ابن برهان، عبدالواحد بن على عكبری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
'''ابن بَرْهان، ابوالقاسم، عبدالواحد بن على عُكْبَری''' (ح 375- 456ق/ح 985-1064م)، فقیه، نحوی، لغوی، نسابه، متكلم و محدث. | '''ابن بَرْهان، ابوالقاسم، عبدالواحد بن على عُكْبَری''' (ح 375- 456ق/ح 985-1064م)، فقیه، نحوی، لغوی، نسابه، متكلم و محدث. | ||
==نسب، زادگاه، محل زندگی== | ==نسب، زادگاه، محل زندگی== | ||
باخرزی نام پدر وی را حسین ذكر كرده است. ولى تاریخنگاران قبل و بعد از او در اینكه نام پدر وی، على بوده است اتفاق نظر دارند. برهان نیز نام یكى از نیاكان اوست. وی اندكى بیش از 80 سال داشت كه وفات یافت. برخى تاریخ درگذشت وی را450ق/ 1058م و یا 442ق/1050م دانستهاند، ولى هیچ یك از این دو گفته درست نیست، زیرا باخرزی او را در 455ق در بغداد دیده است. | [[باخرزی، یحیی بن احمد|باخرزی]] نام پدر وی را حسین ذكر كرده است. ولى تاریخنگاران قبل و بعد از او در اینكه نام پدر وی، على بوده است اتفاق نظر دارند. برهان نیز نام یكى از نیاكان اوست. وی اندكى بیش از 80 سال داشت كه وفات یافت. برخى تاریخ درگذشت وی را450ق/ 1058م و یا 442ق/1050م دانستهاند، ولى هیچ یك از این دو گفته درست نیست، زیرا [[باخرزی، یحیی بن احمد|باخرزی]] او را در 455ق در بغداد دیده است. | ||
از آنجا كه همگان وی را به شهرك عكبرا در نزدیكى بغداد نسبت دادهاند، شاید بتوان پنداشت كه در آن شهرك زاده شده است. از دوران كودكى و جوانى او اطلاعى در دست نیست، همین قدر مىدانیم كه در بغداد، در مجلس درس بسیاری از علما حاضر مىشد و ادب، فقه و كلام را نزد آنان مىآموخت. | از آنجا كه همگان وی را به شهرك عكبرا در نزدیكى بغداد نسبت دادهاند، شاید بتوان پنداشت كه در آن شهرك زاده شده است. از دوران كودكى و جوانى او اطلاعى در دست نیست، همین قدر مىدانیم كه در بغداد، در مجلس درس بسیاری از علما حاضر مىشد و ادب، فقه و كلام را نزد آنان مىآموخت. | ||
==خصایص اخلاقی== | ==خصایص اخلاقی== | ||
خوی شگفت و عادات غریب او موجب شده است كه بسیاری از نویسندگان به خصایص اخلاقى او اشاره كنند. مثلاً نوشتهاند او مردی تندخوی بود و یا آوردهاند كه اگر با شاگردان خود خوشرفتاری مىكرد، حتماً از او آثاری مكتوب باقى مىماند، زیرا وی از دانش، توشهای فراوان اندوخته بود. | خوی شگفت و عادات غریب او موجب شده است كه بسیاری از نویسندگان به خصایص اخلاقى او اشاره كنند. مثلاً نوشتهاند او مردی تندخوی بود و یا آوردهاند كه اگر با شاگردان خود خوشرفتاری مىكرد، حتماً از او آثاری مكتوب باقى مىماند، زیرا وی از دانش، توشهای فراوان اندوخته بود. | ||
همچنین نوشتهاند كه وی آداب و رسوم اجتماع را پاس نمىداشت، زیرا هرگز شلوار نمىپوشید و نیز همواره با سر برهنه بیرون مىرفت، و اگر مردم از مقام علمى و پارسایى او آگاه نمىبودند، هر آینه او را به سبب آن هیأت ناهنجار سنگباران مىكردند. از كسى هدیه نمىپذیرفت، چنانكه وقتى عمیدالملك كندری وزیر به بغداد وارد شد و او را به خدمت خویش فراخواند و كلام ابن برهان موجب اعجاب او گردید، مالى به وی بخشید اما ابن برهان از قبول آن خودداری كرد. وزیر در عوض آن، مصحفى و عصایى زیبا برای او فرستاد. ابن برهان نخست آنها را پذیرفت، ولى چون ابوعلى بن ولید متكلم او را - با داشتن قرآن در سینه و عصایى در دست - از پذیرفتن هدیه وزیر ملامت كرد، ابن برهان آنها را نیز توسط ابوعبدالله بن دامغانى قاضى القضاة نزد وزیر پس فرستاد. | همچنین نوشتهاند كه وی آداب و رسوم اجتماع را پاس نمىداشت، زیرا هرگز شلوار نمىپوشید و نیز همواره با سر برهنه بیرون مىرفت، و اگر مردم از مقام علمى و پارسایى او آگاه نمىبودند، هر آینه او را به سبب آن هیأت ناهنجار سنگباران مىكردند. از كسى هدیه نمىپذیرفت، چنانكه وقتى عمیدالملك كندری وزیر به بغداد وارد شد و او را به خدمت خویش فراخواند و كلام ابن برهان موجب اعجاب او گردید، مالى به وی بخشید اما ابن برهان از قبول آن خودداری كرد. وزیر در عوض آن، مصحفى و عصایى زیبا برای او فرستاد. ابن برهان نخست آنها را پذیرفت، ولى چون ابوعلى بن ولید متكلم او را - با داشتن قرآن در سینه و عصایى در دست - از پذیرفتن هدیه وزیر ملامت كرد، ابن برهان آنها را نیز توسط ابوعبدالله بن دامغانى قاضى القضاة نزد وزیر پس فرستاد. | ||
برخى كوشیدهاند ابن برهان را به غلامبارگى متهم كنند، مثلاً ابن جوزی كه با وی به سبب تمایلش به آیین مرجئه معتزله نظر خوشى نداشت، محبت او را نسبت به كودكان و نوجوانان خالى از شائبه نمىدید، اما او مردی پارسا بود و علاقهاش به كودكان رنگ گناه نداشت. او نوجوانان را در محضر پدرانشان مىبوسید، اما چون پدرانشان از دیانت و وارستگى وی به خوبى آگاه بودند، بر این عمل اعتراض نمىكردند. نسبت به شاگردان غریب نیز محبت مىورزید و به پیشوازشان مىرفت یا در رفع مشكلاتشان مىكوشید، در عوض با بزرگ زادگان متكبرانه رفتار مىكرد. | |||
برخى كوشیدهاند ابن برهان را به غلامبارگى متهم كنند، مثلاً [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزی]] كه با وی به سبب تمایلش به آیین مرجئه معتزله نظر خوشى نداشت، محبت او را نسبت به كودكان و نوجوانان خالى از شائبه نمىدید، اما او مردی پارسا بود و علاقهاش به كودكان رنگ گناه نداشت. او نوجوانان را در محضر پدرانشان مىبوسید، اما چون پدرانشان از دیانت و وارستگى وی به خوبى آگاه بودند، بر این عمل اعتراض نمىكردند. نسبت به شاگردان غریب نیز محبت مىورزید و به پیشوازشان مىرفت یا در رفع مشكلاتشان مىكوشید، در عوض با بزرگ زادگان متكبرانه رفتار مىكرد. | |||
==گرایشات علمی== | ==گرایشات علمی== | ||
در فقه، نخست تابع مذهب حنبلى بود، اما پس از مدتى به مذهب حنفى گروید و سخت در آن مذهب تعصب ورزید. | در فقه، نخست تابع مذهب حنبلى بود، اما پس از مدتى به مذهب حنفى گروید و سخت در آن مذهب تعصب ورزید. | ||
در كلام، پیرو مذهب مرجئه معتزله بود و به همین سبب خلود كفار را در جهنم انكار مىكرد. وی در آغاز، چندی به علم نجوم پرداخت، ولى عاقبت در سلك نحویان بغداد درآمد. ابن خلكان گوید: ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانینى نحوی (د 442ق/1050م) با ابوالقاسم بن برهان در تعلیم مردم در كرخ بغداد رقابت مىكرد، بهگونهای كه خواص نزد ابن برهان و عوام نزد ثمانینى به تعلم نحو مىپرداختند. ظاهراً در كار نحو، شهرت و اعتبار فراوانى كسب كرده بود، آنچنانكه ابن ماكولا گوید: با فوت ابن برهان علم عربیت از بغداد رخت بربست. وی در علم كلام و فقه نیز صاحب نظر بود و از علومى چون لغت، ایام عرب، اخبار و تواریخ و معانى قرآن بىبهره نبود و با وجود اینكه به حدیث، علاقه فراوانى داشت، از نقل آن خودداری مىكرد. همچنین علومى چون كیمیا، سحر و نجوم را مذمت مىنمود. وی غالباً از ابوعبدالله ابن بطه استماع حدیث كرده و با وی مصاحبت داشته، ولى از وی نیز حدیثى نقل نكرده است. | |||
