ابن رشیق، حسن بن رشیق: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '</div> '''' به '</div> '''') |
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها=={{وابستهها}} | ||
{{وابستهها}} | |||
[[العمدة في صناعة الشعر و نقده]] | [[العمدة في صناعة الشعر و نقده]] | ||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] |
نسخهٔ ۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۷
نام | ابن رشیق، حسن بن رشیق |
---|---|
نامهای دیگر | ابن رشیق الازدی
ابن رشیق القیروانی، ابوعلی الحسن بن علی |
نام پدر | |
متولد | 1000 م |
محل تولد | |
رحلت | 456 ق یا 1071 م |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE3326AUTHORCODE |
ابوعلى حسن بن رشيق قيروانى، متولد 390ق / 1000م، شاعر، اديب و ناقد عصر ملوك صنهاجه در مغرب مىباشد.
پدرش، رومى الاصل و از بردگان آزادشده قبيله اَزْد بوده كه در محمديه (مسيله)، از شهرهاى مغرب، به شغل زرگرى مشغول بود.
تولد
ابن رشيق، در مسيله متولد شد و دوران كودكى را در زادگاه خود گذراند و تحت نظر پدر، فنون زرگرى را آموخت و به تحصيل شعر و ادب نيز همت گماشت و بهزودى استعداد خود را در اين زمينه آشكار ساخت تا آنجا كه قبل از رسيدن به سن بلوغ، به سرودن شعر پرداخت.
اساتید
وى پس از فراگيرى مقدمات علوم، به قصد شركت در مجالس اهل علم، در 406ق، زادگاه خود را به قصد قيروان، مركز حكومت صنهاجه ترك كرد. او در قيروان كه آن روز مهد علم و ادب بود، مرحله نوينى از زندگى علمى خود را با شركت در محافل ادبى و حلقات درس كسانى چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز، عبدالكريم بن ابراهيم نَهْشَلى و ديگر مشاهير علم و ادب قيروان، آغاز كرد.
ورود او به قيروان، مصادف با مرگ باديس، سومين امير زيرى و انتقال حكومت به پسرش معز كه در آن هنگام 8 سال بيشتر نداشت، گرديد. ابن رشيق كه در اين هنگام شهرتى يافته و در زمره شعرا و ادباى قيروان درآمده بود، با ايجاد روابط دوستانه با رجال حكومتى و مخصوصاً ابن ابىرجال كه در آن زمان، نيابت اداره امور قيروان را از طرف معز و همچنين رياست ديوان او را بر عهده داشت، راه ورود خود را به دربار معز هموار كرد.
در اواخر سده 4 و اوايل سده 5ق، شيرازه دولت اموى از هم پاشيده شده و هريك از امرا و حكام در گوشه و كنار سرزمين اندلس و مغرب، كشور مستقل كوچكى كه گاه از حدّ يك شهر درنمىگذشت، تشكيل داده بودند. اين دولتهاى كوچك، آنچنان بىمقدار بودند كه ابن رشيق، خليفگان آنها را كه خود را به القاب خلفاى بغداد ملقب مىكردند، به باد تمسخر گرفت، اما بهرغم ضعف سياسى، اين روزگار را بايد عصر شكوفايى علم و ادب در مغرب و اندلس دانست؛ چه، امرا و حكام در جذب شعرا و مشاهير ادبا به دربار خود، بر يكديگر پيشى جسته و در بخشش هدايا و صلات به اهل علم و ادب، با هم در رقابت بودند و ابن باديس، يكى از اين حاميان و مدافعان شعر و ادب بود.
ابن باديس كه نبوغ و استعداد ابن رشيق را در شعر و ادب دريافته و مدايحش را سخت پسنديده بود، او را از جمله نديمان خاص خود گردانيد و امور ديوانى را نيز به او سپرد و به گفته برخى، او را در دارالانشاى امراى زيرى نيز به خدمت گماشت.
زمان ورود او به دربار ابن باديس دقيقاً معلوم نيست، اما از قصيدهاى كه در 410ق، در مدح او سروده، حدود زمانى ارتباطش با دربار وى روشن مىگردد. همزمان با ابن رشيق، ابن شرف قيروانى نيز به دربار ابن باديس راه يافت و پس از چندى، بين آن دو رقابتهايى كه عموماً بين شعراى دربار معمول است، به وجود آمد و كمكم مبدل به خصومت شديد شد و آثار آن، در قالب هجوهاى زشت و گزنده نمودار گرديد تا آنجا كه دامنه آن به خارج از دربار كشيده شده و هجوهايشان بر سر زبانها افتاد.
در اين كشاكش، ابن باديس نيز مانند خليفگان و اميران بغداد، هميشه با برترى دادن يكى از آن دو بر ديگرى، آتش اختلافات را دامن مىزد. در اين مدت، ابن رشيق، چندين رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت.
ابن رشيق در دربار معز در رفاه و آسايش و ثروتمندى، به شيوه اشراف مىزيست و با مدايح و قصايد خود روزبهروز بر اعتبار و آوازه خويش مىافزود تا اينكه ابن باديس در 435ق، از طاعت خليفه فاطمى، مستنصر بالله سرباززد و پرچم آنان را به نشانه عصيان به آتش كشيد و از آن پس، بفرمود به نام خليفه عباسى، القائم بأمر الله خطبه بخوانند و علويان را مورد اذيت و آزار و قتل عام قرار داد.
به دنبال اين امر، مستنصر بالله در صدد انتقام برآمد و با تحريك او، قبايل بنى هلال، قيروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخريب منازل، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن باديس مخفيانه به همراه عدهاى از خواص خود و از جمله ابن رشيق به دربار پسرش تميم بن معز كه خود در 445ق، او را به حكومت مهديه گمارده بود، پناهنده شد.
ابن رشيق در آنجا به مدح تميم پرداخت و در زمره نديمان او درآمد، اما اقامتش در دربار تميم دير نپاييد و در اثر كدورتى كه ميان او و ابن باديس برخاست، مهديه را به قصد صقليه ترك كرد و در مازر رحل اقامت افكند و به خدمت امير آنجا ابن مطكود درآمد. امير از او استقبال كرد و بسيار گرامىاش داشت. پس از چندى، او را بهعنوان معلم خود برگزيد و کتاب «العمدة» و ديگر تصانيفش را نزد او خواند. در اينجا بود كه با ابن شرف آشتى كرد، اما پيشنهاد او را براى رفتن به دربار معتضد رد نمود. عاقبت در مازر درگذشت. برخى، وفات او را در 463ق / 1071م، دانستهاند.
آثار
«العمدة في معرفة صناعة الشعر و نقده و عيوبه»، از ارزشمندترين آثار اوست. وى در «العمدة»، به شرح قواعد و فنون شعر عربى همراه با داورىهاى ماهرانه و مستدل و بيان آرا و نظرات بلاغى و بيانى همراه با شرح و بسط و نقل قولهايى از قدما پرداخته است.
برخى از ديگر آثار او عبارتند از:
1. ديوان كه جمعآورى اشعار منسوب به اوست؛
2. انموذج الزمان يا شعراء قيروان من انموذج الزمان[۱].
پانویس
- ↑ فاتحىنژاد، عنايتالله، ج 3، ص586
منابع مقاله
فاتحىنژاد، عنايتالله، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374
==وابستهها==