الأنساب (سمعاني): تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
    جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
    خط ۶۷: خط ۶۷:
    نويسنده در مقدمه، روش خود را در نگارش توضيح داده است.
    نويسنده در مقدمه، روش خود را در نگارش توضيح داده است.


    وى در بيان برخى حكايات كه از راويان شنيده، اختصار را رعايت كرده و اسناد آن‌ها را حذف نموده است. در ترتيب الفبايى نام شهرها، علاوه بر حرف اوّل، حرف دوم و سوم تا آخر نيز لحاظ شده است. به اين ترتيب، مطالب از الف ممدوده آغاز شده است؛ مثلا مدخل «الآبري» (منسوب به قريه‌اى از سجستان) را در «باب الألفين» پس از مدخل «الآبجي» آورده است .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/63 ج1، ص63]</ref>
    وى در بيان برخى حكايات كه از راويان شنيده، اختصار را رعايت كرده و اسناد آن‌ها را حذف نموده است. در ترتيب الفبايى نام شهرها، علاوه بر حرف اوّل، حرف دوم و سوم تا آخر نيز لحاظ شده است. به اين ترتيب، مطالب از الف ممدوده آغاز شده است؛ مثلا مدخل «الآبري» (منسوب به قريه‌اى از سجستان) را در «باب الألفين» پس از مدخل «الآبجي» آورده است ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/63 ج1، ص63]</ref>


    در باب «الألف و الباء» .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/69 همان، ص69]</ref> مدخل‌هاى «الإباحتي»، «الأبّار»، «الإباضي»، «الأباوردي»، «الأبح»، «الأبدي»، «الأبرادي»، «الأبرص» و... تا آخر به همين ترتيب فهرست شده‌اند .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/85 همان، ص85]</ref>
    در باب «الألف و الباء» ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/69 همان، ص69]</ref> مدخل‌هاى «الإباحتي»، «الأبّار»، «الإباضي»، «الأباوردي»، «الأبح»، «الأبدي»، «الأبرادي»، «الأبرص» و... تا آخر به همين ترتيب فهرست شده‌اند ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/85 همان، ص85]</ref>


    نويسنده در ابتداى جلد اول، به ذكر رواياتى از پيامبر(ص) در فضيلت علم انساب پرداخته است و در فصلى با عنوان «في الحث على تعلّم الأنساب و معرفتها» .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/6 همان، ص6]</ref>، روايت مشهور «تعلموا من أنسابكم ما تعلمون به أرحاكم...» را با عبارات و اسناد مختلف و مفصل نقل كرده است. سپس براى تيمن و تبرّك، فصلى را با عنوان «في نسب رسول‌اللّه(ص)» در آغاز كتاب آورده است .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/12 همان، ص12]</ref>
    نويسنده در ابتداى جلد اول، به ذكر رواياتى از پيامبر(ص) در فضيلت علم انساب پرداخته است و در فصلى با عنوان «في الحث على تعلّم الأنساب و معرفتها» ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/6 همان، ص6]</ref>، روايت مشهور «تعلموا من أنسابكم ما تعلمون به أرحاكم...» را با عبارات و اسناد مختلف و مفصل نقل كرده است. سپس براى تيمن و تبرّك، فصلى را با عنوان «في نسب رسول‌اللّه(ص)» در آغاز كتاب آورده است ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/12 همان، ص12]</ref>


    وى پس از بيان نسب پيامبر(ص)، به ذكر نسب بنى هاشم .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/15 همان، ص15]</ref> و بعد از آن، به ذكر نسب قريش .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/17 همان، ص17]</ref>، سپس به ذكر نسب عرب .<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/19 همان، ص19]</ref> و قبايل مضر، قحطان، كهلان، قضاعه و برخى قبايل ديگر پرداخته و سپس «باب الألفين» را آغاز كرده است.
    وى پس از بيان نسب پيامبر(ص)، به ذكر نسب بنى هاشم ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/15 همان، ص15]</ref> و بعد از آن، به ذكر نسب قريش ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/17 همان، ص17]</ref>، سپس به ذكر نسب عرب ..<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/19 همان، ص19]</ref> و قبايل مضر، قحطان، كهلان، قضاعه و برخى قبايل ديگر پرداخته و سپس «باب الألفين» را آغاز كرده است.


    نويسنده مسافرت‌هاى فراوانى به شهرها، روستاها و سرزمين‌هاى مختلف كرده و با عالمان و محدثان بسيارى ديدار و گفتگو كرده است و سپس با تنظيم ديده‌ها و شنيده‌هاى خود، قسمت اعظم كتاب را سامان داده است؛ مثلا در جايى نوشته «كتبت عنه من حفظه» .<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12731/2/6 ج3، ص6]</ref>؛ به سخن ديگر، بيشتر منابع «الأنساب» به‌صورت شفاهى بوده است؛ به‌علاوه اينكه [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از منابع كتب فراوان ديگرى هم كه در دست داشته، سود جسته است. برخى از اين منابع عبارتند از:
    نويسنده مسافرت‌هاى فراوانى به شهرها، روستاها و سرزمين‌هاى مختلف كرده و با عالمان و محدثان بسيارى ديدار و گفتگو كرده است و سپس با تنظيم ديده‌ها و شنيده‌هاى خود، قسمت اعظم كتاب را سامان داده است؛ مثلا در جايى نوشته «كتبت عنه من حفظه» ..<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12731/2/6 ج3، ص6]</ref>؛ به سخن ديگر، بيشتر منابع «الأنساب» به‌صورت شفاهى بوده است؛ به‌علاوه اينكه [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از منابع كتب فراوان ديگرى هم كه در دست داشته، سود جسته است. برخى از اين منابع عبارتند از:


    الف)- [[تاریخ نیشابور]] ، اثر [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم ابوعبدالله حافظ نيشابورى]] : [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از اين اثر بيش از منابع ديگر بهره برده و در سراسر فصل‌هاى مختلف «الأنساب»، بارها به آن ارجاع داده يا از آن روايت كرده است؛
    الف)- [[تاریخ نیشابور]] ، اثر [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم ابوعبدالله حافظ نيشابورى]] : [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از اين اثر بيش از منابع ديگر بهره برده و در سراسر فصل‌هاى مختلف «الأنساب»، بارها به آن ارجاع داده يا از آن روايت كرده است؛
    خط ۸۹: خط ۸۹:
    و)- تاريخ جرجان، اثر حمزة بن يوسف سهمى.
    و)- تاريخ جرجان، اثر حمزة بن يوسف سهمى.


    نويسنده به مذهب اهل سنّت اعتقاد داشته و از ميان ائمه چهارگانه اهل سنّت، بيشتر به شافعى و [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] گرايش دارد. وى در لابه‌لاى نوشته‌هاى خود، گاه به گاه عقايد خود را آشكار كرده و بر مبناى آن‌ها درباره محدثان و راويان شيعه اظهار نظر كرده است؛ مثلا در جايى، هم‌عقيده با ابوحاتم بن حبان بستى، مؤلف «الثقات» گفته است: «جعفر بن سليمان ضبعى يكى از ثقات و راويان معتبر است؛ تنها عيب او ميل و ارادتش به اهل‌بيت(ع) است». وى در ادامه افزوده است: «ائمه حديث ما اجماع دارند اگر راوى صادق و متقنى، اهل بدعت بود، لكن عقايد خود را تبليغ و اظهار نمى‌كرد، شنيدن و حجّت گرفتن اخبار او جايز است؛ در غير اين صورت و حتى در صورت ثقه بودن، احتجاج به اخبار و احاديثى كه نقل كرده، پايه‌اى ندارد و درست نيست؛ به همين خاطر ما حديث اهل بدعت را يكسره طرد مى‌كنيم» .<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/378 ج8، ص378]</ref> در جايى ديگر ضمن ذكر ابوعبدالرحمن محمّد بن فضيل بن غزوان بن جرير ضبّى كوفى (متوفى 195ق) با اينكه نوشته [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] از او حديث و روايت نقل كرده است، امّا با كنايه افزوده: «كان يغلو في التّشيّع» .<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/382 همان، ص382]</ref>؛ يعنى در تشيع غلوّ مى‌كرد.
    نويسنده به مذهب اهل سنّت اعتقاد داشته و از ميان ائمه چهارگانه اهل سنّت، بيشتر به شافعى و [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] گرايش دارد. وى در لابه‌لاى نوشته‌هاى خود، گاه به گاه عقايد خود را آشكار كرده و بر مبناى آن‌ها درباره محدثان و راويان شيعه اظهار نظر كرده است؛ مثلا در جايى، هم‌عقيده با ابوحاتم بن حبان بستى، مؤلف «الثقات» گفته است: «جعفر بن سليمان ضبعى يكى از ثقات و راويان معتبر است؛ تنها عيب او ميل و ارادتش به اهل‌بيت(ع) است». وى در ادامه افزوده است: «ائمه حديث ما اجماع دارند اگر راوى صادق و متقنى، اهل بدعت بود، لكن عقايد خود را تبليغ و اظهار نمى‌كرد، شنيدن و حجّت گرفتن اخبار او جايز است؛ در غير اين صورت و حتى در صورت ثقه بودن، احتجاج به اخبار و احاديثى كه نقل كرده، پايه‌اى ندارد و درست نيست؛ به همين خاطر ما حديث اهل بدعت را يكسره طرد مى‌كنيم» ..<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/378 ج8، ص378]</ref> در جايى ديگر ضمن ذكر ابوعبدالرحمن محمّد بن فضيل بن غزوان بن جرير ضبّى كوفى (متوفى 195ق) با اينكه نوشته [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] از او حديث و روايت نقل كرده است، امّا با كنايه افزوده: «كان يغلو في التّشيّع» ..<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/382 همان، ص382]</ref>؛ يعنى در تشيع غلوّ مى‌كرد.


    نويسنده گاهى به جاى نقد علمى انديشه‌هاى اهل تشيع، يكسره آن‌ها را تكفير كرده و اين روش از هركه باشد - خواه شيعه خواه سنّى - ناپسند و غير علمى است. درباره جاروديه نوشته است: «جاروديه فرقه‌اى از زيديه (شعبه‌اى از تشيّع) و منسوب به ابى‌الجارود هستند. آنها معتقدند پيامبر(ص) از راه توصيف، به امامت على [ع] تصريح كرده؛ با اينكه نام او را نبرده است و مردمى كه پس از پيامبر(ص) اقتدا به على [ع] را ترك گفتند، كافر شدند و معتقدند پس از على [ع] حسن [ع] و حسين [ع] امام هستند و امامت پس از آن‌ها، در ميان فرزندان آن‌ها شورايى است و بعد از آن‌ها، از ميان مردم كسى كه مردم را به خدا بخواند و عالم فاضل باشد مى‌تواند امام باشد. امّا ما آن‌ها را تكفير مى‌كنيم به‌خاطر اينكه صحابه را تكفير كردند».
    نويسنده گاهى به جاى نقد علمى انديشه‌هاى اهل تشيع، يكسره آن‌ها را تكفير كرده و اين روش از هركه باشد - خواه شيعه خواه سنّى - ناپسند و غير علمى است. درباره جاروديه نوشته است: «جاروديه فرقه‌اى از زيديه (شعبه‌اى از تشيّع) و منسوب به ابى‌الجارود هستند. آنها معتقدند پيامبر(ص) از راه توصيف، به امامت على [ع] تصريح كرده؛ با اينكه نام او را نبرده است و مردمى كه پس از پيامبر(ص) اقتدا به على [ع] را ترك گفتند، كافر شدند و معتقدند پس از على [ع] حسن [ع] و حسين [ع] امام هستند و امامت پس از آن‌ها، در ميان فرزندان آن‌ها شورايى است و بعد از آن‌ها، از ميان مردم كسى كه مردم را به خدا بخواند و عالم فاضل باشد مى‌تواند امام باشد. امّا ما آن‌ها را تكفير مى‌كنيم به‌خاطر اينكه صحابه را تكفير كردند».

    نسخهٔ ‏۱ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۴۱

    الأنساب
    نام کتاب الأنساب
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان سمعانی، عبدالکریم بن محمد (نويسنده)

    معلمی، عبدالرحمن بن یحیی (مصحح)

    زبان عربی
    کد کنگره ‏CS‎‏ ‎‏15‎‏49‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏8‎‏الف‎‏8‎‏ ‎‏1341
    موضوع اعراب - سرگذشتنامه - متون قدیمی تا قرن 14

    نامهای جغرافیایی - کشورهای اسلامی - تلفظ

    نام‏های عربی - کشورهای اسلامی - تلفظ

    نسب شناسی - متون قدیمی تا قرن 14

    کشورهای اسلامی - نسب نامه - متون قدیمی تا قرن 14

    ناشر مطبعة مجلس، دائرة المعارف العثمانیة
    مکان نشر حیدرآباد - هند
    سال نشر 1382 هـ.ق یا 1962 م
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE2850AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى

    الأنساب، اثر ابوسعيد عبدالكريم بن محمد بن منصور تميمى ، كتابى است در انساب عرب كه به زبان عربى و در نيمه اول قرن ششم هجرى نوشته شده است.

    كتاب، توسط عبدالرحمن بن يحيى تصحيح و تعليقه‌نگارى شده است.

    ساختار

    كتاب با دو مقدمه از محقق و نويسنده آغاز و مطالب در سيزده جلد، تنظيم شده است.

    نويسنده، كتاب را بر اساس ترتيب الفبايى نام شهرها، قبيله‌ها يا قريه‌ها تنظيم نموده است. آنگاه در زير نام هر شهر يا قريه يا قبيله، سعى كرده است نام رجال و علماى آن‌ها را، همراه با مختصرى از شرح حال و سيره او بنگارد. به دنبال نام رجال، اطلاعات ديگرى از اين دست داده شده است: تاريخ و محلّ تولد و وفات، استادان او، كسانى كه از ايشان روايت شنيده است، نام تأليفات، نوع تخصص و برخى موارد ديگر.

    گزارش محتوا

    در مقدمه محقق، اطلاعات مفيدى پيرامون نويسنده و اثر وى، ارائه شده است.

    نويسنده در مقدمه، روش خود را در نگارش توضيح داده است.

    وى در بيان برخى حكايات كه از راويان شنيده، اختصار را رعايت كرده و اسناد آن‌ها را حذف نموده است. در ترتيب الفبايى نام شهرها، علاوه بر حرف اوّل، حرف دوم و سوم تا آخر نيز لحاظ شده است. به اين ترتيب، مطالب از الف ممدوده آغاز شده است؛ مثلا مدخل «الآبري» (منسوب به قريه‌اى از سجستان) را در «باب الألفين» پس از مدخل «الآبجي» آورده است ..[۱]

    در باب «الألف و الباء» ..[۲] مدخل‌هاى «الإباحتي»، «الأبّار»، «الإباضي»، «الأباوردي»، «الأبح»، «الأبدي»، «الأبرادي»، «الأبرص» و... تا آخر به همين ترتيب فهرست شده‌اند ..[۳]

    نويسنده در ابتداى جلد اول، به ذكر رواياتى از پيامبر(ص) در فضيلت علم انساب پرداخته است و در فصلى با عنوان «في الحث على تعلّم الأنساب و معرفتها» ..[۴]، روايت مشهور «تعلموا من أنسابكم ما تعلمون به أرحاكم...» را با عبارات و اسناد مختلف و مفصل نقل كرده است. سپس براى تيمن و تبرّك، فصلى را با عنوان «في نسب رسول‌اللّه(ص)» در آغاز كتاب آورده است ..[۵]

    وى پس از بيان نسب پيامبر(ص)، به ذكر نسب بنى هاشم ..[۶] و بعد از آن، به ذكر نسب قريش ..[۷]، سپس به ذكر نسب عرب ..[۸] و قبايل مضر، قحطان، كهلان، قضاعه و برخى قبايل ديگر پرداخته و سپس «باب الألفين» را آغاز كرده است.

