بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
|||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در خصوص این که بهاء ولد منسوب به سلطان است و از آن خانواده است با ذکر منابعی چند که موافق و به ندرت مخالف وجود دارد که در این کتاب نقل میشود در توضیح پایانی مینویسد: | در خصوص این که بهاء ولد منسوب به سلطان است و از آن خانواده است با ذکر منابعی چند که موافق و به ندرت مخالف وجود دارد که در این کتاب نقل میشود در توضیح پایانی مینویسد: | ||
بنابر تمام این تحقیقات میتوان به قوّت اصل این ماجرا را رد کرد و آنرا حکایت و داستانی ساختگی دانست که البتّه به خوبی هم معلوم نیست که از کجا داخل زندگی مولانا شده است و اگر هم واقعیّت میداشت چندان مهم و ارزشمند نبود، و این در حالی است که پادشاهانی را که میشناختهایم و یا حاکمان و امیران که البتّه از یک شاهزاده خانم برتر و بالاتر بودهاند خود با اراده خود و با معرفتی که یافتهاند ترک سلطنت و امارت و حکومت کردهاند. کسانی به مانند بودا، ابراهیم ادهم و علاءالدّولهی سمنانی. و اگر آنچه که داشتهاند بهائی میداشت به آن بها داده و ساکن میشدند و هرگز مهاجرت معنوی و ترک دیار صوری نمیکردند<ref>متن، ص 90</ref>. از دیگر موارد نقدی در این کتاب اشکال به بیان منابع و اشخاصی است که برای بهاء ولد شجره ای را برساخته اند و وی را به خطا به ابوبکر منسوب کرده اند. نویسنده در این باره هم میگوید: ساختن و نمودن شجره، اعم از خانوادگی و یا طریقتی، به درست یا غلط چیزی را در وجود فرد تغییر نمیدهد. این که بهاء ولد را از طریقی نا معمول و غیر صحیح منسوب به یکی از خلفای راشدین بکنند برای وی حُسنی نیست، چنان که نبودنش نیز برای وی قبحی محسوب نمیشود. و لذا چه نسبت او به ابابکر برسد و چه نرسد فرقی به حال وی نخواهد کرد، چنان که اشارت دادیم فرزندان مستقیم او در دو جهت متخاصم و مقابل هم ایستادند، و رویاروی هم به پیکار پرداختند، دختر در سویی و پسر در سویی دیگر و تاریخ نشان داده که حق با پسر بوده و دختر به بیراهه رفته و فریب سیاستمداران ناراست و هواپرست را خورده است، پسر هم راهی که موافق با راه پدر باشد را طی نکرد و به ارادت [[امام علی علیهالسلام|امیر المؤمنین علی (ع)]] در آمد. بر این اساس حُسنی برای بهاء ولد نخواهد بود اگر هم این ماجرا قابل تصدیق و تأیید بود، ولی از اساس بی اساس است و باطل. مهم این است که بهاء ولد به عنوان عارفی صاحب معرفت بر پایهی خود ایستاده و نیازی به شجره سازی و تأیید شدن از این طریق را نداشته است، دانش و معرفت او، قرآن دانی، حدیث شناسی، و آشنایی با اصول و فقه برای وی بسنده بوده است و این که در زمان خود اندیشهای لطیف و عرفانی را با قلمی شیوا و بیانی زیبا ارائه داده در ارزش و اعتبارش کافی است <ref>مقدّمه، صص 104-103</ref>. | بنابر تمام این تحقیقات میتوان به قوّت اصل این ماجرا را رد کرد و آنرا حکایت و داستانی ساختگی دانست که البتّه به خوبی هم معلوم نیست که از کجا داخل زندگی مولانا شده است و اگر هم واقعیّت میداشت چندان مهم و ارزشمند نبود، و این در حالی است که پادشاهانی را که میشناختهایم و یا حاکمان و امیران که البتّه از یک شاهزاده خانم برتر و بالاتر بودهاند خود با اراده خود و با معرفتی که یافتهاند ترک سلطنت و امارت و حکومت کردهاند. کسانی به مانند بودا، ابراهیم ادهم و علاءالدّولهی سمنانی. و اگر آنچه که داشتهاند بهائی میداشت به آن بها داده و ساکن میشدند و هرگز مهاجرت معنوی و ترک دیار صوری نمیکردند<ref>متن، ص 90</ref>. از دیگر موارد نقدی در این کتاب اشکال به بیان منابع و اشخاصی است که برای بهاء ولد شجره ای را برساخته اند و وی را به خطا به ابوبکر منسوب کرده اند. نویسنده در این باره هم میگوید: ساختن و نمودن