ابونزار، حسن بن صافی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات زندگینامه | {{جعبه اطلاعات زندگینامه | ||
| عنوان = ابونزار، حسن بن ابی الحسن صافی | | عنوان = ابونزار، حسن بن ابی الحسن صافی | ||
| تصویر = | | تصویر = NUR60952.jpg | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = |
نسخهٔ ۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۴۷
اَبونِزار، حسن بن ابی الحسن صافی (۴۸۹- ۵۶۸ ق / ۱۰۹۶- ۱۱۷۳ م)، ادیب و نحوشناس، ملقب به ملک النحاه،
دانستههای ما دربارۀ ابونزار برگرفته از نوشتههای دو مورخ معاصر او یعنی ابنعساکر (نقل شفاهی ازخود ابونزار) وعمادالدین کاتب اصفهانی است.
ولادت، نسب
وی چنانکه خود گوید، در محلۀ دارالرقیق (غرب بغداد) به دنیا آمد. پدرش مولای ِحسین ارموی تاجر بود، از همین روی ابونزار از ذکر نام پدر ابا داشت و پیوسته از او با کنیۀ ابوالحسن یاد میکرد. همچنین او خود را ازقبیلۀ بنی مذحج (شاخۀ قحطان) میخواند.
تحصیلات، تدریس
پس از چندی ابونزار به شرق بغداد که محلۀ اعیاننشین بود، منتقل گردید و همانجا تحصیلات خویش را آغاز کرد. نحو را نزد فصیحی که خود از شاگردان عبدالقاهر جرجانی بود، فراگرفت.
وی از ابوطالب زینبی حدیث شنید و فقه شافعی را از احمد اشنهی، علم کلام را نزد ابوعبدالله مغربی قیروانی، اصول فقه را از ابوالفتح ابن برهان علم خلاف را نزد اسعد میهنی آموخت و پس از تکمیل آموزش خود به تدریس پرداخت.
سفرها، راهیافتن به دربار
ابونزار در ۵۲۰ ق به واسط رفت و در آنجا جلسات درس تشکیل داد و مورد تکریم و احترام اهل دانش قرار گرفت. به این جهت وی از واسط خاطرهای خوش داشت و در اشعارش، بارها از روزگار آسودهای که در آن شهر داشته، با حسرت یاد کرده است. پس از مدتی ابونزار رهسپار سرزمینهای شرقی بلاد اسلامی شد و به شیراز رفت. در ۵۴۱ ق به اصفهان وارد شد و سپس از آنجا به سوی غزنه و از آنجا به کرمان رفت و پس از دیدار از کرمان راهی موصل و شام شد. وی مدتی نیز در حلب اقامات گزید و در جامع آنجا به تدریس پرداخت و همانجا بود که ابن ابی جراده در زمرۀ شاگردان او درآمد. در تمامی این سفرها امرا و بزرگان در بزرگداشت وی میکوشیدند و دانش دوستان به خدمتش میشتافتند. در حقیقت او هنگامی بغداد را پشت سر نهاد که آوازهاش در سرزمینهای مختلف اسلامی پیچیده بود. با اینهمه، گویا در دمشق به شایستگی از او استقبال نشد، زیرا ۳ تن از شعرای وقت یعنی ابن منیر، ابن قیسرانی و شریف واسطی به هجو وی پرداختند. ابن صوفی وزیر مجیرالدین آبق نیز به مدایح او عنایتی نشان نداد. از این رو ابونزار در دمشق نماند و به موصل رفت و در آنجا به مدح جمالالدین محمد بن علی اصفهانی وزیر اتابک زنگی و دیگر بزرگان آن دیار پرداخت. در موصل یک بار به وی پیشنهاد کردند که به دمشق بازگردد، اما او که سخت از دمشق و دمشقیان رنجیده بود، سوگند یاد کرد که تا این ۴ تن زندهاند، به آنجا باز نخواهد گشت.
بدینسان میتوان پنداشت که ابونزار تا ۵۴۹ ق که تاریخ وفات ابنصوفی، آخرین فرد از آن ۴ تن است، به دمشق بازنگشته است. وی این بار به پایمردی عمادالدین کاتب اصفهانی که در آن هنگام متصدی دیوان انشای شام بود، توانست به دربار نورالدین زنگی راه یابد و تا پایان عمر از عنایات وی بهرهمند شود.
وفات
ابونزار عاقبت در دمشق وفات یافت و در گورستان باب الصغیر به خاک سپرده شد.
شاگردان، راویان
از جمله شاگردان ابونزار در نحو میتوان از ابوالفتح بلطی و شمیم حلّی نام برد. ابن عساکر و ابوبکر باقلانی از وی روایت کرده و ابوالمحاسن فضل بن عقیل و ابونصر محمد بن هبهالله از راویان شعر او بودهاند. وی همچنین با بزرگانی چون عمادالدین کاتب و ابن المنقی مراوده و مکاتبه داشت.
ملک النحاه
با اینکه ابونزار لقب ملک النحاه به خود داده بود و اصرار تمام داشت که همه او را به این لقب بخوانند، نیز با آنکه عمادالدین فضایل و مراتب دانش او را ستوده و حتی گـاه به آراء و اقوالش نیز استناد شده، اما او در واقع نکتۀ تازهای نیاورده است. لقب ملک النحاتی او نیز سخت مورد استهزای ابن منیر قرار گرفته. همچنین ملاحظه میکنیم که در سدههای اخیر هم از اعتباری برخوردار نشده و هیچ گاه به عنوان عالمی صاحب نظر و مبرّز شهرت نیافته است.
نظم و نثر
نثر ابونزار با توجه به چند نمونهای که بر جای مانده و بیشتر شامل مکاتبات وی با عمادالدین کاتب است، نثری نسبتاً روان و بیآلایش است. دیوان شعری نیز به وی نسبت دادهاند. گرچه عمادالدین کاتب و سمعانی از اشعارش تمجید بسیار کردهاند و خود نیز با غرور و تکبر اشعارش را برتر از قصاید لبید، اخطل و جریر میدانست، اما در حقیقت هیچگونه نوآوری و یا ظرافت قابل توجهی در اشعارش به چشم نمیخورد و تنها ویژگی آن دوری نسبی از تعقیدات لفظی و معنوی است، هر چند که توجه شدید او به شعر کهن عرب و مضامین جاهلی، این روانی را هم گاه خدشهدار کرده است.
آنچه امروز از اشعار وی باقی مانده، قریب ۳۵۰ بیتی است که عمادالدین وابن عساکر آوردهاند و به ندرت چند بیتی نیز در مآخذ دیگر میتوان یافت. بخش بزرگی از ۲۴۹ بیتی که عمادالدین کاتب ذکر کرده، مربوط به مکاتبات و معاتبات ابونزار با خود اوست و مضمون اصلی سایر اشعار او مدح حضرت پیامبر اکرم (ص)، معاتبات و یا مهاجات او با افراد مختلف و یا معارضه با قصاید شعرای پیشین است. در این میان مرثیهای نیز در سوک خلیفه المستر شد بالله به چشم میخورد.
شگفت آنکه وی، با آنکه در بحبوجۀ کشاکشها و جنگهای صلیبی میزیسته، هیچ اشارهای به این ماجراها نکرده است (مگر آنکه فرض کنیم این دسته از اشعار او از میان رفته است).
خصوصیات اخلاقی
دانش و آگاهی بسیار ابونزار و نیز تکریم بزرگان از او، روزبهروز بر غرور وی میافزود، تا آنجا که بزرگانی چون سیبویه و ابن جنی را در مقایسۀ با خود به هیچ میانگاشت و از علما بالحنی تحقیرآمیز یاد. این خصلت وی حتی گاه در رفتار او با امرا نیز بروز میکرد، چنانکه هر جا وارد میشد، خود را امیر مینامید و حتی هنگام دیدار با امیر غزنه، خود را ملکی هم رتبۀ وی خواند. نسبت به خلعت وصلههای امیران نیز سخت بیاعتنا بود و بنا به برخی روایات، آنها را به افراد گمنام میبخشید و حتی به هنگام خواهش و درخواست لحنی آمرانه داشت.
مذهب
گرچه ابونزار پیرو مذهب شافعی است و ستایشهای افرادی چون ابن عسـاکر و ابونصر شیرازی دربـارۀ حسن اعتقاد و نیز عناوین برخی از تألیفات او دلالت بر تعصب وی در این مذهب دارد، با این حال اشتباه ابن کثیر در آمیختن نام وی با نام یزدن ترکی، امیر شیـعی بغداد، ذیل حوادث سال ۵۶۸ ق و نفوذ همین اشتباه به کشف الظنون سبب شده است که نام ابونزار به عنوان عالمی شیعی وارد برخی از کتابهای طبقات و تراجم شیعیان شود.
آثـار
آنچه تا به حال از ابونزار به دست آمده، اثری است با عنوان:
1- المسائل العشر المتعبات الی حشر،
این اثر که در حقیقت پاسخهای وی به ۱۰ پرسش و اشکال نحوی است و ظاهراً از املائات او بوده، به طور کامل توسط سخاوی در کتاب سفر السعاده و سیوطی در الاشباه و النظائر نقل شده است.
دیگر آثار او عبارت است از:
2- الحاوی،
3- العمد و المنتخب،
هر دو اثر در علم نحو؛
4- اسلوب الحق فی تعلیل القراءات العشر و شیء من الشواذ،
در علم قرائات؛
5- المقتصد،
در علم تصریف؛
6- التذکره السفریه،
که در ۴۰۰ جزوه تألیف شده بود؛
7- العروض،
8- الحاکم،
در فقه شافعی؛
9- دیوان اشعار،
و نیز کتابهای مختصری در اصول فقه و اصول دین.
ابونزار همچنین اثری با عنوان:
10- المقامات،
داشته است.
وی که مقامات حریری را عاری از لحن و کلمات رکیک نمیدانسته و مطالب آن را هزل میخوانده، به تشویق یکی از مریدان خویش اقدام به تألیف اثری در این باب میکند که حاصل آن ۵ مقامه است. اما او در این کار چندان موفق نبوده است، زیرا عمادالدین کاتب که به تفصیل به ثبت اشعار او پرداخته، تنها به ثبت مقدمه و نیز برخی از ابیاتی که در المقامات آمده، بسنده کرده است[۱].
پانویس
- ↑ صادقی، مریم، ج6، ص317-315
منابع مقاله
صادقی، مریم، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.