    نويسنده مسافرت‌هاى فراوانى به شهرها، روستاها و سرزمين‌هاى مختلف كرده و با عالمان و محدثان بسيارى ديدار و گفتگو كرده است و سپس با تنظيم ديده‌ها و شنيده‌هاى خود، قسمت اعظم كتاب را سامان داده است؛ مثلا در جايى نوشته «كتبت عنه من حفظه» ..[۹]؛ به سخن ديگر، بيشتر منابع «الأنساب» به‌صورت شفاهى بوده است؛ به‌علاوه اينكه سمعانى از منابع كتب فراوان ديگرى هم كه در دست داشته، سود جسته است. برخى از اين منابع عبارتند از:

    الف)- تاریخ نیشابور ، اثر حاكم ابوعبدالله حافظ نيشابورى : سمعانى از اين اثر بيش از منابع ديگر بهره برده و در سراسر فصل‌هاى مختلف «الأنساب»، بارها به آن ارجاع داده يا از آن روايت كرده است؛

    ب)- الإكمال، اثر ابوالحسن بن ماكولا؛

    ج)- تاريخ بغداد، اثر خطيب بغدادى؛

    د)- تاريخ اصفهان، اثر حافظ ابوزكريا يحيى بن ابى‌عمرو بن منده؛

    ه)- تاريخ بخارا، اثر ابوبكر منصور نرشخى؛

    و)- تاريخ جرجان، اثر حمزة بن يوسف سهمى.

    نويسنده به مذهب اهل سنّت اعتقاد داشته و از ميان ائمه چهارگانه اهل سنّت، بيشتر به شافعى و احمد بن حنبل گرايش دارد. وى در لابه‌لاى نوشته‌هاى خود، گاه به گاه عقايد خود را آشكار كرده و بر مبناى آن‌ها درباره محدثان و راويان شيعه اظهار نظر كرده است؛ مثلا در جايى، هم‌عقيده با ابوحاتم بن حبان بستى، مؤلف «الثقات» گفته است: «جعفر بن سليمان ضبعى يكى از ثقات و راويان معتبر است؛ تنها عيب او ميل و ارادتش به اهل‌بيت(ع) است». وى در ادامه افزوده است: «ائمه حديث ما اجماع دارند اگر راوى صادق و متقنى، اهل بدعت بود، لكن عقايد خود را تبليغ و اظهار نمى‌كرد، شنيدن و حجّت گرفتن اخبار او جايز است؛ در غير اين صورت و حتى در صورت ثقه بودن، احتجاج به اخبار و احاديثى كه نقل كرده، پايه‌اى ندارد و درست نيست؛ به همين خاطر ما حديث اهل بدعت را يكسره طرد مى‌كنيم» ..[۱۰] در جايى ديگر ضمن ذكر ابوعبدالرحمن محمّد بن فضيل بن غزوان بن جرير ضبّى كوفى (متوفى 195ق) با اينكه نوشته احمد بن حنبل از او حديث و روايت نقل كرده است، امّا با كنايه افزوده: «كان يغلو في التّشيّع» ..[۱۱]؛ يعنى در تشيع غلوّ مى‌كرد.

    نويسنده گاهى به جاى نقد علمى انديشه‌هاى اهل تشيع، يكسره آن‌ها را تكفير كرده و اين روش از هركه باشد - خواه شيعه خواه سنّى - ناپسند و غير علمى است. درباره جاروديه نوشته است: «جاروديه فرقه‌اى از زيديه (شعبه‌اى از تشيّع) و منسوب به ابى‌الجارود هستند. آنها معتقدند پيامبر(ص) از راه توصيف، به امامت على [ع] تصريح كرده؛ با اينكه نام او را نبرده است و مردمى كه پس از پيامبر(ص) اقتدا به على [ع] را ترك گفتند، كافر شدند و معتقدند پس از على [ع] حسن [ع] و حسين [ع] امام هستند و امامت پس از آن‌ها، در ميان فرزندان آن‌ها شورايى است و بعد از آن‌ها، از ميان مردم كسى كه مردم را به خدا بخواند و عالم فاضل باشد مى‌تواند امام باشد. امّا ما آن‌ها را تكفير مى‌كنيم به‌خاطر اينكه صحابه را تكفير كردند».

