شورای شش نفره: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
    جز (جایگزینی متن - '| تعداد جلد =1 | کد پدیدآور =' به '| تعداد جلد =1 | کتابخانۀ دیجیتال نور = | کد پدیدآور =')
    خط ۲۶: خط ۲۶:
    | شابک =978-964-533-081-9
    | شابک =978-964-533-081-9
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور  =
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =

    نسخهٔ ‏۲۰ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۰۹

    شورای شش نفره
    شورای شش نفره
    پدیدآورانداودي، سعيد (نویسنده) گروه معارف و علوم اسلامی (زیرنظر)
    عنوان‌های دیگرمسائل سوال برانگيز در تاريخ اسلام (شوراي شش نفره)
    ناشرامام علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام
    مکان نشرايران - قم
    سال نشرمجلد1: 1388ش
    چاپ1
    شابک978-964-533-081-9
    موضوعاحاديث خاص (دوات و قلم) - نقد و تفسير

    شيعه - دفاعيه‎ها و رديه‎ها

    علي بن ابي‌طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت

    محمد(ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. - وصيت‌‌نامه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏BP‎‏ ‎‏145‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9‎‏د‎‏2

    شورای شش نفره از سری کتاب‌های «مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام»، اثر سعید داودی است که در آن به معیار و دلیل انتخاب شورای شش نفره که به انتخاب خلیفه سوم منتج شد، اشاره شده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه‌ای به نام «اشاره» از نویسنده آغاز و مطالب در چهار محور، پی گرفته شده است.

    براى بررسى ابعاد و زوایاى این حادثه مهم تاریخى، این واقعه با استفاده از کتاب‌هاى مورد قبول برادران اهل سنت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است[۱]

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به سؤالات مطرح شده در کتاب، اشاره گردیده است[۲]

    از مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام شوراى شش نفره‌اى بود که توسط خلیفه دوم تأسیس شد تا از میان خود خلیفه‌اى براى بعد از او برگزینند. این جریان از آن نظر که پیش از آن و پس‌ازآن- به این شکل خاص- منحصربه‌فرد بوده و هرگز تکرار نشد، سؤال برانگیز است. در این کتاب، این پرسش مطرح شده است که خلیفه دوم بر اساس چه معیارى و با استناد به چه دلیلى دست به چنین اقدامى زد؟[۳]


    به اعتقاد نویسنده، او به سنت پیامبر(ص) عمل نکرد که برابر عقیده امامیه، آن حضرت علی(ع) را پس از خود به امامت امت اسلامى منصوب فرمود و مطابق نظر اهل سنت- بدون انتخاب شخص خاص- امر خلافت را به مردم واگذار کرد. همچنین بر شیوه خلیفه اول نیز رفتار نکرد که او شخصاً عمر را پس از خود بر مردم خلیفه ساخت و به مردم معرفى کرد؛ خلیفه دوم شیوه‌اى تازه در پیش گرفت که با هیچ‌کدام نمى‌ساخت. او دستور داد شش نفر را در خانه‌اى گرد آوردند و گروهى مسلح را بر آن‌ها بگمارند تا طى سه روز از میان خود خلیفه‌اى برگزینند و گرنه آن‌ها را به قتل رسانند!! به اعتقاد نویسنده این راهکار به نظر عجیب و سؤال برانگیز است و ذهن‌هاى جستجوگر به دنبال پاسخى در خور براى آن مى‌باشند[۴]

    همان‌طور که گذشت کتاب از چهار محور تشکیل شده است که شرح آن چنین است:

    در محور نخست، ابتدا به فرمان خلیفه دوم مبنی بر تشکیل شورای شش نفره اشاره شده و سپس، نکاتی در این زمینه مطرح گردیده است که ازجمله اینکه:

    1. مطابق نقل دینورى، عمر علاوه بر آنکه گفت: اگر ابوعبیده جراح و یا سالم برده حذیفه زنده بودند، آن‌ها را خلیفه قرار مى‌داد، از خالد بن ولید نیز یاد کرد و گفت: «اگر خالد بن ولید زنده بود، او را بر مسلمین والى قرار مى‌دادم، چراکه پیامبر(ص) او را شمشیرى از شمشیرهاى خدا نامیده بود».
    2. عمر به اصحاب شورا گفت: «اگر آنان على(ع) را والى قرار دهند، آنان را به راه حق مى‌کشاند، هرچند شمشیر بر گردنش بگذارند. عبدالله مى‌گوید: به او گفتم، تو این را مى‌دانى و بااین‌حال وى را والى قرار نمى‌دهى؟ گفت: «اگر او را خلیفه سازم، اقتدا به کسى مى‌کنم (ابوبکر) که بهتر از من بود و اگر کسى را معرفى نکنم، آن‌کس که بهتر از من بود (پیامبر(ص)) کسى را معرفى نکرد»[۵]

    در محور دوم، چگونگی مرگ عمر و تشکیل شورا توضیح داده شده است. مطابق نقلى که معتقدند طلحه نیز در جلسه شورا حضور داشت، عبدالرحمن بن عوف به اعضاى شورا گفت: شما امرتان را به سه نفر واگذار کنید. زبیر گفت: من رأى خود را به على(ع) دادم و سعد گفت: من حق خود را به عبدالرحمن واگذار کردم و طلحه گفت: من نیز سهم خود را به عثمان دادم. عبدالرحمن گفت: من نیز از خلافت کنار مى‌کشم و اما شما دو نفر کدام یک کنار مى‌کشد؛ على(ع) و عثمان هر دو ساکت شدند و عبدالرحمن با هر دو در خلوت سخن گفت و پیمان گرفت که هر کدام را او امیر قرار داد، دیگرى اطاعت کند و آنگاه با عثمان بیعت کرد[۶]

    در سومین محور، به بررسی عکس‌العمل‌ها پس از انتخاب عثمان پرداخته شده و به این نکته اشاره شده است که با انتخاب عثمان، اشراف قریش و طیف بنى‌امیه خشنود شدند، زیرا عثمان از همان قبیله بود و در عصر پیامبر(ص) و مدت زمان مسلمانى خود نیز، هرگز کسى از مشرکان و دشمنان پیامبر(ص) را به قتل نرسانده بود. در نتیجه طوائف مختلف قریش از او خاطره ناخوشایندى نداشتند. لذا نقل شده است که عبدالرحمن هنگامی‌که با اعیان و اشراف پیرامون خلافت مشورت کرد، دریافت کرد که اکثر آنان به عثمان مایل‌اند. آثار این خشنودى بعدها در کلام ابوسفیان نیز بروز کرد. وى روزى با صراحت به عثمان گفت: «این خلافت پس از قبیله تَیم (ابوبکر) و قبیله عدى (عمر) به تو رسیده است. اکنون آن را همچون گوى (میان قبیله خودت) بگردان و پایه‌هاى آن را بنى امیه قرار ده (و بدان که) مسئله فقط، فرمانروایى است (نه خلافت اسلامی) و من که بهشت و دوزخی را نمی‌شناسم»[۷]

    در آخرین محور، به تحلیل و بررسى مطالب پرداخته شده و به اموری اشاره گردیده است ازجمله آنکه: خلیفه دوم در بستر مرگ اظهار داشت که اگر سالم غلام آزادشده حذیفه زنده بود، او را براى خلافت بر مى‌گزید، این در حالى است که او و ابوبکر در روز سقیفه در برابر انصار تصریح کردند که خلافت باید از میان قریش و خویشان پیامبر(ص) باشد و ازاین‌رو، سعد بن عباده را از رسیدن به خلافت دور داشتند، اما در اینجا آرزو مى‌کرد که سالم زنده بود تا خلافت را بى‌تردید به او مى‌داد، با آنکه به‌تصریح مورخان و رجال‌شناسان «سالم» اهل فارس بود. علاوه بر آن، فضایلى که از ابوعبیده جراح و سالم ذکر کرده و تصریح نمود اگر آنان زنده بودند- به سبب این فضایل- خلافت را به آن‌ها مى‌سپرد، بیش از آن را على(ع) دارا بود، اما حاضر نشد، به این حق اعتراف کند و آن حضرت را به خلافت معرفى نماید. همچنین اگر ملاک سابقه و شایستگى- بدون ملاحظه قومیت- باشد، عمار یاسر نیز از مجاهدان و سابقین در اسلام است و پدر و مادرش زیر شکنجه شهید شدند، چرا از او نامى نبرده است؟![۸]

    به نظر نویسنده، برجستگى این دو تن، همراهى آنان با خلیفه در ماجراى سقیفه بود، او حتى خالد بن ولید را شایسته خلافت مى‌دانست، با آنکه خالد از سابقین در اسلام نبود و ماجراى کشتن مالک بن نویره و همبسترى با همسرش در همان شب در زمان ابوبکر، توسط خالد، چنان عمر را خشمگین کرده بود که معتقد بود او باید رجم شود، ولى ابوبکر موافقت نکرد. بااین‌حال، او را شایسته خلافت مى‌شمرد[۹]

    در انتهای کتاب، به خلاصه و جمع‌بندی مطالب پرداخته شده است[۱۰]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‌ها علاوه بر ذکر منابع[۱۱]، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است[۱۲]

    پانویس

    1. مقدمه، ص8
    2. همان، ص7-8
    3. همان، ص7
    4. همان، ص7-8
    5. متن کتاب، ص11-12
    6. ر.ک: همان، ص21-22
    7. همان، ص22-23
    8. ر.ک: همان، ص30-31
    9. همان، ص31
    10. همان، ص48-50
    11. ر.ک: پاورقی، ص16
    12. ر.ک: همان، ص18

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها