إعجاز البيان في تفسير أمالقرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
جز (جایگزینی متن - ':ت' به ': ت') |
||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | [[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | ||
[[رده:تفسیر]] | [[رده: تفسیر]] | ||
[[رده:تفاسیر سور و آیات]] | [[رده: تفاسیر سور و آیات]] |
نسخهٔ ۲۴ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۴۱
نام کتاب | إعجاز البیان في تفسیر أم القرآن |
---|---|
نام های دیگر کتاب | اعجازالبیان فی تاویل ام الکتاب
تفسیر فاتحه الکتاب |
پدیدآورندگان | صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق (نويسنده)
آشتیانی، جلالالدین (مقدمه و تصحیح) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 102/12 /ص4الف6 |
موضوع | تفاسیر (سوره فاتحه)
تفاسیر اهل سنت - قرن 7ق. تفاسیر عرفانی - قرن 7ق. |
ناشر | بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم) |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1381 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE2011AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
اعجاز البيان فى تفسير ام القرآن، اثر صدرالدين قونوى است كه به بيان جوانب اعجازى يكى از سورههاى قرآن كريم؛ يعنى فاتحه يا «ام القرآن»، به زبان عربى مىپردازد.
ساختار
اين کتاب بر اساس روش «تأويلى»، به نگارش درآمده است و مؤلف آن، در زمره مفسرانى است كه قرآن را «ذو بطون» مىدانند و معتقدند كه تنها روش دستيابى به اين بطون و لايههاى تو در تو، «تأويل» است. تأويل كه مهمترين ويژگى ديدگاه متصوفه و عرفا نيز هست، با تأويلى كه به معناى تفسير است و همه مفسران آن را پذيرفتهاند، تفاوت دارد.
قونوى كمتر به نقل اقاويل و نظرات مفسران و قرآنشناسان پرداخته است و غالب گفتههاى او در باره سوره فاتحه، از قلب صيقلى او فيضان مىكند؛ چيزى كه آن را «علم لدنى» گفتهاند و در برابر «علم اكتسابى يا كسبى» قرار دادهاند.
وى، بعد از مقدمات، وارد تفسير سوره حمد، به شكل كلمه به كلمه و آيه به آيه مىشود و چون سوره حمد به 3 قسم تقسيم شده: قسمت اول، تا «يوم الدين»؛ قسمت دوم، «اياك نعبد و اياك نستعين» و قسمت سوم، «اهدنا الصراط المستقيم» تا آخر سوره، تفسير آن را نيز بر سه قسم تقسيم نموده است و بر حسب حديث مشهور «لكل آية ظهر و بطن و حد و مطلع»، هر كلمه و آيه را ابتدا با زبان ظاهر، سپس باطن و بعد از آن، به ماوراء باطن كه همان لسان حد و مطلع است، تفسير مىنمايد.
گزارش محتوا
قونوى پيش از آغاز به تفسير فاتحه، مقدماتى را قاعدهوار عنوان مىفرمايد و سپس در تفسير از آنها - به اضافه برخى مطالب واردى و كشفى - استفاده كرده و آنها را در ضمن تفسير استطراد مىنمايد.
نخست، پس از خطبه، چكيدهاى از بيان حال را بيان مىدارد و سپس اركان كلام غيبى را مطرح كرده و پس از مقدمهاى طريق بحث را ضمن قواعدى كلى كه تعلق به اصول حقايق و علوم الهى دارد بيان مىدارد و دلايل نظرى را از جهت وصول به غايت رد كرده و سپس قانون فكرى را كه نزد صاحبان نظر مطلوب است، عنوان مىكند كه اين هم در نزد برخى نتيجهبخش است و در نزد برخى ديگر، عقيم و اينكه آيا نيازى به قانون هست و يا اينكه فطرت سالم در اكتساب علوم، كافى بوده و بىنياز از قانون است، بحث مىكند.