در كلام، پیرو مذهب مرجئه معتزله بود و به همین سبب خلود كفار را در جهنم انكار مىكرد. وی در آغاز، چندی به علم نجوم پرداخت، ولى عاقبت در سلك نحویان بغداد درآمد. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] گوید: ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانینى نحوی (د 442ق/1050م) با ابوالقاسم بن برهان در تعلیم مردم در كرخ بغداد رقابت مىكرد، بهگونهای كه خواص نزد ابن برهان و عوام نزد ثمانینى به تعلم نحو مىپرداختند. ظاهراً در كار نحو، شهرت و اعتبار فراوانى كسب كرده بود، آنچنانكه ابن ماكولا گوید: با فوت ابن برهان علم عربیت از بغداد رخت بربست. وی در علم كلام و فقه نیز صاحب نظر بود و از علومى چون لغت، ایام عرب، اخبار و تواریخ و معانى قرآن بىبهره نبود و با وجود اینكه به حدیث، علاقه فراوانى داشت، از نقل آن خودداری مىكرد. همچنین علومى چون كیمیا، سحر و نجوم را مذمت مىنمود. وی غالباً از ابوعبدالله ابن بطه استماع حدیث كرده و با وی مصاحبت داشته، ولى از وی نیز حدیثى نقل نكرده است. | |||
==شاگردان== | ==شاگردان== | ||
نزد وی شاگردانى چون ابوالكرم مبارك بن فاخر نحوی تربیت یافتند. | نزد وی شاگردانى چون [[ابن دباس، مبارک بن فاخر|ابوالكرم مبارك بن فاخر]] نحوی تربیت یافتند. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
آثار او عبارتند از: | آثار او عبارتند از: |
نسخهٔ ۴ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۷
ابن بَرْهان، ابوالقاسم، عبدالواحد بن على عُكْبَری (ح 375- 456ق/ح 985-1064م)، فقیه، نحوی، لغوی، نسابه، متكلم و محدث.
نسب، زادگاه، محل زندگی
باخرزی نام پدر وی را حسین ذكر كرده است. ولى تاریخنگاران قبل و بعد از او در اینكه نام پدر وی، على بوده است اتفاق نظر دارند. برهان نیز نام یكى از نیاكان اوست. وی اندكى بیش از 80 سال داشت كه وفات یافت. برخى تاریخ درگذشت وی را450ق/ 1058م و یا 442ق/1050م دانستهاند، ولى هیچ یك از این دو گفته درست نیست، زیرا باخرزی او را در 455ق در بغداد دیده است.
از آنجا كه همگان وی را به شهرك عكبرا در نزدیكى بغداد نسبت دادهاند، شاید بتوان پنداشت كه در آن شهرك زاده شده است. از دوران كودكى و جوانى او اطلاعى در دست نیست، همین قدر مىدانیم كه در بغداد، در مجلس درس بسیاری از علما حاضر مىشد و ادب، فقه و كلام را نزد آنان مىآموخت.
خصایص اخلاقی
خوی شگفت و عادات غریب او موجب شده است كه بسیاری از نویسندگان به خصایص اخلاقى او اشاره كنند. مثلاً نوشتهاند او مردی تندخوی بود و یا آوردهاند كه اگر با شاگردان خود خوشرفتاری مىكرد، حتماً از او آثاری مكتوب باقى مىماند، زیرا وی از دانش، توشهای فراوان اندوخته بود.
همچنین نوشتهاند كه وی آداب و رسوم اجتماع را پاس نمىداشت، زیرا هرگز شلوار نمىپوشید و نیز همواره با سر برهنه بیرون مىرفت، و اگر مردم از مقام علمى و پارسایى او آگاه نمىبودند، هر آینه او را به سبب آن هیأت ناهنجار سنگباران مىكردند. از كسى هدیه نمىپذیرفت، چنانكه وقتى عمیدالملك كندری وزیر به بغداد وارد شد و او را به خدمت خویش فراخواند و كلام ابن برهان موجب اعجاب او گردید، مالى به وی بخشید اما ابن برهان از قبول آن خودداری كرد. وزیر در عوض آن، مصحفى و عصایى زیبا برای او فرستاد. ابن برهان نخست آنها را پذیرفت، ولى چون ابوعلى بن ولید متكلم او را - با داشتن قرآن در سینه و عصایى در دست - از پذیرفتن هدیه وزیر ملامت كرد، ابن برهان آنها را نیز توسط ابوعبدالله بن دامغانى قاضى القضاة نزد وزیر پس فرستاد.
برخى كوشیدهاند ابن برهان را به غلامبارگى متهم كنند، مثلاً ابن جوزی كه با وی به سبب تمایلش به آیین مرجئه معتزله نظر خوشى نداشت، محبت او را نسبت به كودكان و نوجوانان خالى از شائبه نمىدید، اما او مردی پارسا بود و علاقهاش به كودكان رنگ گناه نداشت. او نوجوانان را در محضر پدرانشان مىبوسید، اما چون پدرانشان از دیانت و وارستگى وی به خوبى آگاه بودند، بر این عمل اعتراض نمىكردند. نسبت به شاگردان غریب نیز محبت مىورزید و به پیشوازشان مىرفت یا در رفع مشكلاتشان مىكوشید، در عوض با بزرگ زادگان متكبرانه رفتار مىكرد.
گرایشات علمی
در فقه، نخست تابع مذهب حنبلى بود، اما پس از مدتى به مذهب حنفى گروید و سخت در آن مذهب تعصب ورزید.
در كلام، پیرو مذهب مرجئه معتزله بود و به همین سبب خلود كفار را در جهنم انكار مىكرد. وی در آغاز، چندی به علم نجوم پرداخت، ولى عاقبت در سلك نحویان بغداد درآمد. ابن خلكان گوید: ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانینى نحوی (د 442ق/1050م) با ابوالقاسم بن برهان در تعلیم مردم در كرخ بغداد رقابت مىكرد، بهگونهای كه خواص نزد ابن برهان و عوام نزد ثمانینى به تعلم نحو مىپرداختند. ظاهراً در كار نحو، شهرت و اعتبار فراوانى كسب كرده بود، آنچنانكه ابن ماكولا گوید: با فوت ابن برهان علم عربیت از بغداد رخت بربست. وی در علم كلام و فقه نیز صاحب نظر بود و از علومى چون لغت، ایام عرب، اخبار و تواریخ و معانى قرآن بىبهره نبود و با وجود اینكه به حدیث، علاقه فراوانى داشت، از نقل آن خودداری مىكرد. همچنین علومى چون كیمیا، سحر و نجوم را مذمت مىنمود. وی غالباً از ابوعبدالله ابن بطه استماع حدیث كرده و با وی مصاحبت داشته، ولى از وی نیز حدیثى نقل نكرده است.
شاگردان
نزد وی شاگردانى چون ابوالكرم مبارك بن فاخر نحوی تربیت یافتند.
آثار
آثار او عبارتند از:
- الأصول اللغة؛
- الاختیار في الفقه، ابن اثیر و تاریخنگاران بعد از او در ضمن شرح حال ابن برهان، عبارت «له اختیار فى الفقه» را آوردهاند، كه تنها بر این دلالت دارد كه وی مجموعهای در فقه گردآورده بوده است؛
- اللمع، این كتاب در نحو نگاشته شده است و نسخهای از آن در كتابخانه خدیویه وجود دارد. شرح اللمع، این كتاب شرحى بر اللمع فيالنحو تألیف ابنجنى (د 392ق/ 1002م) است. البته برخى در انتساب این شرح به ابن برهان تردید كرده و آن را به ابوالبقا عبدالله بن حسین بن عبدالله عكبری (د 616ق/1219م) نسبت دادهاند؛ لیكن شرح اللمع فقط به فرد مذكور اختصاص ندارد و افراد متعددی كتاب معروف اللمع را شرح كردهاند كه حاجى خلیفه اسامى گروهى از آنان را آورده است. نسخهای از این شرح در كتابخانه آمبروزیانا وجود دارد.
ابوالفرج غُندِجانى 3 بیت شعر نیز به او نسبت داده است.[۱]
پانویس
- ↑ ر.ک: علىاكبر ضیائى،ج3، ص103-104
منابع مقاله
علىاكبر ضیائى، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.