زمزم یاد؛ اشعار مسابقه بزرگ شعر حج: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - '↵↵↵\{\{کاربردهای\sدیگر\|(.*)\s\(ابهام\sزدایی\)\}\}↵↵↵' به ' {{کاربردهای دیگر|$1 (ابهام زدایی)}} ')
    خط ۲۷: خط ۲۷:
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}
    {{کاربردهای دیگر|حج (ابهام زدایی)}}
    {{کاربردهای دیگر|حج (ابهام زدایی)}}
       
       
    '''زمزم ياد: اشعار مسابقه بزرگ شعر حج'''، اثر مركز تحقيقات حج است كه در آن، مجموعه‌اى از اشعار شاعران سراسر كشور درباره حج گردآورى شده است.
    '''زمزم ياد: اشعار مسابقه بزرگ شعر حج'''، اثر مركز تحقيقات حج است كه در آن، مجموعه‌اى از اشعار شاعران سراسر كشور درباره حج گردآورى شده است.

    نسخهٔ ‏۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۵۸

    زمزم یاد: اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    زمزم یاد؛ اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    پدیدآورانمرکز تحقیقات حج (تهيه و تنظيم)
    عنوان‌های دیگرمجموعه اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    ناشرمشعر
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1384 ش
    چاپ1
    موضوعحج - شعر - مجموعه‌‏ها

    شعر فارسی - قرن 14 - مجموعه‌ها

    شعر مذهبی - قرن 14 - مجموعه‌ها
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏4053‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏3‎‏م‎‏5‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    زمزم ياد: اشعار مسابقه بزرگ شعر حج، اثر مركز تحقيقات حج است كه در آن، مجموعه‌اى از اشعار شاعران سراسر كشور درباره حج گردآورى شده است.

    در اين مجموعه هنرى، افزون بر آموزش مناسك حج، ولايت و محبت پيامبر اكرم(ص) و اهل‌بيت پاکش(ع) با زبان لطيف شاعرانه مطرح شده و ياد خدا و ياد اولياى او زنده شده است.

    ساختار

    كتاب حاضر، از مقدمه ناشر و بيانيه داوران و متن اصلى (شامل اشعار شاعران به ترتيب حروف الفبا) تشكيل شده است.

    گزارش محتوا

    برخى از نكات جالب و آموزنده اين اثر عبارت است از:

