فرهنگ علوم فلسفی و کلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''')
    جز (جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>')
    خط ۶۷: خط ۶۷:
    # تأويل مختلف الحديث في الرد على اعداد الحديث، [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتیبه]] (270ق)؛
    # تأويل مختلف الحديث في الرد على اعداد الحديث، [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتیبه]] (270ق)؛
    # الأبانة في أصول الديانة، ابوالحسن اشعرى (330ق)؛
    # الأبانة في أصول الديانة، ابوالحسن اشعرى (330ق)؛
    # و...<ref>ر.ک: همان، ص74-84</ref>.
    # و..<ref>ر.ک: همان، ص74-84</ref>.


    پس از ذکر مباحث اخیر، مؤلف به فرهنگنامه پرداخته و واژگان فلسفی و کلامی را یک‎به‎یک و به ترتیب حروف الفبا مورد بررسی قرار داده است.
    پس از ذکر مباحث اخیر، مؤلف به فرهنگنامه پرداخته و واژگان فلسفی و کلامی را یک‎به‎یک و به ترتیب حروف الفبا مورد بررسی قرار داده است.

    نسخهٔ ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۲۳

    فرهنگ علوم فلسفی و کلامی
    فرهنگ علوم فلسفی و کلامی
    پدیدآورانسجادی، جعفر (نويسنده)
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    شابک964-0-0202-x
    موضوعفلسفه‌اسلامی - اصطلاح‎ها و تعبيرها

    فلسفه‌اسلامی - تاريخ فلسفه‌اسلامی - واژه نامه‏‎ها کلام - اصطلاح‏‌ها و تعبيرها

    کلام - واژه نامه‎‏ها
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏6‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏3‎‏ف‎‏4
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    ‎فرهنگ علوم فلسفی و کلامی نوشته جعفر سجادی، پژوهشی است در جهت جمع‎آوری اصطلاحات دو علم فلسفه و کلام. این کتاب به زبان فارسی در زمان معاصر و در یک جلد به نگارش درآمده است.

    انگیزه نگارش

    مؤلف درباره انگیزه خود از تألیف این فرهنگ‎نامه و استخراج و جمع‎آورى این اصطلاحات، نخست آسان شدن فهم و درک اصطلاحات مندرج در کتب ادبى و علمى براى جویندگان این علوم و فنون و آشنا شدن به تعبیرات و اصطلاحات مندرج در ادب عربى و به‎ویژه فارسى به‎طور عموم‎، بیان می‎دارد[۱].

    ساختار

    کتاب دارای دو مقدمه‎ و بیست‎ونه بخش به ترتیب حروف الفبا است.

    نویسنده به‎وسیله حروف اختصاری (ف)، (ک) و (م) - که بلافاصله بعد از هر واژه ذکر می‎شود - مشخص نموده که آن واژه در علم فلسفه یا علم کلام یا هر دو استعمال شده است.

    گزارش محتوا

    مؤلف در سرآغاز سخن در مورد فراز و نشیب‎های جمع‎آوری اصطلاح‎نامه بیان می‎دارد که معانى اصطلاحى لغات و اصطلاحات مورد استفاده در علوم و فنون گوناگون، ماوراى معانى لغوى آن‎هاست و با مراجعه به کتب لغوى عادى قابل درک و فهم نیست. همچنین مى‎دانیم که پایه‎گذاران و پژوهندگان هر علم و فنى در علم و فن موردنظر و بحث و تحقیق خود اصطلاحاتى را به‎کار برده‎اند که از حدود معانى لغوى آن‎ها خارج است و چه‎بسا بالکل معانى لغوى خود را از دست داده، معنى و مفهوم دیگرى از آن‎ها اراده شده باشد، مثلاً در فلسفه معنى «مکان» و «حیز» از نظر لغوى ماوراى معنى اصطلاحى آن است و آنچه عرف و لغت از «مکان» و «حیز» درمى‎یابند، به‎جز آن مفهومى است که فیلسوف برمى‎گزیند و مورد بحث و تحقیق قرار مى‎دهد، لذا یک نویسنده خوبی کسى خواهد بود که فى الجمله در همه سقب علوم و فنونى که وارد در فرهنگ اسلامى شده است و یا بالاصالة ویژه فرهنگ اسلامى است، واقف و آگاه باش و به ظرایف و لطایف آن فن تسلط لازم را داشته باشد تا بتواند یک فرهنگ‎نامه دقیق و جامع‎ومانع ارائه دهد.

    در این مجموعه سعى وافر به عمل آمد که بجاى برگزیدن متون عربى، از متون فارسى کهن استفاده شود تا فواید آن عام‎تر باشد و مبتدیان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید. همچنین اصطلاحات مربوط به ملل و نحل و فرق گوناگون کلامى هم با بانیان آن‎ها آورده شده تا طالبان این علم به ریشه بسیارى عقاید کلامى واقف شوند[۲].

    در ادامه نگارنده به ذکر مقدمه‎ای مهم و حیاتی می‎پردازد که شامل تاریخچه‎اى از فلسفه و نقل و سیر آن در تمدن اسلامى و همین‎طور کلام و منطق است. این مقدمه شامل سه بخش است: بخش اول تاریخچه فلسفه؛ بخش دوم تاریخچه منطق و بخش سوم تاریخچه کلام.

    در بخش اول که پیرامون سیرى اجمالى در اندیشه‎هاى فلسفى (از دیرباز تا عصر قاجاریه در جهان اسلام)‎ است، مؤلف بر این باور است که آنچه از علوم عقلى منظم شده به جهان اسلام و تمدن آن نقل مى‎شود عمدتاًً مربوط به فلاسفه یونان باستان و حوزه اسکندریه است. آنچه از علوم ریاضیات و فلکیات و نجوم و هیئت به تمدن اسلامى نقل مى‎شود، بخشى از یونان و بخشى از مصر و حوزه اسکندریه و بخشى از ایران است؛ به‎اضافه قسمتى از طب و نجوم هندى؛ و عمدتاًً طب و علوم بهداشتى مربوط به یونان، روم و ایران باستان است. نوع افکار و فلسفه هندى هم قبلاً به ایران‎زمین رسوخ کرده بود که با فلسفه خود ایران باستان درآمیخته بود.

    در ادامه به سه جریان فکرى، علمى و فلسفى‎ اشاره شده است:

    1. تفکر و جریان فکرى نوع زکریاى رازى و ابوریحان بیرونى و خوارزمى است که جریان فکرى را در مسیر علوم تجربى و مشاهده و استقراء سوق داده، استدلالات عقلى و در حقیقت عقل محض را تخطئه مى‎کنند و آن را در کشف حقایق عینى نارسا مى‎دانند.
    2. نمودار جریان فکرى دیگر، فارابى و ابن‎سینا هستند که هردو نخست خود را کاملاً پیرو مکتب‎های یونان، یعنى افلاطون و ارسطو مى‎دانند؛ البته ابن‎سینا سعى مى‎کند کاملاً ارسطویى فکر کرده و مکتب استدلالى او را دنبال کند، هرچند خود ابتکاراتى دارد و کاملاً گام در جاى گام ارسطو نمى‎گذارد، اما فارابى جمع بین هردو مکتب افلاطون و ارسطو مى‎کند و مدار فکرى او ارسطویى- افلاطونى است. در مسائل طبى و اخلاقى هم نظریات بدیعى دارد و در جامعه‎شناسى و نظریه‎های اجتماعى نیز نظریاتى دارد که مأخوذ از دو نظام سیاسى ارسطو و افلاطون است.
    3. مکتب فکرى و جریان فکرى سوم در «اخوان‎الصفا و خلان الوفا» ممثل مى‎شود. این جریان فکرى را باید توجه به حکمت عملى دانست؛ چه اینکه تمام علوم و فنون عصر را در خدمت مدینه فاضله‎اى که خود در نظر دارند قرار مى‎دهند. در ادامه مؤلف به مراحل نقل و ترجمه‎ در طول تاریخ اشاره می‎کند[۳].

    بخش دوم مقدمه، در مورد سیر منطق از دیرباز تا عصر شکوفایى مدنیت علمى اسلامى‎ است. با اینکه از لحاظ تاریخى در تمدن اسلامى نخست مسائل کلامى مورد بحث و فحص دانشمندان اسلامى قرار گرفت و پس منطقیات و سرانجام فلسفه مورد توجه واقع شد؛ نگارنده به جنبه‎هاى اهمیت موضوع توجه کرده، نخست تاریخچه علوم عقلى را به‎طورکلی یادآور شده که قهراً شامل منطق و کلام هم مى‎شود و سپس از باب ذکر خاص بعد از عام، سیر منطق را مورد بررسى قرار داده و سرانجام به تاریخچه کلام مى‎پردازد.

    مؤلف در مورد سیر منطق از دیرباز تاکنون،‎ یک‎به‎یک به ذکر مراحل این سیر توسط دانشمندان این فن و تأثیراتی که ایشان بر این فن داشتند را مطرح می‎کند. اولین آن‎ها ارسطو بود که خلق بسیاری از قواعد منطقی به دست وی صورت گرفت و پس از او سقراط، افلاطون و مفسرین یونانی و اسلامی در طول تاریخ به نظم دهی و تفصیل به این فن پرداختند تا اینکه این سیر به دوره صفویه و قاجاریه رسید؛ در علوم منطقى و عقلى در این دوران نیز دانشمندانى در ایران پیدا شدند که استادان مسلمى در فنون عقلى بودند و همچنان حوزه‎هاى علمى را گرم نگاه مى‎داشتند. اگرچه خود مبتکر نبودند؛ اما برخى داراى افکار و عقاید و نظرات خاص بودند که مى‎توان آنان را مستقل‎الفکر محسوب داشت.

    کسانى مانند صدرالدین شیرازى (متوفى 1050ق) که در مورد حرکت جوهریه و مسائل دیگر نظریات بدیعى آورد؛ مانند میرداماد که خود در جهان فلسفه و علوم عقلى از لحاظ سبک بیان و نگارش، استاد بود و در بعضى مسائل مانند حدوث دهرى و غیره نظریات بدیع داشت[۴].

    بخش سوم پیرامون سیر اجمالى در اندیشه‎هاى کلامى‎ است. مؤلف در ابتدا به ذکر وجه‎تسمیه این علم به کلام نظرات و اقوال متعددی را مطرح و بررسی می‎کند؛ سپس در مورد مخالفین علم کلام بیان می‎دارد که علم کلام به‎طورکلی از نظر اصحاب حدیث مردود شناخته شده بود و آنان استدلالات عقلى را نارساى به مطلوب مى‎دانستند و پاره‎اى آن را بدعت و حرام و محرم به‎حساب مى‎آوردند و بر آن بودند که مسائل شرعى تعبدى است و نباید با معیار عقل و علوم حکمى سنجیده شود. این امر در مذهب اهل سنت و جماعت بیشتر مورد توجه بود و در مذهب شیعه کمتر، اما به‎هرحال در مکتب و مذهب شیعه هم‎گروه‎های خاص قشرى و اخباریون این امر را کاملاً مدنظر داشتند.

    نگارنده در ادامه به موضوع کلام در عصر خلفا پرداخته؛ در عصر اول خلافت عباسیان، مجالسى آشکارا در مورد این‎گونه مسائل تشکیل مى‎شد و حتى به‎تدریج از جمله مسائل رایج در محافل دربارى قرار گرفت و جزء افتخارات دربارها این بود که مجالس و محافل آن‎ها از بحث‎ها و جدال‎های کلامى گرم و داغ است و خود خلفا هم احیاناً در این بحث‎ها شرکت مى‎کردند و نزاع و جدال بین علما و اهل کلام را تیزتر مى‎کردند و از همین روى بود که فرقه‎هاى گوناگون به وجود آمدند. پس‎ازاینکه کلام مرحله ابتدائى خود را در تمدن اسلامى برآورد و به مرحله نضج رسید و کتب و رسائل بسیارى در این باب نوشته شده شد؛ از جمله:

    1. درة التنزيل و غرة التأويل، محمد بن عبدالله اسکافى (240ق)؛
    2. الإنتصار و الرد على ابن الراوندى الملحده، ابوالحسین عبدالرحیم الخیاط (300ق)؛
    3. تأويل مختلف الحديث في الرد على اعداد الحديث، ابن قتیبه (270ق)؛
    4. الأبانة في أصول الديانة، ابوالحسن اشعرى (330ق)؛
    5. و..[۵].

    پس از ذکر مباحث اخیر، مؤلف به فرهنگنامه پرداخته و واژگان فلسفی و کلامی را یک‎به‎یک و به ترتیب حروف الفبا مورد بررسی قرار داده است.

    واژه «آباء»(جمع اب: پدران) اولین واژه‎ای است که نویسنده آنرا مورد بررسی قرار داده است و دراین‎باره می‎گوید: این واژه در فلسفه چنین تعریف شده است: فلاسفه عالم جسمانى را عبارت از نه فلک تودرتو مى‎دانستند که نخستین را فلک الافلاک بود؛ این افلاک را از نظر تأثیرى که در عالم عناصر و تکوین موالید دارند آباء نامیده‎اند و مى‎گویند جز فلک الافلاک سایر آن‎ها در تکوین موجودات عالم کون و فساد تأثیر خاصى دارند آن‎چنان تأثیرى که پدر در تولید و پدیدار شدن فرزند دارد، به این معنى که از فعل آن‎ها و انفعال عناصر اربعه موالید ثلث که عبارت از: معدن، نبات و حیوان باشد تکوین مى‎یابند و ازاین‎جهت آن‎ها را آباء ثمانیه و عناصر را امهات اربعه و کائنات ارضى را موالید ثلث نامیده‎اند[۶].

    وضعیت کتاب

    در پاورقی‎ها توضیح برخی از جملات و آدرس مطالب ذکرشده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص2
    2. ر.ک: همان، ص1-3
    3. ر.ک: همان، ص5-43
    4. ر.ک: همان، ص44-73
    5. ر.ک: همان، ص74-84
    6. ر.ک: متن کتاب، ص1

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها