۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
جز (جایگزینی متن - 'ولي' به 'ولی') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
</div> | </div> | ||
''' | '''اولیا چلبى'''، در دهم محرم سال 1020ق، در اونقپانى در شهر استانبول به دنيا آمد. همان جا به مدرسه رفت و خط، تذهيب و نقاشى را از پدرش، درويش محمد ظلى، فراگرفت. پدر او جواهرچى قصر بود و از اين جهت فردى محترم به شمار مىآمد. نياى اعلاى ايشان به احمد يسوى، صوفىِ مشهور مىرسد. عنوان درويش براى پدر او هم نشان آن است كه همچنان علايق تصوف در آنان باقى مانده است. بااينحال، خاندان او، چهرههاى برجستهاى در دولت عثمانى بودند و طبعاً اين وضعيت روى سرنوشت اولیا چلبى هم مؤثر بوده است. | ||
در سال 1045، در شب قدر، در مسجد اياصوفيه، در حضور سلطان مراد عثمانى قرآن خواند كه مورد تشويق وى قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد و لذا در مجموعه دربار قرار گرفت. | در سال 1045، در شب قدر، در مسجد اياصوفيه، در حضور سلطان مراد عثمانى قرآن خواند كه مورد تشويق وى قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد و لذا در مجموعه دربار قرار گرفت. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
با حمايت دايىاش، ملك احمد پاشا كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد. | با حمايت دايىاش، ملك احمد پاشا كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد. | ||
به نظر مىرسد كه از همان زمان، سياحت را دوست مىداشت و به دليل آنكه از پدر و دوستان پدرش مطالبى درباره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وى كه به كارهاى هنرى در صفحات برنجى مشغول بود، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و | به نظر مىرسد كه از همان زمان، سياحت را دوست مىداشت و به دليل آنكه از پدر و دوستان پدرش مطالبى درباره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وى كه به كارهاى هنرى در صفحات برنجى مشغول بود، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و اولیا، داستان زندگى دوستان پدرش را از زبان آنان كه با پدرش رفت و آمد داشتند، مىشنيد. شنيدن اين داستانها، هوس سياحت را در او تقويت مىكرد. بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هر آنچه را كه در آنجا ديده بود، ثبت كرد. | ||
شبى پيامبر(ص) را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسولالله، از لرزش گفت: سياحت يا رسولالله. پس از آنكه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد. وى كارش را با اين داستان آغاز كرد. اين نكتهاى است كه خود او در سياحتنامهاش آورده؛ گرچه، قدرى متفاوت با اين حكايت است. | شبى پيامبر(ص) را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسولالله، از لرزش گفت: سياحت يا رسولالله. پس از آنكه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد. وى كارش را با اين داستان آغاز كرد. اين نكتهاى است كه خود او در سياحتنامهاش آورده؛ گرچه، قدرى متفاوت با اين حكايت است. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در سال 1648، از استانبول با مصطفى پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال 1651، سفر خود را به بخش اروپايىِ تحت سلطه عثمانى آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند. | در سال 1648، از استانبول با مصطفى پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال 1651، سفر خود را به بخش اروپايىِ تحت سلطه عثمانى آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند. | ||
ميان سالهاى 1667 - 1678م در اطريش، آلبانى، تسليا، كانديه، گومولجينه (از بلغارستان) و سلانيك بود. | ميان سالهاى 1667 - 1678م در اطريش، آلبانى، تسليا، كانديه، گومولجينه (از بلغارستان) و سلانيك بود. اولیا چلبى تمامى آناتولى، خاورميانه، قفقاز، سودان، صحراى عرب تا شمال حبشه، روم اروپايى، آلبانى، رومانى، مجارستان، وين، آلمان، هلند، بوسنى و هرزگوين، دالماچيا، جنوب روسيه و تمامى مناطق عرب را گشت و آنچه را ديد، نوشت. وى در سال 1682م، در استانبول درگذشت. امروزه كسى از محلّ دفن او آگاهى ندارد. | ||
== آثار == | == آثار == |
ویرایش