    1. در مقدمه ناشر (معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى) چنين آمده است: «... انبوهى عظيم از سروده‌هاى شاعران فارسى، بر محور خدا و دين و كعبه و قبله و مدايح نبوى و فضايل اهل‌بيت و مفاهيم اخلاقى و ارزش‌هاى اسلامى شكل گرفته و پديد آمده است... آيين توحيدى و مراسم ابراهيمى حج و دلربايى كعبه و شكوه و قداست آن و حرمتِ حرمين شريفين، همواره براى شاعران، شوق‌انگيز و انگيزه‌ساز بوده است...
      «زمزم ياد»، مجموعه اشعار واصله به دبيرخانه «مسابقه بزرگ و سراسرى شعر حج» است كه در سال 1382ش، از سوى معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى برگزار شد، تعدادى از اين اشعار امتياز لازم را به دست آورده و برخى نيز مورد تشويق و تقدير قرار گرفت..[۱]
    2. در بيانيه هيئت داوران مسابقه سراسرى شعر حج (دكتر قيصر امين‌پور، مهندس محمدرضا عبدالملكيان و ساعد باقرى)، نتايج نهايى مسابقه سراسرى شعر حج اعلام شده و اشعار تعداد دوازده تن از شاعران شايسته تقدير شمرده شده و...
      و در رده پيش‌كسوتان و نام‌آشنايان:
      الف)- رتبه يكم: مشتركاً آقاى سهيل محمودى از تهران براى غزل «زمزم ياد» و آقاى حسين اسرافيلى از تهران براى غزل «بقيع غريب»، هر دو نفر برنده سفر حج تمتع؛
      ب)- رتبه دوم: آقاى افشين علاء از تهران، براى غزل «مهر بقيع»، برنده سفر عمره مفرده؛
      ج)- رتبه سوم: آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته)، از اصفهان براى غزل «بقيع»، برنده چهار سكه تمام بهار آزادى[۲]
    3. غزل آقاى حسين اسرافيلى تحت عنوان بقيعِ غريب:[۳]
      مى‌گرددم دو ديده پريشان و جان، غريبدر منظرى كه نيست به هفت آسمان، غريب
      يا رب بقيع، قطعه‌اى از آسمان توستپيچيده در غبار زمين و زمان، غريب
      آن گوهرى كه بود مَلك خادم درشخفته است در كنار حَرَم، بى‌نشان، غريب
      اين خاک، ميزبان پريشان كربلاستمانده است در حضور تو، اى آسمان، غريب
      اينجا مزار صادق آل محمد(ص) استتنها ميان گردش چشم جهان، غريب
      در خلوت است بارگه باقرالعلوم(ع)همچون مزار مادر زخمى، جوان، غريب
      اين‌سوى ميله، مرقد اولاد مصطفاستو آن‌سو، نگاه غمزده زائران، غريب
      اين محرمان پردگى عرش ذوالجلالاينسان فتاده‌اند در اين خاکدان، غريب
      اشك است اينكه مى‌چكد از آستين ابرمِهر است اينكه مانده در اين آستان، غريب
      مى‌گردد آسمان، به طوافى هميشگىبر اين مدار غربت و بر اين مكان، غريب
      يا رب چه حكمتى است در اين قطعه شريفمهمان غريب و بارگه ميزبان، غريب
      يا رب كرامتى كه زنم بوسه بر بقيعسر را نهم به خاک و بگريم بر آن غريب
    4. غزل آقاى سهيل محمودى تحت عنوان «زمزم ياد»:[۴]
      نام تو، پژواك عمرى نعره‌هاى بى‌امانم بودكام تو، كامل‌ترين يك روزِ عمرِ بى‌نشانم بود
      من خودم را مثل موجى در كنارِ ساحلت ديدمآن زمان كه خسته از توفان و دريا جسم و جانم بود
      دست‌هايم را گرفتى دورِ خود گرداندى و انگارگردبادى بودم و هوهوىِ نامت بر زبانم بود
      با تو يك شب قلوه‌سنگ و سنگ‌ريزه جمع مى‌كردمكودكى و شيطنت بود و صفاى دوستانم بود
      ناگهان ديدم كه نيلوفر شدم، گردِ تو پيچيدمشانه‌هاى تا هميشه مهربانت، آسمانم بود
      زمزم ياد تو در چشمانِ من سر رفت و مى‌ديدمهفت درياى جهان، در يك زمان هم‌داستانم بود
    5. غزل آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته) تحت عنوان «بقيع»:[۵]
      غربت‌ آباد ديارآشنايى‌ها، بقيعهمدم ديرينه غم‌هاى ناپيدا، بقيع
      در تو حتى لحظه‌ها هم بى‌قرارى مى‌كننداى تمام واژه‌هاى اشك را معنى بقيع
      در تو، خون ديده‌ها دريا شد و صاحب‌دلانجرعه‌جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع
      سنگ‌فرش كوچه‌هايت داغ‌هاى سينه‌سوزشمع فانوس نگاهت چشم خون‌پالا بقيع
      تو بلور روشنايى‌هاى شهر يثربىچون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع
      هم‌صدا با قرن‌ها مظلومى آل رسولحنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا بقيع
      وسعت تنهايى‌ات دل‌هاى ما را مى‌بردتا خدا تا عشق تا تنهايى مولا بقيع
      قصه مظلومى‌اش را با تو گفت آن شب كه داشتدر گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا بقيع
      در هجوم تيرگى‌ها، در شب سرد سكوتحسرتى مى‌بُرد خورشيد جهان‌آرا بقيع
      اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنىاى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع
      كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه‌اىبا تو مى‌مانديم تا موعود تا فردا بقيع
      اى بهشت آرزو، گم‌كرده دل‌هاى پاکاى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع
      سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شودچشمه‌اى از چشم جان بى‌دلان بگشا بقيع
      دارم اميد آنكه در محشر پناهم مى‌دهدسايه ديوار اين «آشفته» حالى‌ها بقيع
    6. شعر آقاى هادى سلطانى شيرازى تحت عنوان «احرام عشق»:[۶]
      اى مروه و صفاى دلم روى و موى توزمزم مدام تشنه جام سبوى تو
      خال لبت چو ركن حَجَر مبدأ و ختامباشد طواف دل ز ازل گِردِ روى تو
      روى مطاف و كعبه و سعى و صفا تويىجان مى‌رسد به معرفت از گفتگوى تو
      هر عارفى كه جامه احرام عشق بستدائم به دور خانه كند جستجوى تو
      آن كس كه راهى عرفات وجود توستبايد كه خويش ذبح كند پيش روى تو
      آنگه رسد به مشعر جانان و بگذردو اندر مناى عشق زند بر عدوى تو
      منت خداى را كه ز يُمن عطاى اوباشد نواى من همه در‌هاى و هوى تو
      هادى مقيم شو تو در اين كوى كز وفاآن گل‌عذار در بگشايد به روى تو
    7. شعر آقاى جواد محدثى تحت عنوان «خسى در ميقات»:
      من از اين شهرِ اميد؛
      شهر توحيد كه نامش «مكه» است؛
      و غنوده است ميان صدفش «كعبه» پاک؛
      قصه‌ها مى‌دانم.
      دست در دست من اينك بگذار؛
      تا از اين شهر پر از خاطره ديدار كنيم؛
      هر كجا گام نهى در اين شهر؛
      و به هر سوى و به هر چشم‌انداز؛
      كه نظر كرده و چشم‌اندازى؛
      مى‌شود زنده، در انديشه، بسى خاطره‌ها؛
      يادى از «هاجر» و اسماعيلش؛
      مظهر سعى و تكاپو و تلاش؛
      يادى از «ابراهيم»؛
      آنكه شالوده اين خانه بريخت؛
      آنكه بت‌هاى كهن را بشكست؛
      آنكه بر درگه دوست؛
      پسرش را كه جوان بود به قربانى برد..[۷]

    وضعيت كتاب

    براى كتاب حاضر فقط فهرست تفصيلى مطالب در آغاز اين اثر آمده و متأسفانه فهرست‌هاى فنى تنظيم نشده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    پانویس

    1. مقدمه كتاب، ص11-12
    2. ر.ک: همان، ص15-18
    3. ر.ک: همان، ص19
    4. همان، ص20
    5. همان، ص29
    6. همان، ص95
    7. همان، ص201-202