درآمدی بر سیر و سلوک: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' | کتابخانۀ دیجیتال نور =' به '| کتابخانۀ دیجیتال نور =') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
ممكن است اشكال شود كه از نظر قرآن، اساس ارزش بر تقواست، پس چطور معرفت مىتواند محور ارزش باشد؟ | ممكن است اشكال شود كه از نظر قرآن، اساس ارزش بر تقواست، پس چطور معرفت مىتواند محور ارزش باشد؟ | ||
نويسنده در پاسخ مىگويد: تقوا حاصل عمل صالح است. ايمان حالتى براى روح پديد مىآورد كه وى را به كارهاى نيك سوق مىدهد و از زشتىها برحذر مىدارد. | نويسنده در پاسخ مىگويد: تقوا حاصل عمل صالح است. ايمان حالتى براى روح پديد مىآورد كه وى را به كارهاى نيك سوق مىدهد و از زشتىها برحذر مىدارد. بنابراین ريشه تقوا، معرفت بوده و هيچ چيز به اندازه معرفت، ارزش ندارد. | ||
اشكال ديگرى كه نويسنده در پى پاسخ به آن مىباشد، اين است كه اگر غايت حقيقى، معرفت و شناخت خدا باشد، با اين آيه شريفه ''' «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» '''تعارض پيدا مىكند. وى در پاسخ به اين سؤال معتقد است كه اولاً: به دنبال اين آيه شريفه، روايات بسيار وارده شده است كه عبوديت را به معرفت معنا كردهاند. ثانياً از اين آيه شريفه، دو مطلب اساسى استنباط مىشود:1- خلقت انسان بدون غايت نيست و استثنايى كه در آيه آمده است، دلالت بر انحصار مىكند. | اشكال ديگرى كه نويسنده در پى پاسخ به آن مىباشد، اين است كه اگر غايت حقيقى، معرفت و شناخت خدا باشد، با اين آيه شريفه ''' «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» '''تعارض پيدا مىكند. وى در پاسخ به اين سؤال معتقد است كه اولاً: به دنبال اين آيه شريفه، روايات بسيار وارده شده است كه عبوديت را به معرفت معنا كردهاند. ثانياً از اين آيه شريفه، دو مطلب اساسى استنباط مىشود:1- خلقت انسان بدون غايت نيست و استثنايى كه در آيه آمده است، دلالت بر انحصار مىكند. |
نسخهٔ ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۲۶
در آمدی بر سیر و سلوک | |
---|---|
پدیدآوران | رشاد، علیاکبر (تدوين) تهرانی، مجتبی (نويسنده) |
ناشر | پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1378 ش |
چاپ | 3 |
موضوع | آداب طریقت خدا شناسی |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 217/8 /ت9د4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
درآمدى بر سير و سلوك، مجموعه مباحث اخلاقى آيتالله مجتبى تهرانى پيرامون سير و سلوك معنوى است كه زير نظر على اكبر رشاد، در سال 1418ق از نوار پياده و تدوين شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه على اكبر رشاد در اشاره مختصر به شرح حال آيتالله مجتبى تهرانى آغاز و مطالب در هفت بخش ارائه شده است.
رساله حاضر، حاوى مباحث كلى و مقدماتى سير و سلوك است و بهمثابه پيشدرآمدى بر سلسله دروس اخلاق و عرفان استاد تلقى مىشود كه در پژوهشكده فلسفه و كلام پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى آماده گرديده است. هدف از خلقت، فضيلت معرفت، معنا و اقسام معرفت، مكاشفه و مشاهده حق تعالى و تفاوت كشف و شهود، طريق تحصيل معرفت حق، طريق تحصيل حضور، تقدم خودشناسى بر خداشناسى، غايت بعثت انبيا، شرايط و موانع معرفت الله از جمله عناوين مباحث كتاب است.
گزارش محتوا
در بخش اول كتاب، هدف از خلقت بيان شده است. نويسنده براى روشن شدن اين مطلب، در ابتدا به تبيين مقدمات زير پرداخته است:
- فاعل در انجام فعل، اگر بىغرض و بدون غايت باشد، فعلش لغو و بيهوده خواهد بود. اين تعريف نويسنده، عمل هر عاملى را دربرمىگيرد. در نتيجه محال است كه بزرگترين فعل كه آفرينش ممكنات است، از فاعل مطلق سرزند و در عين حال لغو باشد.
- فاعل از انجام فعل نفع مىبرد. فاعل هدفدار، نيازمند تحقق فعل است و در فعل، كمالى را مىجويد.
با توجه به اين دو مقدمه، تعارض رخ مىنمايد و نويسنده با استفاده از نظر اهل معرفت، به حل اين تعارض پرداخته است. وى معتقد است كه انسان، موجودى است دو بعدى؛ چهرهاى به سوى عالم شهود و چهرهاى به سوى عالم غيب دارد. اينجاست كه باور و بينش انسان نسبت به هستى، نقش اساسى در اعمال انسانى دارد و بديهى است كه هدف انسان و عملى كه در پى آن هدف از انسان سرمىزند، عامل مهمى در تشكيل شخصيت وى دارد، مثلاً اگر هدف آدمى خدمت به خلق باشد و بر طبق آن عمل كند، اين هدف، سازنده شخصيت اوست.
به اعتقاد وى، وقتى انسان هدف داشت و مقصدش وصول به حق تعالى بود، عالم شهود نيز هدفمند مىشود، زيرا همه كاينات، مقدمه آفرينش انسان و لذا در سيطره اوست.
در بخش دوم، از فضيلت و معرفت بحث شده است. گاهى از معرفت، به افضل و اوجب فرايض تعبير شده و در روايات نيز به ارزش تحصيل معرفت قبل از اقدام به اعمال صالح، تأكيده گرديده است. نويسنده معتقد است در اسلام، صلاحيت عمل را با معرفت ارزيابى مىكنند و درجات صلاحيت عمل، با درجات معرفت مطابق است؛ هر چه معرفت بيشتر باشد، عمل صالحتر است.
وى رواياتى كه درباره معرفت مطرح شده را به دو دسته تقسيم كرده است: در يك دسته، به ارزش عقل اشاره مىشود و در دسته دوم، ارزش علم و عالم بيان مىشود كه مىتوان از روايات دسته دوم، به ارزش معرفت به عنوان ميزان عمل پىبرد.
ممكن است اشكال شود كه از نظر قرآن، اساس ارزش بر تقواست، پس چطور معرفت مىتواند محور ارزش باشد؟
نويسنده در پاسخ مىگويد: تقوا حاصل عمل صالح است. ايمان حالتى براى روح پديد مىآورد كه وى را به كارهاى نيك سوق مىدهد و از زشتىها برحذر مىدارد. بنابراین ريشه تقوا، معرفت بوده و هيچ چيز به اندازه معرفت، ارزش ندارد.
اشكال ديگرى كه نويسنده در پى پاسخ به آن مىباشد، اين است كه اگر غايت حقيقى، معرفت و شناخت خدا باشد، با اين آيه شريفه «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» تعارض پيدا مىكند. وى در پاسخ به اين سؤال معتقد است كه اولاً: به دنبال اين آيه شريفه، روايات بسيار وارده شده است كه عبوديت را به معرفت معنا كردهاند. ثانياً از اين آيه شريفه، دو مطلب اساسى استنباط مىشود:1- خلقت انسان بدون غايت نيست و استثنايى كه در آيه آمده است، دلالت بر انحصار مىكند.
2- مضمون آيه اين نيست كه خلق نكردم جن و انس را مگر براى آنكه معبود آنها باشم، بلكه مىفرمايد: نيافريدم مگر براى عبادت و در حقيقت اين آيه، هدف را نسبت به ثمرهاى كه نصيب انسان مىشود، مطرح كرده است.
در بخش سوم، مسأله مكاشفه و مشاهده، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. نويسنده مكاشفه را علمى مىداند كه به سبب تابشى مرموز در فكر يا حدس يا يك محادثه غيبى نسبت به امور جزئيهاى كه در گذشته واقع شده و يا در آينده واقع مىشود، براى نفس حاصل مىگردد. اما مشاهده، اشراق انوارى است بر نفس، بهطورىكه بدون نزاع و اختلاف نسبت به آن، قطع و يقين حاصل شود.
وى معتقد است براى شناختن حق تعالى، دو طريق وجود دارد:
- طريق ظاهرى يا علم حصولى يا مكاشفه.
- طريق باطنى يا علم حضورى يا مشاهده.
