عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
{{کاربردهای دیگر|کاشانی (ابهام زدایی)}} | {{کاربردهای دیگر|کاشانی (ابهام زدایی)}} | ||
{{کاربردهای دیگر|کاشی (ابهام زدایی)}} | |||
نسخهٔ ۲۶ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۲
نام | عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جمالالدین |
---|---|
نامهای دیگر | کاشانی، عبدالرزاق بن جلالالدین
کاشانی، کمالالدین عبدالرزاق کاشی، ابوالغنائم عبدالرزاق بن جلالالدین کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین کاشی، کمالالدین عبدالرزاق بن جلالالدین |
نام پدر | جمالالدین |
متولد | حدود ۶۵۰ تا ۶۶۰ ق |
محل تولد | کاشان |
رحلت | 736 ق |
اساتید | نورالدین عبدالصمد نطنزی |
برخی آثار | آداب الطریقه و اسرار الحقیقه فی رسائل الشیخ عبدالرزاق القامشانی المتوفی 730ه |
کد مؤلف | AUTHORCODE00741AUTHORCODE |
کمالالدّین ابوالفضل عبدالرزّاق بن جمالالدین ابىالغنائم کاشانى (متوفای 736ق)، عارف مشهور که علاوه بر علوم باطنی در علوم ظاهری و عقلی مانند شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر و علوم مرتبط)، اصول فقه، کلام، معقولات (منطق و علوم طبیعی) و علوم الهی (فلسفه)، وى شاگرد و مرید نور الدّین عبدالصمد اصفهانى نطنزى و همدرس عزّالدین محمود کاشانى صاحب مصباح الهدایه است.
ولادت
از زندگانى وى اطّلاع زیادى در دست نیست، همین اندازه مىتوان گفت که معاصر سلطان ابوسعید بهادر خان بوده است. به احتمال قویّ کاشانی در سالهای ۶۵۰ تا ۶۶۰ ق پا به عرصه گیتی نهاده است.[۱]
در ارتباط با محلّ ولادت او، همه مصادر اتفاق سخن دارند و او را «قاشی»، «قاسانی»، «کاشی»، و «کاشانی» ذکر کرده اند.
عبدالرزّاق با صوفیان معاصر خویش مکاتبه و مصاحبه و مناظره داشته، از جمله روزبهان بقلى را دیده و با او گفتار داشته است.
مکاتبه با علاءالدوله سمنانى
از جملۀ رویدادهاى علمى زندگانى عبدالرزّاق کاشانى این است که با رکنالدوله علاء الدّوله سمنانى(وفات،736 ه.ق.) عارف، معاصر بوده و میان آن دو در مبحث وحدت وجود مکتوبهایى مبادله شده است، که جامى آنها را ثبت کرده است.خلاصۀ کلام این است که عبدالرزّاق طرفدار ابن عربى بود.هر چند که یکسره نیز تابع او نبود، و در تقسیمى که معمولا از متکلّمان اسلامى مىکنند و آنها را به «اهل نقل» و «اهل عقل» و «اهل کشف» قسمت مىکنند، او جانب اهل کشف را مىگرفت.
امیر اقبال سیستانى، ظاهرا از مریدان شیخ سمنانى، در راه سلطانیّه با شیخ کمالالدّین همراه شده بود، کمالالدّین از امیر اقبال پرسید که «شیخ تو در شأن محیى الدّین عربى و سخن او چه اعتقاد دارد؟» و او در جواب گفت «او را مردى عظیم الشأن مىداند در معارف، امّا مىفرماید که این سخن که حق را وجود مطلق گفته، غلط کرده!» عبدالرزّاق گفت «اصل همۀ معارف، خود این سخن است و از این بهتر سخنى نیست، عجب که شیخ تو این را انکار مىکند و[حال آنکه]جملۀ انبیا و اولیا و ائمّه بر این مذهب بودهاند».امیر اقبال این سخن را به شیخ خود عرض کرد، و شیخ در جواب گفت «در جمیع ملل و نحل بدین رسوایى سخن کس نگفته است، و چون نیک باز شکافى مذهب طبیعیّه و دهریّه بهتر... از این عقیده است».
چنانکه گفتیم جامى هر دو نامه را نقل کرده، و در این دو نامه مطالب زیادى هست که هم روشنگر فرق میان دو جهان بینى عرفانى است و هم اشارات زیادى دارد به رجالى که کمالالدّین دیده، و هم میزان استفادۀ او را از اهلبیت-علیهمالسلام-روشن مىسازد.
کمالالدّین از جمله در اثبات وحدت مىگوید«از امام محقّق جعفر صادق-رضى اللّه تعالى عنه-آمده است که:انّى اکرّر آیة حتّى اسمع من قائلها» من آیتى را که مىخوانم چندانش باز مىگردانم تا آن را از گویندهاش بشنوم و او زبان خویش در این معنى چون شجرۀ موسى یافت که گفت إنّى انا اللّه(طه،/20آیۀ 14) و اگر متعیّن بودى در دو صورت چگونه ظهور یافتى؟و اینکه در قرآن مجید مىگوید و هو الّذى فى السّماء اله و فى الارض اله (زخرف،/43آیۀ 84) چگونه صادق بودى؟و یا اینکه مىگویدما یکون من نجوى ثلاثة الاّ هو رابعهم (مجادله،/58آیۀ 8).و آنگاه در تأیید بیشتر عقیدۀ خود به این سخن از امیر مومنان(ع) استناد مىجوید که:هو مع کلّ شىء لا بمقارنة و غیر کلّ شىء لا بمزایلة.این نامه، اگر اصل باشد، و انشاى جامى و پرداخت او در کار نیامده باشد، نشان مىدهد که کمالالدّین در انشاى پارسى بسیار چیره دست بوده است.در این نامه، سه بیت از حدیقۀ سنائى بمناسبت یاد کرده، و یک رباعى از نور الدّین عبدالصمد اصفهانى نطنزى آورده که همه در وحدت است و بسیار بجا و نیک افتاده است.آن ابیات را که براى اثبات مقصود خود یاد کرده، و عقیدۀ خود کمالالدّین را باز مىگوید در زیر مىآورم:
گر ز خورشيد بوم بى نيروست | از پى ضعف خود نه از پى اوست | |
احد است و شمار از او معزول | صمد است و نياز از او فحذول | |
آن احد نى كه عقل داند و فهم | و آن صمد نى كه حس شناسد و وهم | |
هر نقش كه بر تختۀ هستى پيداست | آن صورت آنكس است كان نقش آراست | |
درياى كهن چو بر زند موجى نو | موجش خوانند و در حقيقت درياست |
از عالمان شیعه، علامۀ شهید شوشترى از عبدالرزّاق کاشانى دفاع کرده و در جواب علاء الدولۀ سمنانى گفته است «امثال این سخنان از فقهاى جامد سر مىزند، و شیخ علاءالدوله به حسب ظاهر در این مطلب به غیر از تعرّض بارد و تحکّم غیر وارد کارى نکرده، و مثال آن این است که برخى علم منطق را بمجرّد انتساب به حکیمان مخالف شریعت مىدانند و نظر در آن را حرام مىشمارند؛و چنانکه سهروردى در تاریخ الحکماء از حکیم ابوزرعه نقل کرده امثال این سخن صادر نمىشود الاّ از کسى که در مقام قدح و طعن بر شریعت باشد زیرا که مآل انکار منطق و اعمال قواعد آن در بحث و استدلال راجع به این مىشود که شریعت به طریقۀ بحث و تحقیق ثابت نمىشود، و یا آنکه کسى که حامل شریعت است به منزلۀ آنکس باشد که به گمان اینکه دراهمى که در[دست]او هست ناسره است از نقّادان روزگار و صرافان بازار اعتبار مىگریخته باشد، و آن دراهم را به کسى نموده باشد که او را معرفتى از جیّد و ردئ و صحیح و سقیم نباشد!»
مشایخ
- نورالدین عبدالصمد نطنزی
- شمسالدین کیشی
- اصیلالدین عبدالله (متوفای 685 ق)
- صدرالدین روزبهان
- ظهیرالدین عبدالرحمن ابن شیخ نجیب الدین بزغش (متوفای 716ق)[۲]
وفات
حاجى خلیفه وفات او را در سال 730ق نوشته است، و آن اشتباه است، چه او مسلما پس از این سال زنده بوده، و کتاب شرح شرح منازل السائرین (عبدالرزاق کاشانی) خواجه عبداللّه انصارى هروى را در سال 731ق. به پایان برده است.
ظاهرا قول درست در وفات او همان است که خوافى فصیحى در مجمل آورده یعنى سال 736ق برای مدفن ایشان دو روایت وجود دارد. یکی آنکه پس از وفات، او را در خانقاه مرشدش عبدالصمد اصفهانى نطنزى به خاک سپردهاند، و دیگر اینکه قبری ساده در انتهای کوچه مسجد حوضخانه کاشان وجود دارد که منسوب به ایشان می باشد.
آثار علمى
اهمّیّت عبدالرزّاق از دو جهت است یکى از جهت تألیفات عدیدهیى که تاکنون برخى از آنها چاپ شده و برخى نشده؛جهت دوم این است که او شارح آثار و عقاید ابن عربى است و مذهب وحدت وجود یا همه خدایى او را رواج بخشیده است.
از آثار عمدۀ او لطائف الاعلام، تأویلات القرآن، اصطلاحات الصوفیّه، شرح فصوص الحکم محیى ابن عربى، و شرح شرح منازل السائرین (عبدالرزاق کاشانی)عبداللّه انصارى است، امّا اینکه شرح تأئیّۀ ابن فارض را هم بدو نسبت دادهاند، و حتى در مقدّمۀ اصطلاحات الصوفیّه، ناشر فاضل آن دکتر محمد کمال ابراهیم جعفر با آب و تاب از آن سخن گفته، چنانکه در شرح حال عزّ الدّین محمود کاشانى آوردیم، از او نیست بلکه از همدرس او یعنى صاحب مصباح الهدایه عزّ الدّین محمود است.و این مطلب را براى نخستین بار استاد مرحوم جلالالدّین همایى متوجّه شده و در مقدّمۀ مصباح ثابت کرده است.و دلیل بر درستى این مطلب که یاد کردیم این است که جامى در ضمن آثار عبدالرزّاق اشارهیى به این شرح تأئیّه نکرده، ولى آن را در ضمن آثار عزّ الدّین محمود کاشانى آورده است.
پانويس
منابع مقاله
- ر.ک: هادیزاده، مجید، مجموعه رسائل و مصنفات، ناشر میراث مکتوب، چاپ دوم، تابستان 1380ش