احوص‌، عبدالله‌ بن‌ محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:


    [[رده:زندگی‌نامه]]  
    [[رده:زندگی‌نامه]]  
    [[رده:مقالات بازبینی نشده2]]
    [[رده:مقالات بازبینی شده2 بهمن 1402]]
    [[رده:فاقد کد پدیدآور]]

    نسخهٔ ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۱۸

    احوص‌، عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عاصم‌ انصاری‌ ‌
    NUR00000.jpg
    نام کاملاحوص‌، عبدالله‌ بن‌ محمد؛
    نام‌های دیگراحوص‌، عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عاصم‌ انصاری‌؛
    لقباحوص؛
    نسباوسی، انصاری؛
    نام پدرمحمد بن‌ عاصم‌ انصاری‌؛
    ولادتح‌ 35ق‌؛
    محل تولدقبا؛، جزیره‌العرب؛
    محل زندگیجزیره‌العرب؛
    رحلت105ق‌؛
    طول عمرح70؛
    خویشاوندانعاصم‌ بن‌ ثابت، اثيله‌ دختر عمير بن‌ مخشى، عبدالله‌ بن‌ حنظله‌‌؛
    دیناسلام؛
    مذهب
    پیشهشاعر؛
    منصبندیم وليد بن‌ عبدالملک‌؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیشاعر؛
    مشایخ
    معاصرینمعاويه بن‌ ابى‌ سفيان‌، عبدالعزيز بن‌ مروان، عبدالملک‌ بن‌ مروان، ابوبکر بن عبدالعزيز، وليد بن‌ عبدالملک‌، سليمان‌ بن‌ عبدالملک‌، ابوبکر بن‌ حزم، عمر بن‌ عبدالعزيز، مسلمه بن‌ عبدالملک‌، عمر بن‌ ابى‌ ربيعه، يزيد بن‌ عبدالملک‌، عبدالواحد بن‌ عبدالله‌، يزيد بن‌ مهلب، فرزدق‌، کثير، جراح‌ بن‌ عبدالله‌ حکمى، عود سلامه‌، عبدالرحمان‌ جشمى، هشام‌ بن‌ عبدالملک، بِشره‌؛
    برخی آثار1- دیوان احوص؛

    اَحوَص‌، عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عاصم‌ انصاری‌ (ح‌ 35- 105ق‌/ 655 -723م‌)، شاعر عصر اموی.

    نسب

    وی از قبيله اوس‌ برخاسته‌، و نسبت‌ انصاری او از همين‌ جاست‌.


    کنیه

    وی 3 کنيه‌ داشت‌: ابوعاصم‌، ابوعثمان‌ و ابو محمد؛ اما عاقبت‌ به‌ لقب‌ احوص‌ که‌ به‌ سبب‌ تنگى‌ گوشه چشم‌ بر او اطلاق‌ شده‌ بود، شهرت‌ يافت‌.


    نیای احوص، مادر

    نيای وی عاصم‌ بن‌ ثابت‌ از اصحاب‌ معروف‌ پيامبر (ص‌) بود و در جنگ‌ بدر و احد حضور داشت‌. احوص‌ در ابياتى‌ به‌ عاصم‌ سخت‌ باليده‌، و به‌ کشته‌ شدن‌ وی به‌ دست‌ بنى‌ لحيان‌ در يوم‌ الرجيع‌ (3ق‌) اشاره‌ کرده‌ است‌. مادر احوص‌ اثيله‌ دختر عمير بن‌ مخشى‌ بود.


    شخصيت‌ و زندگى‌

    منابع‌ کهن‌ درباره شخصيت‌ و زندگى‌ احوص‌ به‌ نقل‌ رواياتى‌ اندک‌ بسنده‌ کرده‌اند. در سده 3ق‌، زبير بن‌ بکار و على‌ بن‌ محمد بن‌ بسام‌ اخبار وی را در دو اثر جداگانه‌ گرد آورده‌ بوده‌اند که‌ متأسفانه‌ اينک‌ هر دو اثر از دست‌ رفته‌اند. امروزه‌ بيشترين‌ آگاهى‌ ما درباره زندگى‌ وی، از رواياتى‌ که‌ در اغانى‌ گرد آمده‌، به‌دست‌ مى‌آيد و مسلماً همه اين‌ روايت‌ها صحت‌ تاريخى‌ ندارند و بيشتر آن‌ها به‌ خصوص‌ افسانه‌های عاشقانه وی را راويان‌ در سده‌های 2 و 3ق‌، شاخ‌ و برگها افزودند، چندانکه‌ برخى‌ از آن‌ها را خود راويان‌ نخستين‌ نيز ساختگى‌ خوانده‌اند.


    زادگاه، ولادت

    احوص‌ در قباء به‌ دنيا آمد و در همانجا پرورش‌ يافت‌. در منابع‌ کهن‌، تاريخ‌ ولادت‌ وی روشن‌ نيست‌. از معاصران‌، بلاشر ولادت‌ وی را به‌ تخمين‌ سال‌ 35ق‌/655م‌، و جمال‌ سال‌ 40ق‌ دانسته‌اند.


    انتقال مرکز خلافت‌ از حجاز به‌ شام‌

    در روزگار احوص‌ مرکز خلافت‌ از حجاز به‌ شام‌ منتقل‌ شده‌ بود و انصار در مدينه‌، و قريش‌ در مکه‌ به‌ مخالفت‌ با دستگاه‌ خلافت‌ برخاسته‌ بودند. سياست‌ امويان‌ بر آن‌ قرار گرفته‌ بود که‌ از يک‌ سو به‌ کمک‌ ثروت‌های کلانى‌ که‌ از فتوحات‌ به‌ دست‌ مى‌آمد، همه امکانات‌ خوش‌ خواری و خوش‌ نوشى‌ را در اين‌ شهرها فراهم‌ سازند تا ساکنان‌ اين‌ نواحى‌ را به‌ خود جلب‌ کنند و از ديگر سو درصدد بر آمدند تا شاعران‌ بى‌ بند و بار، اما خوش‌ قريحه اين‌ شهرها را با پاداش‌های گزاف‌ تطميع‌ کنند تا به‌ مدح‌ امويان‌ و ذم‌ دشمنان‌ آنان‌ بپردازند.


    تازيانه‌ و تبعيد

    احوص‌ نيز همچون‌ بسياری از شاعران‌ نتوانست‌ دامن‌ از مديحه‌ سرايى‌ و سرسپردگى‌ امويان‌، پاکيزه‌ نگه‌ دارد، اما به‌ سبب‌ بدبينى‌ و سوء ظن‌ خليفگان‌ اموی نسبت‌ به‌ انصار، هرگز نتوانست‌ پايگاه‌ مناسبى‌ در دربار امويان‌ به‌ دست‌ آورد؛ خاصه‌ آنکه‌ عبدالله‌ بن‌ حنظله‌ که‌ در واقعه حرّه‌ در 63ق‌ برضد امويان‌ شوريده‌ بود، از خويشان‌ نزديک‌ احوص‌ بود. از همين‌ رو دورانى‌ از زندگى‌ شاعر با تلخکامي‌های بسيار سپری شد و بارها طعم‌ تلخ‌ تازيانه‌ و حتى‌ تبعيد را چشيد.


