بررسی مسائل کلی امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی')
    جز (جایگزینی متن - 'ابن خلدون' به 'ابن خلدون ')
    خط ۴۶: خط ۴۶:
    در مقدمه، به بررسی جنبه‌های مختلف بحث از امامت پرداخته شده ....<ref>مقدمه، ص13-16</ref>و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است....<ref>پیشگفتار، ص17-38</ref>
    در مقدمه، به بررسی جنبه‌های مختلف بحث از امامت پرداخته شده ....<ref>مقدمه، ص13-16</ref>و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است....<ref>پیشگفتار، ص17-38</ref>


    در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف‌هایى که اهل تسنن و عده‌اى از امامیه براى امامت کرده‌اند و در کتاب‌هاى کلام دیده مى‌شود، نا تمام است و با معناى لغوى آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‌اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى از پیغمبر(ص) در نگهدارى دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته‌اند: امامت یعنى ریاست عامه در امور دین و دنیا براى شخصى از اشخاص. ابن خلدون مى‌نویسد: خلافت یعنى نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌شود و متصدى آن را امام و خلیفه مى‌گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن مى‌شود که این قبیل تعریف‌ها حقیقت معناى امامت را که عبارت است از پیشوایى مطلق و کلى در امور دینى و دنیوى ملت، تعریف نکرده‌اند، بلکه شمه‌اى از شئون امام را بیان کرده‌اند....<ref>متن کتاب، ص42-43</ref>
    در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف‌هایى که اهل تسنن و عده‌اى از امامیه براى امامت کرده‌اند و در کتاب‌هاى کلام دیده مى‌شود، نا تمام است و با معناى لغوى آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‌اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى از پیغمبر(ص) در نگهدارى دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته‌اند: امامت یعنى ریاست عامه در امور دین و دنیا براى شخصى از اشخاص. [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]]  مى‌نویسد: خلافت یعنى نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌شود و متصدى آن را امام و خلیفه مى‌گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن مى‌شود که این قبیل تعریف‌ها حقیقت معناى امامت را که عبارت است از پیشوایى مطلق و کلى در امور دینى و دنیوى ملت، تعریف نکرده‌اند، بلکه شمه‌اى از شئون امام را بیان کرده‌اند....<ref>متن کتاب، ص42-43</ref>


    در تعریفی که از ابن خلدون نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى را که به احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و از حیث عمل پیشواى مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى و سیاسى و حفظ و نگهدارى قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصى هم به‌طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‌هاى دینى واقعاً امامت و پیشوایى دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى و حافظ احکام و قوانین الهى است. اما ممکن است شخصى امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان‌که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به‌عنوان امام معرفى مى‌کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصى که به تمام احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى از متدینین هم به او اقتدا مى‌کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌گیرند، لیکن پیشوایى او در زمانى است که به مقام خلافت و جانشینى منصوب نگشته است، چنین فردى را از حیث لغت مى‌توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهى نیز خلافت صادق است، ولى امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى معینى را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصى از حیث لغت مى‌توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى در تمام شئون شمرده نمى‌شود....<ref>ر.ک: همان، ص43-44</ref>
    در تعریفی که از [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]]  نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى را که به احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و از حیث عمل پیشواى مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى و سیاسى و حفظ و نگهدارى قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصى هم به‌طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‌هاى دینى واقعاً امامت و پیشوایى دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى و حافظ احکام و قوانین الهى است. اما ممکن است شخصى امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان‌که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به‌عنوان امام معرفى مى‌کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصى که به تمام احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى از متدینین هم به او اقتدا مى‌کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌گیرند، لیکن پیشوایى او در زمانى است که به مقام خلافت و جانشینى منصوب نگشته است، چنین فردى را از حیث لغت مى‌توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهى نیز خلافت صادق است، ولى امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى معینى را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصى از حیث لغت مى‌توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى در تمام شئون شمرده نمى‌شود....<ref>ر.ک: همان، ص43-44</ref>


    به اعتقاد نویسنده، اگر امام به‌طور اطلاق به کسى گفته شد و قرینه‌اى وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند، باید گفت پیشوا و رهبر کلى است و در کلیه امور معنوى و مادى پیشوایى دارد....<ref>همان، ص45</ref>
    به اعتقاد نویسنده، اگر امام به‌طور اطلاق به کسى گفته شد و قرینه‌اى وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند، باید گفت پیشوا و رهبر کلى است و در کلیه امور معنوى و مادى پیشوایى دارد....<ref>همان، ص45</ref>

    نسخهٔ ‏۷ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۴۳

    بررسی مسائل کلی امامت
    نام کتاب بررسی مسائل کلی امامت
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان اميني، ابراهيم (نويسنده)
    زبان فارسی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏223‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏8‎‏ب‎‏4‎‏ ‎‏1390
    موضوع امامت
    ناشر بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)
    مکان نشر ايران - قم
    سال نشر مجلد1: 1390ش
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE23028AUTOMATIONCODE

    معرفی اجمالی

    بررسی مسائل کلی امامت، اثر ابراهیم امینی، پژوهشی است پیرامون مسائل کلی مربوط به امامت، از جمله عصمت و علم امام که به زبان فارسی و در دوران معاصر نوشته شده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه و پیشگفتار مؤلف آغاز و مطالب در چهار بخش، تنظیم شده است.

    نویسنده در ابتدا به تعریف امامت پرداخته و سپس، به بررسی موضوع امامت از نظر عقل و عصمت و علم امام پرداخته است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به بررسی جنبه‌های مختلف بحث از امامت پرداخته شده ....[۱]و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است....[۲]

    در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف‌هایى که اهل تسنن و عده‌اى از امامیه براى امامت کرده‌اند و در کتاب‌هاى کلام دیده مى‌شود، نا تمام است و با معناى لغوى آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‌اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى از پیغمبر(ص) در نگهدارى دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته‌اند: امامت یعنى ریاست عامه در امور دین و دنیا براى شخصى از اشخاص. ابن خلدون مى‌نویسد: خلافت یعنى نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌شود و متصدى آن را امام و خلیفه مى‌گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن مى‌شود که این قبیل تعریف‌ها حقیقت معناى امامت را که عبارت است از پیشوایى مطلق و کلى در امور دینى و دنیوى ملت، تعریف نکرده‌اند، بلکه شمه‌اى از شئون امام را بیان کرده‌اند....[۳]

    در تعریفی که از ابن خلدون نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى را که به احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و از حیث عمل پیشواى مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى و سیاسى و حفظ و نگهدارى قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصى هم به‌طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‌هاى دینى واقعاً امامت و پیشوایى دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى و حافظ احکام و قوانین الهى است. اما ممکن است شخصى امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان‌که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به‌عنوان امام معرفى مى‌کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصى که به تمام احکام و دستورهاى دین عمل مى‌کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى از متدینین هم به او اقتدا مى‌کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌گیرند، لیکن پیشوایى او در زمانى است که به مقام خلافت و جانشینى منصوب نگشته است، چنین فردى را از حیث لغت مى‌توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهى نیز خلافت صادق است، ولى امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى معینى را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصى از حیث لغت مى‌توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى در تمام شئون شمرده نمى‌شود....[۴]

    به اعتقاد نویسنده، اگر امام به‌طور اطلاق به کسى گفته شد و قرینه‌اى وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند، باید گفت پیشوا و رهبر کلى است و در کلیه امور معنوى و مادى پیشوایى دارد....[۵]

    مبدأ تشیع، امامت در قرآن، اولوالامر، منصب‌های رسول خدا(ص)، منطق علی(ع)، اعتراف خلفا به عدم عصمت و ولی امر از نظر روایات، از جمله مباحث و موضوعات مطرح‌شده در این بخش می‌باشد....[۶]

    در بخش دوم، به مبحث امامت، از منظر عقل نگریسته شده است. به اعتقاد نویسنده، همان برهانى که براى اثبات نبوت عامه اقامه مى‌شود و دلالت مى‌کند که بر خداوند حکیم لازم است پیامبرانى را براى هدایت و ارشاد مردم بفرستد و قوانین و دستورهایى را به‌وسیله آنان در اختیار بشر قرار دهد، عین همان برهان دلالت مى‌کند که در زمان فقدان پیامبر، باید فرد برگزیده و معصومى در بین بشر باشد تا در حفظ و نگهدارى قوانین الهى کوشش نماید. بدین جهت، در این بخش، نویسنده در ابتدا دلیل عقلى نبوت عامه را اجمالاً یادآور شده و سپس وارد بحث امامت شده و دلیل عقلی امامت و لزوم امام از نظر حدیث را مورد بررسی قرار داده است....[۷]

    نویسنده در این بخش، پس از اشاره به چند مقدمه، چنین نتیجه‌گیری کرده است که احکام و قوانینى که افکار کوتاه و ناقص بشر تنظیم مى‌کند، انسان‌ها را به سعادت و کمال حقیقى نمى‌رساند و نمى‌تواند غریزه استخدام و خودخواهى آنان را کنترل کند و آنان را به راه مستقیم تکامل انسانیت رهنمون باشد و سعادت تن و روح و دنیا و آخرتشان را تضمین کند. به اعتقاد وی، تهیه چنین قوانین جامع و دقیقى از عهده بشر ساخته نیست و تنها کسى که مى‌تواند چنین قوانین ممتازى را در اختیار بشر قرار دهد، خداى جهان‌آفرین است. خالق انسان‌هاست که از ساختمان وجودى و اسرار و رموز و ریزه‌کارى‌هایى که در جسم و جان آنان به کار برده، کاملا آگاه است، به غرایز و عواطف مختلف و احساسات و خواسته‌هاى درونى آنان توجه دارد و خداست که سعادت و کمال حقیقى جسم و جان و روح و روان و دنیا و آخرت انسان‌ها را مى‌داند و از ارتباط عمیقى که بین زندگى دنیوى و اخروى برقرار است، اطلاع دارد و الطاف بى‌پایان او اقتضا دارد که افراد برگزیده و لایقى را از بین بشر انتخاب کند و به‌وسیله وحى، برنامه و قوانین جامع و کاملى را در اختیارشان قرار دهد و به‌عنوان پیغمبر و رسول به‌سوى مردم روانه گرداند تا نوع انسان را به‌سوى سعادت و کمال رهبرى کنند و راه سعادت و شقاوت را به آنان نشان دهند و طریق وصول به غایت را برایشان هموار سازند. به باور وی آن افراد برگزیده باید از خطا و عصیان و اشتباه و فراموشى در امان و معصوم باشند تا تبلیغاتشان مفید واقع شود و احکام و قوانین الهى بدون کم و زیاد در دسترس بشر قرار گیرد....[۸]

    در بخش سوم، به بررسی مسئله عصمت امام پرداخته شده است. موضوع معصوم بودن امام و جانشین پیامبر(ص)، یکى از مسائل مهمى است که همواره در بین مسلمانان مورد بحث و گفتگو بوده است. شیعیان امامیه، عصمت را یکى از شرایط اساسى امامت مى‌دانند و غیر معصوم را براى نیل به مقام امامت صالح نمى‌دانند، ولى اهل سنت، معصوم بودن را در امام و خلیفه شرط نمى‌دانند و خلافت فاسق را هم جایز مى‌شمارند....[۹]

    برای عصمت، چندین تعریف شده و رد و ایرادهایی نیز بر آن‌ها به عمل آمده است. به نظر نویسنده، تعریف صحیح عصمت عبارت است از نیروى فوق‌العاده باطنى و صفت نیرومند نفسانى که در اثر مشاهده حقیقت جهان هستى و رؤیت ملکوت و باطن عالم وجود حاصل مى‌شود. این نیروى فوق‌العاده غیبى در هرکس باشد، از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف زیر بیمه شده است:

    1. در مقام تلقى حقایق و درک واقعیات خطا نمى‌کند؛
    2. در مقام ضبط و نگهدارى احکام و قوانین اشتباه و سهو ندارد؛
    3. در مقام ابلاغ و اظهار احکام مرتکب اشتباه و گناه نمى‌شود؛
    4. در مقام عمل، از لغزش‌هاى عمدى و سهوى مصونیت دارد و هرگز گناه نمى‌کند و احتمال خطا و گناه درباره‌اش صفر است....[۱۰]

    به اعتقاد نویسنده، گرچه معصوم مرتکب معصیت نمى‌شود و به‌طور کلى از گناه مصونیت دارد، ولی چنان نیست که اصلاً قدرت بر معصیت نداشته باشد و در اطاعت پروردگار جهان مجبور باشد، بلکه معصوم نیز مانند سایر بندگان از آزادى عمل و اختیار کاملاً برخوردار است و هیچ‌گونه جبر و الزامى ندارد و او هم مانند سایر مردم مى‌تواند مرتکب گناه شود، لیکن چون به عمق جهان هستى نایل شده و با چشم باطن، حقیقت عالم وجود را مشاهده مى‌کند و به سبب نیروى فوق‌العاده غیبى که در وجودش نهاده شده، عوامل گناه و خطا در وى شکست‌خورده و بلااثر است و از روى اراده و اختیار از گناه و معصیت بیزار است....[۱۱]

    بخش چهارم، به مسئله علم امام اختصاص یافته است. به عقیده امامیه، امام باید تمام احکام و قوانین دین را که براى سعادت دنیوى و اخروى مردم ضرورت دارد بداند، به اخلاق نیک و صفات زشت عالم باشد، عقاید صحیح و درست را بداند، عقیده‌هاى باطل و بى‌اساس را بشناسد و به‌طور کلى، باید آنچه را که دانستن آنها براى ارشاد و هدایت انسان‌ها و اداره امور دنیوى و اخروى آنان لازم است بداند و از جمیع قوانین و احکامى که از جانب خدا نازل شده بااطلاع باشد....[۱۲]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‌ها، علاوه بر ذکر منابع ....[۱۳]، به ذکر نص روایات و آیات مذکور در متن پرداخته شده است ....[۱۴]

    پانویس

    1. مقدمه، ص13-16
    2. پیشگفتار، ص17-38
    3. متن کتاب، ص42-43
    4. ر.ک: همان، ص43-44
    5. همان، ص45
    6. همان، ص47-107
    7. ر.ک: همان، ص113
    8. ر.ک: همان127-129
    9. همان، ص169
    10. ر.ک: همان، ص169-170
    11. همان، ص170
    12. همان، ص225
    13. ر.ک: پاورقی، ص56
    14. ر.ک: همان، ص51

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها

    امامت و امامان(ع)

    پیوندها