‌ شرح‌الفضائل‌ یاد كرده‌ و پسر او عیسى‌ بن‌ جنید در تذكره هزار مزار (كه‌ ترجمه‌گونه‌ای‌ از شدالإزار جنید است‌) دو كتاب‌ به‌ عنوان‌های‌ آداب‌المریدین‌ و جامع‌الدعوات‌ بر فهرست‌ دیلمى‌ و جنید مى‌افزاید. دیلمى‌ گوید كه‌ شرف‌الفقر نخستین‌ و جامع‌الإرشاد آخرین‌ نوشته او بوده‌ است‌. همو درباره این‌ دو كتاب‌ روایاتى‌ در جاهای‌ دیگر از قول‌ ابن‌ خفیف‌ نقل‌ كرده‌ است‌.[۱]

    پانویس

    1. مجتبائى‌، فتح‌الله‌، ج3، ص434-439

    منابع مقاله

    مجتبائى‌، فتح‌الله‌، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.

    وابسته‌ها