مجمل التواريخ و القصص (نشر آلمان): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع) ' به '(ع)') |
||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
تعداد مواردى كه مؤلف از شهرى يا بنايى ديدن كرده و تصريح مىكند كه خود به چشم آن جا را ديده است، قابل توجه است. يا آن كه وضع حالى را بيان مىكند بدون آن كه اشاره به رؤيت آن داشته باشد. | تعداد مواردى كه مؤلف از شهرى يا بنايى ديدن كرده و تصريح مىكند كه خود به چشم آن جا را ديده است، قابل توجه است. يا آن كه وضع حالى را بيان مىكند بدون آن كه اشاره به رؤيت آن داشته باشد. | ||
وى در فصلى كه به مراقد بزرگان از انبياء و امامان و ملوك اختصاص داده، گهگاه اشاراتى به مشاهده آن مقابر دارد. وى از مشهد على(ع) در نجف ياد كرده كه پس از انكشاف آن، «اهل شيعت از همه جوانب چيزها فرستادن گرفتند و تحفهها مقيمان را و خزانه آن را خصوصا از مصر، تا برين صفت شد كه اكنون به جايست آن را زيارت كنند». همچنين اشاره به مرقد امام حسين(ع) دارد كه «اهل شيعت عمارت آن بيفزودند بر آن سان كه اكنون به جايست». درباره مرقد امام رضا (ع) هم مىنويسد: «و امروز مشهدست از آن على بن موسىالرضا و آبادست و به عمارت تمام». | وى در فصلى كه به مراقد بزرگان از انبياء و امامان و ملوك اختصاص داده، گهگاه اشاراتى به مشاهده آن مقابر دارد. وى از مشهد على(ع) در نجف ياد كرده كه پس از انكشاف آن، «اهل شيعت از همه جوانب چيزها فرستادن گرفتند و تحفهها مقيمان را و خزانه آن را خصوصا از مصر، تا برين صفت شد كه اكنون به جايست آن را زيارت كنند». همچنين اشاره به مرقد امام حسين(ع) دارد كه «اهل شيعت عمارت آن بيفزودند بر آن سان كه اكنون به جايست». درباره مرقد امام رضا(ع)هم مىنويسد: «و امروز مشهدست از آن على بن موسىالرضا و آبادست و به عمارت تمام». | ||
درباره امام حسن(ع) و اراده دفن او كنار پيامبر(ص) اشاره دارد كه «و عايشه لشكرآورد و رها نكرد» تا اين كه او را به گورستان بقيع برده، آن جا دفن كردند. اشاره وى به كربلا هم بسيار كوتاه است. وى پس از اشاره به شهادت حسين بن على(ع)، خبرى هم از اعتراض سفير روم در دربار يزيد آورده كه به خاطر برخورد بد يزيد با سر امام حسين(ع) به اواعتراض كرد: «شما فرزند پيغامبرتان همىكشيد؟ اين چه دين باشد؟ تا يزيد تافته شد و بفرمود تا او را كشتند». | درباره امام حسن(ع) و اراده دفن او كنار پيامبر(ص) اشاره دارد كه «و عايشه لشكرآورد و رها نكرد» تا اين كه او را به گورستان بقيع برده، آن جا دفن كردند. اشاره وى به كربلا هم بسيار كوتاه است. وى پس از اشاره به شهادت حسين بن على(ع)، خبرى هم از اعتراض سفير روم در دربار يزيد آورده كه به خاطر برخورد بد يزيد با سر امام حسين(ع) به اواعتراض كرد: «شما فرزند پيغامبرتان همىكشيد؟ اين چه دين باشد؟ تا يزيد تافته شد و بفرمود تا او را كشتند». |
نسخهٔ ۱۵ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۴۱
نام کتاب | مجمل التواریخ و القصص (آلمان) |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | نجم آبادی، سیف الدین (ويرايشگر)
وبر، زیگفرید (ويرايشگر) ابن مهلب (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 107 /م3 |
موضوع | اسلام - تاریخ
ایران - تاریخ ایران - تاریخ - پیش از اسلام ایران - تاریخ - تا مغول، 12 - 617ق. نثر فارسی - قرن 6ق. |
ناشر | دومونده، نيکارهوزن |
مکان نشر | آلمان - |
سال نشر | 1378 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10072AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
«مجملالتواريخ والقصص»، كتابى به قلم نويسندهاى ناشناخته با موضوع تاريخ عمومى ايران و جهان تا سال 520ق است. تأليف كتاب هم در همين سال يا اندكى پس از آن بودهاست. از احوال نويسنده، اين قدر مشخص است كه اهل اسدآباد همدان يا حوالى آن بودهاست. برخى نام نويسنده اين كتاب را با توجه به اين كه به نسب جدش در جايى از كتاب اشارت كردهاست، «نواده مهلب محمد شادى اسدآبادى» مىدانند.
ساختار
در ابتداى اثر، ابواب كتاب را 25 دانسته كه با توجه به اين كه باب آخر در هيچ يك از نسخههاى كتاب، موجود نيست، بايد گفت كه كتاب ناتمام مانده است. فهرست ابواب و فصول داخلى برخى از ابواب در فهرست ذكر شده است. نويسنده تحت تأثير روشهاى معمول، تاريخ را بر حسب سلسلهها و با ملاحظه اهميت و اعتبار آنان، و نيز نزديكى و دورىشان از ايران تدوين كرده است. سبك و شيوهى نگارش اين كتاب نيز، همانند همهى تاريخنامههاى سدههاى چهارم و پنجم، روان و ساده، بىتكلّف و آرايشهاى لفظى و صنايع دورههاى بعد است. با اين همه فهميدن مطالب كتاب، به فارسى مستعمل نهصد سال پيش براى فارسى زبانان امروز چندان هم آسان نيست. آرى، اين كتاب به زبان فارسى است، انگيزه اصلى مؤلف، ثبت اخبار پادشاهان عجم بوده و اخبار ساير ملل، از نگاه مؤلف، طفيلى آنهاست.
گزار ش محتوا
نويسنده، به رسم تاريخنويسان روزگار خود تاريخ خود را از پيدايش آفرينش آغاز مىكند و به رويدادهاى زمان خود پايان مىدهد. براى اين فاصلهى زمانى طولانى، ناگزير بايد به اجمال بنويسد و ناگزير همه جا فهرستوار گزارش مىدهد؛ تا جايى كه دريافتن معانى بدون يارى و بازبينى سرچشمههاى كار او، كه خود ياد كرده، دشوار و يا ناممكن مىشود. از اين دست است، داستان حضرت سليمان و سيمرغ و شاهزاده كه بىيارى جستن از «قصص الانبياء» فهم آن داستان ناممكن است. به علاوه، در جاى جاى كتاب به ارائه فهرست پادشاهان و تواريخ مربوط به آنها و نيز جداولى براى معرفى شاهان و القابشان اقدام كرده است.
مؤلف، واقف است كه منابع تاريخى تا چه اندازه حاوى سخنان متعارض و متناقض است؛ به همين دليل در همان آغاز، بابى را تحت عنوان «اندر تواريخ و اختلاف كهاندر آن رود» گشوده و ضمن آن به اين مبحث پرداخته و دلايل وجود اختلاف نظر را در اقوال تاريخى بيان كرده است.
اما به جز تواريخ، اصل وقايع و نقلهاى مربوطه هم از نظر وى، دائماً در معرض ترديد و سهو و نامعقول بودن قرار دارد. در اين ميان تعبير «سهو» از تعابير رايجى است كه مؤلف براى برخى از اقوال سست و پراختلاف به كار مىبرد. براى نمونه با اشاره به اين كه پادشاهى بهرام بهراميان چهل سال و چهار ماه بود، مىنويسد «و اندرين سهوى بسيار است كه فردوسى چهار ماه نوشته است».
در مقايسه دو خبر، يكى را درستتر مىخواند. و اين خود نوعى ارزشيابى است. درباره عمارت ايوان مداين دو روايت هست: يكى آن كه كار انوشروان بوده و ديگرى آن كه كار پرويز بوده و او با تعبير «و ليكن اين حقيقتتر است»، نظر اول را ترجيح داده است. تعبير مذكور در كتاب مكرر آمده است.
او از اهميت ارجاع به متون گذشته، كاملاً واقف است و مىداند كه براى نوشتن يك اثر تاريخى، مىبايست براى هر نقل خود، متكى به يك منبع قابل اعتماد يا دستكم قابل دسترس باشد. ذكر منبع، مىتواند اعتماد مخاطب را به كتاب جلب كند، به علاوه، مسؤوليت را از روى دوش مؤلف، تا اندازهاى بردارد، و مؤلف پس از هر نقلى مىتواند؛ اين جمله را بنويسد كه «و آن چه ما در كتابها خوانديم، بنوشتيم» يا «چنان كه خواندم نوشتم».
بدين ترتيب، يكى از وجوه اصلى كتاب وى، همين است كه نه تنها در مقدمه اشارتى به منابع دارد، بلكه پس از آن هم، كمتر جايى است كه به تفكيك نقل از هر كتاب را ننماياند. مؤلف مىداند كه كارش گردآورى مطالب از منابع مختلف بوده و براى اين كار هم زحمت فراوان كشيده است. طبعاً ممكن است، تصور شود كه او تركيبى از چند كتاب فراهم آورده، اما وى براى سازگار كردن مطالب و تدوين يك تاريخ عمومى جامع، رنج فراوان برده است.
از نقلهاى وى چنين به دست مىآيد كه براى هر بخش از تاريخ، به منابع خاص آن -عربى يا فارسى مراجعه كرده است. در اين ميان، تاريخ ملوك فرس يا عجم، براى وى از اهميت فراوانى برخوردار بوده و به همين جهت، فهرستى از منابع خود در همان مقدمه بيان مىكند. به علاوه در جاىهاى ديگر كتاب هم گاه بر اين نكته پاى مىفشرد كه: «ما از هر مقالت كه موبدان و صاحب روايت دعوى كنند كه از كتب قديم به جهد بيرون آورده و درست كرده، نبشتيم مختصر». اشاره وى به آثار متعددى است كه از قرن سوم تا روزگار وى بر اساس اخبار كهن و خداىنامهها و روايات موجود نزد موبدان نگاشته شده و جمعآورى متون پيش بوده است.
مؤلف، مطالب مربوط به يك موضوع را گاه از چند كتاب مىگيرد، و تصريح مىكند كه تفاوتها چه اندازه است و او با آنها چه كرده است: «پس ما شرح اين كتب و تاريخ جرير بدين موجب نوشتيم و اعتبار كرده شد، اندكى متفاوت بود، مگر اندر لفظ نامها تغير بود از آنچه در تاريخ جرير طبرى است».
وى همان طور كه تاريخ خلفا را از تاريخ جرير يا تاريخ حمزه اصفهانى نوشته، يا تاريخ هندوان را از آثار آنان استفاده كرده، در بخش دولتهاى مختلف هم كمابيش به اين امر توجه داده است. براى مثال، درباره اخبار بويهيان مىنويسد: «و من اين تاريخ را از مجموعه بوسعد آبى بيرون آوردم كه شاهنشاه (مجدالدوله بويهى) او را به آخر عهد وزارت داده بود، مردى عظيم فاضل و متبحّر اندر انواع علوم بوده است».
مؤلف در جايى از كتابش، شرح حال اجمالى از امامان شيعه تا امام يازدهم را آورده و آنچنان كه خود مىنويسد، آنها را از يك كتابچه؛ به طور يك جا نقل كرده است: «و آن جزو كه اين نسب و تاريخها بر آن نوشته بود، بيش از اين ذكرى نداشت».
فصلهايى كه مطالب آن پراكنده است و هر مطلبى بايد از جايى باشد، اين يادآورى در ابتدايش صورت گرفته است كه «اين باب را تأليف كردم، بر جمله آن چه يافتم اندر كتابها»؛ البته همان جا هم گهگاه مطالب نقل شده، ارجاع ويژه خود را دارد.
تاريخ ايران و جهان قبل از اسلام، مملوّ از اخبار قصصى و داستانى و به عبارتى خرافى است كه بسيارى از آنها در منابع تاريخى تدوين شده، در تمدن اسلامى نفوذ كرد و به دليل آن كه براى بسيارى از ادوار تاريخى، منبع قابل اعتماد و معقولى نبود، از همان افسانهها استفاده شد. كتاب حاضر هم خالى از آن قصص نيست، بلكه از اين جهت، به دليل توجهش به اخبار ممالك ديگر، حجم بيشترى از اين قصص را در خود جاى داده است. به عبارت ديگر مؤلف طبق معمول، آن اخبار داستانى را آورده و بهرغم درك نادرستى و ناعقلانى بودن بسيارى از آنها، چارهاى جز ذكر آنها نداشته است. وى بسان بسيارى و علىالرسم، تعبير الله اعلم را در پايان بسيارى از اخبار آورده، اما با توجه به شناختى كه از وى داريم، و نيز فراوانى كاربرد اين تعبير و تعابير مشابه، مىتوانيم بگوييم كه از اساس، ترديد را در اين قبيل اخبار روا مىداند.
به طور كلى بايد گفت، بيشترين اسم كتابى كه به عنوان منبع در اين كتاب آمده، تاريخ طبرى يا به قول وى در بيشتر موارد تاريخ جرير است. وى در همان مقدمه به اهميت اين كتاب اذعان كرده و جامعيت آن را ستوده است. با اين حال، و بلافاصله تأكيد كرده است كه در برخى از بخشها، آن كتاب مختصر است و بايد مطالب مورد نياز را بيرون از تاريخ جرير به دست آورد.
تعداد مواردى كه مؤلف از شهرى يا بنايى ديدن كرده و تصريح مىكند كه خود به چشم آن جا را ديده است، قابل توجه است. يا آن كه وضع حالى را بيان مىكند بدون آن كه اشاره به رؤيت آن داشته باشد.
وى در فصلى كه به مراقد بزرگان از انبياء و امامان و ملوك اختصاص داده، گهگاه اشاراتى به مشاهده آن مقابر دارد. وى از مشهد على(ع) در نجف ياد كرده كه پس از انكشاف آن، «اهل شيعت از همه جوانب چيزها فرستادن گرفتند و تحفهها مقيمان را و خزانه آن را خصوصا از مصر، تا برين صفت شد كه اكنون به جايست آن را زيارت كنند». همچنين اشاره به مرقد امام حسين(ع) دارد كه «اهل شيعت عمارت آن بيفزودند بر آن سان كه اكنون به جايست». درباره مرقد امام رضا(ع)هم مىنويسد: «و امروز مشهدست از آن على بن موسىالرضا و آبادست و به عمارت تمام».
درباره امام حسن(ع) و اراده دفن او كنار پيامبر(ص) اشاره دارد كه «و عايشه لشكرآورد و رها نكرد» تا اين كه او را به گورستان بقيع برده، آن جا دفن كردند. اشاره وى به كربلا هم بسيار كوتاه است. وى پس از اشاره به شهادت حسين بن على(ع)، خبرى هم از اعتراض سفير روم در دربار يزيد آورده كه به خاطر برخورد بد يزيد با سر امام حسين(ع) به اواعتراض كرد: «شما فرزند پيغامبرتان همىكشيد؟ اين چه دين باشد؟ تا يزيد تافته شد و بفرمود تا او را كشتند».
وضعيت كتاب
سه دستنوشته از اين كتاب در دست است كه در قرنهاى هشتم، نهم و يازدهم نوشته شدهاند. نسخه چاپى كتاب مجملالتواريخ والقصص براى اولين بار به سال 1318 ش توسط محمدتقى بهار تهيه شد. در كتاب حاضر نسخهى پاريس مبنا قرار گرفتهاست. در انتهاى اثر فهرست اعلام، تيرهها، نامهاى جغرافيايى، كتب، ديگر نامها، ابيات فارسى، قافيههاى عربى و فهرست سورهها ذكر شده است.
منابع
1- مقدمه و متن كتاب
2- روش تاريخنگارى در مجمل التواريخ و القصص، رسول جعفريان، مجله مشكوه، شماره 86