    در جاى ديگر نوشته است: «ابوزكريا يحيى بن ابى‌عمر بن منده در تاريخ اصفهان از عبدالرحمن بن عبدالله بن منده نقل كرده كه داشتم از عبدالله بن محمّد بن عقيل باوردى دو جزء از حديثى را از احمد بن سلمان مى‌نوشتم كه به من گفت: من لم يكن على مذهب الاعتزال فليس بمسلم». وقتى اين سخن را از او شنيدم، نوشتن جزء دوم حديث را ترك كردم».

    يكى از فوائد اثر حاضر، ذكر نام كتاب‌هايى است كه غالبا در منابع ديگر ذكر نشده است؛ زيرا همان‌طوركه گفته شد، نويسنده براى نگارش اين كتاب، سفرهاى فراوانى به نقاط مختلف دنيا كرده و كتاب‌هاى بسيارى را ديده يا شنيده كه ذكر نام آن‌ها در تأليفات ديگر - از اين دست - كم‌سابقه يا بى‌سابقه بوده است. اين كتاب‌ها اعم از تفاسير، كتاب‌هاى علوم قرآنى، ادبى، عرفانى، تاريخى، سفرنامه‌ها و دواوين شعر است. اكثر اين كتاب‌ها امروز در دست نيستند و در منابع كتاب‌شناختى ديگر هم ذكرى از آن‌ها نيست. براى نمونه، نام برخى كتاب‌ها كه از «الأنساب» استخراج شده است، عبارت است از: التفسير للقرآن، اثر ابوزكريا يحيى بن جعفر بن اعين ازدى؛ كبير في القرائات، اثر ابوجعفر محمّد بن سعدان نحوى ضرير؛ أحكام القرآن، اثر ابوالحسن عبّاد بن عباس طالقانى؛ مقالات المعتزله، اثر ابوعلى محمّد بن عبدالوهاب جبايى؛ رد على أهل السنة، اثر ابوعلى محمّد بن عبدالوهاب جبايى و...

    نكته‌هاى ظريف و خواندنى نيز در «الأنساب» فراوان است؛ مثلا بحث‌هاى خواندنى درباره مزدكيان؛ درباره شهيد؛ وجه تسميه برخى از شهرها، مثل بغداد؛ عقايد فرقه سبعيه؛ جملاتى از فارسى كهن: «فقال له بالفارسیة: خدايكان تازيان ذمار گرفت؛ قال باذان و هو في السوق: اسب زين و استر پالان و اسباب بى‌درنگ» و...

    وضعيت كتاب

    در ميان آثار تأليف‌شده در علم انساب، اثر حاضر از جايگاهى بلند برخوردار است؛ به‌طورى‌كه پس از تأليف، مورد توجّه و اقبال مورّخان و مؤلفان بعدى قرار گرفت و عدّه‌اى بر آن تقريظ و شرح نوشته، يا آن را تلخيص كردند. از جمله عزالدين ابوالحسن على بن محمّد بن اثير جوزى (متوفى 630ق) با تلخيص و افزودن برخى استدراكات به آن، كتاب جديدى در سه جلد سامان داد و آن را «اللباب» ناميد. همچنين جلال‌الدين عبدالرحمن سيوطى آن را تلخيص كرد و با برخى از اضافات كه از كتاب‌هايى چون «معجم البلدان» ياقوت حموى استخراج كرده بود، در سال 873ق كتاب جديدى را با عنوان «لبّ اللباب» پديد آورد.

    نيز قاضى قطب‌الدين محمّد بن محمّد خيضرى شافعى (متوفى 894ق) آن را تلخيص كرد و اضافات و تعليقات ابن اثير، رشاطى و ديگران را هم بر آن افزود و كتاب خود را «الاكتساب» ناميد.

    فهرست مطالب جلد اول، در انتهاى آن و فهرست بقيه مجلدات در آغاز هريك از آنها آمده است.

    پانويس

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    پیوندها

    مطالعه کتاب الأنساب در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور