۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'زندگي' به 'زندگی') |
جز (جایگزینی متن - 'هبه الله' به 'هبةالله ') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
وی فقه را نزد [[ابن عساکر، علی بن حسن|فخرالدين ابن عساكر]]، اصول را از [[آمدی، علی بن محمد|سيفالدين آمدى]] و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبداللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مىشد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد. | وی فقه را نزد [[ابن عساکر، علی بن حسن|فخرالدين ابن عساكر]]، اصول را از [[آمدی، علی بن محمد|سيفالدين آمدى]] و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبداللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مىشد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد. | ||
سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاج الدين ابن فركاح، شمسالدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاء الدين ابوالحسن باجى، ابومحمد دمياطى، ابومحمد | سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاج الدين ابن فركاح، شمسالدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاء الدين ابوالحسن باجى، ابومحمد دمياطى، ابومحمد هبةالله قفطى، على بن محمد يونينى و شهابالدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبانآورى ستودهاند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مىبرد كه سرزمين شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از يكسو با سپاهيان صليبى روبهرو بود و از سويى درگيرى داخلى ايوبيان با يكديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به اين آشفتگى دامن مىزد. در اين گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همين سبب در فاصله ميان بارورى علمى تا پايان زندگیش، كمتر به چشم مىخورد كه رويدادى به وجود نياورده باشد. | ||
ايشان مدتى به تدريس در زاويه غزالى جامع دمشق اشتغال ورزيد تا اينكه چون در 637ق صالح اسماعيل برادر اشرف، حاكم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب كرد. از آنجا كه اهل مصر با نجمالدين ايوب بيعت كرده بودند و او حكمران آنجا شده بود، اين امر ملك اسماعيل را نگران ساخته بود؛ از اينرو در 638ق به سپاهيان صليبى در برابر نجمالدين پيشنهاد همكارى داد و حاضر شد در قبال حمايت صليبيان از وى دو دژ بزرگ صيدا و شقيف را به آنان واگذارد. اين پيماننامه بر ابن عبدالسلام بسيار گران آمد و وقتى مردم درباره فروختن سلاح به صليبيان -كه در دمشق رفتوآمد داشتند- از او استفتاء كردند، فتوا داد كه اين كار بر شما حرام است و در پايان خطبههاى نماز جمعه سپاهيان كفّار را نفرين كرد. از اينرو وى مدتى زندانى شد و پس از آزادى به بيت المقدس رفت. وقتى اسماعيل با سپاهيان صليبى به آن ديار آمد، به او پيشنهاد كرد كه اگر با وى كنار آيد، به منصبهاى سابقش در دمشق باز خواهد گشت، ولى او نپذيرفت و به همين جهت در بيت المقدس زندانى گرديد. چندى نگذشت كه سپاهيان نجمالدين ايوب، صليبيان را تارومار كردند. | ايشان مدتى به تدريس در زاويه غزالى جامع دمشق اشتغال ورزيد تا اينكه چون در 637ق صالح اسماعيل برادر اشرف، حاكم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب كرد. از آنجا كه اهل مصر با نجمالدين ايوب بيعت كرده بودند و او حكمران آنجا شده بود، اين امر ملك اسماعيل را نگران ساخته بود؛ از اينرو در 638ق به سپاهيان صليبى در برابر نجمالدين پيشنهاد همكارى داد و حاضر شد در قبال حمايت صليبيان از وى دو دژ بزرگ صيدا و شقيف را به آنان واگذارد. اين پيماننامه بر ابن عبدالسلام بسيار گران آمد و وقتى مردم درباره فروختن سلاح به صليبيان -كه در دمشق رفتوآمد داشتند- از او استفتاء كردند، فتوا داد كه اين كار بر شما حرام است و در پايان خطبههاى نماز جمعه سپاهيان كفّار را نفرين كرد. از اينرو وى مدتى زندانى شد و پس از آزادى به بيت المقدس رفت. وقتى اسماعيل با سپاهيان صليبى به آن ديار آمد، به او پيشنهاد كرد كه اگر با وى كنار آيد، به منصبهاى سابقش در دمشق باز خواهد گشت، ولى او نپذيرفت و به همين جهت در بيت المقدس زندانى گرديد. چندى نگذشت كه سپاهيان نجمالدين ايوب، صليبيان را تارومار كردند. |
ویرایش