مذهب تشیع و آرمانهای ملی ایرانیان: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =') |
جز (جایگزینی متن - '== ساختار == ' به '== ساختار == ') |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
كتاب با سخنى از رضازاده شفق و [[صفا، ذبیح الله|ذبيح الله صفا]] آغاز گرديده و سپس مقدمهاى از مؤلف به عنوان سخن آغازين كتاب ايراد شده كه به هدف خود از نوشتن اين كتاب اشاره دارد. آنگاه طى شش فصل به مذهب تشيع در ايران و پادشاهانى كه موافق مذهب تشيع بودند و مسائلى از اين دست پرداخته است. | كتاب با سخنى از رضازاده شفق و [[صفا، ذبیح الله|ذبيح الله صفا]] آغاز گرديده و سپس مقدمهاى از مؤلف به عنوان سخن آغازين كتاب ايراد شده كه به هدف خود از نوشتن اين كتاب اشاره دارد. آنگاه طى شش فصل به مذهب تشيع در ايران و پادشاهانى كه موافق مذهب تشيع بودند و مسائلى از اين دست پرداخته است. | ||
نسخهٔ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۴۲
مذهب تشیع و آرمانهای ملی ایرانیان | |
---|---|
پدیدآوران | حقوقی، عسکر (نويسنده) |
ناشر | نقش جهان |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1353 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | شیعه - ایران - تاریخ - قرن 10 - 12ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 239 /ح7م4 |
مذهب تشيع و آرمانهاى ملى ايرانيان اثر عسكر حقوقى، از جمله آثار تاريخ تشيع است كه به شيوه علمى و با ارجاع به منابع معتبر به زبان فارسى نگارش شده است.
مراد نويسنده از تدوين كتاب حاضر اينست كه «چگونگى پيدايش مذهب تشيّع» را به اختصار بيان كند و سپس به ذكر «آرمانهاى ملى ايرانيان» بپردازد و «علل انطباق آنها را بر مبانى مذهب تشيع» روشن و مدلّل سازد[۱]
ساختار
كتاب با سخنى از رضازاده شفق و ذبيح الله صفا آغاز گرديده و سپس مقدمهاى از مؤلف به عنوان سخن آغازين كتاب ايراد شده كه به هدف خود از نوشتن اين كتاب اشاره دارد. آنگاه طى شش فصل به مذهب تشيع در ايران و پادشاهانى كه موافق مذهب تشيع بودند و مسائلى از اين دست پرداخته است.
گزارش محتوا
نويسنده در فصل اول كتاب، نظرى مجمل به اوضاع سياسى و اجتماعى ايران در دوره ساسانيان انداخته و چنين مىنويسد: «در اين چهارصد سال حكومت افتخارآميز ساسانيان، ايرانيان هوشمند و هنرمند توانستند در معمارى، موسيقى، نقاشى و نيز در ديانت و نهضتهاى اجتماعى و سياسى و علمى زبانزد خاص و عام باشند»[۲]
وى در بحثى پيرامون پيام پيشواى اسلام اشاره مىكند كه در همان سالها كه خسرو پرويز در اوج قدرت بود، پيام پيشواى اسلام به ايران رسيد. محمد(ص) او و ملتش را به كيش نو دعوت نمود و بيمش داد كه اگر به قبول دين جديد تن در ندهد، فرجام شومى را در انتظار باشد. پرويز مغرور كه چنان تهديدى را از جانب اعراب چشم نداشت، آنچنان برآشفت كه به خشم و غرور، مكتوب فرستاده خدا را پاره كرد و در حال به آذان فرماندار يمن نامهاى فرستاد كه محمد را بند بر دست و پاى نهد و به سوى وى گسيل دارد[۳]
نويسنده در فصل دوم به اختلافات مسلمانان پرداخته و چنين مىنويسد كه: «اكنون كه به اختصار از اوضاع عمومى ايران در عصر ساسانى و در قرن اول هجرى سخن گفته شد خوبست موضوع رحلت پيغمبر(ص) و اختلافات اساسى و ريشهدارى را كه ميان مسلمانان در امر جانشينى آن حضرت روى داد و آثارى كه از آن كشمكشها و مخالفتها در همه خطه حكومت اسلامى بهويژه ايران و در ميان ايرانيان پديد آمد مورد مطالعه قرار دهيم و ضمن بررسى دقيق در باب بزرگترين اختلاف مسلمين، وضع ايرانيان را در آن زمان كه دوستى على(ع) و فرزندان او را برگزيدند به دقت مطالعه نماييم و علل گرويدن نياكان و اجدادمان را به آئين تشيع جويا شويم»[۴]وى سپس با عناوينى چون غدير خم، على و حمايت ايرانيان و داستان هرمزان مطالب اين فصل را مطرح كرده است.
وى در فصل سوم به نهضت شعوبيه مىپردازد و اين نهضت را عكسالعمل ايرانيان در قبال حكومت جابر بنىاميه مىداند[۵]
همچنين در فصل چهارم از قيام مردانه سلحشوران ايران مىگويد و اشاره مىدارد كه در عصر خلفاى اموى، احساسات نژادى عرب خالص بر احساسات مذهبى او غلبه داشت. گلدزيهر مستشرق معروف دلائلى آورده و شواهدى ذكر كرده كه عرب، موالى خارجى را به ديده حقارت مىنگريست و بهويژه زناشوئى زنان تازى را با غيرعرب جائز نمىدانست و متذكر مىشود كه درمورد خاص اخير، پيش از اسلام نيز چنين افكارى در اعراب ديده مىشده است[۶]
حقوقى در فصل پنجم با عنوان «ايرانى و زردشتى، ايرانى و شيعه» اشاره مىكند كه ايرانى و شيعه، در طول تاريخ اسلامى و ايرانى، داراى معنى و مفهوم واحدى بود. سپس خاطر نشان مىكند كه در آنچه گذشت ديديم كه آراء و عقايد و احساسات تند و آتشينى كه در نهاد ايرانيان قرون نخستين اسلامى عليه خلفاى بيدادگر و غاصب بنىاميه و بنىعباس وجود داشت انگيزهاى نيرومند بود كه آنان را به سوى طرفداران على(ع) سوق دهد و به مذهب شيعه متمايل سازد. فقدان پيشواى لايق و قادر و مدبر در ايران از يك طرف و توجه و اعتقاد كامل به حقانيت على(ع) و فرزندان معصوم وى از طرف ديگر سبب شد كه نارضامندى خود را در لباس مخالفت با دشمنان شيعه يعنى مخالفان على(ع) نمودار سازند[۷]
مؤلف در فصل آخر كتاب با استناد به بيتى از شاهنامه پادشاهى را تالى پيامبرى دانسته و البته تأكيد مىكند كه «پادشاهانى كه پيرو على(ع) نيستند در حكم غاصبان سلطنت مىباشند و ظالم و تبهكارند»[۸]
وضعيت كتاب
در پاورقىهاى كتاب، آدرس مطالب و ارجاع به برخى منابع و نيز معرفى و توضيح برخى اعلام و واژهها آمده است.
فهرست مطالب در ابتداى كتاب و فهرست الفبايى اعلام و رجال در انتهاى كتاب ذكر شده است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.