چنین گفت پیغمبر: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۲۷۰: خط ۲۷۰:
    [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
    [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]


    [[رده:مرداد(1400)]]
    [[رده:مقالات کاربران]]
    == ساختار==
    کتاب مقدّمه‌ای بسیار کوتاه در دو صفحه دارد که در همان دو صفحه‌اهمّیّت مکتوبات را معلوم می‌کند. چنانکه می‌نویسد: از جمله موارد قابل توجّه در فرهنگ عرفانی، نوشته‌ها و مکاتباتی است که بین عارفان و صوفیان و یا حکیمان رخ می‌دهد. در این نامه ها گاهی مطالبی درج می‌شود که‌اهمّیّت آن از بسیاری از نوشته‌ها و کتابها بیشتر است، زیرا در این نگارشها مسئله‌ی مهمّ آن است که برای افراد خاص نوشته می‌شود و دیگر آنکه محدودیّت در بیان مطلب وجود ندارد، و سه دیگر اینکه لحن آن کاملاً صمیمی‌و غیر متکلّف است. کافی است به نامه هایی که در این رابطه نوشته شده دقّت کنید تا به خوبی به‌انچه گفتیم پی ببرید. نامه های شیخ ابوسعید خرّاز به جناب جنید بغدادی، نامه های شیخ سعدالدّین حموی به مرید خود شیخ عزیزالدّین نسفی، نامه‌های عین القضات همدانی به برخی از دوستان و مریدان، نامه های مولانا به‌افراد مختلف،  نامه های بین شیخ علاء الدّوله سمنانی و مرشد وی: شیخ نورالدّین عبدالرّحمن اسفراینی، و همین نامه هایی که در این رساله وجود دارد که بین مرید و مراد و یا بین دو صاحب نظر در بیان موضوعی خاص ردّ و بدل شده‌است<ref>مقدمه، صص 6-5</ref>.
    کتاب مکتوبات غیر از مقدّمه که به بخشی از آن اشاره شد دارای هشت قسمت است که با شماره معلوم شده‌است. این هشت مورد طبق فهرست مطالب کتاب چنین است:
    # اجازه نامهی سمنانی به شیخ عبدالله بن احمد
    # مکتوبی که علاءالدّوله در جواب شیخ عبدالله نوشت
    # مکتوب کمالالدّین عبدالرّزاق کاشانی به سمنانی
    # جواب علاءالدّوله به نامهی عبدالرّزاق کاشانی
    # مکتوب سمنانی به مکتوب تاجالدّین کرکهری
    # مکتوب شیخ حسن در جواب علاءالدوله سمنانی
    # پاسخ سمنانی به نامهی شیخ حسن
    # مکتوب در اسئلهی سمنانی و اجوبهی علی رامتینی
    در این نوشتار مسلّماً حجم زیادی که‌یافته به جهت شرح و تفسیر عرفانی ای است که نویسنده، یعنی [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] بر هر موردی داشته‌است. گاهی نامه‌ها از چند صفحه بیشتر عدول نمی‌کند ولی کتابی با حدود 300 صفحه نشان از همان شرح و تفسیر مضامین و معانیِ صوفیانه‌ی کتاب دارد. شیوه کتاب به نوعی است که هر قسمت از موضوعات هشتگانه به‌استقلال، پاره هایی از آن نقل می‌شود و سپس به شرح و تفسیر آن اقدام می‌شود. اسناد داخل شرح نیز به گونه‌ی دایرة المعارفی در ذیل متن درج شده و در پاورقی نیامده‌است. آنچه که در پاورقی به ندرت دیده می‌شود مربوط به متن نامه هاست که‌احیاناً به حدیثی یا آیه‌ای خاص اشاره کرده و نویسنده سند آن را در پاورقی آورده و توضیح داده‌است. در انتهای کتاب هم کتابنامه‌ای مفصّل که مشتمل بر اغلب و اهمّ آثار عرفانی و صوفیانه‌است دیده می‌شود. و در آخرین قسمت کتاب هم نمایه‌ای مشروح خواننده را به مطالب و موضوعات کتاب راهنمایی و ارجاع می‌دهد.
    == گزارش محتوا==
    مکتوبات چنان که‌اشاره شد از آنجا که معمولاً بین در فرد خاص از اهل علم صورت می‌گیرد و یا خواهشی علمی‌در آن دیده می‌شود می‌تواند محل مناسبی برای بیان نظریّات و معارف اصیل باشد که در دیگر آثار مجالی برای آن دیده نمی‌شود و لذا نوشته و بیان هم نمی‌شود. وقتی که دو عارف یا دو حکیم با هم در خصوص موضوعی حکمی‌یا عرفانی بحث می‌کنند خواهان نظریّات خاص و کاملاً منحصر به فردند که بیرون از این نامه‌ها و تقاضاهای علمی‌و یا نیاز به دانستن آن هرگز پدیدار نمی‌شود. مکتوبات محتوایی این گونه دارد، خاصّه که برخی از کسانی که در این مکاتبات حضور دارند و یا طرف مکاتبه واقع شده‌اند دافراد کاملاً خاص هستند که در فهرست با کسانی چون: [[عبدالرّزّاق کاشانی]]، [[تاج الدّین کرکهری]] و [[علی رامتینی]] دیده می‌شود.
    نخستین مکتوب مکتوبات اجازه‌ای طریقتی و سلوکی به فردی است به نام [[عبدالله بن احمد]] که مسلّماً مراتب سلوک شریعت و طریقت را به خوبی طی کرده و اهلیّت آن را یافته تا به عنوان خلیفه و یا مرشدی دستگیر در جامعه ظاهر شود و محل رجوع اهل فقر باشد. امّا در این اجازه حدود کار را برای وی معیّن نموده و وی را به‌اختیار خود مبسوط الید قرار نداده‌است و در واقع اجازه‌ای مشروط به حدود شریعت و طریقت را الزام کرده و فرد را در این راستا مجاز دانسته‌است.
    نوع اجازه نیز در اینجا بسیار قابل توجّه‌است، در بخش آغازین این اجازه می‌خوانیم: نوشتم این مجموعه را به خط خود از برای فرزند أعزّ أخصّ [[عبدالله بن احمدبن محمّدبن البقی]]، برخوردار گرداند خدای تعالی او را با این، و توفیق دهد او را از برای علم و عمل به‌ان چیزی که در این مجموعه بنوشته‌است. و اجازت دادم او را که روایت کند از من همه چیزی که شنیده‌است از من، و نقل کرده‌است از من، و بر من خوانده، و تصنیفات مرا بعد از آنکه به‌یقین بدانسته باشد بر شرط صحّت از غیر زیاده و نقصان، دور باشد از تحریف و تصحیف و ممکن نیست این روایت مـگر [بعد] از تعمّق بسـیار در علوم. و امی‌د می‌دارم از خدای تعالی که‌او را عالم ربّانی گرداند و عامل روحانی<ref>متن، صص 9-7</ref>. از متن چنین بر می‌آید که وی دارای دانشی قابل توجّه بوده‌است و این شأنیّت را برای اجازه‌از خود نشان داده‌است، در عین حال به وی توصیه می‌شود که‌از خلط یافته و داشته بپرهیزد و از خداوند نیز می‌خواهد که وی را در مقام عالمان ربّانی قرار بدهد.
    در بین مکتوبات، مکتوب سوّم و چهارم مربوط به مراسلاتی است که بین شیخ علاء الدّوله و [[عبدالرّزّاق کاشانی]] صورت گرفته و محتوای آن نیز [[ابن عربی]] و شرح و تفسیری است که علاء الدّوله بر [[الفتوحات المکیّه]] نوشته‌است و در بخشی از آن شرح در حاشیه‌ی فتوحات ایرادی تند و تیز بر این عربی گرفته که عبدالرّزّاق آن را خوش نداشته و از وی توضیح و دلیل طلب نموده. علاء الدّوله نیز پاسخی نه چندان قانع کننده به عبدالرّزّاق داده و اینگونه سخن به‌اطاله کشیده و بی سرانجام باقی مانده‌است.
    نویسنده‌ی کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]]  که خود همطریقت شیخ علاء الدّوله‌است ولی از بابت احتیاط جانب عبدالرّزّاق را گرفته و در بخشی از شرح خود چنین گفته‌است: جنس کلمات کاشانی بسیار زیبا و تراشیده‌است و ادب و احترام کامل دینی را در بحث و نگارش رعایت کرده‌است و در این نامه کوچکترین کلمه‌ی سویی دیده نمی‌شود، ضمن اینکه باورمندی خود و اهل تصوّف را به شریعت و پایبندی به‌انچه که صاحب شریعت آورده گوشزد می‌کند. اینکه بیان می‌دارد هرچه که نه طبق قانون کتاب و سنّت باشد نزد این طایفه‌اعتبار ندارد، اعتبار دینی کاشانی را نشان می‌دهد و بر ارزش معنوی طریقتش می‌-افزاید. و نشان می‌دهد که به خطا نرفته و از لغزش می‌پرهیزد<ref>متن، ص 117</ref>. این مسئله را با توضیح و تفسیر منصفانه‌ی [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخش دیگری می‌توان دید. اگر در مطلب قبل به تأیید کاشانی برخاسته بود در این مقطع به نقد سمنانی اهتمام کرده‌است که بسیار جالب توجّه‌است. می‌نویسد: این حدّ از بدگمانی از سوی سمنانی بسیار بعید و دور از ادب است. هرچند که سخن از بدگمانی بسیار فراتر رفته و او تهمت بسیار زشتی را به کسی زده که در زندگی او نیست و دقایق احوالات او را نمی‌شناسد. اینگونه پاسخ دادن به کسی که تا این حدّ ادب و احترام را در بحث و کتابت به خرج داده شایستهی کسی چون سمنانی نیست، نه در مباحثه جانب انصاف رعایت شده و نه در سخن گفتن با کسی که مخاطب واقع شده‌است. نسبت دادن دروغ و حرام خواری واقعاً زشت است. به هر جهت به گفته‌ی جناب سعدی بزرگ: دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجّت قوی.  سمنانی به واقع شایسته‌ی این بود که بهتر سخن بگوید و مستدل تر ظاهر شود<ref>متن، صص 151-150</ref>.
    در نامه‌ی پنجم که مکاتبه بین علاء الدّوله و [[تاج الدّین کرکهری]] است سخن ابتدایی از نماز و معراج و به ویژه «اهل بیت» به میان آمده‌است و در مورد اخیر آیه‌ی مشهور «اهل البیت» در سوره‌احزاب مدّ نظر قرار گرفته‌است. در آن نامه ضمن بر شمردن فضایل اهل بیت اشاره‌ای تفسیری می‌شود و اسامی‌مبارکه‌ی پنج تن آل عبا هم درج می‌گردد. در این خصوص نظریّه شیعه مدّ نظر شیخ قرار گرفته و اهل بیت پیامبر را خاص می‌داند و به‌انچه که‌اهل سنّت همسران رسول را هم از آن جمله می‌شمارد منع می‌کند. تفسیری هم که [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در ذیل این مطالب آورده با استنادات بسیار قابل توجّه و خواندنی است. از جمله می‌نویسد: در [[تفسير ابن كثير]] و غيره نقل شده كه [[عـكرمه]] در بازار ندا مي كرد و مي گفت: آيه ‏ى «تطهير» در شأن زنان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است. و نيز نقل مي كند كه: عكرمه ميگفت: هر كس بخواهد با او مباهله مي كنم كه‌اين آيـه دربارهی زنان آنحضرت است. ناگفته نماند: عكرمه‌از خوارج و از دشمنان على و اهل بيت عليهم السّلام است و اين سخن از فرومايه ا‏ى مثل عكرمه بعيد نيست. در اينجا به سه مطلب اشاره ميكنيم:
    # آيهی تطهير در سياق آيات زنان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمده ولى علیرغم عكرمه و مقاتل، خـود آيـه بيـان مي كند كه دربارهی زنان آنحضرت نيست زيرا چنـد آيـه پيــش از آيـه‌ی تطهيـر را ميخـوانيــم، مـى‏ بينيــم، در آنهـا زنــان آنحضرت مخاطبند و همه به صورت جمع مؤنّث آمده مثل: كنتنّ، تردن، تعالين، امتّعكنّ، اسرّحكنّ، منكنّ، لستنّ، اتّقيتنّ، فلا تخضعن، قرن فى بيوتكنّ، اقمن الصّلوة، آتين الزّكوة، اطعن اللَّه و رســوله، بعـد از اين هـمه جمـع مؤنثها يكمرتبه وضع كلام عوض مي شود و به صورت جمع مذكّر مي آيد و مي -فرمايد: إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، مى ‏بينيم كه در آيه‌از جمع مؤنّث خبرى نيست بلكه «عَنْكُمُ ... وَ يُطَهِّرَكُمْ» هر دو جمع مذكّر آمده، از اين تغيير وضع يقين مي كنيم كه مراد از «عَنْكُمُ وَ يُطَهِّرَكُمْ» جمعى است كه همه ‏شان و يا اكثرشان مـردانـد وگرنه مثل سياق قبل مي فرمود «ليُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرجْسَ وَ يُطَهّرَكُنَّ». قابل توجّه‌است كه بعد از اين آيه باز سياق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنّث آمده و آن، چنين است «وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ» اگر دشمنى با حق، چشم عكرمه را كور كرده، ما بحمد اللَّه‌از خود قرآن واقعيّت را درك كرده ‏ايم.
    # بيشتر از هفتاد حديث از طرق شيعه و اهل سنّت نقل شده كه‌اين آيه در بارهی پنج تن آل عبا عليهم السّلام است، براى نمونه به كتابهای: [[الدرّ المنثور]]، [[تفسير طبرى]]، [[تفسير ابن كثير]]، [[صواعق محرقه]] [[ابن حجر]] آيهی اوّل از آيات نازله در شأن اهل بيت، [[صحيح ترمذى]] تفسير سوره‌ی احزاب و در ابواب [[مناقب]]، باب مناقب اهل البيت، [[صحيح مسلم]] كتاب فضائل الصّحابه باب فضائل اهل بيت النّبى(ص) و ديگر آثار می‌توان رجوع كرد، و از میان كتابهاى شيعه كافى است كه به كتاب [[الكلمة الغرّاء]]، تأليف [[شرف الدّين]]، فصل ثانى رجوع فرمایيد.در [[تفسير الميزان]] آمده‌است: روايات در اين باره‌از هفتاد متجاوز است و آنچه‌اهل سنّت نقل كرده ‏اند از روايات شيعه بيشتر است، اهل سنّت آنرا قريب به چهل روايت از [[امّ سلمه]]، [[عائشه]]، [[ابى سعيــد خــدرى]]، [[سعـد]]، [[وائلـة بن اسـقع]]، [[ابىحمراء]]، [[ابن عباس]]، [[ثوبان]] غلام حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله، [[عبد اللَّه‌ابن جعفر]]، [[امام على]]، و [[حسن بن على]] عليهما السّلام نقل كرده ‏اند. شيعه‌انرا در بيشتر از سى حديث از [[امام على]]، [[امام سجّاد]]، [[امام باقر]]، [[امام صادق]] عليهما السّـلام، [[امّ سلـمه]]، [[ابـىذر]]، [[ابـىليلى]]، [[ابى الاسود]]، [[عمرو بن ميمون اودى]]، و [[سعدبن ابى وقّاص]] نقل نموده ‏اند.
    # [[عكرمه]] و [[مقـاتـل]] و غيـر آنهـا هـرچه مي خواهند بگويند، حق بر اهل حقّ و بر اهل انصاف و تحقيق مثل آفتاب روشن است، در پاى هر حقيقت و واقعيّتى قلمهاى خطاكار و زبانهاى دروغگو و عكرمه‏ هاى فرومايه، ديده خواهند شد: ... لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه<ref>متن، صص 198-186</ref>.
    در بخش دیگری از همین نامه های اخیر نیز شیخ علاء الدّوله شیعه بودن خود را بیان می‌کند و د رعبارتی اینگونه خود را معرّفی می‌کند: و شیخ ما و مشایخ ما در هر سه شعبه‌ی جعفری و حسنی و کمیلی، علی علیه‌السّلام الله و سلام رسوله‌است. <ref>متن، ص 212</ref>. و این عبارتی است که شیخ سمنانی در دیگر آثار خود مکرّر بیان و طریقت شیعیِ خود را اعلام نموده‌است.
    ==ویژگیها==
    در نگاهی کلّی به کتاب مکتوبات می‌توان به نکته هایی خاص برخورد کرد که برخی از آنها بدین شرح است:
    # جمع و تدوین نامه های عارفانه که‌از کارهای مهم است.
    # شرح و تفسیر نامه‌ها آن هم توسّط یک متخصّص عرفان و تصوّف از ویژگیهای خاص این اثر محسوب می‌شود.
    # صراحت نویسنده در نقد و نقل مطالب و داوری منصفانه بسیار مهم و چشمگیر است.
    # شرح گسترده و دقیق با استنادات بسیار به منابع و مأخذ روایی، تفسیری و صوفیانه‌از نکات برجسته‌ی کتاب است.
    ==وضعیت کتاب==
    مکتوبات علاء الدّوله سمنانی، تألیف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]]
    کتاب یک جلد، دارای مقدّمه و هشت فصل است که در هر فصلی به نامه‌ای اختصاص یافته‌است، متن آن فارسی و دارای 12 صفحه  و جلد نرم با طرحی جذّاب می‌باشد. ابتدای کتاب فهرست مطالب و در انتهای کتاب هم به تفصیل منابع و مآخذ قید شده و همینطور نمایه‌ی کتاب.
    ==پانویس ==
    <references />
    ==منابع مقاله==
    مقدّمه و متن کتاب
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    [[علاء الدّوله سمنانی پیر عارفان]]
    [[علاء الدّوله سمنانی (زندگانی، اندیشه و سلوک]]
    [[تذکرة المشایخ]]
    [[رساله نوریه]]
    [[سرّ سماع]]
    [[نجم کبری (محمّدی)]]
    [[آأاب السّفره]]
    [[آشنایی با مکتب کبرویه]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
    [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
    [[رده:مرداد(1400)]]
    [[رده:مرداد(1400)]]
    [[رده:مقالات کاربران]]
    [[رده:مقالات کاربران]]

    نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۳

    چنین گفت پیغمبر
    چنین گفت پیغمبر
    پدیدآورانکاظم محمّدی (نویسنده)
    عنوان‌های دیگراحادیث مثنوی
    ناشرانتشارات نجم کبری
    مکان نشرایران ـ کرج
    سال نشر1388 ش
    چاپ1
    شابک1-17-2905-964-978
    موضوعپیامبر اسلام، مولوی، مثنوی، احادیث.
    زبانفارسی
    تعداد جلد6
    کد کنگره
    9چ35م/301 PIR

    چنبن گفت پیغمبر تألیف کاظم محمّدی است که به‌احادیثی می‌پردازد که مولانا در تمام مثنوی به طور پراکنده‌از آنها استفاده کرده و یا به‌انها استشهاد نموده‌است. امّا این کتاب قهراً با حجم کمی‌که دارد جامع احادیث مثنوی نیست، زیرا صرفاً به مواردی اشاره شده که مستقیماً به پیامبر منسوب شده‌است، یعنی الفاظی که نشان از آن دارد که مراد سخن پیامبر است مانند: گفت پیغمبر. مصطفی زین گفت. زین حکایت کرد آن ختم رسل. پس پیمبر گفت. گفت احمد. مصطفی فرمود. اینچنین فرمود ما را مصطفی و غیره. امّا بیشترین موارد آن است که با عنوان گفت پیغمبر و یا مصطفی فرمود همراه‌است.

    توجّه به حدیث در راستای کار عارفان بوده و اغلب در این رشته‌استاد و صاحب نظر بوده‌اند، مثلاً نجم کبری که به عنوان راوی از او یاد می‌شود و لفظ «حافظ» را هم به جهت تسلّط بر حدیث به‌او داده‌اند و حافظ کسی است که تعداد بسیار زیادی حدیث را در حافظه داشته باشد که تعداد این افراد البتّه که چندان زیاد نیست. به هر جهت توجّه به‌احادیث نبوی از امور مورد توجّه در نزد عارفان راستین بوده‌است. کتابهای عرفانی و صوفیانه که‌از قدیم باقی مانده‌اگر به خوبی کاویده شود اغلب مباحث آن ابتدا به‌ایات می‌شود و بعد به حدیث و نهایتاً سخن اولیاء و مشایخ بزرگ طریقت در آن ذکر می‌گردد. مولانا هم در تمام آثار خود به حدیث ناظر بوده و اهتمام تمام داشته که‌از اخبار و احادیث رسول چیزی در آثار خود بیاورد.

    گفتنی است که نویسنده بعد از این کتابی حجیم و مستند در شش جلد تحت عنوان پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی را تدوین و تمام احادیث مثنوی را با شواهد و اسناد قوی و متعدّد استخراج و منتشر کرده‌است. این کتاب هم که‌اختصار دارد صرفاً به مثنوی اختصاص دارد و چنانکه بیان شد احادیث و روایاتی را که صراحتاً گفته شده پیامبر فرموده را مدّ نظر قرار داده‌است. و در مجموع به‌یکصد مورد اشاره کرده‌است که‌البتّه روالی مشابه با پرتو ساقی را در دستور کار خود قرار داده که برای هر حدیث شواهد شعری و احادیث مشابه را به طور متعدّد با منابع متعدّد مکتوب نموده‌است.


    ساختار

    کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و به زبان فارسی نوشته شده‌است. این اثر در قطع رقعی با جلد نرم و کاغذ با کیفیت در 147 صفحه منتشر شده‌است. این کتاب در مجموع طبق شماره به‌یکصد حدیث اشاره مستقیم دارد که‌اگر با شواهد و مشابهات آن شماره شود مسلّماً تعداد بیشتری منظور می‌شود. آنچه که در این کتاب جمع شده‌از مولانا صرفاً در مثنوی مراد بوده‌است البتّه شواهدی از دیگر آثار مولانا نیز در این مجموعه ذکر شده‌است. مولانا در خصوص احادیث هیچ اشاره‌ای به راوی و یا سند روایت نکرده ضمن این که گاه‌احادیث موضوعه را هم به جای حدیث نبوی درج کرده و یا برخی روایات علوی را نبوی بیان داشته و یا برعکس و نیز گاهی روایاتی را بیان نموده که‌اساساً از پغمبر نیست، هر چند که در برخی منابع دست چندم به نام پیامبر منسوب شده باشد و نیز در برخی موارد احادیثی قید شده که در منابع اصلی شیعه وجود ندارد و نیز به ندرت احادیثی دیده می‌شود که در منابع اصیل اهل سنّت هم دیده نمی‌شود.

    در این کتاب روایات مورد نظر جمع آوری شده و برای هر کدام اسنادی قید شده‌است که کار رواییِ مثنوی را تکمیل می‌کند. چنانکه در سندها هم به منابع شیعه و هم منابع سنّی توجّه شده‌است. این که مولانا برای احادیث منتخب و درج شده در مثنوی هیچ سندی قید نکرده و از بابت رجال نیز در فقر کامل است امری است طبیعی، زیرا در متن شعر یا امکان آوردن سند وجود ندارد و یا بسیار دشوار و شاق است، و چنانچه مقدور هم باشد با این حجم وسیع غیر ممکن می‌نماید.

    از دیگر نکاتی که در نگارش کتاب دیده می‌شود وجود تعداد زیادی از احادیث مشابه‌است که در الفاظ آنها اختلافاتی جزئی دیده می‌شود، ضمن این که هم متن آنها درج شده‌است و هم اسناد و مدارک هر کدام در پاورقی قید شده‌است و گاه برای برخی احادیث چندین سند لحاظ شده که برای خواننده‌ی مشتاق حدیث می‌تواند بسیار مهم و کارساز باشد. نویسنده در بخشی از مقدّمه می‌نویسد: ترديدي نيست كه مولانا يك حديث شناس بوده و با بيشتر منابع حديثي نيز آشنايي داشته‌است و اگر غير از اين را باور داشته باشيم در فقاهت او بايد شك كنيم، چه هر فقيهي گذشته‌از قرآن كه مأخذ اصلي و منبع اوليه ي فقه‌است، بايد با سنّت نيز آشنايي تامّ و تمام داشته باشد تا بتواند از اين دو منبع حكم را شناسايي و صادر نمايد و فتوايي منطبق با آيات و روايات را انتقال دهد. وجود صدها حديث در كتاب شريف مثنوي و ديوان كبير ميتواند حاكي از آنچه كه گفتيم باشد، ‌خاصّه كه در يك بيت مولانا به دو كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم با عنوان «صحيحين» اشاره كرده‌از «احاديث» و «روات» نيز ياد نموده‌است [۱].

    از موارد قابل توجّه در این کتاب این است که نویسنده برای یکصد شماره‌ای که در نظر گرفته برای هر کدام عنوانی هم انتخاب کرده که متناسب با متن حدیث است و همین کار رابهتر و بررسی و خوانش و یا گزینش آن را برای خواندن آسانتر می‌سازد. در این یکصد شماره که‌البتّه تعداد احادیث لحاظ شده شاید به هزار هم برسد از هر شماره‌ای تنها یک مورد و شاهد و سند نخستین را ترجمه کرده‌است و تمام اسناد و مدارک نیز در پاورقیِ هر صفحه به طور منظّم قابل دیدن است.


    گزارش محتوا

    توجّه به حدیث از دیرباز در ادبیات صوفیانه و عرفانی معمول و مرسوم بوده‌است و اغلب مشاهیر آثار خود را با آیات و روایات مزیّن می‌نمودند. برخی نیز در منازل و مراحل سلوک در هر منزلی ابتدا به‌ایات می‌کردند و سپس احادیث مورد نظر را نیز روایت می‌کردند مولانا هم در مثنوی و فیه ما فیه از همین روش استفاده کرده‌است. البتّه باید در نظر داشت که در قالب شعر و قافیه، پرداختن به حدیث امر آسانی نیست مگر آنکه فرد با حدیث موانستی تمام داشته باشد و به کلام نبوی در دقایق زندگی را خو گرفته باشد که عارفان عموماً و مولانا خصوصاً چنین ویژگی ای داشت.

    نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونه‌های متفاوت حدیث را که منظور می‌دارد به‌اختلافات آن هم اشاره می‌کند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث نخست، این بیت مولانا را در نظر گرفته‌است:

    [۲].
    گفت پیغمبر که عینای تنام لا ینال القلب عن ربّ الانام

    همین مطلب به گونه‌ای دیگر نیز در دفتر سوّم، بیت 1226 بدین صورت آمده‌است:

    [۳].
    گفت پیغمبر که خسبد چشم من لیک کی خسبد دلم اندر وسن؟

    بعد از آن متن حدیث بدین صورت قید می‌شود: قال (ص): تنام عینای و لا ینام قلبی. در پاورقی نیز منابعی که همین حدیث را روایت کرده‌اند بدین صورت ذکر می‌شود: مستدرک الوسائل، مصباح الشّریعه، نهج الفصاحه، الجامع الصّغیر و کنوز الحقایق[۴]. در ادامه‌احادیث مشابه را که همین معنا را دارد روایت شده‌است. در اینجا ده مورد بر روایت نخست افزوده شده که‌الفاظ متفاوتی دارد. و برای هر حدیث در پاورقی اسناد متعدّد مربوطه را هم قید می‌کند. و کار حدیث پژوه را در این باره در مثنوی کامل و تمام می‌نماید. چنانچه کسی به تفسیر و یا تدریس مثنوی بخواهد اهتمام کند بدون شک این اثر و یا مشابهِ کامل آن، یعنی پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی از منابع مهم و قابل استناد برای او خواهد بود.

    در برخی از روایاتی که به نام رسول خدا قید شده نویسنده در اسناد اگر چیزی نیافته باشد با صراحت به‌ان اشاره می‌کند و چنانچه به غلط چیزی را به پیامبر نسبت داده باشند نیز با صراحت تمام آن را ردّ و انکار می‌نماید. نا گفته نماید که نویسنده خود حدیث شناس و دارای اجازات متعدّد روایی است. در اینجا به مواردی از هر دست اشاره می‌کنیم:

    در شماره‌اخر، یعنی 100 عنوان نامی‌ده شده کلمات بنی اسرائیل است که‌این بیت مولانا مدّ نظر قرار گرفته‌است:

    [۵].
    بهر این گفت آن خداوند فرج حدّثوا عن بحرنا اذ لاحرج

    نویسنده‌از قول استاد سیّد جعفر شهیدی در تفسیر مثنوی شریف در ذیل همین بیت متذکّر شده‌است: مولانا در این بیت میان مثال و حديث خلط كرده‌است. «حَدِّث عن البحر و لاحرج» مثلي است (فرائدُ الادب)، و «حَدِّثوا عن بَني اسرائيل و لاحرج» حديث است، و در كتابهای شيعه و سنّي ديده ميشود. از جمله: قال(ص): أنتَ َحدّث عَن بنياسرائيل قال نعم تَحدّثوا عن بني اسرائيل و لاحرج[۶].

    و نیز در عنوان شماره 92 که‌امده «النّاقص ملعون» مولانا حدیثی را به پیامبر منسوب داشته که در بین منابع شیعه چنین حدیثی یافت نشده‌است. متن آن با توضیح نویسنده چنین است:

    [۷].
    چونکه ملعون خواند ناقص را رسول هست در تأویل نقصان عقول

    متن روایت چنین است: قال(ص): النّاقص معلونٌ. رسول خدا(ص) فرمود: هركه نقصي دارد ملعون است. سند آن نیز از خواجه‌ایّوب در المنهج القوی ذکر شده‌است. نویسده در شرح این بخش می‌نویسد: در منابع شيعي چنين عبارتي يافت نشد، استاد فروزانفر هم به همين شرح استناد و اكتفي نموده‌است، در امثال و حكم هم عبارت كلُّ ناقصٍ ملعون آمده كه ظاهراً مثلي است ساير، نه حديث. دكتر سيّد جعفر شهيدي نيز در شرح مثنوی، ذيل همين بيت گفته‌است: تا آنجا كه تتبّع كردم در كتابهاي حديث شيعه و اهل سنّت و جماعت سندي براي اين گفته نيافتم. تنها در وسائل الشيعه در باب آداب تجارت سه روايت آمده‌است كه: «لاتعاملْ (تعاملوا) ذا عاهَةِ فانّهم الظُلمُ شيء»[۸].

    در حدیث شماره 62 که عنوان کشتی نجات نام گرفته‌است در یک جای مثنوی به مطلبی اشاره شده که قابل نقد است و نویسنده نیز در تصحیح و نقد آن کوتاهی نکرده‌است. متن ابیات مولانا در مثنوی چنین است:

    [۹].
    بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام به طوفان زمن
    ما و اصحابیم چون کشتی نوح هر که دست اندر زند یابد فتوح

    طبق سخن مؤلّف این متن در منابع شیعه وجود ندارد و غیر از آن استدلال به خطا بودن آن می‌کند و بر خلاف اهل سنّت که صحابه را کلّهم عدول می‌دانند وی اعتنایی به‌اغلب صحابه ندارد و بیشتر ایشان را نه تنها مسئله دار بلکه گمراه تشخیص می‌دهد و برای این نیز شواهدی دارد. به هر جهت در ذیل همین دو بیت مولانا می‌نویسد: آنچه كه مسلّم است، اينكه غرض از اصحاب در اينجا و طبق رواياتي كه خواهد آمد، صرفاً اهل بيت پيامبر(ص) هستند كه هيچ انحراف و افراط و تفريطي در آنها راه ندارد و اگر آن را به‌اصحاب منسوب كنيم؛ بديهي است كه‌اصحاب، خود برخي در سلوك محمّدي نيز دچار اشكالات عديدهاي بودهاند. و برخي نيز به خطا و گمراهي گراييدند و اين نيز هست كه پيامبر هرگز به طور كامل و مطلق صحابه را از اين بابت كه صحابه هستند، تأييد نكرده‌است و لذا اين تأكيد و توصيه صرفاً براي اهل بيت عصمت و طهارت رقم خورده‌است و بس[۱۰].

    به هر جهت دقّت نویسنده با تسلّطی که به حدیث و منابع حدیثی دارد سبب شده تا در خصوص احادیث مثنوی روش نقّدانه را در پیش بگیرد و برخی از روایت او را از بابت سند و برخی را از بابت رجال و برخی را از بابت معنا و محتوا خدشه دار بداند و به‌انها از بابت حدیث بودن وجهی ننهد. بدیهی است که شواهد زیاد است مثلاً در شماره‌ی 54 با عنوان «کلّمینی یا حمیرا» اشاره به جعلی بودن حدیث می‌شود و بیان می‌دارد که در هیچ منبع شیعی مورد توجّه واقع نشده و اساساً به زعم نویسنده ممکن نیست که پیامبر چنین سخنی را در خصوص عایشه بر زبان رانده باشد، آنهم کسی که حتّی از دید اهل سنّت دچار اشکالات رواییِ عدیده‌است. جالب است که‌این حدیث در منابع دست اوّل اهل سنّت نیز دیده نمی‌شود[۱۱]. گفتنی است که نویسنده در کتاب مفصّل خود پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی نیز در ج 1، صص 271-270 و در ذیل شماره 99 به همین بیت اشاره کرده و همین ایراد را در آنجا نیز مورد توجّه قرار داده‌است.

    از دیگر مواردی که مولانا در قید حدیث دچار اشکال شده‌است یکی هم مطلبی است که در ذیل شماره 47 یا عنوان «شتاب در خیر» مذکور شده‌است. متن سخن مولانا چنین است:

    [۱۲].
    عجّلوا الطاعات قبل الفوت گفت مصطفی چون دُرّ معنی می‌بسفت

    این روایت نیز بدین صورت: عجّلوا الصّلاة قبل الفوت و عجّلوا التّوبة قبل الموت. که در المنهج القوی آمده‌است در منابع شیعه چنین حدیثی دیده نشده‌است. گر چه‌این متن و این روایت در منابع شیعه دیده نمی‌شود ولی بدن تردید روایاتی وجود دارد که به تعجیل در امر خیر اشاره دارد که مؤلّف چندین مورد آن را از منابعی چون الکافی، بحار الانوار و وسائل الشّیعه روایت کرده‌است.


    ویژگیها

    کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و از مجموعه‌ی مثنوی پژوهی و مولوی شناسی است که به برخی از ویژگیهای آن می‌توان اشاره نمود:

    1. نویسنده می‌کوشد تا مولانا را عارفی دیندار و متدیّن نشان بدهد این است که در برخی از آثار خود به تفصیل از توجّه مولانا به قرآن و حدیث اشاره و حمایت کرده‌است.
    2. جمع احادیثی با عنوان چنین گفت پیغمبر قابل توجّه‌است.
    3. کار نقد و تفسیر و تحلیلهایی که نویسنده در طول بحث در خلال روایات دارد کاری ارزنده و قابل تحسین است که حکایت از دقّت و تأملاتی دارد که در حدیث و علم الحدیث دارد.
    4. اصلاح حدیث، نقد حدیث و بطلان نمودن حدیث، از کارهایی است که در خصوص احادیث مثنوی در این مجموعه‌ی مختصر صورت گرفته‌است.
    5. قید شواهد گوناگون مثنوی و ذکر نمونه های مشابه حدیثی از موارد مهم در این کتاب است که خواننده را با تعداد کثیری از احادیث و نیز منابع متعدّد آن آشنا می‌کند.


    وضعیت کتاب

    چنین گفت پیغمبر، تألیف کاظم محمّدی

    کتاب در 1 جلد با مقدّمه‌ای کوتاه نوشته شده‌است. متن کتاب فارسی است و دارای 147 صفحه‌است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم منتشر شده‌است. در آغاز هر جلد مقدّمه و فهرست دقیق مطالب قرار دارد و در انتهای اثر هم فهرست مطوّلی از منابع و نیز فهرستی از برخی از آثار انتشارات نجم کبری دیده می‌شود.

    پانویس

    1. متن، صص 12-11
    2. مثنوی معنوی، د2، بیت 3558
    3. مثنوی معنوی، د3، بیت 1226
    4. متن، ص 15
    5. مثنوی معنوی، د6، بیت 2252
    6. متن، ص 135
    7. مثنوی معنوی، د6، بیت 2252
    8. متن، صص 125-124
    9. مثنوی معنوی، د3، بیت 1226
    10. متن، ص 89
    11. متن، ص 79
    12. مثنوی معنوی، د32، بیت 2617

    منابع مقاله

    مقدّمه و متن کتاب

    وابسته‌ها

    مثنوی معنوی

    مثنوی معنوی، تصحیح کاظم محمّدی

    پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی

    شرح حدیث ثقلین

    سیمای اهل تقوا

    آشنایی با نهج البلاغه (کاظم محمّدی)

    آیات مثنوی معنوی (کاظم محمّدی)

    مولانا و حکایات نبوی (کاظم محمّدی)

    عروسان معانی (کاظم محمّدی)

    جستاری در حسبنا کتاب الله (کاظم محمّدی)


    الگو:جعبه‌اطلاعات کتاب

    چنبن گفت پیغمبر تألیف کاظم محمّدی است که به‌احادیثی می‌پردازد که مولانا در تمام مثنوی به طور پراکنده‌از آنها استفاده کرده و یا به‌انها استشهاد نموده‌است. امّا این کتاب قهراً با حجم کمی‌که دارد جامع احادیث مثنوی نیست، زیرا صرفاً به مواردی اشاره شده که مستقیماً به پیامبر منسوب شده‌است، یعنی الفاظی که نشان از آن دارد که مراد سخن پیامبر است مانند: گفت پیغمبر. مصطفی زین گفت. زین حکایت کرد آن ختم رسل. پس پیمبر گفت. گفت احمد. مصطفی فرمود. اینچنین فرمود ما را مصطفی و غیره. امّا بیشترین موارد آن است که با عنوان گفت پیغمبر و یا مصطفی فرمود همراه‌است.

    توجّه به حدیث در راستای کار عارفان بوده و اغلب در این رشته‌استاد و صاحب نظر بوده‌اند، مثلاً نجم کبری که به عنوان راوی از او یاد می‌شود و لفظ «حافظ» را هم به جهت تسلّط بر حدیث به‌او داده‌اند و حافظ کسی است که تعداد بسیار زیادی حدیث را در حافظه داشته باشد که تعداد این افراد البتّه که چندان زیاد نیست. به هر جهت توجّه به‌احادیث نبوی از امور مورد توجّه در نزد عارفان راستین بوده‌است. کتابهای عرفانی و صوفیانه که‌از قدیم باقی مانده‌اگر به خوبی کاویده شود اغلب مباحث آن ابتدا به‌ایات می‌شود و بعد به حدیث و نهایتاً سخن اولیاء و مشایخ بزرگ طریقت در آن ذکر می‌گردد. مولانا هم در تمام آثار خود به حدیث ناظر بوده و اهتمام تمام داشته که‌از اخبار و احادیث رسول چیزی در آثار خود بیاورد.

    گفتنی است که نویسنده بعد از این کتابی حجیم و مستند در شش جلد تحت عنوان پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی را تدوین و تمام احادیث مثنوی را با شواهد و اسناد قوی و متعدّد استخراج و منتشر کرده‌است. این کتاب هم که‌اختصار دارد صرفاً به مثنوی اختصاص دارد و چنانکه بیان شد احادیث و روایاتی را که صراحتاً گفته شده پیامبر فرموده را مدّ نظر قرار داده‌است. و در مجموع به‌یکصد مورد اشاره کرده‌است که‌البتّه روالی مشابه با پرتو ساقی را در دستور کار خود قرار داده که برای هر حدیث شواهد شعری و احادیث مشابه را به طور متعدّد با منابع متعدّد مکتوب نموده‌است.


    ساختار

    کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و به زبان فارسی نوشته شده‌است. این اثر در قطع رقعی با جلد نرم و کاغذ با کیفیت در 147 صفحه منتشر شده‌است. این کتاب در مجموع طبق شماره به‌یکصد حدیث اشاره مستقیم دارد که‌اگر با شواهد و مشابهات آن شماره شود مسلّماً تعداد بیشتری منظور می‌شود. آنچه که در این کتاب جمع شده‌از مولانا صرفاً در مثنوی مراد بوده‌است البتّه شواهدی از دیگر آثار مولانا نیز در این مجموعه ذکر شده‌است. مولانا در خصوص احادیث هیچ اشاره‌ای به راوی و یا سند روایت نکرده ضمن این که گاه‌احادیث موضوعه را هم به جای حدیث نبوی درج کرده و یا برخی روایات علوی را نبوی بیان داشته و یا برعکس و نیز گاهی روایاتی را بیان نموده که‌اساساً از پغمبر نیست، هر چند که در برخی منابع دست چندم به نام پیامبر منسوب شده باشد و نیز در برخی موارد احادیثی قید شده که در منابع اصلی شیعه وجود ندارد و نیز به ندرت احادیثی دیده می‌شود که در منابع اصیل اهل سنّت هم دیده نمی‌شود.

    در این کتاب روایات مورد نظر جمع آوری شده و برای هر کدام اسنادی قید شده‌است که کار رواییِ مثنوی را تکمیل می‌کند. چنانکه در سندها هم به منابع شیعه و هم منابع سنّی توجّه شده‌است. این که مولانا برای احادیث منتخب و درج شده در مثنوی هیچ سندی قید نکرده و از بابت رجال نیز در فقر کامل است امری است طبیعی، زیرا در متن شعر یا امکان آوردن سند وجود ندارد و یا بسیار دشوار و شاق است، و چنانچه مقدور هم باشد با این حجم وسیع غیر ممکن می‌نماید.

    از دیگر نکاتی که در نگارش کتاب دیده می‌شود وجود تعداد زیادی از احادیث مشابه‌است که در الفاظ آنها اختلافاتی جزئی دیده می‌شود، ضمن این که هم متن آنها درج شده‌است و هم اسناد و مدارک هر کدام در پاورقی قید شده‌است و گاه برای برخی احادیث چندین سند لحاظ شده که برای خواننده‌ی مشتاق حدیث می‌تواند بسیار مهم و کارساز باشد. نویسنده در بخشی از مقدّمه می‌نویسد: ترديدي نيست كه مولانا يك حديث شناس بوده و با بيشتر منابع حديثي نيز آشنايي داشته‌است و اگر غير از اين را باور داشته باشيم در فقاهت او بايد شك كنيم، چه هر فقيهي گذشته‌از قرآن كه مأخذ اصلي و منبع اوليه ي فقه‌است، بايد با سنّت نيز آشنايي تامّ و تمام داشته باشد تا بتواند از اين دو منبع حكم را شناسايي و صادر نمايد و فتوايي منطبق با آيات و روايات را انتقال دهد. وجود صدها حديث در كتاب شريف مثنوي و ديوان كبير ميتواند حاكي از آنچه كه گفتيم باشد، ‌خاصّه كه در يك بيت مولانا به دو كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم با عنوان «صحيحين» اشاره كرده‌از «احاديث» و «روات» نيز ياد نموده‌است [۱].

    از موارد قابل توجّه در این کتاب این است که نویسنده برای یکصد شماره‌ای که در نظر گرفته برای هر کدام عنوانی هم انتخاب کرده که متناسب با متن حدیث است و همین کار رابهتر و بررسی و خوانش و یا گزینش آن را برای خواندن آسانتر می‌سازد. در این یکصد شماره که‌البتّه تعداد احادیث لحاظ شده شاید به هزار هم برسد از هر شماره‌ای تنها یک مورد و شاهد و سند نخستین را ترجمه کرده‌است و تمام اسناد و مدارک نیز در پاورقیِ هر صفحه به طور منظّم قابل دیدن است.


    گزارش محتوا

    توجّه به حدیث از دیرباز در ادبیات صوفیانه و عرفانی معمول و مرسوم بوده‌است و اغلب مشاهیر آثار خود را با آیات و روایات مزیّن می‌نمودند. برخی نیز در منازل و مراحل سلوک در هر منزلی ابتدا به‌ایات می‌کردند و سپس احادیث مورد نظر را نیز روایت می‌کردند مولانا هم در مثنوی و فیه ما فیه از همین روش استفاده کرده‌است. البتّه باید در نظر داشت که در قالب شعر و قافیه، پرداختن به حدیث امر آسانی نیست مگر آنکه فرد با حدیث موانستی تمام داشته باشد و به کلام نبوی در دقایق زندگی را خو گرفته باشد که عارفان عموماً و مولانا خصوصاً چنین ویژگی ای داشت.

    نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونه‌های متفاوت حدیث را که منظور می‌دارد به‌اختلافات آن هم اشاره می‌کند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث نخست، این بیت مولانا را در نظر گرفته‌است: [۲].
    گفت پیغمبر که عینای تنام لا ینال القلب عن ربّ الانام
    همین مطلب به گونه‌ای دیگر نیز در دفتر سوّم، بیت 1226 بدین صورت آمده‌است: [۳].
    گفت پیغمبر که خسبد چشم من لیک کی خسبد دلم اندر وسن؟

    بعد از آن متن حدیث بدین صورت قید می‌شود: قال (ص): تنام عینای و لا ینام قلبی. در پاورقی نیز منابعی که همین حدیث را روایت کرده‌اند بدین صورت ذکر می‌شود: مستدرک الوسائل، مصباح الشّریعه، نهج الفصاحه، الجامع الصّغیر و کنوز الحقایق[۴]. در ادامه‌احادیث مشابه را که همین معنا را دارد روایت شده‌است. در اینجا ده مورد بر روایت نخست افزوده شده که‌الفاظ متفاوتی دارد. و برای هر حدیث در پاورقی اسناد متعدّد مربوطه را هم قید می‌کند. و کار حدیث پژوه را در این باره در مثنوی کامل و تمام می‌نماید. چنانچه کسی به تفسیر و یا تدریس مثنوی بخواهد اهتمام کند بدون شک این اثر و یا مشابهِ کامل آن، یعنی پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی از منابع مهم و قابل استناد برای او خواهد بود.

    در برخی از روایاتی که به نام رسول خدا قید شده نویسنده در اسناد اگر چیزی نیافته باشد با صراحت به‌ان اشاره می‌کند و چنانچه به غلط چیزی را به پیامبر نسبت داده باشند نیز با صراحت تمام آن را ردّ و انکار می‌نماید. نا گفته نماید که نویسنده خود حدیث شناس و دارای اجازات متعدّد روایی است. در اینجا به مواردی از هر دست اشاره می‌کنیم:

    در شماره‌اخر، یعنی 100 عنوان نامی‌ده شده کلمات بنی اسرائیل است که‌این بیت مولانا مدّ نظر قرار گرفته‌است: [۵].
    بهر این گفت آن خداوند فرج حدّثوا عن بحرنا اذ لاحرج

    نویسنده‌از قول استاد سیّد جعفر شهیدی در تفسیر مثنوی شریف در ذیل همین بیت متذکّر شده‌است: مولانا در این بیت میان مثال و حديث خلط كرده‌است. «حَدِّث عن البحر و لاحرج» مثلي است (فرائدُ الادب)، و «حَدِّثوا عن بَني اسرائيل و لاحرج» حديث است، و در كتابهای شيعه و سنّي ديده ميشود. از جمله: قال(ص): أنتَ َحدّث عَن بنياسرائيل قال نعم تَحدّثوا عن بني اسرائيل و لاحرج[۶].

    و نیز در عنوان شماره 92 که‌امده «النّاقص ملعون» مولانا حدیثی را به پیامبر منسوب داشته که در بین منابع شیعه چنین حدیثی یافت نشده‌است. متن آن با توضیح نویسنده چنین است: [۷].
    چونکه ملعون خواند ناقص را رسول هست در تأویل نقصان عقول

    متن روایت چنین است: قال(ص): النّاقص معلونٌ. رسول خدا(ص) فرمود: هركه نقصي دارد ملعون است. سند آن نیز از خواجه‌ایّوب در المنهج القوی ذکر شده‌است. نویسده در شرح این بخش می‌نویسد: در منابع شيعي چنين عبارتي يافت نشد، استاد فروزانفر هم به همين شرح استناد و اكتفي نموده‌است، در امثال و حكم هم عبارت كلُّ ناقصٍ ملعون آمده كه ظاهراً مثلي است ساير، نه حديث. دكتر سيّد جعفر شهيدي نيز در شرح مثنوی، ذيل همين بيت گفته‌است: تا آنجا كه تتبّع كردم در كتابهاي حديث شيعه و اهل سنّت و جماعت سندي براي اين گفته نيافتم. تنها در وسائل الشيعه در باب آداب تجارت سه روايت آمده‌است كه: «لاتعاملْ (تعاملوا) ذا عاهَةِ فانّهم الظُلمُ شيء»[۸].

    در حدیث شماره 62 که عنوان کشتی نجات نام گرفته‌است در یک جای مثنوی به مطلبی اشاره شده که قابل نقد است و نویسنده نیز در تصحیح و نقد آن کوتاهی نکرده‌است. متن ابیات مولانا در مثنوی چنین است:[۹].
    بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام به طوفان زمن
    ما و اصحابیم چون کشتی نوح هر که دست اندر زند یابد فتوح

    طبق سخن مؤلّف این متن در منابع شیعه وجود ندارد و غیر از آن استدلال به خطا بودن آن می‌کند و بر خلاف اهل سنّت که صحابه را کلّهم عدول می‌دانند وی اعتنایی به‌اغلب صحابه ندارد و بیشتر ایشان را نه تنها مسئله دار بلکه گمراه تشخیص می‌دهد و برای این نیز شواهدی دارد. به هر جهت در ذیل همین دو بیت مولانا می‌نویسد: آنچه كه مسلّم است، اينكه غرض از اصحاب در اينجا و طبق رواياتي كه خواهد آمد، صرفاً اهل بيت پيامبر(ص) هستند كه هيچ انحراف و افراط و تفريطي در آنها راه ندارد و اگر آن را به‌اصحاب منسوب كنيم؛ بديهي است كه‌اصحاب، خود برخي در سلوك محمّدي نيز دچار اشكالات عديدهاي بودهاند. و برخي نيز به خطا و گمراهي گراييدند و اين نيز هست كه پيامبر هرگز به طور كامل و مطلق صحابه را از اين بابت كه صحابه هستند، تأييد نكرده‌است و لذا اين تأكيد و توصيه صرفاً براي اهل بيت عصمت و طهارت رقم خورده‌است و بس[۱۰].

    به هر جهت دقّت نویسنده با تسلّطی که به حدیث و منابع حدیثی دارد سبب شده تا در خصوص احادیث مثنوی روش نقّدانه را در پیش بگیرد و برخی از روایت او را از بابت سند و برخی را از بابت رجال و برخی را از بابت معنا و محتوا خدشه دار بداند و به‌انها از بابت حدیث بودن وجهی ننهد. بدیهی است که شواهد زیاد است مثلاً در شماره‌ی 54 با عنوان «کلّمینی یا حمیرا» اشاره به جعلی بودن حدیث می‌شود و بیان می‌دارد که در هیچ منبع شیعی مورد توجّه واقع نشده و اساساً به زعم نویسنده ممکن نیست که پیامبر چنین سخنی را در خصوص عایشه بر زبان رانده باشد، آنهم کسی که حتّی از دید اهل سنّت دچار اشکالات رواییِ عدیده‌است. جالب است که‌این حدیث در منابع دست اوّل اهل سنّت نیز دیده نمی‌شود[۱۱]. گفتنی است که نویسنده در کتاب مفصّل خود پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی نیز در ج 1، صص 271-270 و در ذیل شماره 99 به همین بیت اشاره کرده و همین ایراد را در آنجا نیز مورد توجّه قرار داده‌است.

    از دیگر مواردی که مولانا در قید حدیث دچار اشکال شده‌است یکی هم مطلبی است که در ذیل شماره 47 یا عنوان «شتاب در خیر» مذکور شده‌است. متن سخن مولانا چنین است: [۱۲].
    عجّلوا الطاعات قبل الفوت گفت مصطفی چون دُرّ معنی می‌بسفت

    این روایت نیز بدین صورت: عجّلوا الصّلاة قبل الفوت و عجّلوا التّوبة قبل الموت. که در المنهج القوی آمده‌است در منابع شیعه چنین حدیثی دیده نشده‌است. گر چه‌این متن و این روایت در منابع شیعه دیده نمی‌شود ولی بدن تردید روایاتی وجود دارد که به تعجیل در امر خیر اشاره دارد که مؤلّف چندین مورد آن را از منابعی چون الکافی، بحار الانوار و وسائل الشّیعه روایت کرده‌است.


    ویژگیها

    کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و از مجموعه‌ی مثنوی پژوهی و مولوی شناسی است که به برخی از ویژگیهای آن می‌توان اشاره نمود:

    1. نویسنده می‌کوشد تا مولانا را عارفی دیندار و متدیّن نشان بدهد این است که در برخی از آثار خود به تفصیل از توجّه مولانا به قرآن و حدیث اشاره و حمایت کرده‌است.
    2. جمع احادیثی با عنوان چنین گفت پیغمبر قابل توجّه‌است.
    3. کار نقد و تفسیر و تحلیلهایی که نویسنده در طول بحث در خلال روایات دارد کاری ارزنده و قابل تحسین است که حکایت از دقّت و تأملاتی دارد که در حدیث و علم الحدیث دارد.
    4. اصلاح حدیث، نقد حدیث و بطلان نمودن حدیث، از کارهایی است که در خصوص احادیث مثنوی در این مجموعه‌ی مختصر صورت گرفته‌است.
    5. قید شواهد گوناگون مثنوی و ذکر نمونه های مشابه حدیثی از موارد مهم در این کتاب است که خواننده را با تعداد کثیری از احادیث و نیز منابع متعدّد آن آشنا می‌کند.


    وضعیت کتاب

    چنین گفت پیغمبر، تألیف کاظم محمّدی

    کتاب در 1 جلد با مقدّمه‌ای کوتاه نوشته شده‌است. متن کتاب فارسی است و دارای 147 صفحه‌است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم منتشر شده‌است. در آغاز هر جلد مقدّمه و فهرست دقیق مطالب قرار دارد و در انتهای اثر هم فهرست مطوّلی از منابع و نیز فهرستی از برخی از آثار انتشارات نجم کبری دیده می‌شود.

    پانویس

    1. متن، صص 12-11
    2. مثنوی معنوی، د2، بیت 3558
    3. مثنوی معنوی، د3، بیت 1226
    4. متن، ص 15
    5. مثنوی معنوی، د6، بیت 2252
    6. متن، ص 135
    7. مثنوی معنوی، د6، بیت 2252
    8. متن، صص 125-124
    9. مثنوی معنوی، د3، بیت 1226
    10. متن، ص 89
    11. متن، ص 79
    12. مثنوی معنوی، د32، بیت 2617

    منابع مقاله

    مقدّمه و متن کتاب

    وابسته‌ها