تاریخ فلسفه اسلامی (جمعی از نویسندگان): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎و' به 'ه‌و'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ع' به 'ه‌ع')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎و' به 'ه‌و')
خط ۵۷: خط ۵۷:
در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی می‎باشد که مهم‏ترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مى‏‌توان متکلم - ‎فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و به‌‏ویژه در بحث از خداوند، به‎خوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مى‌‏سازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا على‌‏رغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کم‌‏اهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که به‎نحوى مى‌‏پنداشته با مسائل اعتقادى و داده‏‌هاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و داده‌‏ها را نگه مى‌‏داشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مى‏‌دید، قابل اعتنا نمى‏‌دانست<ref>ر.ک: همان، ص54</ref>.
در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی می‎باشد که مهم‏ترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مى‏‌توان متکلم - ‎فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و به‌‏ویژه در بحث از خداوند، به‎خوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مى‌‏سازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا على‌‏رغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کم‌‏اهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که به‎نحوى مى‌‏پنداشته با مسائل اعتقادى و داده‏‌هاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و داده‌‏ها را نگه مى‌‏داشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مى‏‌دید، قابل اعتنا نمى‏‌دانست<ref>ر.ک: همان، ص54</ref>.


دومین شخص معرفی‌شده، [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصه‌‏هاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را به‌‏طور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاش‎هاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار [[ارسطو]] و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] است که فهم خود را از مابعدالطبیعه [[ارسطو]] مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‏‌داند. فلسفه‌‏اى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] تأثیرگذار بود، از یک‏سو افلاطونى - ‎فلوطینى است و از سوى دیگر، [[ارسطو|ارسطویى]] است. این مطلب به‎وضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه می‌‏گذارد. او نه‏‌تنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>.
دومین شخص معرفی‌شده، [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصه‌‏هاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را به‌‏طور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاش‎هاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار [[ارسطو]] و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] است که فهم خود را از مابعدالطبیعه [[ارسطو]] مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‏‌داند. فلسفه‌‏اى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] تأثیرگذار بود، از یک‏سو افلاطونى - ‎فلوطینى است و از سوى دیگر، [[ارسطو|ارسطویى]] است. این مطلب به‌وضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه می‌‏گذارد. او نه‏‌تنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>.


[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانش‎ها در تقسیم اولى به «دانش‎هاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برهه‏‌اى کاربردشان را از دست مى‏‌دهند و یا روزگارانى نیاز بدان‎ها مورد غفلت واقع مى‌‏شود و بعد مورد توجه قرار مى‏‌گیرد و به «دانش‎هاى ثابتى» که نسبت به همه زمان‎ها داراى کاربرد هستند تقسیم مى‏‌شوند. این قسم دانش‎ها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانش‎هاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مى‏‌شوند؛ دانش‎هاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مى‎گیرند. وی دانش‎هاى اصلى را به «دانش‎هاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانش‎هاى دیگرند و «دانش‎هاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مى‎کند. «دانش‎هاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مى‏‌شود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مى‌‏باشد، تقسیم مى‌‏شود؛ ازاین‏رو، «دانش‎هاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مى‌‏دهند و «دانش‎هاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مى‎کنند، تا بهترین‎ها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانش‎هاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مى‎کند و معیار را در این تقسیم‌‏بندى، به‎ترتیب ممزوج بودن شى‏ء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مى‏‌دهد. وى «دانش‎هاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مى‏‌کند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانون‎گذارى»<ref>ر.ک: همان، ص126-‎127</ref>.
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانش‎ها در تقسیم اولى به «دانش‎هاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برهه‏‌اى کاربردشان را از دست مى‏‌دهند و یا روزگارانى نیاز بدان‎ها مورد غفلت واقع مى‌‏شود و بعد مورد توجه قرار مى‏‌گیرد و به «دانش‎هاى ثابتى» که نسبت به همه زمان‎ها داراى کاربرد هستند تقسیم مى‏‌شوند. این قسم دانش‎ها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانش‎هاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مى‏‌شوند؛ دانش‎هاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مى‎گیرند. وی دانش‎هاى اصلى را به «دانش‎هاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانش‎هاى دیگرند و «دانش‎هاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مى‎کند. «دانش‎هاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مى‏‌شود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مى‌‏باشد، تقسیم مى‌‏شود؛ ازاین‏رو، «دانش‎هاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مى‌‏دهند و «دانش‎هاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مى‎کنند، تا بهترین‎ها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانش‎هاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مى‎کند و معیار را در این تقسیم‌‏بندى، به‎ترتیب ممزوج بودن شى‏ء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مى‏‌دهد. وى «دانش‎هاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مى‏‌کند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانون‎گذارى»<ref>ر.ک: همان، ص126-‎127</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش