۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
ابواب اول و دوم با ذكر چگونگى عمارت رويان بنا به گزارش بهاءالدين محمد كاتب در كتاب تاريخ طبرستان آغاز شده است. سپس به شرح حكومت شاه فيروز بن يزجرد كه اولين حاكم رويان به شمار مىرود و نزاع او با پادشاه هياطله پرداخته شده است. | ابواب اول و دوم با ذكر چگونگى عمارت رويان بنا به گزارش بهاءالدين محمد كاتب در كتاب تاريخ طبرستان آغاز شده است. سپس به شرح حكومت شاه فيروز بن يزجرد كه اولين حاكم رويان به شمار مىرود و نزاع او با پادشاه هياطله پرداخته شده است. | ||
در باب سوم، نويسنده به استيلاى نواب، خلفا، سادات علوى بر اين سرزمين مىپردازد. او با اينكه مقدارى از كتاب خود را، از تاريخ طبرستان ابناسفنديار نقل كرده است، مطالب آن كتاب را به دقت مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مىدهد و تأكيد مىكند كه در عهد خلافت، هيچ فردى از جانب خلفاى راشدين بر طبرستان حكومت نكرده است و آنچه در كتاب تاريخ طبرستان آمده مبنى بر اين كه در ايام خلافت عمر بن خطاب، امام حسن بن على (ع) و عبداللّه بن عمر و مالك اشتر و قثم بن عباس به طبرستان آمدهاند، واقعيت ندارد. در كتب تاريخ كه از جانب علماء به نگارش درآمده سالهاى عمر ائمه (ع) را تعيين كردهاند كه در سالهاى مختلف در كجا بوده و به چه كارى اشتغال داشتهاند. در هيچ منبعى نيامده كه امام حسن بن على (ع) از طبرستان گذر كرده و به اين منطقه سفر نموده است. | در باب سوم، نويسنده به استيلاى نواب، خلفا، سادات علوى بر اين سرزمين مىپردازد. او با اينكه مقدارى از كتاب خود را، از تاريخ طبرستان ابناسفنديار نقل كرده است، مطالب آن كتاب را به دقت مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مىدهد و تأكيد مىكند كه در عهد خلافت، هيچ فردى از جانب خلفاى راشدين بر طبرستان حكومت نكرده است و آنچه در كتاب تاريخ طبرستان آمده مبنى بر اين كه در ايام خلافت عمر بن خطاب، امام حسن بن على(ع) و عبداللّه بن عمر و مالك اشتر و قثم بن عباس به طبرستان آمدهاند، واقعيت ندارد. در كتب تاريخ كه از جانب علماء به نگارش درآمده سالهاى عمر ائمه(ع) را تعيين كردهاند كه در سالهاى مختلف در كجا بوده و به چه كارى اشتغال داشتهاند. در هيچ منبعى نيامده كه امام حسن بن على(ع) از طبرستان گذر كرده و به اين منطقه سفر نموده است. | ||
در ادامه اين باب به مسجدى كه در شهر آمل به مالك اشتر منتسب است، اشاره كرده و متذكر مىشود كه اين مسجد توسط جماعت مالكيه كه به امامت مالك اشتر معتقدند، بنا نهاده شده است؛ لذا اين مسجد نيز به مالكيه منتسب است نه مالك اشتر. | در ادامه اين باب به مسجدى كه در شهر آمل به مالك اشتر منتسب است، اشاره كرده و متذكر مىشود كه اين مسجد توسط جماعت مالكيه كه به امامت مالك اشتر معتقدند، بنا نهاده شده است؛ لذا اين مسجد نيز به مالكيه منتسب است نه مالك اشتر. | ||
اولياءاللّه در شرح كشتن امام موسى بن جعفر (ع)، به دست هارون مىنويسد: «پس بفرمود تا او را به سر، ارزيز مذاب به حلق فروريختند و شهيدش كردند و خواست كه در روى خلق براءت ساحت خود آشكار كند. بفرمود تا او را بر نعش نهاده، ميان بازار بغداد بنهادند... و آن بازار را سوقالريحانيين خوانند، در برابر آن موضع در زير دكّان، درى ساختهاند و بيشتر كه دانند، از آن گذر كنند، تا قدم بدان موضع نبايد نهاد. و من بارها آنجا رفته و زيارت گزاردهام». | اولياءاللّه در شرح كشتن امام موسى بن جعفر(ع)، به دست هارون مىنويسد: «پس بفرمود تا او را به سر، ارزيز مذاب به حلق فروريختند و شهيدش كردند و خواست كه در روى خلق براءت ساحت خود آشكار كند. بفرمود تا او را بر نعش نهاده، ميان بازار بغداد بنهادند... و آن بازار را سوقالريحانيين خوانند، در برابر آن موضع در زير دكّان، درى ساختهاند و بيشتر كه دانند، از آن گذر كنند، تا قدم بدان موضع نبايد نهاد. و من بارها آنجا رفته و زيارت گزاردهام». | ||
باب چهارم در شرح واژه «استندار» است. اين كلمه در اصل آستاندار بوده است. به اعتقاد نويسنده: «رويان هميشه مقام حصين بوده است و اصحاب وقايع را كه خوف حاصل مىباشد، از هر جانبى روى بديشان مىنهاد[ند]. چه ايشان هميشه اصحاب تمكين بودهاند و به اعتماد و امانت موصوف و معروف و بيگانگان دست تغلب بر ايشان نتوانستند دراز كردن. از اين جهت پناهگاه مردم بودهاند و ايشان را آستاندار مىخواندند». در ادامه وجوه ديگرى نيز براى اين لفظ ذكر شده است. | باب چهارم در شرح واژه «استندار» است. اين كلمه در اصل آستاندار بوده است. به اعتقاد نويسنده: «رويان هميشه مقام حصين بوده است و اصحاب وقايع را كه خوف حاصل مىباشد، از هر جانبى روى بديشان مىنهاد[ند]. چه ايشان هميشه اصحاب تمكين بودهاند و به اعتماد و امانت موصوف و معروف و بيگانگان دست تغلب بر ايشان نتوانستند دراز كردن. از اين جهت پناهگاه مردم بودهاند و ايشان را آستاندار مىخواندند». در ادامه وجوه ديگرى نيز براى اين لفظ ذكر شده است. |
ویرایش