۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'همه ی ' به 'همهی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
کتاب نجمالدین کبری پیر ولی تراش، اثری نقدی ـ تحلیلی است که به شرح و تفسیر زندگی و آراء یکی از عارفان بزرگ که مکتب عرفانی کبرویه بر قوام او ایستاده است میپردازد. نویسنده در این کتاب با نگاهی دقیق و نافذ تمام مراحل سلوک [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] را از دوران طالب علمی تا انتهای مسیر دنبال میکند. دروسی که خوانده، سفرهایی که کرده، اساتیدی که دیده، خلوتها و ریاضتهایی که پیش سر گذاشته، آثاری که نوشته همه را یک به یک در این پژوهش قرار داده و خواننده را با شگفت انگیزترین فرد از | کتاب نجمالدین کبری پیر ولی تراش، اثری نقدی ـ تحلیلی است که به شرح و تفسیر زندگی و آراء یکی از عارفان بزرگ که مکتب عرفانی کبرویه بر قوام او ایستاده است میپردازد. نویسنده در این کتاب با نگاهی دقیق و نافذ تمام مراحل سلوک [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] را از دوران طالب علمی تا انتهای مسیر دنبال میکند. دروسی که خوانده، سفرهایی که کرده، اساتیدی که دیده، خلوتها و ریاضتهایی که پیش سر گذاشته، آثاری که نوشته همه را یک به یک در این پژوهش قرار داده و خواننده را با شگفت انگیزترین فرد از سلسلهی اولیاء و عرفا آشنا میسازد. | ||
نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمهی کتاب از ناشناخته بودن شیخ یاد میکند و از تلاشی گسترده و همه جانبه برای شناخته شدن این عارف بزرگ در رسانه و مطبوعات و کتاب نام می برد و گویا در این کار سترگ نیز نویسنده خود یکتنه به این مبارزه اقدام کرده و در این باره نیز توفیقی چشمگیر داشته است. <ref>مقدّمه، صص 12-11</ref>. | نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمهی کتاب از ناشناخته بودن شیخ یاد میکند و از تلاشی گسترده و همه جانبه برای شناخته شدن این عارف بزرگ در رسانه و مطبوعات و کتاب نام می برد و گویا در این کار سترگ نیز نویسنده خود یکتنه به این مبارزه اقدام کرده و در این باره نیز توفیقی چشمگیر داشته است. <ref>مقدّمه، صص 12-11</ref>. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
نخستین قسمت کتاب مربوط به خلاصهای از زندگی و سلوک شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] است. در همان ابتدا بیان میشود که اطلاعاتی از دوران کودکی شیخ وجود ندارد و این بی اطلاعی شامل تعالیم اوّلیّه نیز میشود ولی به قول نویسنده همین قدر می دانیم که نام کامل او احمد بن عمر، ابوالجنّاب نجمالدین کبری خیوکی خوارزمی است<ref>متن، ص 13</ref>. تاریخ ولادت شیخ 540 هجری در خوارزم، منطقهی خیوق یا خیوه و یا خیوک بوده است<ref>همان </ref>. احتمالاً آموزشهای نخستین را در خانواده و در نزد پدر فراگرفته است زیرا در منابع چیزی از اساتید دوران کودکی او به چشم نمیخورد. ولی روح جوینده و طالب علم او وی را به شهرها و بلاد گوناگون میکشد تا از خرمن دانش دانشوران دینی در فلسفه و کلام و فقه و شریعت و نیز عرفان و تصوّف هر چه را که بایسته است کسب کند. این است که به شهرهای نیشابو، اصفهان، همدان، تبریز، اسکندریه، مصر، مکّه و عراق اشاره میشود <ref>متن، ص 15</ref>. با این حال نویسنده یادآور میشود که: معلوم نیست که این سفرها به دقّت از چه زمانی آغاز شده و ابتدا به کدام شهر و پس از آن به کجا رفته است. [[نجم کبری]] خود از این بابت که مقدّم و مؤخّر سفر او معلوم باشد چیزی نگفته است امّا در خلال نوشتههای او به شهرهای مذکور که یاد شد اشاراتی رفته است و لذا این نامعلوم بودن زمان حرکت و نامعلوم بودن شهرهای طی شده ما را با این مشکل مواجه میکند که او کدام درس و کدام استاد را ابتدا و پیامد آن به شاگردی چه کسانی درآمده است. در این بین تنها چیزی که برای ما معلوم است یکی آخرین استاد علوم ظاهری و نیز اوّلین معلّمِ دانش عرفانیِ اوست. چه از همانجا جریان نوینی در زندگی نجم درخشیدن گرفت و او را از ظاهر به باطن کشید و از صورت به معنا و لذا حضور شخصی به نام [[بابافرج]] که فرجی بزرگ در کار نجم کرده بود از لحاظ آنچه که گفتیم معلوم و متقن است و دیگر سالی است که نجم عزم سفر به مصر را داشته که به تاریخ 568 هجری اتفاق افتاده و سنّ نجم در آن زمان چنان که از منابع به دست میآید بیست و هشت سال بوده است<ref>متن، صص 16-15</ref>. | نخستین قسمت کتاب مربوط به خلاصهای از زندگی و سلوک شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] است. در همان ابتدا بیان میشود که اطلاعاتی از دوران کودکی شیخ وجود ندارد و این بی اطلاعی شامل تعالیم اوّلیّه نیز میشود ولی به قول نویسنده همین قدر می دانیم که نام کامل او احمد بن عمر، ابوالجنّاب نجمالدین کبری خیوکی خوارزمی است<ref>متن، ص 13</ref>. تاریخ ولادت شیخ 540 هجری در خوارزم، منطقهی خیوق یا خیوه و یا خیوک بوده است<ref>همان </ref>. احتمالاً آموزشهای نخستین را در خانواده و در نزد پدر فراگرفته است زیرا در منابع چیزی از اساتید دوران کودکی او به چشم نمیخورد. ولی روح جوینده و طالب علم او وی را به شهرها و بلاد گوناگون میکشد تا از خرمن دانش دانشوران دینی در فلسفه و کلام و فقه و شریعت و نیز عرفان و تصوّف هر چه را که بایسته است کسب کند. این است که به شهرهای نیشابو، اصفهان، همدان، تبریز، اسکندریه، مصر، مکّه و عراق اشاره میشود <ref>متن، ص 15</ref>. با این حال نویسنده یادآور میشود که: معلوم نیست که این سفرها به دقّت از چه زمانی آغاز شده و ابتدا به کدام شهر و پس از آن به کجا رفته است. [[نجم کبری]] خود از این بابت که مقدّم و مؤخّر سفر او معلوم باشد چیزی نگفته است امّا در خلال نوشتههای او به شهرهای مذکور که یاد شد اشاراتی رفته است و لذا این نامعلوم بودن زمان حرکت و نامعلوم بودن شهرهای طی شده ما را با این مشکل مواجه میکند که او کدام درس و کدام استاد را ابتدا و پیامد آن به شاگردی چه کسانی درآمده است. در این بین تنها چیزی که برای ما معلوم است یکی آخرین استاد علوم ظاهری و نیز اوّلین معلّمِ دانش عرفانیِ اوست. چه از همانجا جریان نوینی در زندگی نجم درخشیدن گرفت و او را از ظاهر به باطن کشید و از صورت به معنا و لذا حضور شخصی به نام [[بابافرج]] که فرجی بزرگ در کار نجم کرده بود از لحاظ آنچه که گفتیم معلوم و متقن است و دیگر سالی است که نجم عزم سفر به مصر را داشته که به تاریخ 568 هجری اتفاق افتاده و سنّ نجم در آن زمان چنان که از منابع به دست میآید بیست و هشت سال بوده است<ref>متن، صص 16-15</ref>. | ||
نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در صفحات 16 تا 20 به ذکر سفرهای علمی شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] اشاره کرده و مشایخ و اساتید وی را در هر سفر نیز ذکر کرده است. چنانکه خلاصهی آن چنین است: در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با | نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در صفحات 16 تا 20 به ذکر سفرهای علمی شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] اشاره کرده و مشایخ و اساتید وی را در هر سفر نیز ذکر کرده است. چنانکه خلاصهی آن چنین است: در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با شوریدهی عارف [[بابا فرج وایقانی]] آشنا و دگرگون شد. بعد از آن رسماً به دنبال سلوک عملی رفت و نهایت به جایی که باید برسد رسید. | ||
در صفحات 27 تا 30 سخن از شیخ نظر شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] است، یعنی [[بابا فرج]] که نظر او در [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] به منزلهی نقطهی عطف سیر و سلوک معنوی محسوب میشود. بعد از این دیدار بود که وی راه تصوّف و عرفان را در پیش گرفت و با رنج و ریاضات فراوان به جایگاه بلندی رسید که زبانزد عام و خاص است. | در صفحات 27 تا 30 سخن از شیخ نظر شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] است، یعنی [[بابا فرج]] که نظر او در [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] به منزلهی نقطهی عطف سیر و سلوک معنوی محسوب میشود. بعد از این دیدار بود که وی راه تصوّف و عرفان را در پیش گرفت و با رنج و ریاضات فراوان به جایگاه بلندی رسید که زبانزد عام و خاص است. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
در بخش طریقت کبرویه توضیحی مختصر در این باره دیده میشود و نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] متذکّر میگردد که این طریقت به منزلهی بزرگترین طریقت عرفانی ـ فرهنگی در زمان خود بیشترین گستره و پیروان را داشته است، که در کشورهای هند، چین، پاکستان، افغانستان، کشمیر، مصر، عراق، و ایران پیروانی داشته و اکنون نیز در این بلاد خالی از مرید نیست<ref>متن، ص 169</ref>. در صفحهی 170 به این نکته اشاره شده که [[سهروردی، یحیی بن حبش|ابوحفص سهروردی]] از وابستگان به این سلسله است و لذا طریقت سهروردیه با انشعابات آن نیز از همین طریقت محسوب میشوند که به سهروردیهی ملتانیه، سهروردیهی بزغشیه، سهروردیهی یسویه، سهروردیهی رجائیه اشاره شده است. و نیز در صفحهی 171 و 172 به انشعابات کبرویه متذکر شده است که برای نمونه عبارتند از: کبرویهی حمویه، | در بخش طریقت کبرویه توضیحی مختصر در این باره دیده میشود و نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] متذکّر میگردد که این طریقت به منزلهی بزرگترین طریقت عرفانی ـ فرهنگی در زمان خود بیشترین گستره و پیروان را داشته است، که در کشورهای هند، چین، پاکستان، افغانستان، کشمیر، مصر، عراق، و ایران پیروانی داشته و اکنون نیز در این بلاد خالی از مرید نیست<ref>متن، ص 169</ref>. در صفحهی 170 به این نکته اشاره شده که [[سهروردی، یحیی بن حبش|ابوحفص سهروردی]] از وابستگان به این سلسله است و لذا طریقت سهروردیه با انشعابات آن نیز از همین طریقت محسوب میشوند که به سهروردیهی ملتانیه، سهروردیهی بزغشیه، سهروردیهی یسویه، سهروردیهی رجائیه اشاره شده است. و نیز در صفحهی 171 و 172 به انشعابات کبرویه متذکر شده است که برای نمونه عبارتند از: کبرویهی حمویه، کبرویهی مولویه، کبرویهی جندیه، کبرویهی جمالیه، کبرویهی خلوتیه، کبرویهی زاهدیه، کبرویهی باخرزیه، کبرویهی علاء الدّولویّه، کبرویهی همدانیه، کبرویهی نوربخشیه و غیره. | ||
آخرین بخش کتاب هم مربوط به شهادت شیخ است که [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] تنها شهید رسمی تاریخ تصوّف و عرفان است، زیرا مستقیماً با کافران حربی مغول رو در رو شده و به پیکار با آنها پرداخته است و لذا هم در جرگهی مجاهدان اسلام است و هم رسماً از شهدای اسلام محسوب میشود و این نیز از انحصارات این عارف بزرگ است. [[مستوفی، حمدالله|حمدالله مستوفی]] گزارشی از این بابت در [[تاریخ گزیده]] را روایت میکند. [[مولانا]] نیز دربارهی این واقعه در ابیاتی چنین میگوید: | آخرین بخش کتاب هم مربوط به شهادت شیخ است که [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] تنها شهید رسمی تاریخ تصوّف و عرفان است، زیرا مستقیماً با کافران حربی مغول رو در رو شده و به پیکار با آنها پرداخته است و لذا هم در جرگهی مجاهدان اسلام است و هم رسماً از شهدای اسلام محسوب میشود و این نیز از انحصارات این عارف بزرگ است. [[مستوفی، حمدالله|حمدالله مستوفی]] گزارشی از این بابت در [[تاریخ گزیده]] را روایت میکند. [[مولانا]] نیز دربارهی این واقعه در ابیاتی چنین میگوید: |