طريق ظاهرى بر محور برهان و استدلال است و به سبب و مدد عقل طى مىشود. برخى از اين برهانها انّى است و برخى ديگر لمّى. اما در طريق باطنى، حق شهود مىشود و در اين ادراك، به هيچ نحو شك وجود ندارد. البته به اعتقاد وى، راه ظاهر بر راه باطن مقدم است و به يك اعتبار، راه ظاهر و باطن، متعاكساند؛ در طريق ظاهر، سالك مرتبه به مرتبه، به اثبات اشيا مىپردازد تا به مسبب الاسباب مىرسد اما در طريق باطنى، مىبايست مرتبه به مرتبه نفى كرد؛ يعنى سالك جوينده، دست بر روى هر چيزى كه مىگذارد، درك مىكند كه وجودش از آن خودش نيست و به اين ترتيب، مرتبه به مرتبه اشيا را نفى مىكند تا به جايى مىرسد كه در آن مقام ديگر نفى راه ندارد.
در بخش چهارم، از خودشناسى و خداشناسى بحث شده است. در اين كه معرفت نفس و خودشناسى چيست؟ برخى از بزرگان گفتهاند كه معرفت حضورى و شهودى است و مسئله را به برهان عليّت احاطه دادهاند؛ در اين طريق، روش اثبات، از راه عقل و برهان است نه عرفان.
برخى ديگر معتقدند كه مراد اين است كه انسان، سنخيت وجودى نفس را با تصوراتش دريافت مىكند؛ روش اين طريق نيز فلسفى است. اما نويسنده معتقد است كه جايگاه معرفت و شهود، جايگاهى عرفانى است و معرفت نفس، كار عقل بوده و ابزار آن، قلب است.
وى معرفت حق را غايت بعثت انبيا دانسته و در ادامه، موانع معرفت الله را بررسى نموده است. اين موانع عبارتند از: معاصى و رذايل اخلاقى.
در بخش پنجم، آثار مترتب بر معرفت الله بيان و تشريح شده است. اين آثار عبارتند از: كرنش نكردن در برابر غير حق، لذت شهود و معرفت الله و دعا.
نويسنده در بخش ششم، به تبيين اقسام معرفت الله، بر اساس تقسيم خواجه نصيرالدين طوسى پرداخته است. خواجه براى معرفت، شش مرتبه قائل است:
- تبعى: يعنى كسى به تبع معرفت شهودى ديگران از حق و توصيفى كه از او كردهاند، معرفت و علم پيدا كند.
- استدلالى: فلاسفه و اهل استدلال، اثرى از آثار حق را ديده و به وجودش پى بردهاند.
- معرفت احساسى به آثار حق تعالى: اين گروه عرفانشان فوق استدلال و عقل است؛ اينان نه تنها اثرى از آثار آتش را مشاهده كردهاند، بلكه آتش را لمس و احساس كردهاند.
- بهرهبردارى از آثار حق تعالى: اين دسته از عارفان، نه تنها حرارت را لمس كردهاند، بلكه قادر به استفاده از آن هم هستند.
- ديدار حق: در اين مرتبه، سالك خود حق را مشاهده مىكند و در پرتو حق، ماسوى الله را مشاهده مىنمايد.
- فناى در حق: اين دسته نه نتها آتش را مشاهده كردهاند، بلكه در آتش وارد شده و پروانهوار در آن فانى شدهاند.
در آخرين بخش كتاب، سير و سلوك الى الله و مراتب، كيفيت و شرايط آن توضيح داده شده است. نويسنده سلوك را بر دو نوع تقسيم و آنها را تعريف كرده است:
- سلوك محبوبيت: سلوكى است كه در آن، وصول قبل از سلوك تحقق يافته است؛ در حقيقت اين دسته از سالكين، واصلاند نه سالك.
- سلوك محبوبيت: سلوكى است كه در آن، سلوك مقدم بر وصول است.
نويسنده معتقد است همانگونه كه در جهان مادى، جماد وقتى ترقى مىكند و صورت نباتى پديد مىآيد، در نبات فنا مىشود، آدمى نيز براى رسيدن به توحيد افعالى، بايد فناى فعلى در فعل حق پيدا كند و براى تحق توحيد صفاتى، بايد صفاتش را در صفات حق، فانى كند و براى دستيابى به توحيد ذات، بايد خودىاش در ذات حق تعالى به فنا برسد. به نظر وى، واژه «صبغة الله» كه به معنى رنگ الهى است، اشاره به فناى در فعل، صفت و ذات الهى دارد.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتداى كتاب آمده است. پاورقىها نيز بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.