    ارتباط وی با دستگاه‌ خلافت‌

    به‌ گزارش‌ منابع‌ کهن‌، نخستين‌ ارتباط وی با دستگاه‌ خلافت‌، ملاقات‌ با معاويه بن‌ ابى‌ سفيان‌ بود. بغدادی روايت‌ مى‌کند که‌ احوص‌ يک‌ بار به‌ همراه‌ پدرش‌ به‌ حضور معاويه‌ رسيد و خطبه‌ای خواند و چون‌ پدر نيز خواست‌ خطبه‌ای ايراد کند، وی مانع‌ او شد. قصيده‌ای که‌ وی در رثای معاويه‌ سروده‌، مؤيد روايت‌ بغدادی است‌. استواری ساختمان‌ قصيده‌ نشان‌ مى‌دهد که‌ نبوغ‌ شعری احوص‌ در آن‌ هنگام‌ به‌ حد کمال‌ رسيده‌ بوده‌ است‌. برخى‌ از معاصران‌، ملاقات‌ شاعر با معاويه‌ را در 60ق‌ يعنى‌ سال‌ وفات‌ معاويه‌ تخمين‌ زده‌اند؛ در آن‌ هنگام‌ شاعر تقريباً 25 سال‌ داشته‌ است‌.


    در دستگاه عبدالعزيز بن‌ مروان‌

    از روزگار يزيد تا حدود سال‌ 65ق‌ اطلاعى‌ از وی در دست‌ نيست‌. براساس‌ قصايدی که‌ در مدح‌ عبدالعزيز بن‌ مروان‌ (حک 65 - 85ق‌) حاکم‌ مصر سروده‌، به‌ حدس‌ مى‌توان‌ گفت‌ شاعر در اين‌ روزگار که‌ مقارن‌ با حکومت‌ عبدالملک‌ بن‌ مروان‌ (65 - 86ق‌) بوده‌، در دستگاه‌ عبدالعزيز به‌ سر مى‌برده‌ است‌. احوص‌ با فرزندان‌ عبدالعزيز به‌ ويژه‌ ابوبکر نيز روابطى‌ نزديک‌ داشته‌، و از پاداش‌های آنان‌ بارها بهره‌مند شده‌ است‌.


    ندیم وليد بن‌ عبدالملک‌

    پس‌ از روی کار آمدن‌ وليد بن‌ عبدالملک‌ (حک 86 -96ق‌)، احوص‌ راهى‌ شام‌ شد و با قصيده‌ای در مدح‌ خليفه جديد، بخت‌ خود را آزمود. وليد او را گرامى‌ داشت‌ و جوايزی به‌ او بخشيد. در روايت‌ ديگری آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابن‌ سريج‌ در حضور وليد اشعاری از احوص‌ را به‌ آواز برخواند، خليفه‌ شاعر را از مدينه‌ فرا خواند و او را از نديمان‌ خود گردانيد، اما چون‌ با غلامان‌ دربار، رسوايى‌ به‌ بار آورد، خليفه‌ سخت‌ بر آشفت‌ و او را به‌ مدينه‌ باز گرداند و به‌ ابوبکر بن‌ حزم‌، قاضى‌ مدينه‌ دستور داد تا او را 100 تازيانه‌ زند. شاعر در يکى‌ از قصايد خود در مدح‌ وليد، با مبالغه بسيار وی را امام‌ و پيشوای دينى‌ مردم‌ از جانب‌ خداوند معرفى‌ کرده‌ است‌.


    در زمان سليمان‌ بن‌ عبدالملک‌

    با پايان‌ يافتن‌ خلافت‌ وليد و روی کار آمدن‌ سليمان‌ بن‌ عبدالملک‌ (96 - 99ق‌)، دوران‌ تلخکامى‌ احوص‌ آغاز شد، خاصه‌ آنکه‌ خليفه‌، دشمن‌ کينه‌توز وی ابوبکر بن‌ حزم‌ را به‌ حکومت‌ مدينه‌ بر گماشت‌ (96ق‌). ميان‌ ابن‌ حزم‌ و احوص‌ کينه‌ای ديرينه‌ بود و در واپسين‌ سال‌های حکومت‌ وليد، اختلاف‌ بين‌ آن‌ دو شدت‌ يافته‌، و به‌ روايتى‌ احوص‌ باعث‌ عزل‌ وی از حکومت‌ مدينه‌ (احتمالاً منصب‌ قضا) شده‌ بود؛ و اينک‌ ابن‌ حزم‌ که‌ در پى‌ انتقامجويى‌ بود، فرصت‌ را غنيمت‌ شمرده‌، از خليفه جديد دستور مجازات‌ و سرانجام‌ تبعيد احوص‌ به‌ جزيره دهلک‌ در دريای سرخ‌ را گرفت‌. البته‌ درباره تبعيد شاعر روايات‌ سخت‌ آشفته‌ است‌: به‌ گفته ابن‌ سلام‌ چون‌ احوص‌ اشعاری عاشقانه‌ برای همسران‌ اشراف‌ مى‌سرود و باعث‌ رسوايى‌ آنان‌ مى‌شد، گروهى‌ از بزرگان‌ مدينه‌، به‌ سليمان‌ بن‌ عبدالملک‌ شکايت‌ بردند (که‌ شکايت‌ مردم‌ را به‌ تحريک‌ ابن‌ حزم‌ ذکر کرده‌ است‌) و خليفه‌ به‌ ابن‌ حزم‌ دستور داد تا شاعر را تازيانه‌ زند و به‌ دهلک‌ تبعيد کند، و گفته‌اند که‌ وی تا روزگار يزيد بن‌ عبدالملک‌ (حک 101- 105ق‌) در تبعيد بوده‌ است‌.


    در زمان عمر بن‌ عبدالعزيز

    با توجه‌ به‌ روايت‌ ابن‌ سلام‌، وی مى‌بايست‌ در تمام‌ دوران‌ حکومت‌ عمر بن‌ عبدالعزيز (99 -101ق‌) در تبعيد بوده‌ باشد؛ حال‌ آنکه‌ دست‌ کم‌ دو روايت‌ درباره ديدار وی با عمر بن‌ عبدالعزيز در منابع‌ آمده‌ است‌. به‌ گفته ابوالفرج‌، يک‌ بار احوص‌ به‌ همراه‌ کثير و نصيب‌، به‌ دربار عمر بن‌ عبدالعزيز رفت‌ و عمر که‌ چندان‌ توجهى‌ به‌ شاعران‌ نداشت‌، آنان‌ را به‌ حضور نپذيرفت‌ تا سرانجام‌ پس‌ از 4 ماه‌ انتظار، به‌ پايمردی مسلمه بن‌ عبدالملک‌ به‌ حضور خليفه‌ رسيدند و مدايح‌ خود را به‌ او تقديم‌ داشتند، اما خليفه‌ از آنان‌ استقبال‌ چندانى‌ نکرد و با اين‌ حال‌ به‌ هر کدام‌ پاداشى‌ در خور داد. در روايت‌ ديگری آمده‌ است‌ که‌ چون‌ عمر بن‌ عبدالعزيز به‌ حکومت‌ رسيد، به‌ والى‌ مدينه‌ نوشت‌ تا عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌ و احوص‌ را نزد وی روانه‌ کند تا به‌ جرم‌ تبه‌کاري‌ها و ماجراهای عاشقانه فساد انگيزشان‌ مجازات‌ شوند و چون‌ آن‌ دو را نزد وی آوردند، بى‌ درنگ‌ احوص‌ را به‌ دهلک‌ تبعيد کرد و ميانجيگری انصار نيز سودی نبخشيد. البته‌ مى‌دانيم‌ که‌ عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌ به‌ روايتى‌ 6 سال‌ قبل‌ از خلافت‌ عمر بن‌ عبدالعزيز، يعنى‌ در 93ق‌ وفات‌ يافته‌ است‌. با اين‌ حال‌ برخى‌ تبعيد احوص‌ را به‌ دست‌ عمر بن‌ عبدالعزيز درست‌تر دانسته‌اند. احوص‌ در سرزنش‌ عمر بن‌ عبدالعزيز نيز اشعاری سروده‌ است‌. برخى‌ از مدايحى‌ که‌ شاعر به‌ وی تقديم‌ داشته‌، مربوط به‌ زمانى‌ است‌ که‌ عمر حاکم‌ مدينه‌ بوده‌ است‌ (86 -93ق‌) و در آن‌ هنگام‌ ظاهراً با عمر روابطى‌ صميمانه‌تر داشته‌، و از پاداش‌های او بهره‌مند مى‌شده‌ است‌.


    روابط شاعر با يزيد بن‌ عبدالملک‌

    آگاهي‌هايى‌ که‌ درباره روابط شاعر با يزيد بن‌ عبدالملک‌ در دست‌ است‌، از حدود چند روايت‌ اندک‌ تجاوز نمى‌کند. تقريباً همه منابع‌ تأکيد کرده‌اند که‌ احوص‌ در آغاز حکومت‌ عبدالملک‌ از قيد تبعيد آزاد شده‌ است‌. به‌ روايت‌ ابوالفرج‌ چون‌ کنيزکى‌ در حضور يزيد، اشعاری از احوص‌ به‌ آواز برخواند، يزيد را سخت‌ خوش‌ آمد و دستور داد تا شاعر را از تبعيدگاه‌ نزد وی آوردند و به‌ او جوايزی گرانب‌ها بخشيد. در روايت‌ ديگری از ابن‌ شبه‌ آمده‌ است‌ که‌ يزيد بن‌ عبدالملک‌، به‌ والى‌ مدينه‌ عبدالواحد بن‌ عبدالله‌ نوشت‌ که‌ احوص‌ و معبد، آوازه‌ خوان‌ معروف‌ را نزد وی فرستد، و احوص‌ مدتى‌ در دربار وی به‌ سر برد. ظاهراً در همين‌ زمان‌ يزيد بن‌ عبدالملک‌ برای مدتى‌ ترک‌ عيش‌ و نوش‌ کرده‌ بود، اما چون‌ اشعار احوص‌ را شنيد، دوباره‌ مى‌گساری و عيش‌وعشرت‌ پيشه‌ ساخت‌. به‌ روايت‌ ابن‌ سلام‌ چون‌ يزيد بن‌ عبدالملک‌، يزيد بن‌ مهلب‌ را به‌ قتل‌ رساند، از فرزدق‌، کثير و احوص‌ خواست‌ تا ابن‌ مهلب‌ و خاندانش‌ را هجو کنند، اما هيچ‌ يک‌ نپذيرفتند، جز احوص‌ که‌ قصيده‌ای در هجو آنان‌ سرود، و هنگامى‌ که‌ يزيد شاعر را به‌ سفارت‌ نزد جراح‌ بن‌ عبدالله‌ حکمى‌ حاکم‌ آذربايجان‌ فرستاد، جراح‌ به‌ سبب‌ اين‌ هجويه‌، شاعر را به‌ بند کشيد و او را سخت‌ مجازات‌ کرد. احوص‌ اشعار بسياری در مدح‌ يزيد بن‌ عبدالملک‌ داشته‌، و چنانکه‌ خود اشاره‌ دارد، پاداش‌های کلانى‌ از او دريافت‌ کرده‌ است‌، مثلاً يک‌ بار در قبال‌ مديحه‌ای 40 هزار درهم‌ و بار ديگر هزار دينار گرفته‌ است‌.


    وفات

    ظاهراً با پايان‌ يافتن‌ حکومت‌ يزيد (105ق‌)، زندگى‌ احوص‌ نيز پايان‌ يافته‌ است‌ و پس‌ از اين‌ تاريخ‌ در هيچ‌ يک‌ از منابع‌، رد پايى‌ از وی نمى‌توان‌ يافت‌. تنها در روايتى‌ از بلاذری اشاره‌ شده‌ که‌ وی خلافت‌ هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ (105- 125ق‌) را نيز درک‌ کرده‌ است‌. صفدی وفات‌ وی را در حدود سال‌ 110ق‌، و ابن‌ شاکر در فوات‌ الوفيات‌ در 105ق‌ و در عيون‌ التواريخ‌ در 107ق‌ دانسته‌ است‌. درباره مرگ‌ وی، سراج‌ در مصارع‌ العشاق‌ داستان‌ غم‌ انگيزی از قول‌ ابن‌ اعرابى‌ نقل‌ کرده‌ که‌ بيشتر شبيه‌ به‌ افسانه‌ است‌. به‌ گفته وی، احوص‌ که‌ به‌ همراه‌ معشوقه‌اش‌ بِشره‌ رهسپار شام‌ بود، در راه‌ بيمار شد و چون‌ بيماريش‌ شدت‌ يافت‌، سر به‌ دامن‌ معشوق‌ نهاد و اشعاری حزن‌ انگيز برخواند و در دم‌ جان‌ سپرد. بشره‌ نيز چندان‌ بر مرگ‌ عاشق‌ گريست‌ تا جان‌ داد و همانجا در کنار قبر وی به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.


    غزليات‌ احوص‌

    احوص‌ همه شهرت‌ خويش‌ را مديون‌ غزليات‌ خود است‌. در آن‌ روزگار، به‌ همت‌ عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌، حجاز نخستين‌ خاستگاه‌ غزل‌ عربى‌ شده‌ بود، و غزل‌ از «نسيب‌ِ» قصائد استقلال‌ يافته‌، به‌ صورت‌ مکتبى‌ نو، با حال‌ و هوايى‌ تازه‌ و واژگانى‌ شاداب‌تر درآمده‌ بود و اينک‌ به‌ دست‌ خنياگران‌، با آهنگ‌های زيبا و دلنشين‌ در مى‌آميخت‌ و مجالس‌ شعر خوانى‌ و موسيقى‌ را در مکه‌ و مدينه‌ رونق‌ مى‌بخشيد. از همين‌ رو احوص‌ بيشتر غزليات‌ خود را در اوزانى‌ کوتاه‌ و آهنگين‌ مى‌سرود تا با موسيقى‌ و آواز همسازتر گردد. وی با آوازه‌ خوانان‌ و موسيقى‌دانان‌ آن‌ روزگار از قبيل‌ ابن‌ سريج‌ و معبد، پيوند دوستى‌ استوار داشت‌ و هم‌ اينان‌ بودند که‌ اشعار وی را بر سر زبان‌ها انداختند و نام‌ او را جاودانه‌ ساختند. افسانه‌هايى‌ که‌ درباره غزليات‌ احوص‌ پرداخته‌ شده‌، از نوع‌ همان‌ داستان‌هايى‌ است‌ که‌ درباره زندگى‌ عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌ آمده‌: پيوسته‌ تشبيب‌ به‌ زنى‌ از مشاهير حجاز (خواه‌ خنياگران‌ و خواه‌ اشراف‌ قريش‌) است‌ که‌ گاه‌ طى‌ ماجرايى‌ سر راه‌ شاعر قرار گرفته‌، و دل‌ از کف‌ او ربوده‌ است‌. ما نام‌ بسياری از اين‌ زنان‌ مشهور است‌، اما بعيد نيست‌ که‌ برخى‌ کسان‌ زاده تخيل‌ شاعر باشند، و گويى‌ نام‌ دار بودن‌ معشوق‌، بيشتر مورد توجه‌ شاعر بوده‌ است‌، تا عشق‌ حقيقى‌. ادعای عشق‌ بازی با اشراف‌، سنتى‌ بود که‌ عمر پى‌ ريخته‌ بود و اينک‌ در شعر احوص‌ ادامه‌ مى‌يافت‌. حکايت‌ او با ام‌ جعفر در اين‌ باب‌ بسيار پر معنى‌ است‌: ام‌ جعفر دختر عبدالله‌ بن‌ عرفطه‌ که‌ از غزليات‌ احوص‌ درباره خويشتن‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بود، روزی راه‌ را بر وی بست‌ و ادعا کرد که‌ شاعر وامدار اوست‌. احوص‌ که‌ نه‌ وامى‌ گرفته‌ بود و نه‌ آن‌ زن‌ را مى‌شناخت‌، در شگفت‌ شد، و ام‌ جعفر گفت‌: چگونه‌ درباره کسى‌ که‌ نمى‌شناسى‌، غزل‌سرايى‌ مى‌کنى‌؟ بدين‌سان‌ ام‌ جعفر به‌ همگان‌ بنمود که‌ غزل‌سرايي‌های احوص‌ درباره او، جز ياوه‌ گويي‌های شاعری خيال‌ پرداز نيست‌.

    بنابر روايات‌، رفتار احوص‌ در موارد ديگر هم‌ با شيوه عمر تفاوت‌ چندان‌ نداشت‌. او نيز در کنار خيمه‌گاه‌ اشراف‌ به‌ کمين‌ مى‌نشست‌ و شعر مى‌سرود، جامه‌های زيبا به‌ تن‌ مى‌کرد و با ظاهری آراسته‌ و سوار بر اسبان‌ اصيل‌ در گردشگاه‌های اطراف‌ مدينه‌، به‌ ويژه‌ عقيق‌ که‌ تفرجگاه‌ زنان‌ اشراف‌ بود، به‌ گردش‌ در مى‌آمد و از ميان‌ زنان‌ بى‌ شماری که‌ با اشتياق‌ او را به‌ ميهمانى‌ خود مى‌خواندند، زيبا رويان‌ را بر مى‌گزيد و با آنان‌ به‌ طعام‌ و شراب‌ مى‌نشست‌. بيشترين‌ ماجراهای عاشقانه وی با خنياگرانى‌ همچون‌ جميله‌، ذَلفاء، عقيله‌، عبله‌، سلامه‌ و حبابه‌ بود که‌ اغلب‌ آنان‌ از معاشيق‌ معروف‌ ديگر غزل‌سرايان‌ نيز بوده‌اند. جميله‌ از آوازه‌ خوانان‌ معروف‌ مدينه‌ بود که‌ پر آوازه‌ترين‌ خنياگران‌ عصر اموی همچون‌ معبد آوازه‌ خوانى‌ را از او آموخته‌ بودند. احوص‌ که‌ به‌ وی سخت‌ دل‌ باخته‌ بود و بيشتر اوقات‌ را نزد او مى‌گذراند، اشعاری عاشقانه‌ برايش‌ مى‌سرود و جميله‌ آن‌ها را به‌ آواز بر مى‌خواند. با اين‌ حال‌ گويى‌ اين‌ عشق‌ يکسويه‌ بوده‌، و شاعر هرگز نتوانسته‌ است‌ معشوق‌ را در دام‌ عشق‌ خود اسير کند. از اشعار وی درباره جميله‌ جز ابياتى‌ اندک‌ (4 بيت‌) بر جای نمانده‌ است‌. با اينهمه‌، گويى‌ عشق‌ او نسبت‌ به‌ سلامه آوازه‌ خوان‌، پرشورتر بوده‌ است‌: صدای دلنشين‌ و نوای سحرآميز عود سلامه‌ نه‌ تنها احوص‌ را گرفتار عشقى‌ جان‌سوز کرد، که‌ از زاهدی چون‌ عبدالرحمان‌ جشمى‌ نيز دل‌ ربود. احوص‌ اشعار عاشقانه بسياری برای سلامه‌ مى‌سرود و در آن‌ها اظهار دلباختگى‌ و پريشان‌ حالى‌ مى‌کرد. معشوق‌ نخست‌ پيام‌های عاشقانه وی را جدی نمى‌گرفت‌، تا آن‌ روز که‌ يکى‌ از غزليات‌ شاعر را نزد ابن‌ قيس‌ الرقيات‌ به‌ آوازی دل‌ انگيز برخواند و شاعر دريافت‌ که‌ معشوق‌ بر سر مهر آمده‌ است‌. از آن‌ پس‌ ديدار آن‌ دو فزونى‌ يافت‌؛ اما چون‌ شهرت‌ سلامه‌ به‌ خليفه‌ يزيد بن‌ عبدالملک‌ رسيد، بفرمود او را خريده‌، نزد وی بردند. احوص‌ که‌ تاب‌ دوری معشوق‌ نداشت‌، شتابان‌ به‌ سوی شام‌ رفت‌ و نهانى‌ با کنيزک‌ ديدار کرد و چون‌ خليفه‌ از راز آن‌ دو آگاه‌ شد، سلامه‌ را بدو بخشيد و احوص‌ وی را با خود به‌ حجاز باز گرداند. گويا اين‌ ماجرا، با آنکه‌ در ساختگى‌ بودنش‌ ترديد نيست‌، موجب‌ شده‌ است‌ که‌ وشاء، احوص‌ و سلامه‌ را در زمره عشاق‌ معروف‌ عرب‌ چون‌ مجنون‌ و ليلى‌، و جميل‌ و بثينه‌ بنهد. از اينگونه‌ عشق‌ها در زندگى‌ احوص‌ فراوان‌ بوده‌، و گفته‌اند که‌ وی برای بيش‌ از 30 تن‌ از زنان‌ مدينه‌ غزل‌سرايى‌ کرده‌ است‌.


    بزرگ‌ترين‌ شاعر غزل‌ سرای عصر اموی

    در هر حال‌، بايد احوص‌ را پس‌ از عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌، بزرگ‌ترين‌ شاعر غزل‌ سرای عصر اموی به‌ شمار آورد. وی برای بازآفرينى‌ ديدارهای عاشقانه‌ و گفت‌ و گوهای پنهانى‌ و دو جانبه عاشق‌ و معشوق‌ بيشتر غزلياتش‌ را در قالب‌ حکايات‌ عاشقانه‌ سروده‌، و در اين‌ وادی از سلف‌ خود عمر بن‌ ابى‌ ربيعه‌ عقب‌ نمانده‌ است‌. اختلاف‌ ميان‌ اين‌ شيوه نو در غزل‌ و شيوه مدايح‌ او که‌ همچنان‌ در چارچوب‌ سبک‌ سنتى‌ قصيده‌ گرفتار مانده‌، مى‌تواند در بررسى‌ تحولات‌ شعر اموی برای محققان‌ سودمند باشد.


    آثار

    1- دیوان احوص،

    از احوص‌ ديوانى‌ بر جای نمانده‌ است‌، اما محققان‌ معاصر، دو بار اشعار او را گردآوری و چاپ‌ کرده‌اند: يکى‌ شعر الاحوص‌ الانصاری به‌ کوشش‌ ابراهيم‌ سامرايى‌ (نجف‌، 1389ق‌/1969م‌) است‌ و ديگر کتابى‌ به‌ همان‌ نام‌ که‌ توسط عادل‌ سليمان‌ جمال‌ تهيه‌، و چاپ‌ شده‌ است‌ (قاهره‌، 1390ق‌/1970م‌، بار دوم‌ با اصلاحات‌ و اضافاتى‌ در 1411ق‌/ 1990م‌). همچنين‌ محمد على‌ سعد در کتاب‌ الاحوص‌ بن‌ محمد الانصاری به‌ بحث‌ و بررسى‌ پيرامون‌ زندگى‌ و شعر احوص‌ پرداخته‌ است‌. از ميان‌ خاورشناسان‌ نيز پتراچک‌ مستشرق‌ چکسلواکى‌ تحقيقات‌ جامعى‌ درباره زندگى‌ و شعر وی انجام‌ داده‌ است‌. [۱]. ‌

    پانویس

    1. فاتحى‌ نژاد، عنايت‌ الله‌، ‌ج7، ص136-133

    منابع مقاله

    فاتحى‌ نژاد، عنايت‌ الله‌، دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.

    وابسته‌ها