پس از آن، روش محققان را به زبان اهل تحقيق ايراد مىفرمايد و بعد، در «پيوندى»، فرق بين طالبان معرفت و حقايق علوى را بيان مىدارد و سپس مىگويد: «معرفت حقايق مجرد، از حيث بساطت و تجردشان در مرتبه علمى، محال است» و راز جهل به حقيقت خداى متعال را بيان داشته و پس از آن، وسايل تحصيل علم ذوق و كشف را بيان مىدارد و سپس در «پيوند» ديگرى، حلول و اتحاد را كه بنده با حق اتحاد پيدا نمىكند، رد كرده و گويد: «بلكه دستنويس و آينه تمامنماى صورت مرتبه پروردگارش مىشود» و بعد، بيان مىدارد كه علم خدا، حقيقى و علم بنده، مجازى است، سپس راز بهرهبردارى از علم لدنى را بيان مىدارد.
در «پيوندى» ديگر، قواعدى را در باره الفاظ و اصطلاحاتى كه در اين کتاب مىآيد، عنوان مىكند؛ از قبيل: غيب مطلق و برزخ نخستين و مرتبه اسماء و حد فاصل و مقام انسان كامل و مرتبه احديت جمع و وجود و اولين مراتب تعين و آخرين مرتبه غيب و اولين مرتبه شهادت نسبت به غيب مطلق و محل نفوذ اقتدار و عمايى كه همان نفس رحمانى است كه بعينه غيب اضافى اول است نسبت به معقول بودن هويتى كه غيب مطلق است (و يا بگو: غيب الهى)، سپس اسرار علم تحقيق را بيان داشته و اينكه چرا تعريف علم جايز نيست و چرا گاهى تعريف آمده؟ و اينكه در وجود چه مقدار علم است بيان داشته و پس از آن، به نعوت و توصيف علم از قدم و حدوث و فعل و انفعال و بداهت و اكتساب و تصور و تصديق و ضرر و منفعت و غير اينها از صفات لازم آن پرداخته و بعد، مراتب علم را بيان داشته و مىگويد: «علم با تجلى ذاتى همراه است، سپس احكام و نسبتهاى علم را بيان مىدارد».
در «پيوندى» ديگر، به سر علم و متعلقات آن پرداخته و بيان مىدارد كه صورت ادراك بهواسطه علم تحقق مىپذيرد و سپس ادوات و آلات توصيل معلومات را كه سهتا است بيان مىدارد:
نخست، حركت معنوى نفسانى؛ دوم، استحضار صور معانى و كلمات در ذهن و سوم، حروف و كلماتى كه بهواسطه گفتن و نوشتن ظاهرند
سپس در «پيوندى»، نسبت اجتماعى را كه تابع حكم مرتبه جمع است - كه اختصاص به حد فاصل دارد - و راز تركيبهاى ششگانه را در عربيت كه اسم با اسم و اسم با فعل و اسم با حرف و غير اينها است بيان مىدارد.
پس از همه اينها، در قاعدهاى كلى راز حروف و كلمات و نقطه و حركات حروف و نيز وجود و امكانات و ممكنات و آنچه از مراتب كه بدانها اختصاص دارد و آنچه كه بر آن مىگردد و استناد بدان دارد و نيز راز کتاب بودن عالم - کتابى نوشته شده در صفحهاى گسترده - و غير اينها را كه فراگير اينها است، بيان مىدارد، سپس در قاعده كلى ديگرى، مراتب تميز كه بين حق تعالى و غير او ثابت است و آنچه از اصول اسرار را كه اختصاص به اين مراتب دارد - بهگونه تبعيت و استلزام - بيان مىدارد، بعد، در قاعده كلى ديگر، باز راز اسماء و اسماء اسماء و مراتب و كمالات آنها را و طلب منسوب بدانها را و فايده «تسميه» و اسماء و تفاوتى كه بين اين دو است و اسرار ديگرى را بيان مىدارد، سپس در بابى، راز آغاز و ايجاد و سر وحدت و كثرت و غيب و شهادت و جمع و تفصيل و مقام انسان كامل و راز عشق و احكام آن و راز «بسم الله الرحمن الرحيم» را از برخى وجوه بيان مىدارد.
تا اينجا مقدماتى بود كه پيش از تفسير سوره بيان داشت و اكنون به تفصيل آن مجملات در تفسير و شرح «بسم الله الرحمن الرحيم»، به زبان مرتبه ذوقى (كشفى) مىپردازد كه آشكار كننده كنه آيه است، لذا از اولين تعين اسمى احدى كه كليد مرتبه اسماء است، آغاز مىكند كه نظير آن در نفس انسانى همزه است و «الف» مظهر صورت عماء؛ يعنى نفس رحمانى مىباشد و گويد: «نزديكترين حروف از جهت نسبت به «الف»، «باء» است» و سپس به نظريه دورى و حروف عاليات مىپردازد، پس از آن، به تطبيق همزه و «الف» مىپردازد و مىگويد: «نزديكترين مراتب از جهت نسبت به اطلاق باطنى نفسى، همزه است و «باء» نزديكترين موجودات از جهت نسبت به آن است كه آخرين مرتبه غيب و اولين مراتب شهادت تام مىباشد»، پس از آن به حروف «سين و ميم» مىپردازد و در پى آن، بابى در بطون قرآن و اسرار حروف مىگشايد و از پس آن، شروع به تفسير «الرحمن الرحيم» مىفرمايد كه بنده چگونه بايد پروردگارش را ياد كند و در طى آن، مراتب حضور را بيان مىدارد.
اينجا بابى را باز مىكند كه متضمن بيان فواتح كليات مىباشد كه اختصاص به کتاب كبير (جهان وجود) و کتاب صغير (انسان كامل الهى) و کتابهايى كه بين اين دو کتاب است، دارد. اين فواتح، بسيار مفصل و ارزشمند است و متضمن علوم فراوان، سپس به بيان مفاتيح غيبى مىپردازد و از پى آن، به تفسير آيه «الحمد لله رب العالمين» مىپردازد و آن را در طى مقدمهاى در معنى الوهيت و نيز حمد را با انحاء مختلف و زبانهاى گوناگون آن از جهت قول و ذوق بيان مىدارد و سپس به اشتقاق لفظ جلاله «الله»، و تطابق معانى اسم از جهت ظاهر و باطن مىپردازد و از آنجا به تفسير اسم «رب» متوجه مىشود.
در تفسير اسم «رب» مطالبى گرانقدر را متعرض مىگردد، از قبيل مصلح بودن خداى تعالى و حكم سيادت و سرورى او و حكم ثبات و حكم ملك و حكم تربيت و لوازم احكام و اندراج عبوديت در سيادت و راز تربيت و محل سلطنت اسم «رب» و حكم آن در هر وقتى و اينكه غذاى روح كدام است و غذاى جسد كدام؟ و اينكه اسم «رب» در «عماء» كينونت دارد و حكمت عارفان در اينكه اينان هر قوهاى را در آنچه كه براى آن آفريده شده در كار مىگيرند و انحراف محجوبان - كسانى كه مزاجهاى روحانيشان از اعتدال حقيقى دور است - و اينكه اغذيه در اين امر چه حكمى دارد؟ و راز حلال و حرام بودن غذاها و راز مجاهده و رياضت و اينكه مزاج بر قوه غذا غلبه پيدا مىكند و سپس در تفسير «عالمين»، به زبان ظاهر و زبان باطن - هر دو - مىپردازد و مىگويد: «خداوند، مجموع عالم كبير را از حيث ظاهرش علامت و دليلى بر روح و معناى آن قرار داد و تمام صور عالم و ارواح آن را علامت الوهيت جامع اسماء و نسبتها و بر مجموع عالم قرار داد و انسان كامل را با مجموعش؛ يعنى از حيث صورت و روح و معنا و مرتبهاش، علامتى تمام و دليلى قرار داد كه دلالت بر خداوند سبحان - دلالتى كامل - دارد»، سپس در پايان اين مبحث، عوالم را دستهبندى كرده و گويد: «اولين عوالم متعين از «عماء»، عالم مثال مطلق است و بعد عالم تهيم و بعدش عالم قلم و لوح و بعد آن عالم طبيعت - از حيث ظهور حكمش در اجسام به حقيقت هيولا و جسم كلى - و سپس عرش است و همينطور به ترتيب ادامه دارد تا كار منتهى به انسان در عالم دنيا مىشود و پس از آن، عالم برزخ است و در پى آن، عالم حشر است و بعد عالم دوزخ و سپس عالم بهشت و بعدش عالم كثيب (محل مشاهده حق تعالى) و در پايان، مرتبه احديت جمع و وجود است كه معدن و منبع و كانون تمام عوالم مىباشد.
در بابى متعرض تفسير «الرحمن الرحيم» مىشود و مىگويد: «اين رحمان و رحيم، تكرار در آن رحمان و رحيم در بسمله نيست و اسم «الله»، جامع مراتب و موجودات است و «رحمن» تنها بهواسطه دلالتش بر وجود، از آن اخص است و اسم «رحيم» اختصاص به تفصيل حكم وجود و آشكار كردن تعينات آن در موجودات دارد».
سپس حضرت شيخ(قدس سره) مراتب رحمت را بيان مىدارد كه سه است: مرتبه ظهور و مرتبه بطون و مرتبه جمع و چون رحمت، عين وجود است و وجود هم نور است و حكم عدمى آن ظلمت، پس هر كس كه حكم نور در او تمامتر و فراگيرتر ظاهر شود، او نسبت به حق تعالى سزاوارتر و كاملتر از همه است؛ ازاينروى بود كه رسول خدا (ص) از پروردگارش خواست كه ظاهر و تمام اعضاى ظاهرىاش را و سپس قلب و چشم و گوش باطنىاش را نورانى گرداند و پس از آن خواست كه برايش نورى قرار دهد و اصلا وجودش را نور گرداند.
سپس آغاز در تفسير آيه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» كرده كه حاوى راز ملك و راز يوم و راز دين است و مفصلا اينكه مالك و يا ملك خوانده شود كدام افضل است، بحث نموده است و در تفسير يوم، وارد بحث اصل زمان كه اسم «دهر» است، مىشود و مىگويد: اين هم نسبت معقولى مانند ديگر نسبتهاى اسمايى و حقايق كلى است، پس بين «آن (لحظه)» و دوران كه مظهرش در خارج ادراك مىگردد و بين وجود و امكان كه بهواسطه كشف و معقول در ذهنها ادراك مىشود، اكوان و الوان (موجودات و رنگها) ظاهر مىگردد و احكام دهر و زمان را تفصيل مىدهند، زيرا بهواسطه «آن (لحظه)» دقايق و بهواسطه دقايق، ساعات و بهواسطه، ساعات روزها اندازه مىشود و كار، بهواسطه اين حكم چهارگانه و سرّ جامع بين آنها تمامى مىيابد.
و در تفسير «دين» گويد: انسان، جامع تمام اقسام فعل و احكام آن است و او را از حيث مجموع صورت و روحش در زندگانى دنيا، افعال فراوانى است و از حيث روحانيتش - در حال بيرون آمدنش به معراج روحانى - افعال و آثار گوناگون و نتايج فراوانى است با بقاى علاقه بدنى و تقيد با برخى از وجوه... و همينطور او را پس از جدا شدن بهكلى از اين نشئه عنصرى، در نشئه برزخى و حشرى و بهشتى و ديگر نشآتش، افعال و احوال مختلف و گوناگونى است، ولى همه تابع نشئه عنصرى و نتيجهيافته از آنند و بهواسطه اين نشئه است كه افعال انسان از دنيا به برزخ و سپس به آخرت انتقال مىيابد و در مراتب علوى، تشخص و امتياز پيدا مىكند و حكمش ثبوت و دوام مىيابد، چون او از احكام مزاج عنصرى و لوازم و نتايج آن كه بدان و در آن نفسش ظاهر گشته است، رها نيست؛ براى اينكه او بىنياز از مظهر نيست و مظاهر انسان هميشه از حكم طبيعت رها نمىباشد.
پس از آن در «پيوندى» از اين اصل، در افعال مكلفان كه جزا بر آنان مترتب مىشود سخن مىگويد كه هر فعلى كه از انسان صادر مىگردد، آن فعل در هر آسمانى صورتى دارد كه هنگام تعيّن آن فعل در آن عالم، تشخص و امتياز مىيابد و روح اين صورت، همان علم فاعل و حضورش به حسب قصد و نيتش در حال فعل مىباشد و باقى ماندن آن صورت، بستگى به امداد حق تعالى دارد و گويد: شرط گذر كردن افعال نيك و حكم آنها از دنيا به آخرت، دو امر است كه هر دو، دو اصل در باب مجازات و دوام صور افعال - از حيث نتايج آنها - مىباشند: يكى، توحيد است و ديگرى، اقرار به روز رستاخيز و اينكه تنها خداست كه جزا مىدهد و اعمال و افعال، داراى مرتبه و داراى آغاز و كمالند؛ آغاز آنها، حركت حبّى و توجه ارادى كلى است كه تعلق به ظهور كمالى دارد و كمال آنها، عبارت است از ظهور نتايج آنها كه غايت هر فعل و عمل است.
گويد: كمال اعمال و نتايج آنها، حصولش، بهواسطه صدور آنها از مقام ذاتى غيبى است و بروزش به مرتبه شهادت كه محل سلطنت و غلبه و حكمرانى اسم «الظاهر» كه خود آينه اسم «الباطن» و جلوهگاه و مقام نفوذ و سريان حكمش مىباشد، تمامى مىيابد و چون در مرتبه شهادت، كمال و تمامى يافت، تمام امر به تفصيل به حق متعال باز خواهد گشت. و گويد: فاعلى جز او نيست، ولى ظهور افعال موقوف بر بندگان است - اگرچه، خود، از جمله افعالند - بنابراين افعال در واقع به ايشان انتساب مىيابد؛ يعنى از حيث ظهور افعال بديشان، نه اينكه اينان فاعل اين افعالند و حكم صفاتى كه توهم اشتراك بين حق تعالى و خلق مىرود - با اختلاف و احكام و مراتب آنها - اينگونه است.
در «پيوندى» ديگر از همين باب، در باره اين امر كه هر فعلى از افعال نيك كه از انسان صدور مىيابد و بدان امرى از امور را - بهجز حق، هر چه مىخواهد باشد - قصد مىنمايد، او در آن (امر و فعل) از مزدوران محسوب مىشود، نه از بندگان، بحث مىكند و شاخههاى ديگرى از اين را بيان مىفرمايد و باز در «پيوند» ديگرى از همين اصل، در احكام اصلى مشروع - يعنى واجب و حرام و مكروه و مباح و مستحب - مفصلا بحث مىفرمايد و جزاى هر كدام از اينها را چه در دنيا و چه در عقبا بيان مىكند و مىگويد: اين اقسام از نوع جزا، از فعل تأخر و عقبماندگى ندارند، بلكه از پى صادر شدنش از جانب عملكننده، بر وى مترتب مىگردند و در پايان مىفرمايد: اين مقام، اشتمال بر اسرار و رازهايى الهى و كونى دارد كه جدا شريف و ارجمند هستند و آنها را جز بزرگان از اهل حضور و شهود و معرفت و شناخت تام، مشاهده نمىكنند و تفاصيل آنها را جز به مقدار معرفتشان - كه در پى آن حضور ايشان را دارد - نمىدانند.
پس از آن، دنبالهاى كه متضمن راز اوامر و نواهى - كه عذاب اخروى و بهشت بدانها مقرون است - آورده و گويد: آنچه فراگير احوال و گفتار و صفات و افعال ظاهرى و باطنى انسانى است؛ يعنى از خواص و نتيجههايى كه از آنها به دست مىآيد، صورتهاى آن نتايج در طبقات و مراتب آسمانها و برزخها و حشر و بهشت و دوزخ و هرگونه كه خداوند خواسته متعين است؛ يعنى از جهت اثبات و محو و سود و غلبه و مغلوبى - بهواسطه اشتراك دو حكم رحمت و غضب الهى موقت، چه حسى و چه خيالى و چه روحى و چه مثالى...
حضرت شيخ(قدس سره)... در فصلى ديگر آنچه از اسرار و معانى لفظ «دين» كه باقى مانده بيان مىدارد و نيز راز تكليف و حكمت و اصل آن را به زبان مطلع و احديت جمع بيان مىدارد و مىگويد: احديت نه اقتضاى اظهار و آشكار كردن چيزى و نه ايجاد چيزى را نمىكند و حق تعالى از حيث ذات و احديتش بىنياز از جهانيان است، نه مناسبت با چيزى پيدا مىكند و نه با آن ارتباط و نه چيزى با او مناسبت پيدا مىكند و نه با او تعلق، زيرا تعلق و مناسبت از جهت مراتب ثابت است؛ يعنى به حكم تضايف كه بين «الاه» و مألوه و خالق و مخلوق و غير اينها ثابت مىباشد.
حضرت شيخ پس از آنكه فاتحه را به سه بخش تقسيم كرده بود، براى هر بخشى در پايانش، به زبان جمع و مطلع، بحثى مستوفى و شيرين دارد، لذا در اينجا از «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز مىكند تا «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» كه ثلث اول حمد است.
بخش دوم تفسير، در تفسير آيه: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» آغاز مىشود. نخست، بحث مفصلى راجع به «وجهه» مىفرمايد كه اكثر مردم در اين باره پيرو گمانهاى خويشند و وجوه مختلفى را از خدا در ذهن خود ترسيم داده و آن وجوه را مىپرستند، سپس به بيان وجههاى كه قبله دلهاى متوجهان به حق تعالى و ارواح و عقول و نفوس و خوها و سجاياى ايشان است، پرداخته و سپس در «پيوندى» عبادت ذاتى و عبادت صفاتى را عنوان كرده، سپس به تفسير «اياك نستعين» پرداخته و مىگويد: اياك در اولى، غير از اياك در دوم است، زيرا اولى اشاره به موجودى است كه شايستگىاش براى پرستش نزد پرستشكننده ثابت شده و نهايت هدف و مقصدش گرديده، ولى در دومى، مطلق اين معبود نمىباشد، بلكه از آن جهت است كه وى را اين صلاحيت هست كه آن كس را كه وى را مىپرستد يارى كند.
سپس آغاز به تفسير بخش سوم كه اختصاص به بنده دارد، مىكند و در تفسير صراط مستقيم مىگويد: هدايت و ايمان و تقوا را سه مرتبه است: اول و وسط و آخر و آيه 93 سوره مائده را در اين مقام بس عالى و عرفانى تفسير كرده كه بايد بدان مراجعه كرد.
وضعيت کتاب
اين کتاب، توسط عبدالله بن احمد علوى (مصحح دائرة المعارف عثمانيه) در سال 1369ق / 1949م، در حيدرآباد هند تصحيح شده و در سال 1404ق، از سوى «منشورات مكتبة الارومية» در قم، به قطع وزيرى در يك جلد تجديد چاپ گرديده است.مقدمهاى نيز از طرف مصحح، در باره مزاياى کتاب، شرح حال قونوى، عقيده و مصنفات وى و نسخه اصلى كه کتاب بر اساس آن چاپ شده است، ارائه شده است.
نسخه حاضر، از طرف مؤسسه بوستان کتاب، وابسته به دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم با بهرهگيرى از نسخه تصحيح شده مرحوم استاد سيد جلال الدين آشتيانى (كه با نسخ متعدد تطبيق داده شده)، با اشراف علمى آقاى احمد عابدى و تلاش محققان ديگر، تهيه گرديده است. اين نسخه، شامل عنوانبندى مطالب، پاورقى نسخهبدلها و فهرست آيات و اصطلاحات و موضوعات مىباشد كه با مقدمه كوتاهى از طرف ناشر، در سال 1423ق / 1381ش، در يك جلد چاپ شده است.
ترجمه اين اثر، توسط محمد خواجوى انجام گرفته است.
منابع
1. مقدمه آقاى محمد خواجوى بر مترجمه اعجاز البيان؛
2. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى به كوشش بهاء الدين خرمشاهى، ج 1، ص 667 و ج 2، ص 1779؛
3. مقدمه چاپ حيدرآباد هند به قلم عبدالله بن احمد علوى.