تفسیر موضوعی (جوادی آملی): تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | ||
[[رده: تفسیر]] | |||
[[رده: متون تفاسیر]] | |||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 خرداد 1402]] | |||
[[رده:فاقد اتوماسیون]] | [[رده:فاقد اتوماسیون]] |
نسخهٔ ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۶
تفسیر موضوعی قرآن کریم | |
---|---|
پدیدآوران | جوادی آملی، عبدالله |
مکان نشر | ایران - قم |
سال نشر | 1386-1389 |
موضوع | تفسیر موضوعی، تفسیر عرفانی، تفسیر قرآن به قرآن |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 18 |
تفسیر موضوعى (قرآن کریم)، اثر عبدالله جوادى آملى، تفسیری است با با گرایش عرفانى نگارش یافته است. سبک تفسیرى آن بر مبناى تفسیر قرآن به قرآن است و در عین حال، براى تتمیم و تکمیل هر بحث از روایات معصومین علیهمالسّلام نیز استفاده شده است.
سبک نگارش
مباحث کتاب از حیث جامعیت مطالب، ظرافت و عمق و نیز ترتیب منطقى مباحث در سطح مناسبى است؛ با آنکه مباحث کتاب از ثقل ویژهاى در محتوا برخوردار است، از نظر قلم و نگارش تا حدود زیادى سعى شده تا با زبانى روان و رسا بیان شود تا علاوه بر فضلا و طلاب حوزه، فرهنگیان و دانشگاهیان نیز بتوانند بیشترین بهرهمندى را از آن داشته باشند.
این تفسیر، سرشار از معارف اسلامى، به شیوه عارفان حقیقى است که با عمقنگرى و جامعیت نسبتا کاملى تقریر و تنظیم گردیده و در موقع تحقیق و تنظیم، با مراجعه به استاد براى رفع شبهات و ابهامات، مطالب ارزندهاى بر آن اضافه شده که غالبا در پایان هر بحث با واژههاى «گفتنى است» و «تذکر» آمده است و با این عمل، هرگونه خلل محتمل رفع و تدارک شده است و به صورت تکمیل یافته ارائه گردیده است که از این جهت قابل توجه است.
استاد جوادى آملى با ارتباط مداوم علمى با قرآن، تعلیم و تدریس این مباحث را از دیرباز در مراکز علمى و دینى- اعم از حوزههاى علمى و دانشگاهى- آغاز کرده که یکى از جلوههاى بارز آن، پخش از سیماى جمهورى اسلامى ایران، به عنوان تفسیر موضوعى قرآن است که از سالهاى 61- 1360 شمسى آغاز شده و تاکنون ادامه دارد.
فهرست اجمالى مطالب
جلد نخست: شناخت قرآن و نزول سهگانه آن، مسأله اعجاز، رسالت قرآن، جاودانگى و خاتمیت آن، تحریفناپذیرى قرآن و فهم قرآن بحث شده است؛
جلد دوم: مبدأ و معاد، وحى و راههاى جهانبینى، دلائل توحید، معیارهاى اخلاق، هدف آفرینش و نبوّت و عصمت؛
جلد سوم: وحى و رسالت، خرد و دانش، حیات و ممات از نظر قرآن؛
جلد چهارم: وحى و تفکر، علم و عمل، معاش و معاد و برخى از مشاهدات قیامت؛
جلد پنجم: بحث پیرامون فطرت، گرایشهاى صادق و کاذب از دیدگاه قرآن و راههاى تزکیه نفس؛ جلد ششم: نبوت عامّه و سیره انبیا: آدم، ادریس، نوح، هود، صالح و ابراهیم؛
جلد هفتم: ادامه سیره انبیا: لوط، اسحاق، یعقوب، یوسف، ایوب، شعیب، موسى، خضر، لقمان، الیاس، داوود، سلیمان، یونس، زکریا، مریم، یحیى و عیسى علیهمالسّلام؛
جلد هشتم: سیره حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در دو بخش: معارف توحیدى، وحى و نبوت و رسالت؛
جلد نهم: ادامه مباحث نبوت، معاد و نصایح و مواعظ؛
جلد دهم: مبادى اخلاق در قرآن، مقامات عارفان در نگاه ابن سینا، گزارشى از «رساله الطیر» فریدالدین عطار؛
جلد یازدهم: مراحل اخلاق در قرآن، راههاى رسیدن به کمال انقطاع و پایانناپذیرى وحدت شهود؛ جلد دوازدهم: فطرت در قرآن، فطرى بودن بینش و گرایش به خدا و دین و اخلاق؛ و عوامل موانع شکوفایى فطرت در انسان؛
جلد سیزدهم: معرفتشناسى در قرآن، ارکان و مبانى شناخت، میزان منطقى شناخت عقلى، شناخت شهودى و موانع شناخت؛
جلد چهاردهم: صورت و سیرت انسان در قرآن، مبادی سهگانه انسان(مبدأ فاعلی، داخلی و غایی) در قرآن، سیرت الهی انسان در قرآن کریم؛
جلد پانزدهم: حیات حقیقی انسان در قرآن، ترسیم نهایی انسان بر اساس حکمت نظری و عملی قرآن، سیری کوتاه در برخی از نظرات انسان شناختی؛
جلد شانزدهم: هدایت در قرآن، کلیاتی دربارۀ هدایت، منشأ و مظاهر هدایت خداوند، انواع رسالتها و هدایتهای قرآن، راهیابی انسان به هدایت قرآن، مبدأ و مظاهر ضلالت و راه گریز از آن؛
جلد هفددهم: جامعه در قرآن، ساختار جوامع انسانی، اسلام آیین زندگی، اسلام و جامعه، موانع و راهکارها، اسلام در جهان معاصر؛
جلد هجدهم: ادب توحیدی انبیاء در قرآن، بررسی تطبیقی ادب انبیاء اولوالعزم و غیر اولوالعزم(ع).)
جایگاه ابن عربى در تفسیر
چیزى که در این تفسیر، جلب توجّه مىکند محوریت دیدگاههاى ابن عربى است که به عنوان اساس و پایه رهنمودهاى عرفانى شناخته شده است.
در سیره حضرت هود علیهالسّلام پیرامون آیه «ما مِنْ دَابَّه إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» چنین مىنویسد: «عارف نامدار ابن عربى چنین فرمودهاند که آیه، دلیل جبرىهاست؛ زیرا ظاهرش آن است که زمام هر جنبندهاى(اعم از انسان و غیره) به دست خدا است و هیچ موجودى هیچ کارى را خارج از زمامدارى و تحریک و رهبرى خدا نمىکند ...
لیکن بعد از توجه به اصول و مبانى عرفان که شیخ اکبر از بزرگترین بنیانگذاران آن است، معلوم مىشود که منظور ایشان همانا توحید افعالى است نه جبر مصطلح اشاعره ...
البته با تدبّر بیشتر در نوشتار تفسیرى این بزرگ پرچمدار عرفان در ذیل آیه مزبور، معارف عمیق و مطالب فراوانى استفاده مىشود که آنچه اشاره شد گوشهاى از آن میدان فسیح و شمّهاى از آن بیان فصیح و توشهاى از آن خرمن انبوه و مخزن مملوّ است».
در جاى جاى کتاب، از وى با عظمت و فخامت یاد مىکند و او را أسوه اهل تحقیق و عرفان عمیق به شمار مىآورد. مىگوید: «عرفانى که ابن عربى ارائه کرد، با آنچه قبل بود و یا بعد آمد قابل قیاس نیست؛ زیرا وحدت شخصى حقیقت وجود، با بنان و بیان این عارف نامور و سالک و منادى معرفت در بیابان حیرت و هاتف «تعالوا» در وادى کثرت و امام انسجام در جماعت متشتّتان، به عارفان و نیز به حکیمان متألّه رسیده و او در این باب، بىنظیر است».
درباره حدیث معروف «شیبتنی سوره هود»، هم از حکیم سبزوارى و هم از علامه طباطبائى، شرح و بیانى نقل مىکند؛ آنگاه از صاحب «فتوحات» مطلبى مىآورد و در پى آن مىگوید: «سخن مرحوم سبزوارى از یک دید حق است و سخن علامه طباطبائى از دیدى دیگر؛ و گفتار بلند صاحب فتوحات همانند سایر گفتارهاى نغز این عارف نامدار از جهت دیگر حقّ است».
پیرامون آیه «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا» مىگوید: «عارف نامدار جناب ابن عربى بر این باور است که ادریس علیهالسّلام هنوز زنده است و در آسمان چهارم به سر مىبرد».
درباره آیه «إِنَّها إِنْ تَک مِثْقالَ حَبَّه مِنْ خَرْدَلٍ» ضمیر را به خصلت و صفت بر مىگرداند؛ آنگاه مىگوید: «ولى عارف گرانقدر جناب ابن عربى، در تفسیر(ج 3، ص 365) و در فصوص (فصّ لقمانى) ضمیر را به حبّه رزق برگردانده و آیه را راجع به تأمین رزق جنبندهها دانسته، از معناى معروف آن منصرف شدهاند».
درباره واژه مسیح و تفسیر آن، از ابن عربى چنین نقل مىکند: «آنچه از تفسیر عارف نامدار ابن عربى بر مىآید این است که مسیح، یعنى کسى که زمین محیط زیست خود را بپیماید و اطراف آن را سیاحت و گذر و نظر کند تا آثار پروردگار خود را ببیند».
و در جاهاى دیگر: او را عارف نامور و جناب شیخ اکبر مىخواند و از تفسیر منسوب به وى به عنوان «تفسیر گرانسنگ شیخ اکبر ابن عربى» و جز آن، فراوان یاد مىکند.
از سخنان استاد آملى بر مىآید[۱] که تفسیر منسوب به ابن عربى را تفسیر وى مىداند و با قاطعیت بدو نسبت مىدهد[۲].
پانویس
- ↑ استاد آملی در اینجا در مقام بررسی تفسیر منسوب به ابن عربی نیست و بنا به مشهور آن را به وی نسبت داده است وگرنه در جاهای دیگر به صراحت مدعی شده که این تفسیر از عبدالرزاق کاشانی است زیرا مولف نام استادش ملا عبدالصمد نطنزی را ذکر کرده و همه میدانند که وی استاد کاشانی نه ابن عربی است. البته غیر از این دلیل، دلایل دیگری هم ذکر کرده است
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج2، ص536-540
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.