شجره، اعم از خانوادگی و یا طریقتی، به درست یا غلط چیزی را در وجود فرد تغییر نمیدهد. این که بهاء ولد را از طریقی نا معمول و غیر صحیح منسوب به یکی از خلفای راشدین بکنند برای وی حُسنی نیست، چنان که نبودنش نیز برای وی قبحی محسوب نمیشود. و لذا چه نسبت او به ابابکر برسد و چه نرسد فرقی به حال وی نخواهد کرد، چنان که اشارت دادیم فرزندان مستقیم او در دو جهت متخاصم و مقابل هم ایستادند، و رویاروی هم به پیکار پرداختند، دختر در سویی و پسر در سویی دیگر و تاریخ نشان داده که حق با پسر بوده و دختر به بیراهه رفته و فریب سیاستمداران ناراست و هواپرست را خورده است، پسر هم راهی که موافق با راه پدر باشد را طی نکرد و به ارادت [[امام علی علیهالسلام|امیر المؤمنین علی(ع)]] در آمد. بر این اساس حُسنی برای بهاء ولد نخواهد بود اگر هم این ماجرا قابل تصدیق و تأیید بود، ولی از اساس بی اساس است و باطل. مهم این است که بهاء ولد به عنوان عارفی صاحب معرفت بر پایهی خود ایستاده و نیازی به شجره سازی و تأیید شدن از این طریق را نداشته است، دانش و معرفت او، قرآن دانی، حدیث شناسی، و آشنایی با اصول و فقه برای وی بسنده بوده است و این که در زمان خود اندیشهای لطیف و عرفانی را با قلمی شیوا و بیانی زیبا ارائه داده در ارزش و اعتبارش کافی است <ref>مقدّمه، صص 104-103</ref>. | ||
بخش نخست هرچند از بابت شناخت صوری و شناسنامهای بهاء ولد مهم است ولی بخش دوّم که به بیان سلوک معنوی و عقاید و آراء عرفانی او میپردازد چیز دیگری است. ضمن این که نویسنده در این باره با دانشمندانی به مانند استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیع الزّمان فروزانفر]] و استاد [[زرینکوب، عبدالحسین|عبدالحسین زرّین کوب]] در میافتد و رأی ایشان را در نسبت بهاء ولد و تحلیل ایشان را در وابستگی به آن طریقتی که میگویند باطل و خطا میداند. البتّه این چالش شاید به بیست سال پیش از این برسد زیرا در کتاب [[نجم کبری (محمّدی)]] که در سال 1380 توسّط انتشارات طرح نو منتشر شد در آنجا نیز چالشی جدّی با این دو استاد بزرگ در خصوص بهاء ولد و [[عطار، محمد بن ابراهیم|شیخ عطار]] داشته است. غیر از آن کتاب در برخی دیگر آثار نیز این اختلاف شدید وجود داشته که در اینجا مجالی برای طرح آن نیست ولی به هر حال بخش دوّم کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نیز بسیار جذّاب و گیرا و البتّه پر چالش است. چالش در طریقت و وابستگیِ او به مکتب عرفانی کبرویه و نقدّ سخنان دکتر زرّین کوب و استاد فروزانفر در این باره به ویژه در خصوص استنادات فرد اخیر در خصوص نحوهی سلوک و شیوهی ادای ذکر با نمونههای ذکر. | بخش نخست هرچند از بابت شناخت صوری و شناسنامهای بهاء ولد مهم است ولی بخش دوّم که به بیان سلوک معنوی و عقاید و آراء عرفانی او میپردازد چیز دیگری است. ضمن این که نویسنده در این باره با دانشمندانی به مانند استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیع الزّمان فروزانفر]] و استاد [[زرینکوب، عبدالحسین|عبدالحسین زرّین کوب]] در میافتد و رأی ایشان را در نسبت بهاء ولد و تحلیل ایشان را در وابستگی به آن طریقتی که میگویند باطل و خطا میداند. البتّه این چالش شاید به بیست سال پیش از این برسد زیرا در کتاب [[نجم کبری (محمّدی)]] که در سال 1380 توسّط انتشارات طرح نو منتشر شد در آنجا نیز چالشی جدّی با این دو استاد بزرگ در خصوص بهاء ولد و [[عطار، محمد بن ابراهیم|شیخ عطار]] داشته است. غیر از آن کتاب در برخی دیگر آثار نیز این اختلاف شدید وجود داشته که در اینجا مجالی برای طرح آن نیست ولی به هر حال بخش دوّم کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نیز بسیار جذّاب و گیرا و البتّه پر چالش است. چالش در طریقت و وابستگیِ او به مکتب عرفانی کبرویه و نقدّ سخنان دکتر زرّین کوب و استاد فروزانفر در این باره به ویژه در خصوص استنادات فرد اخیر در خصوص نحوهی سلوک و شیوهی ادای ذکر با نمونههای ذکر. |
نسخهٔ ۱۵ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۵
بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) | |
---|---|
پدیدآوران | کاظم محمّدی (نویسنده) |
ناشر | انتشارات نجم کبری |
مکان نشر | ایران ـ کرج |
سال نشر | 1398 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 1-62-2905-964-978 |
موضوع | فلسفه، فقه، جنبه های قرآنی. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | 93م/2/279 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نوشتهی کاظم محمّدی کتابی است نقدی تحلیلی که به شرح زندگی، سلوک عرفانی و اندیشههای عارف کمتر شناخته، یعنی بهاء الدّین ولد با لقب سلطان العلمای بلخ و بیشتر به عنوان پدر حضرت مولانا میپردازد. این کار مطوّل و سترگ پژوهشی که از حجم بالایی هم برخوردار است در بین فارسی زبانان نخستین اثری است که مستقیماً با این عنوان منتشر میشود. هر چند که مولّف این اثر ارزشمند، پیش از این در سلسله برنامههایی تحت عنوان «نقد حال» که از رادیو فرهنگ از سال 1391 تا 1393به طور مستمر و در روزهای فرد پخش میشد و حدود 380 قسمت را در بر میگرفت منحصراً و کاملاً پژوهشی به مولانا و آنچه که به او مربوط بود میپرداخت به پدر مولانا و لالای او یعنی سیّد برهانالدّین محقّق ترمذی هم پرداخته است که از بین آن برنامهها تاکنون چهار جلد از آنها بدین شرح منتشر شده است: پیشینهی عرفان و تصوّف مولانا، بهاء ولد (سلطان العلمای بلخ)، سیّد برهان لالای مولانا و مولانا و شهان آسمانی. غیر از این نیز کتابی مستقل و پژوهشی در بارهی سیّد برهان تحت عنوان سیّد برهانالدّین مرشد مولانا به انتشار رسانده است. در واقع این حجم از کار پژوهشی در بارهی مولانا و حواشیِ او نشان از تخصّص و تسلّط نویسنده در این باره است، گر چه در مجموعهی مثنوی پژوهی و مولوی شناسی که توسّط انتشاران نجم کبری از همین نویسنده به انتشار رسیده است تا کنون بییش از 20 عنوان را شامل میشود. و جای خوشوقتی است که در این خصوص با یک مولوی شناس چیره دست در شناخت بهینهی اندیشهها و زندگی عرفانی مولانا و منسوبان او همراه میشویم.
گفتنی است که قبل از این کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) اثر پژوهشیِ دیگری در جهان غرب در همین باره توسّط پروفسور فریتس مایر به انتشار رسیده بود و کتاب حاضر در واقع دوّمین اثر پژوهشی دربارهی بهاء ولد در جهان و تاریخ و نخستین در بین ایرانیان و فارسی زبانان است. هر چند که شیوهی کار این دو استاد با هم کاملاً فرق میکند و هر یک از منظر خاص خود به بهاء ولد نگریستهاند، ولی با در نظر داشتن این که کاظم محمّدی خود را در مکتب کبرویه با مولانا و پدر و استاد او، چه شمس تبریزی و چه سیّد برهانالدّین همخرقه و صاحب مسند میبیند شاید بیشتر به حقیقتِ عرفانی و سلوکِ معنوی او بتوان اعتماد کرد.
واقع این است که در بارهی بهاء ولد پیش از این کاری درخور و قابل توجّه صورت نگرفته بود و دیگران نیز در شناخت مولانا وی را زیر چتر نام مولانا مطرح میساختند و به جای آنکه خودِ او را عارفی سترگ با اندیشه و سلوکی ناب در نظر بگیرند زیر نام مولانا او را غرق و مدفون میساختند، این معضل و اشکال برای استاد واقعی او یعنی سیّد برهان نیز پیش آمده و او نیز زیر نام شمس گم و ناشناخته مانده است که کاظم محمّدی با شناخت جامعی که از مولانا دارد با اجتهادات علمی در همین راستا آن دو بزرگ را از زیر نام مولانا خارج کرده و شخصیّت مستقل و معنوی آنان را مطرح و با تدوین آثاری عرفان پژوهان و مشتاقان مولانا را با آنها آشنا ساخته است.
ضمناً قابل ذکر است که این کتاب، یعنی بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) در ادامهی مجموعه مشاهیر عرفان و فلسفه است که از سال هشتاد با انتشار چند جلد از آنها توسّط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بعد از آن توسّط انتشارات نجم کبری صورت گرفته که تا کنون بیش از سیزده شخصیّت عرفانی به مانند: ابن عربی، مولانا، شبلی، ابوحامد غزّالی، ابوسعید ابوالخیر، بایزید بسطامی، نجمالدّین کبری، علاء الدّوله سمنانی، حلاج، سیّد برهان، سعدالدّین حموی و شهابالدّین سهروردی شیخ اشراق نوشته و به انتشار رسیده است.
ساختار
کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) که در یک جلد با صفحاتی قریب به هزار نوشته شده است تمامیّت زندگی، سلوک و اندیشههای این عارف ارزشمند را شامل میشود. موضوعات و آنچه که در فهرست آمده آنقدر جامع است که خواننده و مخاطب را با محتوای آن درگیر میکند و ربطی به متن و مطاطب ایجاد میکند که میل به ادامه دادن برای بشتر آشنا شدن با وی را لحاظ میکند.این اثر با حروف نستعلیق و با چینشی خاص و مقطّع به گونه ای که مفهوم را بخواهد القاء کند بخشی از سخنان بهاء ولد را آورده است که مدخلی مناسب برای ورود به فضای گستردهی کتاب است.
کتاب غیر از مقدّمه به طور کلّی از دو بخش تشکیل شده است که بخش نخست آن تماماً به شرح و بیان زندگیِ فردی و اجتماعی بهاء ولد مربوط میشود و بخش دوّم مربوط به سلوک عرفانی و آراء و اندیشههای اوست. این تفکیک ظاهراً بسیار مناسب است و خواننده در هر بخشی میداند که به دنبال چه چیزی باید باشد، هر چند بدون خوانش زندگی و آشنایی با احوالات زندگیِ او درک بخش دوّم مقداری دشوار به نظر میرسد، زیرا مؤلّف بر این است که عرفان نه نظری بلکه کاملاً عملی است و فرد عارف نه در سخنان منفرد بلکه در زندگی باید عرفان خود را به نمایش در آورد. آنچه که از منازل و مراحل سلوک گفته میشود اگر فرد سالک آنها را در زندگیِ خود تحقّق نبخشیده باشد چیزی به نام عارف بی معنا میشود و به جای آن دانش عرفان، آنهم کاملاً خام و نارس زاده میشود که گاه خودِ آن میتواند اسباب دردسر برای مشتاقان سلوک باشد.
فهرست مطالب کتاب که تطویلی مناسب دارد چنانکه گفته شد در دوبخش است و هر بخشی دارای پانزده فصل است که به تفکیک بدین شرح است: مقدّمه. 1- بهاء ولد: نام و لقب 2- سال ولادت 3- خاستگاه و زیستگاه 4- بهاء ولد در برخی منابع 5- پیشینهی خانوادگی 6- ارتباط با سلطان 7- اشتباهی در بیان شجرهی خانوادگی 8- ماجرای لقب مشهور سلطان العلماء 9- همسر و فرزندان 10- ماجرای مهاجرت خاندان مولانا: اختلاف با سلطان خوارزمشاه و امام فخر رازی. نکات مهم در زندگی بهاء ولد. دشمنی با سلطان. اشکالات سلطان محمّد. طرح دو مسئلهی مهم. اختلاف با مردم بلخ.
بخش دوّم کتاب نیز که دارای پانزده فصل است و به سلوک و معنویت و اندیشههای او اختصاص دارد بدین شرح است: 1- تصوّف در نظر بهاء ولد: فقه و تصوّف. طریقت بهاء ولد. 2- بهاء ولد و نجم الدّین کبری 3- بهاء ولد و ذکر کبرویه 4- بهاء ولد و توحید5- بهاء ولد و دانشها 6- بهاء ولد و قرآن 7- بهاء ولد و حدیث 8- نبوّت و توجّه به رسولان الهی 9- الهامات الهی 10- ایمان و کفر 11- مزه 12- دین 13- صراط مستقیم 14- عدم 15- پرسشها و پاسخها
شاکلهی کتاب روالی نقدی و اجتهادی دارد. بدین معنا که شیرازه ای نو در بر این مفهوم ساخته و آنچه را که پیشینیان از فرزندان و نوادههای او تا مریدان دور و نزدیکش گفته اند و منابعی که ذکر او را در کار کرده اند با دیدی انتقادی نگریسته و برای بسیاری از آنها با اجتهاد و تخصّص ویژهی مولوی شناسی و عرفان دانی خط بطلان کشیده و از صحّتِ نداشته ساقط کرده است و آنچه را که با استنادات قوی میشد بدان مهر تأیید زد همانها را تأیید کرده و معلوم داشته است.
گزارش محتوا
کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) کاری ویژه در معرّفی یک عارف ناشناخته است که به قلم دو دانشمند گویا احیا و شهرتی بایسته یافته است، از سویی پژوهش فریتس مایر و از دیگر سو تحقیق گسترده و عالمانهی کاظم محمّدی با توجّه به سابقه بسیار زیاد در شناخت عرفان و مولویشناسی. نویسنده در آغاز مقدّمه از چگونگی رویکرد خود به این شخصیّت کم شناخته چنین میگوید: سالهاست که این شیخ بلخی، یعنی بهاء الدّین ولد، ذهن مرا به خود مشغول داشته، وقتی شخصیّت والای مولانا را با آن معرفت ژرف دینی و عرفانی و با اخلاق نیکو و وسعت نظر و زبان گویا و توانا مینگرم، مییابم که از وی، یعنی از پدر، بسیار تأثیر گرفته و این تأثیر تا آخر عمر همراه او بوده است، هم از سخنان و هم از اعمال و کردار، هم قول و هم فعل. مثنوی مولانا و حتّی دیوان کبیر و فیه ما فیه نشانههایی فراوان از آموزههای بهاءولد را در خود جای داده است، غیر از معرفت که پایهی سلوک و رفتار است در زندگی عملی نیز بهاءولد در تربیت فرزندان خود بسیار کوشیده است. بین گفته و کردار وی تفریقی وجود نداشت، بدانچه که میگفت و میکرد باور داشت، و از روی اعتقاد هر کاری را میکرد و از روی نیّت خوب به سلوک و عمل میپرداخت، و این همه بیتردید بر مولانا نیز بسیار تأثیر گذاشته و او را در داشته و یافته وامدار خود کرده بود. وقتی کتاب معارف او را خواندم به راستی که مات و مبهوت شدم از این همه ذوق و دقّت در مسائل سلوک و طریقت و معرفتِ معنوی. و از این همه صدق و راستیِ در گفتار و نوشتار. و از این همه اهتمام و شوق به دین و نبوّت. و از این همه خداباوری، خدامحوری و خدافهمی که در قلم او هویدا ست[۱].
نویسنده در همان مقدّمه از خوانشهای خود در خصوص بهاء ولد که به طور پراکند و با اشکالات زیاد وجود داشته یاد میکند و نشان میدهد که برای نوشتن کتابِ خود از هر چیزی که تا قبل از او وجود داشته چشم نپوشیده و همه را با دقّت بررسی نموده است و درست و خطای آن را هم در کار گسترده و عمیق خود لحاظ کرده است. این شیوهی پژوهش که در تمام کارهای این نویسنده دیده میشود امری است نیک و پسندیده که به پژوهش معنا و مفهوم میبخشد و این در حالی است که اغلب نویسندگان در این دوره و شاید در اغلب ادوار عموماً کار چسب و قیچی را با نویسندگی و یا تألیف و تحقیق خلط کرده و عمداً بیراهه رفته اند. در همین مقدّمه اشاراتی با زمان نزدیک به بهاء ولد را که نویسندگانی نزدیک از او گفته و نوشته اند را مرور کرده است. گذشته از آثار مولانا مرید بهاء ولد و احیاناً مولانا به نام فریدون سپهسالار، و یا نوهی بهاء ولد و فرزند ارشد مولانا به لقب سلطان ولد و همنام با پدربزرگ، و آثار فراوان دیگری که از روی نوشتههای مولانا، سپهسالار، سلطان ولد و یا افلاکی کپی کرده و در مواردی نادانسته اغلاط آنان را به زمان نیز تسرّی داده اند.
کاظم محمّدی در بخشی از همین مقدّمه میگوید: پیش از معارف بهاء ولد در برخی تذکرهها اندک احوالی از وی را نوشته بودند که خواندم ولی بیشتر توصیف و مدیحههای مرسوم بود و کمتر دقّت و بررسی در آنها وجود داشت. خاصّه در دو اثر مهمّ ولی ناقص و نا مطمئن به مانند: زندگی مولانا که توسّط فریدون سپهسالار که به قولی از مریدان وی بوده نوشته شده و همینطور در کتاب مناقب العارفین که مبسوط ولی نادقیق و خام در بارهی این مرد بزرگ مطالبی را بیان داشته بود، هر دو را به دقّت خواندم ولی خاطرم از بابت شناخت وی چندان آسوده نگشت و در کنار این آثار، اشعار و نوشتههای نوهی او، یعنی سلطان ولد فرزند ارشد مولانا را هم به مانند: ابتدا نامه، انتها نامه و رباب نامه و حتّی معارف را به خوبی خواندم، و همانطور که حدس میزدم کاملاً شاعرانه بود و نا دقیق، و توصیفات و تعاریفی مریدانه و با مدایح و غلوّ بسیار و با خطاهای فاحشِ بسیار. در نوشتههای مولانا نیز اعم از نثر و نظم مطلب قابل توجّهی برای شناخت این عارف و صوفیِ خوش ضمیر نیافتم الاّ همان که اشارت دادم، یعنی خودِ مولانا نشانی تام از پدر بود. سیّد برهان نیز در معارف خود مریدانه و با غلوّ تمام از شیخش یاد میکند که البتّه طبیعی و منطقی است ولی پاسخگوی غیر مرید نیست[۲].
نویسنده غیر از منابع پراکندهی قدیم به پژوهشهای متفرّق جدید که در ذیل نام مولانا جمع شده بود نیز بی تفاوت نگذشته است، غیر از فریتس مایر که کاری ارزنده و مستقل انجام داده که مورد توجّه و نقد کاظم محمّدی بوده از کسانی دیگری هم یاد کرده و به آثارشان هم به به تأیید و چه به نقد و اصلاح اشاره کرده است و در این راستا کسانی چون: استاد بدیع الزّمان فروزانفر، استاد عبدالحسین زرّین کوب، استاد آنه ماری شیمل و استاد عبدالباقی گولپینارلی واقع شده اند [۳].
بخش نخست کتاب که به زندگی و احوالات بهاء ولد میپردازد شامل تمام چیزهایی است که برای یک فرد لحاظ میشود اعم از نام و نام پدر و مادر، سال و محلّ تولد، وجود خواهران و برادران و یا وابستگان درجه یک، مدرسه و درسها و معلّمان و اساتید. نحوه رشد و نمو، سفرها. موقعیّتها و مشاغل. دوستان و همراهان. ازدواج و خانواده و فرزندان و نهایتاً تاریخ وفات. نویسنده غیر از اینها که با وجود سندهای دست اوّل اشاره کرده است در موارد متعدّدی به نقد منابع در زندگی بهاء ولد پرداخته است. معلوم کردن اشکالات منابع یکی از مهمترین کارهای این نویسنده است. بر خلاف کسانی که منابع و به ویژه منابع قدیم را بسیار پاس میدارند و اصل میدانند، این نویسنده آنها را نیز زیر ذرّه بین دقیق دانش و تجرهی خود میبرد و ایرادات آنها را از بابت اختلاف منابع و به ویژه از طریق عقلانی مشخّص میکند. بسیاری از موارد به مانند محل ولادت، پیشینه و شجره، تعداد همسران، تعداد فرزندان، موقعیّت های اجتماعی، شاگردان و استادان، عناوین و القاب و چیزهای دیگر از جمله مواردی است که مورد نقد عالمانه قرار گرفته و با استنادات و دلایل متعدّد حرف خود را به کرسی نشانده است.
در خصوص این که بهاء ولد منسوب به سلطان است و از آن خانواده است با ذکر منابعی چند که موافق و به ندرت مخالف وجود دارد که در این کتاب نقل میشود در توضیح پایانی مینویسد:
بنابر تمام این تحقیقات میتوان به قوّت اصل این ماجرا را رد کرد و آنرا حکایت و داستانی ساختگی دانست که البتّه به خوبی هم معلوم نیست که از کجا داخل زندگی مولانا شده است و اگر هم واقعیّت میداشت چندان مهم و ارزشمند نبود، و این در حالی است که پادشاهانی را که میشناختهایم و یا حاکمان و امیران که البتّه از یک شاهزاده خانم برتر و بالاتر بودهاند خود با اراده خود و با معرفتی که یافتهاند ترک سلطنت و امارت و حکومت کردهاند. کسانی به مانند بودا، ابراهیم ادهم و علاءالدّولهی سمنانی. و اگر آنچه که داشتهاند بهائی میداشت به آن بها داده و ساکن میشدند و هرگز مهاجرت معنوی و ترک دیار صوری نمیکردند[۴]. از دیگر موارد نقدی در این کتاب اشکال به بیان منابع و اشخاصی است که برای بهاء ولد شجره ای را برساخته اند و وی را به خطا به ابوبکر منسوب کرده اند. نویسنده در این باره هم میگوید: ساختن و نمودن شجره، اعم از خانوادگی و یا طریقتی، به درست یا غلط چیزی را در وجود فرد تغییر نمیدهد. این که بهاء ولد را از طریقی نا معمول و غیر صحیح منسوب به یکی از خلفای راشدین بکنند برای وی حُسنی نیست، چنان که نبودنش نیز برای وی قبحی محسوب نمیشود. و لذا چه نسبت او به ابابکر برسد و چه نرسد فرقی به حال وی نخواهد کرد، چنان که اشارت دادیم فرزندان مستقیم او در دو جهت متخاصم و مقابل هم ایستادند، و رویاروی هم به پیکار پرداختند، دختر در سویی و پسر در سویی دیگر و تاریخ نشان داده که حق با پسر بوده و دختر به بیراهه رفته و فریب سیاستمداران ناراست و هواپرست را خورده است، پسر هم راهی که موافق با راه پدر باشد را طی نکرد و به ارادت امیر المؤمنین علی(ع) در آمد. بر این اساس حُسنی برای بهاء ولد نخواهد بود اگر هم این ماجرا قابل تصدیق و تأیید بود، ولی از اساس بی اساس است و باطل. مهم این است که بهاء ولد به عنوان عارفی صاحب معرفت بر پایهی خود ایستاده و نیازی به شجره سازی و تأیید شدن از این طریق را نداشته است، دانش و معرفت او، قرآن دانی، حدیث شناسی، و آشنایی با اصول و فقه برای وی بسنده بوده است و این که در زمان خود اندیشهای لطیف و عرفانی را با قلمی شیوا و بیانی زیبا ارائه داده در ارزش و اعتبارش کافی است [۵].
بخش نخست هرچند از بابت شناخت صوری و شناسنامهای بهاء ولد مهم است ولی بخش دوّم که به بیان سلوک معنوی و عقاید و آراء عرفانی او میپردازد چیز دیگری است. ضمن این که نویسنده در این باره با دانشمندانی به مانند استاد بدیع الزّمان فروزانفر و استاد عبدالحسین زرّین کوب در میافتد و رأی ایشان را در نسبت بهاء ولد و تحلیل ایشان را در وابستگی به آن طریقتی که میگویند باطل و خطا میداند. البتّه این چالش شاید به بیست سال پیش از این برسد زیرا در کتاب نجم کبری (محمّدی) که در سال 1380 توسّط انتشارات طرح نو منتشر شد در آنجا نیز چالشی جدّی با این دو استاد بزرگ در خصوص بهاء ولد و شیخ عطار داشته است. غیر از آن کتاب در برخی دیگر آثار نیز این اختلاف شدید وجود داشته که در اینجا مجالی برای طرح آن نیست ولی به هر حال بخش دوّم کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نیز بسیار جذّاب و گیرا و البتّه پر چالش است. چالش در طریقت و وابستگیِ او به مکتب عرفانی کبرویه و نقدّ سخنان دکتر زرّین کوب و استاد فروزانفر در این باره به ویژه در خصوص استنادات فرد اخیر در خصوص نحوهی سلوک و شیوهی ادای ذکر با نمونههای ذکر.
در بخش دوّم تحلیلهای زیبایی از نویسنده در خصوص تصوّفِ بهاء ولد و نگرش او به فقه را شاهد هستیم. ربط او به کبرویه و ارادت داشتن به شیخ کبری از مواردی است که استشهادات فراوانی دارد. در خصوص ذکر و نوع ذکر بهاء ولد در تصوّف نیز بحثهای دقیقی صورت گرفته است. از مهیّج ترین موارد کتاب توجّه دادن به قرآن است و این که بهاء ولد قرآن را با اشتیاقی تمام میخوانده، حفظ میکرده و تفسیرهای نابی که خاص خود او بوده و شاید دیگر مشابه نداشته باشد را شاهد هستیم. او با آنکه در مقام فتوا در آمده و مفسّری تواناست با وجود داشتن مریدان زیاد و منبرهای پرشور هیچ ابایی ندارد که به کودکان خردسال درس قرآن بدهد و به ایشان روخوانیِ قرآن را بیاموزد و این چیزی است که در دیگر افراد با این عناوین هرگز دیده نشده و یا گزارش نشده است. دین گرایی بهاء ولد و مقیّد بودن به شریعت از ارکان باورهای سلوکی اوست که در واقع تابع و مطابق با آن چیزی است که در مکتب کبرویه از شیخ کبری اتّخاذ کرده است. اینکه در مواردی به مانند دیگر بزرگان و عارفان ملهم به الهامات الهی و ملکی بوده است امری است که در نوشتار خود او در کتاب معارف دیده میشود و این که خواستار بودن و حضور در صراط مستقیم است نیز از آرزوها و باورهای واقعی او محسوب میشده است. از مهمترین چیزهایی که وی را از دیگران جدا میکند و روشی خاص میبخشد استفاده از لفظ و معنایِ خاص «مزه» است که برای معانی و مفاهیم معنوی چیزی از این دست را باور داشته و گویا به جد آن را میفهمیده است. به هر حال رد پای او در زندگی صوری و معنوی مولانا به خوبی دیده میشود و مولانا در مثنوی و در دیوان کبیر در جای جای اندیشههای خود خط پدر را نشانه گذاری کرده و ما را به او وصل میکند که در این کتاب شواهد زیادی از یادگارهای پدر را در متن پسر میتوانیم ببینیم.
کاظم محمّدی در بخشی از این کتاب در ذیل «بهاء ولد و توحید» مینویسد: بهاء ولد اندیشه و نگرشی توحیدی به جهان و هرچه بود داشت. با خدا سخن میگفت و از او میشنید، اوقات او به خواندن سخن خدا ـ قرآن ـ ، گوش کردن به سخن خدا و یا ذکر اسماء و صفات آن یگانهی هستی میگذشت. همه چیز را با «او» و از «او» و به خاطر «او» میدید. هر چیزی و هر حادثهای را با «او» دنبال میکرد و در هر چیزی رد پای خدا را به تمامی مشاهده مینمود. و گویا به جان باور کرده بود که بی اذن او حتّی برگی هم از درختی فرو نمیافتد و بیحکم و ارادهی او هیچ حرکتی صورت نمیپذیرد. آنچه که در طول کتاب معارف او مشاهده میشود چیزی جز آنچه که بیان داشتیم نیست. به خدا گفتن و از خدا شنیدن همین و بس. و این اندیشه است که تمام زندگی بهاء ولد را رقم میزده و دیگران نیز بی تردید این مطلب را در سلوک او به عیان میدیدند. تار و پود وجود خود و هستیِ اهل و عیال، و مریدان و همهی ذرّات هستی را با این عینک میدید. «آغاز» خدا، «انجام» خدا، و در «میانه» نیز تنها خدا. و این دید از یک عارف چندان دور و بعید نیست، و اساساً عرفان چیزی جز این نیست. همانگونه که از امیر مؤمنان علی علیهالسّلام، قطب و رئیس عارفان رسیده است: «ما رأیت شیئاً و الاّ رأیت الله قبله، بعده، و معه». چیزی را ندیدم مگر آن که خداوند را پیش از آن، پس از آن و همراه آن به عیان مشاهده نمودم [۶].
ویژگیها
کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) به مانند دیگر آثاری که از کاظم محمّدی در مجموعه مشاهیر عرفان و فلسفه به انتشار رسیده در راستای معرّفی درست بزرگانی است که اندیشه و راه درست زیستن را از طریق سلوک و اندیشه برای ما باقی گذاشتهاند. در این کتاب هم نکات مهمی وجود دارد که به آن اشاره میشود:
- اینکه برای نخستین بار در بین ایرانیان کسی با استقلال از بهاء ولد می نویسد شاید از بهترین اتّفاقات در طول این هشتصد سال در این باره بوده باشد.
- این که شخصیّت بهاء ولد هم به تمامی و هم به خوبی نوشته و بیان شده است.
- کتاب در هر دو بخش آن کاملاً عالمانه و با نقدهایی مستدل در اثبات مراد نویسنده تدوین شده است.
- استدلالهای فراوان نویسنده با استنادهای قابل توجّه از موارد مهم کتاب محسوب میشود.
- نویسنده در این اثر به مانند دیگر آثار خود صراحتی در گفتار دارد و نقدهایی مهم و کارساز را برای خواننده ارائه میدهد.
- استفاده از منابع گسترده و معرّفی بهاء ولد و به کار گیری نقل و نقد از امتیازات این اثر است.
وضعیت کتاب
بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) ، تألیف کاظم محمّدی
کتاب در یک جلد با مقدّمهای مهم و بلند نوشته شده است. متن کتاب فارسی است و دارای 930 صفحه است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم و کاغذ مرغوب منتشر شده. در آغاز، فهرست مطالب درج شده و در انتهای اثر هم فهرست جامعی از منابع و مأخذ و همینطور نمایهی کامل دیده میشود.
پانویس
منابع مقاله
مقدّمه و متن کتاب