۱۴۴٬۸۲۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'پاره ای' به 'پارهای ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '. ') |
||
| خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
نسب او به سعد بن زید مناه بن تمیم میرسید و شهرت سعدی او از همین جاست؛ اما برخی از منابع نسب او را مشکوک و مطعون خواندهاند. حتی در روایتی، [[فرزدق]] او را به تحقیر، دَعی (کسی که در نسب خود متهم باشد) خوانده است. | نسب او به سعد بن زید مناه بن تمیم میرسید و شهرت سعدی او از همین جاست؛ اما برخی از منابع نسب او را مشکوک و مطعون خواندهاند. حتی در روایتی، [[فرزدق]] او را به تحقیر، دَعی (کسی که در نسب خود متهم باشد) خوانده است. | ||
از این روی، برخی احتمال دادهاند که شاعر خود شجرهنامهای ساختگی برای خویش فراهم آورده بود تا خود را از نژادگان عرب جلوه دهد . | از این روی، برخی احتمال دادهاند که شاعر خود شجرهنامهای ساختگی برای خویش فراهم آورده بود تا خود را از نژادگان عرب جلوه دهد. | ||
| خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
==قتل شاعر== | ==قتل شاعر== | ||
چنانکه [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج]] اشاره کرده، ابونخیله سرانجام جان بر سر آزمندی خود نهاد . | چنانکه [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج]] اشاره کرده، ابونخیله سرانجام جان بر سر آزمندی خود نهاد. | ||
چگونگی قتل سهمناک او را [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذری]] و [[طبری، محمد بن جریر بن یزید|طبری]] و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج]] نقل کردهاند، به روایت آنان، چون منصور خلیفۀ عباسی خواست برای پسر خود مهدی بیعت گیرد و عیسی بن موسی را از ولایت عهدی عزل کند، شاعر که به اعتراف خود مدتی بیهوده کوشیده بود تا به دربار منصور راه یابد، اشعاری در ستایش مهدی و تأیید عزل عیسی سرود و در مجلسی که خلیفه و همۀ بزرگان دربار حضور داشتند، برخواند، گویند عیسی بن موسی که در آن مجلس حضور داشت، کینۀ او را به دل گرفت و یکی از غلامان خویش را به قتل اوگماشت. شاعر راهی خراسان شد و این غلام در راه ری بر وی دست یافت، سر از تنش جدا کرد، پوست صورتش را برکند و پیکرش را طعمۀ کرکسان ساخت. | چگونگی قتل سهمناک او را [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذری]] و [[طبری، محمد بن جریر بن یزید|طبری]] و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج]] نقل کردهاند، به روایت آنان، چون منصور خلیفۀ عباسی خواست برای پسر خود مهدی بیعت گیرد و عیسی بن موسی را از ولایت عهدی عزل کند، شاعر که به اعتراف خود مدتی بیهوده کوشیده بود تا به دربار منصور راه یابد، اشعاری در ستایش مهدی و تأیید عزل عیسی سرود و در مجلسی که خلیفه و همۀ بزرگان دربار حضور داشتند، برخواند، گویند عیسی بن موسی که در آن مجلس حضور داشت، کینۀ او را به دل گرفت و یکی از غلامان خویش را به قتل اوگماشت. شاعر راهی خراسان شد و این غلام در راه ری بر وی دست یافت، سر از تنش جدا کرد، پوست صورتش را برکند و پیکرش را طعمۀ کرکسان ساخت. | ||
چند نکتۀ مورد اختلاف در این ماجرا دیده میشود که درخور تأمل است: نخست اینکه به درستی روشن نیست که آیا شاعر اشعار مزبور را به ابتکار خود و از روی فرصتطلبی سروده و در حضور خلیفه و درباریان برخوانده، یا به دستور منصور و اطرافیانش. دیگر آنکه در روایتی، منصور بیدرنگ به شاعر صلهای درخور میدهد و در روایتی دیگر، او را برای دریافت صله به ری میفرستد؛ اما در خبری دیگر، شاعر خود از بیم جان به سوی خراسان میگریزد، بهویژه که پس از مجلس مزبور یکی از درباریان به شاعر هشدار میدهد که ممکن است خطر در کمین او نشسته باشد. کشته شدن شاعر را نیز برخی پس از بازگشت وی از ری نوشتهاند . | چند نکتۀ مورد اختلاف در این ماجرا دیده میشود که درخور تأمل است: نخست اینکه به درستی روشن نیست که آیا شاعر اشعار مزبور را به ابتکار خود و از روی فرصتطلبی سروده و در حضور خلیفه و درباریان برخوانده، یا به دستور منصور و اطرافیانش. دیگر آنکه در روایتی، منصور بیدرنگ به شاعر صلهای درخور میدهد و در روایتی دیگر، او را برای دریافت صله به ری میفرستد؛ اما در خبری دیگر، شاعر خود از بیم جان به سوی خراسان میگریزد، بهویژه که پس از مجلس مزبور یکی از درباریان به شاعر هشدار میدهد که ممکن است خطر در کمین او نشسته باشد. کشته شدن شاعر را نیز برخی پس از بازگشت وی از ری نوشتهاند. | ||
با توجه به این نشانهها و اوضاع سیاسی آن زمان، میتوان پنداشت که ابونخیله بیش از آنکه قربانی هوسها و طمعورزیهای خود شده باشد، بازیچۀ دسیسهها و زدوبندهای سیاسی حاکمان جدید شده است و ماجرای عزل عیسی و مدیحهسرایی شاعر و سپس انتقامجویی ولیعهد معزول از او نیز چه بسا جلوه یا روایتی ساده شده از واقعیتی پیچیدهتر، یعنی چگونگی جابهجایی قدرت در زمان منصور، باشد. قتل شاعر که دست کم برخی رقیبانش را از گزند هجوهای او آسوده ساخت، قاعدتاً در اواسط خلافت منصور روی داده است. طبری این ماجرا را در ذیل حوادث 147 ق نقل کرده است، اما پلا تاریخ آن را اندکی پس از 136 ق، یعنی آغاز خلافت منصور، دانسته است . | با توجه به این نشانهها و اوضاع سیاسی آن زمان، میتوان پنداشت که ابونخیله بیش از آنکه قربانی هوسها و طمعورزیهای خود شده باشد، بازیچۀ دسیسهها و زدوبندهای سیاسی حاکمان جدید شده است و ماجرای عزل عیسی و مدیحهسرایی شاعر و سپس انتقامجویی ولیعهد معزول از او نیز چه بسا جلوه یا روایتی ساده شده از واقعیتی پیچیدهتر، یعنی چگونگی جابهجایی قدرت در زمان منصور، باشد. قتل شاعر که دست کم برخی رقیبانش را از گزند هجوهای او آسوده ساخت، قاعدتاً در اواسط خلافت منصور روی داده است. طبری این ماجرا را در ذیل حوادث 147 ق نقل کرده است، اما پلا تاریخ آن را اندکی پس از 136 ق، یعنی آغاز خلافت منصور، دانسته است. | ||
| خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
با آنکه سرودههای ابونخیله فراوان بوده و تا چند سده پس از مرگ وی حتی در اندلس رواج داشته، آنچه امروز از اشعار او در دست است، از حدود 200 بیت فراتر نمیرود. غالب این سرودهها در مدح و هجو و رثاست و پارهای اشعار وصفی و نخجیرگانی (طردیات) نیز در آنها دیده میشود. جز چند قصیده، بقیۀ اشعار موجود او ارجوزه است و این بیگمان دربارۀ مجموعۀ سرودههای او نیز صادق بوده است. چه از همان آغاز او را در زمرۀ شاعران رجزپرداز آوردهاند و شمار قصیدههای او را اندک نوشتهاند. | با آنکه سرودههای ابونخیله فراوان بوده و تا چند سده پس از مرگ وی حتی در اندلس رواج داشته، آنچه امروز از اشعار او در دست است، از حدود 200 بیت فراتر نمیرود. غالب این سرودهها در مدح و هجو و رثاست و پارهای اشعار وصفی و نخجیرگانی (طردیات) نیز در آنها دیده میشود. جز چند قصیده، بقیۀ اشعار موجود او ارجوزه است و این بیگمان دربارۀ مجموعۀ سرودههای او نیز صادق بوده است. چه از همان آغاز او را در زمرۀ شاعران رجزپرداز آوردهاند و شمار قصیدههای او را اندک نوشتهاند. | ||
لقب راجز را نیز به همین سبب به وی دادهاند. سادگی و روانی اشعار او البته مانع از آن نیست که گاه وجود واژگان و تعابیر بدوی، فهم سرودههای او را دشوار سازد . | لقب راجز را نیز به همین سبب به وی دادهاند. سادگی و روانی اشعار او البته مانع از آن نیست که گاه وجود واژگان و تعابیر بدوی، فهم سرودههای او را دشوار سازد. | ||
به روایتی، ابونخیله با عجاج، رجزسرای معروف، رقابتهایی داشته و هجویاتی نیز میان آنان ردو بدل میشده است، اما با توجه به تاریخ وفات عجاج (ح 90 ق)، صحت این روایت بعید مینماید. رؤیه پسر همین عجاج است که ابونخیله برخی از اشعارش را به نام خود بر خوانده است. جز آنچه پیشتر از قول خود ابونخیله نقل شد، ماجرای معروف دیگری را نیز منابع در این باره نقل کردهاند. | به روایتی، ابونخیله با عجاج، رجزسرای معروف، رقابتهایی داشته و هجویاتی نیز میان آنان ردو بدل میشده است، اما با توجه به تاریخ وفات عجاج (ح 90 ق)، صحت این روایت بعید مینماید. رؤیه پسر همین عجاج است که ابونخیله برخی از اشعارش را به نام خود بر خوانده است. جز آنچه پیشتر از قول خود ابونخیله نقل شد، ماجرای معروف دیگری را نیز منابع در این باره نقل کردهاند. | ||