شرح معالم أصول‌الدين للإمام فخرالدين الرازي: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎ا' به 'ه‌ا'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎پ' به 'ی‌پ')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ا' به 'ه‌ا')
خط ۲۶: خط ۲۶:
}}
}}
   
   
'''شرح معالم أصول الدين للإمام فخرالدين الرازي'''، نوشته [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|شرف‎الدین عبدالله بن محمد فهری مصری]]، معروف به [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]]، کتابی است در شرح «معالم أصول الدين» [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]. اصل و شرح کتاب به زبان عربی و درباره مسائل کلامی نوشته شده‎اند. شارح، عبارت [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر]] را با «قوله» و شرح خودش را با «أقول» بیان کرده است. [[حمادي، نزار بن علي|نزار بن علی حمادی]] این کتاب را تحقیق کرده است.
'''شرح معالم أصول الدين للإمام فخرالدين الرازي'''، نوشته [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|شرف‎الدین عبدالله بن محمد فهری مصری]]، معروف به [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]]، کتابی است در شرح «معالم أصول الدين» [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]. اصل و شرح کتاب به زبان عربی و درباره مسائل کلامی نوشته شده‌اند. شارح، عبارت [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر]] را با «قوله» و شرح خودش را با «أقول» بیان کرده است. [[حمادي، نزار بن علي|نزار بن علی حمادی]] این کتاب را تحقیق کرده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۶: خط ۳۶:
تلمسانی در شرح معالم أصول الدين، میان دقت و درستی نظر و دقت در انتقاد بر برخی آرای کلامی [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] و جواب‌های نیکو به این مسائل، جمع کرده است. طبعا چنین قلمی و بیان چنین محتوایی پس از رسیدن به دوره پختگی یک نویسنده رخ می‎نماید و ابن [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|تلمسانی]] نیز قاعدتا باید این اثر را در زمان رسیدن به مرحله کمال در تحقیق در مسائل اصول دین (علم کلام) نوشته باشد. شاهد ما بر این ادعا این است که وی کثیرا از آرای استادش تقی‎الدین مقترح، در نگارش این اثر بهره برده است. وی همچنین از تحقیقات و اندیشه‎های بکرِ سیف‎الدین آمدی، به‎ویژه کتاب او در علم جدل (که به گزارش شاگردش شیخ لبلی، آن را تدریس می‎کرد) نیز در نگارش این کتاب، استفاده کرده است<ref>ر.ک: ترجمة الشيخ شرف‎الدين ابن التلمساني، ص27-28</ref>.
تلمسانی در شرح معالم أصول الدين، میان دقت و درستی نظر و دقت در انتقاد بر برخی آرای کلامی [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] و جواب‌های نیکو به این مسائل، جمع کرده است. طبعا چنین قلمی و بیان چنین محتوایی پس از رسیدن به دوره پختگی یک نویسنده رخ می‎نماید و ابن [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|تلمسانی]] نیز قاعدتا باید این اثر را در زمان رسیدن به مرحله کمال در تحقیق در مسائل اصول دین (علم کلام) نوشته باشد. شاهد ما بر این ادعا این است که وی کثیرا از آرای استادش تقی‎الدین مقترح، در نگارش این اثر بهره برده است. وی همچنین از تحقیقات و اندیشه‎های بکرِ سیف‎الدین آمدی، به‎ویژه کتاب او در علم جدل (که به گزارش شاگردش شیخ لبلی، آن را تدریس می‎کرد) نیز در نگارش این کتاب، استفاده کرده است<ref>ر.ک: ترجمة الشيخ شرف‎الدين ابن التلمساني، ص27-28</ref>.


استفاده [[سنوسی، محمد بن يوسف|امام محمد بن یوسف سنوسی]]، صاحب کتاب‌های مشهور در علم عقاید، از این اثر و اعتمادش بر آن در شرح عقاید کبرا و وسطایش (که باعث احیای علم اصول دین در آن زمان شد)، میزان اهمیت شرح ابن تلمسانی را نشان می‌دهد. علاوه بر [[سنوسی، محمد بن يوسف|سنوسی]]، غالب علمای مغرب اسلامی، در علم توحید بر این شرح، اعتماد کرده و مطالبشان را با استناد به متن این کتاب، تقویت کرده‎اند. ازاین‎رو، اکثر نسخه‎های این اثر به کتابخانه‎های غرب اسلامی، منتقل شده است<ref>ر.ک: همان، ص28</ref>.
استفاده [[سنوسی، محمد بن يوسف|امام محمد بن یوسف سنوسی]]، صاحب کتاب‌های مشهور در علم عقاید، از این اثر و اعتمادش بر آن در شرح عقاید کبرا و وسطایش (که باعث احیای علم اصول دین در آن زمان شد)، میزان اهمیت شرح ابن تلمسانی را نشان می‌دهد. علاوه بر [[سنوسی، محمد بن يوسف|سنوسی]]، غالب علمای مغرب اسلامی، در علم توحید بر این شرح، اعتماد کرده و مطالبشان را با استناد به متن این کتاب، تقویت کرده‌اند. ازاین‎رو، اکثر نسخه‎های این اثر به کتابخانه‎های غرب اسلامی، منتقل شده است<ref>ر.ک: همان، ص28</ref>.


همان طور که [[قنوجی بخاری، صدیق بن حسن‌خان|قنوجی]] در «[[أبجد العلوم]]» ذکر کرده، شارحان در نوشتن شرح بر یک اثر، از یکی از سه شیوه ذیل استفاده می‎کنند: برخی متن مشروح را به‎صورت کامل ذکر کرده و با عبارات «قوله»، «أقول» اصل عبارت را از شرح آن جدا می‎کنند. برخی، فقط مواضعی را که شرح کرده‎اند ذکر می‎کنند. گروه سوم از شیوه مزجی استفاده می‎کنند؛ یعنی عباراتشان را با عبارات اصلی نویسنده ترکیب کرده و با تغییر رنگ متن اصلی و... آن را از شرح جدا می‎نمایند. [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نگارش شرحش بر معالم أصول الدين، از روش اول استفاده کرده؛ او عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را به‎صورت کامل با عنوان «قوله» ذکر کرده و سپس به مقتضای نیاز بحث به شرح و تعلیقه، آن را شرح کرده است. او در برخی موارد عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را واضح و روشن دیده و آن را شرح نکرده، بلکه با عبارت «هذا واضح» از آن گذشته است. در برخی موارد نیز شروع به بیان مقدماتی که [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] ذکر کرده و تحقیق مقاماتی که فهم کلام بر آن متوقف است، کرده، ولی میان کلام نویسنده ([[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]) و کلام خودش با عباراتی مثل «أقول» یا «قلت» و... تمایز نیفکنده. طبعا در بعضی از این موارد، تشخیص اینکه کلام از نویسنده باشد یا شارح، کار مشکلی است. البته محقق کتاب، مدعی است که در جدا کردن عبارت شارح از نویسنده در این موارد، موفق عمل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>.
همان طور که [[قنوجی بخاری، صدیق بن حسن‌خان|قنوجی]] در «[[أبجد العلوم]]» ذکر کرده، شارحان در نوشتن شرح بر یک اثر، از یکی از سه شیوه ذیل استفاده می‎کنند: برخی متن مشروح را به‎صورت کامل ذکر کرده و با عبارات «قوله»، «أقول» اصل عبارت را از شرح آن جدا می‎کنند. برخی، فقط مواضعی را که شرح کرده‌اند ذکر می‎کنند. گروه سوم از شیوه مزجی استفاده می‎کنند؛ یعنی عباراتشان را با عبارات اصلی نویسنده ترکیب کرده و با تغییر رنگ متن اصلی و... آن را از شرح جدا می‎نمایند. [[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نگارش شرحش بر معالم أصول الدين، از روش اول استفاده کرده؛ او عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را به‎صورت کامل با عنوان «قوله» ذکر کرده و سپس به مقتضای نیاز بحث به شرح و تعلیقه، آن را شرح کرده است. او در برخی موارد عبارات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را واضح و روشن دیده و آن را شرح نکرده، بلکه با عبارت «هذا واضح» از آن گذشته است. در برخی موارد نیز شروع به بیان مقدماتی که [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] ذکر کرده و تحقیق مقاماتی که فهم کلام بر آن متوقف است، کرده، ولی میان کلام نویسنده ([[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]) و کلام خودش با عباراتی مثل «أقول» یا «قلت» و... تمایز نیفکنده. طبعا در بعضی از این موارد، تشخیص اینکه کلام از نویسنده باشد یا شارح، کار مشکلی است. البته محقق کتاب، مدعی است که در جدا کردن عبارت شارح از نویسنده در این موارد، موفق عمل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>.


[[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نوشتن این شرح، رعایت ادب علمی را نسبت به نویسنده کرده است. او در مواردی که کلام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] توجیهی داشته، به توجیه و یافتن محملی برای تصحیح آن پرداخته است و در مواردی که قابل توجیه نبوده به وی انتقاد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>.
[[ابن تلمساني، عبدالله بن محمد|ابن تلمسانی]] در نوشتن این شرح، رعایت ادب علمی را نسبت به نویسنده کرده است. او در مواردی که کلام [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] توجیهی داشته، به توجیه و یافتن محملی برای تصحیح آن پرداخته است و در مواردی که قابل توجیه نبوده به وی انتقاد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>.
خط ۴۶: خط ۴۶:
«قوله: (فهذا مختصر مشتمل على أنواع من العلوم المهمّة)؛ منظورش از علوم مهمه در جمله: «این اثر مختصری است که انواع علوم مهمه را در بر دارد»، علومی است که درباره اصول دین باشند. این علوم در دین مهم هستند؛ زیرا یادگیری آنها از اسباب سعادت ابدی و خلود در بهشت و نجات از عذاب است»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>.
«قوله: (فهذا مختصر مشتمل على أنواع من العلوم المهمّة)؛ منظورش از علوم مهمه در جمله: «این اثر مختصری است که انواع علوم مهمه را در بر دارد»، علومی است که درباره اصول دین باشند. این علوم در دین مهم هستند؛ زیرا یادگیری آنها از اسباب سعادت ابدی و خلود در بهشت و نجات از عذاب است»<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>.


او سپس عبارت «فأوّلها: علم أصول الدّين»، در خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را شرح می‌دهد؛ علم اصول دین به این جهت اول این علوم به حساب می‎آید که شناختش، شرط در شناخت سایر علوم است و شرط، بالذات باید مقدم بر مشروط باشد؛ به‎علاوه، این علم، اشرف علوم است؛ زیرا شرف العلم بشرف معلومه و از آنجایی که اجلّ از الله تعالی و صفات او وجود ندارد، علم به او و صفاتش از اجل و اشرف علوم خواهد بود... این علم را «اصول دین» نامیده‎اند؛ زیرا اسلام بر آن بنا شده و دین هم نزد خداوند، اسلام است؛ '''إن الدين عند الله الإسلام'''... به آن «علم کلام» نیز گفته‎اند و در توجیه آن وجوهی ذکر شده است؛ از جمله اینکه متکلمان، این علم را تبویب کرده و هر بابی را با عنوان: باب الكلام في... معنون نموده‎اند؛ مثلاًگفته‎اند: باب القول أو الكلام في إثبات العلم بحدوث العالم، باب الكلام في إثبات العلم بوجود الصانع، باب الكلام في ما يجب للّه تعالى من الصفات النفسية و المعنوية... برخی نیز در توجیه نام‎گذاری آن به علم کلام گفته‎اند: ازآن‎رو که هرگاه کسی از «ظاهریه» درباره مسائل این علم می‌پرسید، آنان با عبارت «هذا ما نهينا عن الكلام فيه»، به او پاسخ می‌دادند، این عبارت شیوع پیدا کرد و این علم را «علم کلام» نامیدند. برخی دیگر نیز در توجیه این نام‎گذاری گفته‎اند: شرف آدمی بر سایر حیوانات به قوه ناطقه فکریه اوست و هرکه دارای این قوه باشد، در انواع خلقت، اشرف است. از آنجایی که شناخت این علم از سخت‎ترین و دقیق‎ترین کارهاست و تمییز میان حق و باطل در عقد و صدق و کذب در قول، با این علم حاصل می‎گردد، آموختن آن از بزرگ‎ترین اسباب ظاهرکننده این قوه است؛ ازاین‎رو از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب، آن را علم کلام نامیده‎اند<ref>ر.ک: همان، ص42-43</ref>.
او سپس عبارت «فأوّلها: علم أصول الدّين»، در خطبه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] را شرح می‌دهد؛ علم اصول دین به این جهت اول این علوم به حساب می‎آید که شناختش، شرط در شناخت سایر علوم است و شرط، بالذات باید مقدم بر مشروط باشد؛ به‎علاوه، این علم، اشرف علوم است؛ زیرا شرف العلم بشرف معلومه و از آنجایی که اجلّ از الله تعالی و صفات او وجود ندارد، علم به او و صفاتش از اجل و اشرف علوم خواهد بود... این علم را «اصول دین» نامیده‌اند؛ زیرا اسلام بر آن بنا شده و دین هم نزد خداوند، اسلام است؛ '''إن الدين عند الله الإسلام'''... به آن «علم کلام» نیز گفته‌اند و در توجیه آن وجوهی ذکر شده است؛ از جمله اینکه متکلمان، این علم را تبویب کرده و هر بابی را با عنوان: باب الكلام في... معنون نموده‌اند؛ مثلاًگفته‌اند: باب القول أو الكلام في إثبات العلم بحدوث العالم، باب الكلام في إثبات العلم بوجود الصانع، باب الكلام في ما يجب للّه تعالى من الصفات النفسية و المعنوية... برخی نیز در توجیه نام‎گذاری آن به علم کلام گفته‌اند: ازآن‎رو که هرگاه کسی از «ظاهریه» درباره مسائل این علم می‌پرسید، آنان با عبارت «هذا ما نهينا عن الكلام فيه»، به او پاسخ می‌دادند، این عبارت شیوع پیدا کرد و این علم را «علم کلام» نامیدند. برخی دیگر نیز در توجیه این نام‎گذاری گفته‌اند: شرف آدمی بر سایر حیوانات به قوه ناطقه فکریه اوست و هرکه دارای این قوه باشد، در انواع خلقت، اشرف است. از آنجایی که شناخت این علم از سخت‎ترین و دقیق‎ترین کارهاست و تمییز میان حق و باطل در عقد و صدق و کذب در قول، با این علم حاصل می‎گردد، آموختن آن از بزرگ‎ترین اسباب ظاهرکننده این قوه است؛ ازاین‎رو از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب، آن را علم کلام نامیده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص42-43</ref>.


نویسنده، در ادامه مقدمه بحثش، درباره حقیقت، غایت و فایده علم کلام توضیح می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص43-46</ref>.
نویسنده، در ادامه مقدمه بحثش، درباره حقیقت، غایت و فایده علم کلام توضیح می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص43-46</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش