ابن منیر طرابلسی، احمد بن منیر: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (Hbaghizadeh صفحهٔ ابن منیر، ابوالحسین احمد بن منیر طرابلسى را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به ابن منیر طرابلسی، احمد بن منیر منتقل کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
| کد مؤلف = AUTHORCODE93843AUTHORCODE | | کد مؤلف = AUTHORCODE93843AUTHORCODE | ||
}} | }} | ||
''' ابن مُنیر، ابوالحسین احمد بن منیرطرابلسى، ملقب به مهذبالدین و عینالزمان ''' (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجوسرای شیعى. | ''' ابن مُنیر، ابوالحسین احمد بن منیرطرابلسى، ملقب به مهذبالدین و عینالزمان ''' (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجوسرای شیعى. | ||
== ولادت == | |||
==ولادت= | |||
وی در طرابلس شام به دنیا آمد. | وی در طرابلس شام به دنیا آمد. | ||
نسخهٔ ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۵۴
ابن مُنیر، ابوالحسین احمد بن منیرطرابلسى، ملقب به مهذبالدین و عینالزمان (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجوسرای شیعى.
ولادت
وی در طرابلس شام به دنیا آمد.
پدرش که به رفوگری اشتغال داشت، چندان به خاندان اهل بیت(ع) عشق مىورزید که اشعار عونى شاعر شیعى را در ستایش خاندان پیامبر (ص) در بازارهای طرابلس به صدایى خوش مىخواند.
پیشه
احتمالاً ابن منیر چندی شغل پدر را پیشه خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) نامیدهاند.
تحصیلات، اساتید، تدریس
با این حال وی به تحصیل پرداخت و سپس شاعری پیشه کرد.
از استادان وی آگاهى نداریم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم طرابلس، از جمله ابوعبدالله طلیطلى، دانش آموخت. گویند هم آنان بودند که وی را به رفض و غلو در تشیع رهنمون شدند، اما بىشک جامعه شیعى مذهب طرابلس آن روزگار در این امر تأثیر فراوان داشته است.
وی لغت و ادب را نیک فراگرفت، قرآن کریم و جمهره ابن درید را از بر کرد و چندان دانش آموخت تا به استادی رسید و حلقه درسى پیرامون او تشکیل گردید.
طرابلس، دمشق
با آنکه دو تن از نخستین کسانى که به شرح زندگى وی پرداختهاند، خود با وی دیدار کردهاند، باز آگاهیهای ما درباره نخستین دوره زندگى وی اندک است. ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خویش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صلیبیان، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت. با ورود به دمشق، زندگى پرکشاکش وی آغاز شد. او که به سبب مذهب و نیز زبان گزندهاش، مورد کینه رقیبان بود، اتابک طغتکین را مدح گفت تا شاید به او نزدیک گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترک زبان بهره جستند و همان مدیحه را وسیله سعایت قرار دادند. طغتکین بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما یوسف بن فیروز که حاجب حرم بود، وی را از مهلکه رهانید و همراه کاروان برید به بغداد فرستاد. گویند دلیل خشم سلطان، تغزل ابن منیر به یکى از نزدیکان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته ابن عدیم این هر دو عامل در این امر تأثیر داشته است.
دوستی با بزرگان علم و سیاست
ابن منیر در بغداد با بسیاری از بزرگان علم و سیاست، از جمله شریف موسوی، نقیب علویان که برخى وی را با شریف رضى و نیز شریف مرتضى اشتباه کردهاند، فقیه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شیخ حنبلیان و معروف به شرفالسلام و نیز ابن صدقه وزیر المسترشد بالله دوستى و پیوند یافت و در قصیدهای ابن صدقه را ستود. دوستى وی با نقیب علویان سپس موجب پدید آمدن ماجرایى گردید که تذکرهنویسان را به برداشتهای گوناگون کشانید.
زندان و قطع زبان، سرگردانی
پس از مرگ طغتکین (522ق/1128م) ابن منیر بار دیگر به دمشق بازگشت و ظاهراً کوشید تا ضمن تقرب به تاجالملوک بوری بن طغتکین ، با رشیخند و هجا از دشمنان خویش انتقام کشد، اما بخت با وی یار نشد و سلطان به جرم هجو بزرگان دمشق او را به زندان افکند و فرمان به قطع زبان وی داد. این بار نیز یوسف بن فیروز در برابر سلطان به شفاعت برخاست و سلطان از وی درگذشت، اما فرمان داد که دمشق را ترک گوید.
پس از این تبعید ابن منیر به حلب رفت و گویا در همین روزگار بود که با ابن قیسرانى شاعر همروزگار خویش آشنایى یافت و بین آن دو پیوندی رقابتآمیز پدید آمد که تا پایان عمرِ آنان استوار بود.
پس از مرگ تاجالملوک (526ق/1132م) و آغاز فرمانروایى اسماعیل ابن بوری، دلبستگى ابن منیر به دمشق، بار دیگر وی را بدانجا کشانید، اما این بار نیز گرفتار خشم اسماعیل بن بوری شد، چندانکه سلطان بر مصلوب کردن وی عزم کرد. وی ناچار در مسجد «وزیر» پنهان شد و باز از دمشق گریخت، چندی در حماه، شیزر، و حلب سرگردان بود، تا آنکه در 529ق/1135 پس از مرگ اسماعیل، بار دیگر به دمشق بازگشت، اما این بار نیز از ترس ابن صوفى وزیر مجیرالدین آبق باز به شیزر گریخت و کینه آن دو را سخت به دل گرفت و در موقع مناسب خشم خویش را بر آنان فروریخت.
منزلت نزد سلطان، مناصب
در همین هنگام بود که فقیه زینالدین بن حلیم در شیزر با وی دیدار کرد و از وی خواست تا به دمشق بازگردد و به خدمت معینالدین اُنُر که از بزرگان حکومت دمشق و مردی نیک و بخشنده بود، در آید و سپس طى نامهای دعوت خود را تکرار کرد، اما ابن منیر که از دمشق خاطرههایى بس دردناک داشت، این دعوت را نپذیرفت، زیرا وی در این هنگام اگر چه پیری سپید موی بود، ستاره اقبالش خوش درخشیده بود و نزد ابوالعساکر سلطان بن منقذ منزلتى داشت، چندانکه شاعران جویای نام را برای تقریب به بنومنقذ به توصیه او نیاز مىافتاد. اندکى پس از آن نیز (احتمالاً 534ق) به خدمت عمادالدین زنگى درآمد و قصیدههای بسیاری در ستایش او و پیروزیهایش بر صلیبیان سرود. این اشعار که بخش بزرگى از سرودههای برجای مانده اوست، برای تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان سخت به کار مىآمد و از این روی در ممدوح نیز کارگر مىافتاد و برای ابن منیر مقام و احترامى شایسته به ارمغان مىآورد. وی دست کم در دو نبرد عمادالدین با صلیبیان در رکاب وی بود.
پس از عمادالدین، وی به فرزند او نورالدین پیوست و تا پایان عمر در خدمت او بود، یک بار نیز از سوی وی به سفارت فرستاده شد. در 546ق/1151م نورالدین دمشق را به سبب سازش مجیرالدین آبق با صلیبیان، محاصره کرد و ابن منیر در این هنگام در حماه در بستر بیماری بود، اما این امر مانع از آن نشد که وی قصیدههایى در مدح نورالدین و هجای دشمنان خویش بسراید و در آنها سلطان را به پیروزی بر آنان تشویق کند، اما ظاهراً در محاصره دوم دمشق وی حاضر بود و با پیروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدین به حلب بازگشت.
وفات
وی چندی بعد در همانجا (حلب) درگذشت. اگر چه برخى احتمال دادهاند که درگذشت وی در دمشق روی داده باشد، اما گزارشهای مکرر تذکرهنویسان، تردیدی در این امر برجای نمىگذارد.
شعر
همه مآخذ کهن، توانایى و ذوق ابن منیر را در شعر ستوده و گاه وی را در فصاحت با زهیر و در ظرافت با ابن حجاج قیاس کردهاند، اگرچه او به عنوان شاعری هجاگوی و «خبیث اللسان» که آبروی دیگران را به بازی مىگرفته، شهرت یافته است.
چنین مىنماید که وی نیز چون بسیاری از همگنان خویش دارای شخصیتى دوگانه بوده است. از سویى شعر او مورد پسند بزرگان دین بوده است و حتى برخى از آنان در شمار راویان شعر وی درآمدهاند و از سوی دیگر بسیاری به سرزنش وی پرداختهاند.
وی با تکیه بر پیروزیهای مسلمانان بر صلیبیان به ستایش ممدوحان خویش پرداخته و اشعار خود را به انواع صنعتهای بدیعى آراسته است.
در اشعار تغزلى نیز به شیوه همروزگاران خویش بیشتر به وصف خط و خال و زیباییهای ظاهری، آنهم در چهره امردان و غلامان، پرداخته است.
ابن منیر در مدیحههای خود در کنار شاعرانى چون ابن حیوس و ابن خیاط که با وی همروزگار بودهاند، قرار مىگیرد، وی در این اشعار به ویژه در مدایحى که تقدیم عمادالدین و نورالدین زنگى مىکرد، شاعری جدی و با وقار جلوه مىکند، چنانکه حتى هجوهای او نیز از متانتى ویژه برخوردار است. با اینهمه، وی در برخى از هجویهها، در چهره مردی بدزبان و کینه جو آشکار مىشود. در این اشعار، هجو چندان با سخافت درآمیخته است که برخى، از جمله ابن شاکر از کتابت شعرهای وی طلب بخشایش کردهاند. در سنت هجوسرایى شعر عرب، وی را نمىتوان با شاعران پیشین در یک صف نهاد، چه وی در آغازگویى آهنگ هجوسرایى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا که آیین شیعه داشت، مورد کین بدخواهان قرار گرفت. این امر از اشارات ابن عدیم درباره بسیاری دشمنان وی و نیز در سعایت آنان نزد طغتکین آشکار است. شاید نالیدن وی از مردم روزگار و نیز برخى اشارتها به همدستى روزگار و مردم برضد او، بىارتباط با این رویدادها نبوده است. در مآخذ نیز «خبیث اللسان» بودن را با شیعه بودنش درآمیختهاند. و با قرار دادن وی در برابر ابن قیسرانى به عنوان سنى پرهیزگار، بر این نکته تأکید ورزیدهاند؛ رؤیایى نیز که پس از مرگ وی درباره کیفر دیدن او در جهان دیگر نقل کردهاند، در تأیید همین مطلب است.
تهمت بىاحترامى به صحابه
به وی تهمت بىاحترامى به صحابه نیز زدهاند، اما در دیوان او شعری که چنین معنایى از آن برآید، دیده نمىشود، وانگهى وی فرمانروایان سنى را به عنوان مسلمانانى که در برابر صلیبیان پایداری مىکردهاند، بسیار ستوده است. از اینرو، مىتوان گفت که ابن منیر هنگامى که در دمشق مورد آزار قرار مىگرفت، خشم خویش را با سرودن هجاهای تند بر دشمنانش فرو مىریخت، شاید از همین رو در گزارش سفر نخست وی به دمشق نشانهای از سرودن اشعار هجوآمیز در دست نیست.
هجاهای دو گونه
هجاهای او بر دو گونه است: برخى از آنها چنانکه گفته شد، بسیار سخیف است و ظاهراً این اشعار همآنهاست که وی در هجو دشمنان مىسروده، و در همین سرودههاست که او به گفته ابن عساکر از واژههای عامیانه سود جسته است. و در برخى دیگر از این اشعار، مثلاً هجو مردی بخیل، غرض وی نوعى شوخى و مطایبه است که گویا از ویژگیهای شخصیت او بوده است، چنانکه حتى در برابر فرمانروایان نیز از اینگونه شوخیها پرهیز نمىکرده است.
ماجرای او با نقیب علویان نیز از اینگونه است: یک بار وی غلام خوش سیمایى از آن خویش را فرستاد تا پیشکشى تقدیم نقیب کند، اما نقیب به گمان آنکه غلام نیز بخشى از پیشکش است، از بازگرداندن او خودداری کرد. ابن منیر در قصیدهای طولانى، ضمن تغزل به غلام خویش، نقیب را بیم داد که اگر غلام را بازنگرداند، وی از عقاید شیعى خود دست برداشته، همه را تکذیب خواهد کرد و در روز رستاخیز نیز نقیب را مسبب گمراهى خویش خواهد خواند.
برخى از نویسندگان کهن و نیز برخى از متأخران و معاصران، این قصیده را دلیل بازگشت وی از مذهب خود دانستهاند، اما برخى اشارتها در همین قصیده نشان مىدهد که وی بیشتر قصد شوخى داشته و نقیب نیز نکته را به خوبى دریافته است، چنانکه برخى از نویسندگان شیعه نیز این تغییر مذهب را رد کرده و آن را دلیل پایداری وی بر مذهب شیعه دانستهاند.
برخوردهای وی با ابن قیسرانى نیز بیشتر آمیخته به طنز و شوخى بوده است. این دو با یکدیگر دوستى داشتند، اما چنانکه عمادالدین کاتب با هوشمندی اشاره کرده است، چونان دو اسب میدان مسابقه با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. این رقابت و هم چشمى که آن را با رقابتهای جریر و فرزدق قیاس کردهاند، همواره با نوعى هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است. با این حال، این دو ظاهراً چندان به یکدیگر وابسته بودند که نبودن یکدیگر را نیز تاب نیاوردند و به فاصله اندکى از یکدیگر چشم از جهان فرو بستند.
آثار
1- دیوان،
دیوان ابن منیر را، چنانکه تدمری اشاره کرده است، باید از دست رفته تلقى کرد، اما مجموعهای از اشعار وی که در مآخذ گوناگون پراکنده است، نخستین بار به کوشش سعود محمود عبدالجابر در کویت به چاپ رسیده است. در 1986م نیز عمر عبدالسلام تدمری مجموعه کاملتری از این اشعار را گردآوری و با مقدمهای عالمانه به چاپ رسانده است. [۱].
پانویس
- ↑ سیدی، محمد، ج4، ص710-707
منابع مقاله
سیدی، محمد، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.