الأسماء و الصفات: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - ' فى ' به ' في '
جز (جایگزینی متن - 'الدين' به ' الدين')
جز (جایگزینی متن - ' فى ' به ' في ')
خط ۵۹: خط ۵۹:
بيهقى صفات خداوند را به دو دسته تقسيم كرده است:1)صفات ذاتى كه ازلى و ابدى باشد.2)صفات فعل كه فقط ابدى‌اند. مؤلف در باب اول آياتى از قرآن كريم و چند حديث نبوى كه در آن‌ها بر اثبات اسماء الهى تاكيد شده نقل كرده و در ابواب بعدى از شمار اسماء الهى سخن به ميان آورده است. به گفته وى، قول رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه خداوند داراى نود و نه اسم است، به معنى نفى ساير اسماء نيست، بلكه منظور آن حضرت از تحديد اسماء ذكر اخص و آشكاراتر آن‌هاست. بيهقى با استناد به قول ابوعبدالله حسين بن حسن حليمى درباره ذات بارى تعالى اعتقاد و اقرار به پنج اصل زير را واجب شمرده است: 1) اثبات ذات بارى كه موجب رفع تعطيل است. 2) اثبات وحدانيت خداوند كه موجب برائت از شرك است. 3) اثبات اينكه او نه جوهر است و نه عرض كه دفع تشبيه مى‌كند.4) اثبات اينكه ماسواى حق همه ابداع و اختراع او هستند كه موجب برائت از قول به علت و معلول مى‌شود. 5) اثبات اينكه خداوند مدبر آفريدگان خود است كه موجب بطلان ادعاى معتقدان به تدبير طبايع يا كواكب يا ملائكه مى‌شود. مؤلف بر اين اساس در نخستين تقسيم‌بندى خود، اسماء الاهى را به پنج دسته تقسيم كرده است: 1) اسماء مربوط به اثبات ذات بارى: قديم، الاول و الآخر، الباقى، الحق المبين، الظاهر و الوارث. 2) اسماء مربوط به اثبات وحدانيت ذات: واحد، الوتر، الكافى، العلى. 3) اسماء نافى تشبيه مانند احد، عظيم، عزيز، متعالى، الباطن، الكبير، السلام، الغنى، السبوح، القدوس، المجيد، القريب، المحيط. 4) اسمايى كه اثبات ابداع و اختراع مى‌كند، مانند الله، الحى، القادر، العالم، الحكيم، السيد، الجليل، البديع و....5) اسمايى كه تدبير حضرت حق را اثبات مى‌كند. مانند: المدبّر، القيّوم، الرحمن الرحيم، الحليم، الكريم، العفوّ، الغافر و....وى اسماء ديگرى را نيز به نقل از ابوعبدالله حليمى ذكر كرده است. او همچنين با استناد به سخن [[ابن‌عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] حروف مقطعه قرآن را، از جمله اسماء الهى دانسته و در شرح «كهيعص» گفته است: كاف از كريم، هاء از هادى، ياء از حكيم، عين از عليم و صاد از صادق برگرفته شده است. به گفته وى به نقل از ابوعبدالله حليمى خداوند معانى تمامى اسماء را در لا اله الا الله گنجانده و ا ز همين رو است كه آن را به خود اختصاص داده است. بيهقى كوشيده است كه اين قول را با تقسيم‌بندى پنج‌گانه اسماء و صفات تطبيق دهد. وى آيات و احاديث بسيارى درباره شأن و عظمت لا اله الا الله و فضيلت آن ذكر كرده است. بيهقى ضمن بيان صفات ذات و صفات فعل، صفات را به اعتبارى ديگر، بر دو دسته؛ يعنى صفاتى-خواه صفات ذات و خواه صفات فعل- كه با دلالت عقلى و صفاتى كه بر اساس خبر- قرآن و حديث-قابل اثبات‌اند، تقسيم كرده است. دسته اول، مانند حيات، قدرت، علم، اراده، سمع، بصر و كلام(صفات ذات) و خلق و رزق و احياء و اماته و...(صفات فعل)، دسته دوم، مانند وجه، يدين و عين (صفات ذات) و استواء بر عرش، اتيان و نزول(صفات فعل). او همچنين معتقد است كه صفات و اسماء ذات جداى از مسمّى نيستند؛ در حالى كه صفات فعل جداى از ذات‌اند.
بيهقى صفات خداوند را به دو دسته تقسيم كرده است:1)صفات ذاتى كه ازلى و ابدى باشد.2)صفات فعل كه فقط ابدى‌اند. مؤلف در باب اول آياتى از قرآن كريم و چند حديث نبوى كه در آن‌ها بر اثبات اسماء الهى تاكيد شده نقل كرده و در ابواب بعدى از شمار اسماء الهى سخن به ميان آورده است. به گفته وى، قول رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه خداوند داراى نود و نه اسم است، به معنى نفى ساير اسماء نيست، بلكه منظور آن حضرت از تحديد اسماء ذكر اخص و آشكاراتر آن‌هاست. بيهقى با استناد به قول ابوعبدالله حسين بن حسن حليمى درباره ذات بارى تعالى اعتقاد و اقرار به پنج اصل زير را واجب شمرده است: 1) اثبات ذات بارى كه موجب رفع تعطيل است. 2) اثبات وحدانيت خداوند كه موجب برائت از شرك است. 3) اثبات اينكه او نه جوهر است و نه عرض كه دفع تشبيه مى‌كند.4) اثبات اينكه ماسواى حق همه ابداع و اختراع او هستند كه موجب برائت از قول به علت و معلول مى‌شود. 5) اثبات اينكه خداوند مدبر آفريدگان خود است كه موجب بطلان ادعاى معتقدان به تدبير طبايع يا كواكب يا ملائكه مى‌شود. مؤلف بر اين اساس در نخستين تقسيم‌بندى خود، اسماء الاهى را به پنج دسته تقسيم كرده است: 1) اسماء مربوط به اثبات ذات بارى: قديم، الاول و الآخر، الباقى، الحق المبين، الظاهر و الوارث. 2) اسماء مربوط به اثبات وحدانيت ذات: واحد، الوتر، الكافى، العلى. 3) اسماء نافى تشبيه مانند احد، عظيم، عزيز، متعالى، الباطن، الكبير، السلام، الغنى، السبوح، القدوس، المجيد، القريب، المحيط. 4) اسمايى كه اثبات ابداع و اختراع مى‌كند، مانند الله، الحى، القادر، العالم، الحكيم، السيد، الجليل، البديع و....5) اسمايى كه تدبير حضرت حق را اثبات مى‌كند. مانند: المدبّر، القيّوم، الرحمن الرحيم، الحليم، الكريم، العفوّ، الغافر و....وى اسماء ديگرى را نيز به نقل از ابوعبدالله حليمى ذكر كرده است. او همچنين با استناد به سخن [[ابن‌عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] حروف مقطعه قرآن را، از جمله اسماء الهى دانسته و در شرح «كهيعص» گفته است: كاف از كريم، هاء از هادى، ياء از حكيم، عين از عليم و صاد از صادق برگرفته شده است. به گفته وى به نقل از ابوعبدالله حليمى خداوند معانى تمامى اسماء را در لا اله الا الله گنجانده و ا ز همين رو است كه آن را به خود اختصاص داده است. بيهقى كوشيده است كه اين قول را با تقسيم‌بندى پنج‌گانه اسماء و صفات تطبيق دهد. وى آيات و احاديث بسيارى درباره شأن و عظمت لا اله الا الله و فضيلت آن ذكر كرده است. بيهقى ضمن بيان صفات ذات و صفات فعل، صفات را به اعتبارى ديگر، بر دو دسته؛ يعنى صفاتى-خواه صفات ذات و خواه صفات فعل- كه با دلالت عقلى و صفاتى كه بر اساس خبر- قرآن و حديث-قابل اثبات‌اند، تقسيم كرده است. دسته اول، مانند حيات، قدرت، علم، اراده، سمع، بصر و كلام(صفات ذات) و خلق و رزق و احياء و اماته و...(صفات فعل)، دسته دوم، مانند وجه، يدين و عين (صفات ذات) و استواء بر عرش، اتيان و نزول(صفات فعل). او همچنين معتقد است كه صفات و اسماء ذات جداى از مسمّى نيستند؛ در حالى كه صفات فعل جداى از ذات‌اند.


از مهم‌ترين و مفصل‌ترين مباحث الاسماء و الصفات بحث درباره اثبات صفات الهى است. نخستين صفتى كه مؤلف نام برده صفت حيات است. او در اثبات هر يك از صفات، نخست به آيات قرآن كريم و سپس به احاديث نبوى استناد جسته است. پس از صفت حيات، از صفت علم سخن به ميان آورده و به نقل از يعقوب بن اسحاق اسفراينى آن دسته از اسماء ذات را كه با صفت علم مربوط‌اند، (عليم، خبير، حكيم، شهيد، حافظ و محصى) برشمرده است. پس از آن به اثبات صفت قدرت پرداخته و در اينجا نيز به نقل از ابواسحاق اسفراينى اسامى ذات را كه به نحوى به صفت قدرت برمى‌گردند، مانند قاهر، قهار، قوى، مقتدر، قادر، ذوالقوة المتين نام برده است. از ديگر صفاتى كه از آن‌ها نام برده جلال، جبروت، كبريا، عظمت و مجد(صفات ذات) و قوت و عزت است. وى بر آن است كه مشيت و ارادت مترادف‌اند و بر يك صفت دلالت دارند. بيهقى به تفصيل از وجوه مشيت و اراده الاهى سخن گفته و در مواردى افزون بر استناد به آيات و روايات مطالبى به نقل از بزرگان آورده و نيز اشعارى از امام شافعى درباره قدر ذكر كرده است. پس از آن صفات سمع، بصر و رؤيت را آورده و گفته است كه بصر و رؤيت بر يك صفت دلالت دارند. بيهقى درباره صفت كلام نيز به تفصيل سخن گفته و قول و كلام را دال بر يك صفت دانسته است. در اين مبحث از وحى و اقسام آن نيز سخن رفته و با استناد به آيات قرآن دو گونه وحى تشخيص داده شده: نخست وحى‌اى كه از طريق ملك بر پيامبر نازل مى‌شود؛ ديگرى وحى‌اى كه به امر خداوند بر روع(نفس) نبى القا مى‌شود. از نكات مهم و قابل توجه در اين بخش از كتاب، بيان اعتقاد مؤلف درباره ازلى و ابدى بودن كلام (صفت ذات و قديم) است. مؤلف تحت عنوان «باب رواية النبى قول الله عزوجل فى الوعد و الوعيد و الترغيب و الرهيب سوى ما فى الكتاب» احاديث قدسى چندى نيز در موضوعات متعدد نقل كرده است. وى ابوابى را به برخى از آيات قرآن، از جمله آيات مربوط به استواى خداوند بر عرش، اختصاص داده و در شرح و توضيح آن‌ها رواياتى از رسول اكرم(ص) آورده است. او ضمن بحث از اراده خداوند از امر الهى نيز سخن به ميان آورده و براى امر در قرآن سيزده معنا (دين، عذاب، عيسی‌عليه‌السلام، قتل در بدر، فتح مكه و...)، برشمرده است.
از مهم‌ترين و مفصل‌ترين مباحث الاسماء و الصفات بحث درباره اثبات صفات الهى است. نخستين صفتى كه مؤلف نام برده صفت حيات است. او در اثبات هر يك از صفات، نخست به آيات قرآن كريم و سپس به احاديث نبوى استناد جسته است. پس از صفت حيات، از صفت علم سخن به ميان آورده و به نقل از يعقوب بن اسحاق اسفراينى آن دسته از اسماء ذات را كه با صفت علم مربوط‌اند، (عليم، خبير، حكيم، شهيد، حافظ و محصى) برشمرده است. پس از آن به اثبات صفت قدرت پرداخته و در اينجا نيز به نقل از ابواسحاق اسفراينى اسامى ذات را كه به نحوى به صفت قدرت برمى‌گردند، مانند قاهر، قهار، قوى، مقتدر، قادر، ذوالقوة المتين نام برده است. از ديگر صفاتى كه از آن‌ها نام برده جلال، جبروت، كبريا، عظمت و مجد(صفات ذات) و قوت و عزت است. وى بر آن است كه مشيت و ارادت مترادف‌اند و بر يك صفت دلالت دارند. بيهقى به تفصيل از وجوه مشيت و اراده الاهى سخن گفته و در مواردى افزون بر استناد به آيات و روايات مطالبى به نقل از بزرگان آورده و نيز اشعارى از امام شافعى درباره قدر ذكر كرده است. پس از آن صفات سمع، بصر و رؤيت را آورده و گفته است كه بصر و رؤيت بر يك صفت دلالت دارند. بيهقى درباره صفت كلام نيز به تفصيل سخن گفته و قول و كلام را دال بر يك صفت دانسته است. در اين مبحث از وحى و اقسام آن نيز سخن رفته و با استناد به آيات قرآن دو گونه وحى تشخيص داده شده: نخست وحى‌اى كه از طريق ملك بر پيامبر نازل مى‌شود؛ ديگرى وحى‌اى كه به امر خداوند بر روع(نفس) نبى القا مى‌شود. از نكات مهم و قابل توجه در اين بخش از كتاب، بيان اعتقاد مؤلف درباره ازلى و ابدى بودن كلام (صفت ذات و قديم) است. مؤلف تحت عنوان «باب رواية النبى قول الله عزوجل في الوعد و الوعيد و الترغيب و الرهيب سوى ما في الكتاب» احاديث قدسى چندى نيز در موضوعات متعدد نقل كرده است. وى ابوابى را به برخى از آيات قرآن، از جمله آيات مربوط به استواى خداوند بر عرش، اختصاص داده و در شرح و توضيح آن‌ها رواياتى از رسول اكرم(ص) آورده است. او ضمن بحث از اراده خداوند از امر الهى نيز سخن به ميان آورده و براى امر در قرآن سيزده معنا (دين، عذاب، عيسی‌عليه‌السلام، قتل در بدر، فتح مكه و...)، برشمرده است.


يكى از ابواب اين كتاب به بحث درباره قديم بودن قرآن اختصاص يافته است. مؤلف در اثبات نظر خود مطالبى از صحابه و تابعين و برخى از بزرگان نقل كرده و حتى با استناد به سخن يك از بزرگان، كسى را كه معتقد به مخلوق بودن قرآن باشد، زنديق و كافر و واجب القتل دانسته و توبه‌اش را نيز مقبول ندانسته است. وى به اين مناسبت مطالبى نيز از شافعى نقل و سرانجام از كسانى كه با اين عقيده مخالف بوده‌اند، ياد كرده است.
يكى از ابواب اين كتاب به بحث درباره قديم بودن قرآن اختصاص يافته است. مؤلف در اثبات نظر خود مطالبى از صحابه و تابعين و برخى از بزرگان نقل كرده و حتى با استناد به سخن يك از بزرگان، كسى را كه معتقد به مخلوق بودن قرآن باشد، زنديق و كافر و واجب القتل دانسته و توبه‌اش را نيز مقبول ندانسته است. وى به اين مناسبت مطالبى نيز از شافعى نقل و سرانجام از كسانى كه با اين عقيده مخالف بوده‌اند، ياد كرده است.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش