سیر فلسفه در جهان اسلام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'پور جوادي، نصر الله' به 'پورجوادی، نصرالله') |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
[[فخري، ماجد]] (نويسنده) | [[فخري، ماجد]] (نويسنده) | ||
[[ | [[پورجوادی، نصرالله]] (مترجم) | ||
| زبان =فارسي | | زبان =فارسي | ||
| کد کنگره =BBR 18 /ف3س9 | | کد کنگره =BBR 18 /ف3س9 |
نسخهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۲۱:۱۷
سیر فلسفه در جهان اسلام | |
---|---|
پدیدآوران | فخري، ماجد (نويسنده) پورجوادی، نصرالله (مترجم) |
ناشر | مرکز نشر دانشگاهي |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1372ش, |
موضوع | فلسفه اسلامي - تاريخ فيلسوفان اسلامي |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 18 /ف3س9 |
سیر فلسفه در جهان اسلام، کتابی است با موضوع تاریخ فلسفه اسلامی که توسط ماجد فخری به با عنوان A history of islamic philosophy نوشته شده و زیر نظر نصرالله پورجوادی توسط خودش و آقایان مرتضی اسعدی، کاظم برگنیسی، غلامعلی حداد عادل، محمدسعید حنایی کاشانی، بهاءالدین خرمشاهی، اسماعیل سعادت، منوچهر صانعی درهبیدی و سید مصطفی محقق داماد به فارسی ترجمه شده و به دست محمدسعید حنایی کاشانی ویراستاری شده است.
ساختار
کتاب دارای دیباچه اول و دوم، مقدمه و محتوای مطالب ضمن دوازده فصل میباشد. گاه تمام یک مقاله و گاهی بخشی از آن توسط یک نفر به فارسی ترجمه شده است؛ ازاینرو برخی مقالات را دو یا چند نفر ترجمه کردهاند. نویسنده در نگارش این اثر از منابع عربی و لاتین بهره برده و هرکدام را بهصورت مجزا در انتهای اثر ذکر کرده است.
گزارش محتوا
مطالب این کتاب ضمن دوازده مقاله مطرح شده است و نویسنده در آن به تطور تاریخ فلسفه اسلامی از تأثیر از یونان و اسکندریه تا آغاز نگرش منظم فلسفی در قرن سوم و سپس شکلگیری فرهنگها و مکاتب نوافلاطونی و ... تا انتشار فرهنگ فلسفی در قرن چهارم و از آنجا تا گسترش تصوف و حکمت مشاء و مکاتب فلسفی پس از بوعلی و پسازآن دوران واپسگرایی کلامی در فلسفه اسلامی و در نهایت، گرایش متجددان (افرادی مانند جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده و اقبال و... و مکاتبی مانند پوزیتیویسم و...) در فلسفه اسلامی بحث کرده است. در دیباچه این کتاب مطرح میشود که فلسفه اسلامی، حتی در قرن بیستم میلادی، از جهت روح و نگرش اساساً قرون وسطایی است و همچنان به این قرون وسطایی بودن خود ادامه میدهد. در نتیجه از زمان توماس آکویناس و راجر بیکن تاکنون، این اندیشه فقط تا آنجا در غرب مورد عنایت بوده است که محققان توانستهاند ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم آن را با بسط و تکامل فلسفه اروپایی یا کلام مسیحی نشان دهند. اخیراً محققان غربی کوششهایی برای کنار نهادن این معیار و پرداختن به فلسفه اسلامی بهعنوان نحوه تفکری که فینفسه شایان اهمیت است بهکاربردهاند ولی حاصل این کوششها در مقام مقایسه با دستاوردهای محققان در زمینههای مجاور این حوزه، مانند تطور اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ملل اسلامی، ناچیز بوده است. از سوى دیگر، مىبینیم که فلسفه در غرب، از قرن هفدهم میلادى به بعد، راه کاملاً نوى در پیش گرفته است. مدام کوششهای تازهاى به کار مىرود تا جهانبینى منسجمى براى انسان امروزى بنیان نهاده شود که در آن نقش اندیشه باستانى (یونانى) و قرون وسطایى (هم اسلامى و هم لاتینى) بهتدریج یا نادیده گرفته مىشود یا ناچیز به شمار مىآید. بعلاوه، از زمانى که متون مصحح یونانى فراهم شده است، نقشى که فلسفه اسلامى در حفظ و انتقال اندیشه یونانى در فاصله سالهای 184 تا 596/ 800 تا 1200 داشته بیشتر اعتبار خود را در نزد محققان غربى از دست داده است. انکار نمىتوان کرد که نظام فکریى که ملتهای مسلمان بر مبناى آن جهان را تعبیر و تفسیر کردهاند و هنوز هم تعبیر و تفسیر مىکنند براى دستاندرکاران مطالعه فرهنگ بشرى شایان توجه است. علاوه بر آن تنظیم و تنسیق انتزاعىتر آن بهصورت الهیات یا مابعدالطبیعه نیز خالى از ارزش حقیقى نیست، زیرا باید به خاطر داشت که فلسفه یونانى که منشأ تفکر امروزى غرب است نقش قاطعى در تنسیق فلسفه اسلامى ایفا کرده است و حالآنکه این فلسفه در فرهنگهای دیگر، از قبیل فرهنگ هندى یا فرهنگ چینى تقریباً هیچ تأثیرى نداشته است. همین ملاحظه تنها کافى است که پیوستگیهای نزدیک میان دو اندیشه اسلامى و غربى را آشکار کند.[۱]
ماجد فخری در دیباچه چاپ اول، به معرفی آثار متعددی که درباره تاریخ فلسفه اسلامی و سیر تطور آن نوشته شده میپردازد و موارد مهمی که در این راستا نوشته شده را ذکر میکند و در ادامه درباره اینکه چرا کوششی برای نوشتن تاریخ عمومی فلسفه اسلامی به کار نمیرود و همچنین کار خودش در این کتاب مینویسد: یک دلیل اینکه چرا کوششى براى نوشتن تاریخ عمومى فلسفه اسلامى به کار نمىرود احتمالاً این است که پیش از دست زدن به چنین کارى باید در انتظار تصحیح و تحلیل انتقادى بخش عظیمى از مواد و مصالح مربوط به این موضوع بود. به عقیده من این دلیل علیالاصول درست است. ولى باید گفت که مقدار معتنابهای از این مواد و مصالح، چه بهصورت تصحیح انتقادى خوب و چه بهصورت نسخههاى خطى، عجالة آماده است و مقابله این دو مىتواند کار استنباط را تا اندازهاى به صحت نزدیک کند. بعلاوه، نوشتن یک تاریخ عمومى که دید جامعى از کل زمینه موردنظر را به محققان بدهد شرط مقدم پیشرفت در این زمینه است، زیرا در غیر این صورت تعیین حوزههایى که در آنها تحقیق بیشترى باید صورت گیرد یا خلأهایى که باید پر شود متعذر است.
سرانجام باید به این نکته اشاره کنیم که نوشتن تاریخ فلسفه، برخلاف نقل وقایع فلسفى به ترتیب تاریخى، باید، علاوه بر روایت صرف وقایع و ارائه فهرست نام مؤلفان یا توضیح و تشریح مفاهیم، مشتمل بر مقدار زیادى تفسیر و تقویم باشد؛ بدون چنین تفسیر و تقویمى، حرکت پویاى عقل در کوشش براى فهم کنه جهان به نحوى شامل و منسجم، بهدشواری قابلادراک تواند بود. نویسندهاى که به چنین کارى اهتمام مىکند بررسى مجدد حوزههایى را که دیگران پیش از او مطالعه کردهاند مفید خواهد یافت. طبیعى است که من در این مهم که احتمال لغزش در آن بسیار است سعى کردهام حتیالامکان از دیگر محققان استفاده کنم.
لیکن، در تشریح مفاهیم یا مسائل فلسفى در درجه نخست بر نوشتههاى خود فیلسوفان تکیه کردهام. گاهى تفسیر آراء فلسفى یا کلامى مرا بر آن داشته است که از مطالعات صاحبنظران معاصر یارى بجویم. بااینهمه، وقتیکه این آراء بهقدر کافى روشن بوده است، لازم ندیدهام که بر شمار این صاحبنظران الى غیرالنهایه بیفزایم. غرض از کتابنامهای که در پایان کتاب آوردهام این است که خواننده ذیعلاقه را با آثار محققان دیگر در زمینه مورد بحث آشنا کنم و وسعت دامنه مواد و مصالح مورد استفاده در نوشتن این کتاب را نشان دهم.[۲]
در محدوده اسلام، در حدود قرن اول، رفته رفته مباحثاتی در اطراف مسائل عدل الهی و مسئولیت آدمی درگرفت. منابع معتبر خبر میدهند که جماعتی از متکلمان نخستین بحث درباره مسئله اختیار و قدر را پیش کشیدند که به تصدیق همگان نخستین معظله کلامی متکلمان بود. معتزله که ابن اتجاه فکری را دنبال کردند قائل به آزادی فرد از یکسو و عدل خداوند از سوی دیگر بودند. هرچند طبیعتاً برای تأیید موقف خود به نقل شواهدی از قرآن توسل میجستند. گرایش عمومی آنها، در تأیید مواضع خود، به اقامه دلایلی بود که خصلتی کاملاً اخلاقی و عقلانی داشت[۳]...
اوایل مکتب فلسفی اسلامی مقارن است با زمانی که نخستین ترجمههای آثار دانشمندان یونانی از سریانی یا یونانی به عربی صورت گرفت. میتوان این روایت متداول را معتبر دانست که متون علمی و پزکی نخستین تألیفاتی است که به عربی ترجمه شده است. عربها و همچنین ایرانیان که سهم بزرگی در ایجاد نهضت علمی و فلسفی در جهان اسلام داشتند مردمانی بودند که از جنبه عملی به امور مینگریستند. علاقه آنها به جنبههای انتراعی تر اندیشه یونانی را باید از تحولات بعدی به شمار آورد. حتی سریانیان مسیحی نیز که اندکی پیش از فتوحات عربها در قرن اول راه را برای ورود میراث فرهنگی یونانی به خاورنزدیک هموار کردند، در بادی امر به منطق ارسطو و فلسفه یونان بهعنوان مقدمهای برای مطالعه متون علوم الهی علاقه میوزیدند. این متون نهتنها در اصل به زبان یونانی نوشته شده بود، بلکه همچنین سرشار از تعابیر منطقی و فلسفی بود که پیش از آن برای مردمان سامی نژاد ناشناخته بود[۴]... عدم آشنایی کامل فیلسوفان با زبان یونانی سبب شده که در تفسیرهایی که بر متون یونانی مینوشتند کمتر بندهوار پایبند این متون باشند و پس از چندی میتوان گفت که فلسفهای که در جهان اسلام شکل گرفت راه تکامل خاص خویش را پیمود و همین راه تکامل خاص، وحدت شکلی را که صفت ممیزه جنبشهای فکری بزرگ در تاریخ است به آن بخشید[۵].
نویسنده مطالب کتابش را با میراث یونان و اسکندریه و خاورزمین آغاز نموده است. ایشان در این فصل از کتاب به ترجمههای متون فلسفی اشاره کرده و تأثیرات آن بر جهان اسلام را گوشزد نموده است سپس چگونگی پیدایش علم کلام پردهبرداری نموده و از نخستین نویسنده مبدع فلسفی در اسلام یعنی «کندی» بحث کرده است. ایشان در ادامه مباحث کتابش، سیر تکاملی مکتب نوافلاطونی اسلامی با تکیه بر دو فیلسوف اسلامی یعنی فارابی و ابنسینا را بررسی نموده و در ادامه و در فصل پنجم به فلسفه نوفیثاغوری و همگانی شدن علوم فلسفی اشاره کرده است. پسازآن ضمن بررسی و شرح فیلسوفانی چون ابوحیان توحیدی، مسکویه، یحیی بن عدی به انتشار فرهنگ فلسفی در قرن چهارم اشاره کرده و در فصل هفتم به افول اصالت عقل در علم کلام اشاره نموده و در فصل بعدی بحث درباره گرایش و گسترش تصوف نموده است. مؤلف در فصل نهم درباره آغاز تفکر فلسفی در اندلس با تکیه بر فیلسوفانی چون ابن مسره، مجریطی، ابن باجه، ابن طفیل و ابن رشد بحث نموده و در فصل دهم، مکاتب فلسفی بعد از ابنسینا از دو منظر فلسفه اشراقی و مشائی و عکسالعمل دیگر مکاتب در برابر فلسفه مشائی را مورد بررسی قرار داده است. ایشان در دو فصل پایانی به واپسگرایی کلامی و بازگشت به سنت با تکیه به تفکرات ابن حزم، ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و... نیز گرایشهای متجددان و معاصران را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب و کتابنامه و فهرست اعلام در انتهای آن ذکر شده است. نویسنده در مقدمه از کتابداران کتابخانههاى استانبول و آکسفورد و اسکوریال و پاریس و لندن و واتیکان و کتابخانه کنگره و همچنین از کمیته تحقیق و برنامه مطالعات عربى دانشگاه آمریکایی بیروت به سبب تأمین هزینه مالى تحقیقات و مسافرتهایی که براى نوشتن بخش بزرگى از این کتاب کرده، کمیته انتشارات آن دانشگاه به دلیل تأمین هزینههاى تحریرى دستنویس و آماده کردن آن براى چاپ، رئیس پیشین دانشکده هنرها و علوم دانشگاه آمریکایی بیروت، استاد فرید س. حنانیا، براى تشویقى که در مراحل نخستیننگارش این کتاب کرده است و استاد آرتور سؤال و دیوید کورنو براى یاریشان در ویرایش دستنویس، حداقل تا فصل هفتم، دانشگاه جورج تاون به سبب بذل مساعدت در تهیه دستنویس نهایى و تأمین فراغت لازم براى تکمیل فصول آخر کتاب و نیز کارکنان چاپخانه دانشگاه کلمبیا، تشکر کرده است.[۶]
پانویس
منبع مقاله
دیباچه و متن کتاب.