۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سرگذشت نامه' به 'سرگذشتنامه') |
جز (جایگزینی متن - ':م' به ': م') |
||
| خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
#:بخش دوم اين كتاب، به زندگى و سرگذشت آريستيديس، پسر لوسيماخوس مىپردازد. وى از تيره انتيوخيس از شهر آلوپيكى بود و زندگىاش را با تنگدستى گذراند، اما كسانى مانند فاليرى بر توانگرى او دليلهايى آوردهاند. آريستيديس خواستار آيين آريستوكراسى بود و از اين رو، ثميستوكليس با وى در زمينه سياست حكمرانى مخالفت مىكرد. | #:بخش دوم اين كتاب، به زندگى و سرگذشت آريستيديس، پسر لوسيماخوس مىپردازد. وى از تيره انتيوخيس از شهر آلوپيكى بود و زندگىاش را با تنگدستى گذراند، اما كسانى مانند فاليرى بر توانگرى او دليلهايى آوردهاند. آريستيديس خواستار آيين آريستوكراسى بود و از اين رو، ثميستوكليس با وى در زمينه سياست حكمرانى مخالفت مىكرد. | ||
#:سنجش اين دو با يكديگر و برشمارى خصال نيكوى آريستيديس مانند دادگرى و پرهيز از خشم و كينهتوزى و دفاع از دشمنانش و روايت داستانهايى در اين باره، پارههاى ديگرى از نخستين بخش كتاب به شمار مىرود. براى نمونه، هنگامى كه داريوش به انگيزه دستيابى به يونان، داتيس را به ماراتون فرستاد، آريستيديس كه آوازهاى كمتر از ملتياديس داشت، نوبت سردارىاش را به وى واگذارد تا به ديگران بنمايد كه كوچكى كردن نزد بزرگان و كاردانان نه تنها از ارج كسى نمىكاهد كه خردمندى و پاكدلى انسان را نشان مىدهد. آريستيديس چندى پس از اين، به آرخونى (فرمانروايى) برگزيده شد و مردم دادگرىاش را مىپسنديدند و او را بدين صفت مىستودند و از اين رو، ديگران به او رشك مىبردند و سرانجام با همدستى، وى را از شهر راندند، اما پس از لشكركشى خشايارشاه به تسالى و بويوتا، او را بازگرداندند تا نكند نزد شاه ايران رود و يونانيان را بدان سوى بكشد. | #:سنجش اين دو با يكديگر و برشمارى خصال نيكوى آريستيديس مانند دادگرى و پرهيز از خشم و كينهتوزى و دفاع از دشمنانش و روايت داستانهايى در اين باره، پارههاى ديگرى از نخستين بخش كتاب به شمار مىرود. براى نمونه، هنگامى كه داريوش به انگيزه دستيابى به يونان، داتيس را به ماراتون فرستاد، آريستيديس كه آوازهاى كمتر از ملتياديس داشت، نوبت سردارىاش را به وى واگذارد تا به ديگران بنمايد كه كوچكى كردن نزد بزرگان و كاردانان نه تنها از ارج كسى نمىكاهد كه خردمندى و پاكدلى انسان را نشان مىدهد. آريستيديس چندى پس از اين، به آرخونى (فرمانروايى) برگزيده شد و مردم دادگرىاش را مىپسنديدند و او را بدين صفت مىستودند و از اين رو، ديگران به او رشك مىبردند و سرانجام با همدستى، وى را از شهر راندند، اما پس از لشكركشى خشايارشاه به تسالى و بويوتا، او را بازگرداندند تا نكند نزد شاه ايران رود و يونانيان را بدان سوى بكشد. | ||
#:ماجراى جنگ و گريز سپاهيان ايران و يونان و چاره انديشىهاى آريستيديس درباره جنگ با لشكر گران ايران و سرانجام شكست خوردن آن، درونمايه ديگر گزارشهاى اين بخش است. از آن پس تا زمان درازى ميان اين دو گروه جنگى برپا نشد، اما دو لشكر براى جنگ ديگرى آماده مىشدند تا اينكه دوباره به نبرد پرداختند و با تلاش آريستيديس و ديگر يونانيان، از لشكر سىصد هزار تايى ايران، تنها چهل هزار تن رهايى يافتند و جان به در بردند، اما از لشكر يونان تنها 1360 نفر كشته شدند. كشمكش بر سر اينكه پيروزى بر ايرانيان به نام كيست نيز به كوشش آريستيديس به آرامش بازگشت و داورى در اين باره به شورا واگذار شد. جنگ وى با اسپارتيان نيز گزارش مىشود و به داستانى درباره زندگى ساده و پاىفشارى او بر زندگى تهىدستانه پايان مىيابد. | #: ماجراى جنگ و گريز سپاهيان ايران و يونان و چاره انديشىهاى آريستيديس درباره جنگ با لشكر گران ايران و سرانجام شكست خوردن آن، درونمايه ديگر گزارشهاى اين بخش است. از آن پس تا زمان درازى ميان اين دو گروه جنگى برپا نشد، اما دو لشكر براى جنگ ديگرى آماده مىشدند تا اينكه دوباره به نبرد پرداختند و با تلاش آريستيديس و ديگر يونانيان، از لشكر سىصد هزار تايى ايران، تنها چهل هزار تن رهايى يافتند و جان به در بردند، اما از لشكر يونان تنها 1360 نفر كشته شدند. كشمكش بر سر اينكه پيروزى بر ايرانيان به نام كيست نيز به كوشش آريستيديس به آرامش بازگشت و داورى در اين باره به شورا واگذار شد. جنگ وى با اسپارتيان نيز گزارش مىشود و به داستانى درباره زندگى ساده و پاىفشارى او بر زندگى تهىدستانه پايان مىيابد. | ||
#كيمون | #كيمون | ||
#:اين بخش از كتاب، به سنجش كيمون با يكى از سرداران روم به نام لوكولوس مىپردازد. هر دوى آنان در جنگ دلير بودند و بر مردم آسيا پيروز شدند و در سياست نرمى كردند و همشهريانشان را از جنگ و بىسامانى رهانيدند، اما نتوانستند كارشان را به سرانجام برسانند. نخست، ويژگىهاى جسمى و روحى كيمون و وضع زندگى و جاىگاهش ميان مردم آتن و آنگاه داستان رويارويىاش با پااوسانياس گزارش مىشود كه با ايرانيان همدست شده بود و به آنان نامه مىنوشت. او با ايرانيان جنگيد و آنان را شكست داد، سپس بر سر يونانيان آن سوى سترومون رفت كه به ايون آذوقه مىرساندند و آنان را از سرزمينشان بيرون كرد. از اين رو، آتنيان او را پاس داشتند. | #:اين بخش از كتاب، به سنجش كيمون با يكى از سرداران روم به نام لوكولوس مىپردازد. هر دوى آنان در جنگ دلير بودند و بر مردم آسيا پيروز شدند و در سياست نرمى كردند و همشهريانشان را از جنگ و بىسامانى رهانيدند، اما نتوانستند كارشان را به سرانجام برسانند. نخست، ويژگىهاى جسمى و روحى كيمون و وضع زندگى و جاىگاهش ميان مردم آتن و آنگاه داستان رويارويىاش با پااوسانياس گزارش مىشود كه با ايرانيان همدست شده بود و به آنان نامه مىنوشت. او با ايرانيان جنگيد و آنان را شكست داد، سپس بر سر يونانيان آن سوى سترومون رفت كه به ايون آذوقه مىرساندند و آنان را از سرزمينشان بيرون كرد. از اين رو، آتنيان او را پاس داشتند. | ||
| خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
#آلكبياديس | #آلكبياديس | ||
#:وى فرزند دينوماخى (دختر ميگاكليس) بود و پدرش، كلنياس در جنگ آرثيمسيوم با پول خود كشتى جنگى راه انداخت و از اين رو، نزد مردم بزرگ و محترم مىنمود. وى در جنگ كورونيا كشته و يكى از خويشانش سرپرست آلكبياديس شد. او در جوانى به سپاهىگرى رفت و سقراط در اين سفر او را همراهى كرد و هنگامى كه زخمى شد، سقراط او را نگاهبانى كرد تا جنگافزارهايش به دست دشمن نيفتد. | #:وى فرزند دينوماخى (دختر ميگاكليس) بود و پدرش، كلنياس در جنگ آرثيمسيوم با پول خود كشتى جنگى راه انداخت و از اين رو، نزد مردم بزرگ و محترم مىنمود. وى در جنگ كورونيا كشته و يكى از خويشانش سرپرست آلكبياديس شد. او در جوانى به سپاهىگرى رفت و سقراط در اين سفر او را همراهى كرد و هنگامى كه زخمى شد، سقراط او را نگاهبانى كرد تا جنگافزارهايش به دست دشمن نيفتد. | ||
#:ماجراى همدستى دشمنان وى براى بيرون راندنش از شهر و چاره انديشى آلكبياديس در اين باره، آماده شدن و رفتنش براى گرفتن ليبوا و درگيرىاش با اسپارتيان و ايرانيان از ديگر گزارشهاى كتاب درباره اوست. | #: ماجراى همدستى دشمنان وى براى بيرون راندنش از شهر و چاره انديشى آلكبياديس در اين باره، آماده شدن و رفتنش براى گرفتن ليبوا و درگيرىاش با اسپارتيان و ايرانيان از ديگر گزارشهاى كتاب درباره اوست. | ||
#لوساندير | #لوساندير | ||
#:لوساندير با بىچيزى و ندارى و با انديشه آوازه خواهى بزرگ شد و از كوشش در اين باره هيچ دريغ نمىكرد و از اين رو، هنگامى كه شنيد كوروش (فرمانرواى آسياى كوچك در آن روزگار) به سارديس رسيده است، بدانجا روان شد. ماجراى رويارويى آن دو و نبرد لوساندير با اسپارتيان، در همين بخش گزارش مىشود. | #:لوساندير با بىچيزى و ندارى و با انديشه آوازه خواهى بزرگ شد و از كوشش در اين باره هيچ دريغ نمىكرد و از اين رو، هنگامى كه شنيد كوروش (فرمانرواى آسياى كوچك در آن روزگار) به سارديس رسيده است، بدانجا روان شد. ماجراى رويارويى آن دو و نبرد لوساندير با اسپارتيان، در همين بخش گزارش مىشود. | ||
ویرایش