۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
جز (جایگزینی متن - '؛ا' به '؛ ا') |
||
| خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م)، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى. | احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م)، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى. | ||
عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشتههاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/ | عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشتههاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/2؛ ابوسليمان، 346؛ياقوت، ادبا، 5/5؛قس: بيرونى، 83) كه او را به خطا «ابن مسكويه» نوشتهاند، يعنى «مسكويه» را عنوان پدر يا جد او دانستهاند. ابوعلى در مواضع متعددى از آثار ديگرش مانند العقل و المعقول، «الشوامل»، رسالة فى اللذات و الآلام و مقالة فى النفس و العقل، خود را «ابوعلى مسكويه» خوانده، يعنى مسكويه را عنوان خويش نوشته است. معاصران و دوستانش نيز، همچون ابوحيان توحيدى (نك: الامتاع، 35/1، 136، جم، مثالب، 18، 228، 306، الصداقة، 77) و ابوبكر خوارزمى (ص 161) و ثعالبى (يتيمه، 159/3، تتمة، 96/1)، «مسكويه» را عنوان وى دانستهاند. | ||
از تاريخ تولد ابوعلى مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابومحمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مىشود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2)، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مىشمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مىبايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد. | از تاريخ تولد ابوعلى مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابومحمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مىشود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2)، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مىشمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مىبايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد. | ||
| خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
مسكويه با وزيران و اميران آل بويه در امور ديوانى، از گنجورى كتابخانهها و گنجورى مالى تا مصاحبت و نديمى و رسالت و داد و ستد در زمينۀ علوم و ادب، پيوندى استوار داشته و از همين رو، عمدۀ سالهاى عمر خويش را در شهرهاى مختلف از جمله رى، بغداد، شيراز و اصفهان گذرانده است. بى گمان طلب علم نيز در اين جا به جاييها دخيل بوده است. | مسكويه با وزيران و اميران آل بويه در امور ديوانى، از گنجورى كتابخانهها و گنجورى مالى تا مصاحبت و نديمى و رسالت و داد و ستد در زمينۀ علوم و ادب، پيوندى استوار داشته و از همين رو، عمدۀ سالهاى عمر خويش را در شهرهاى مختلف از جمله رى، بغداد، شيراز و اصفهان گذرانده است. بى گمان طلب علم نيز در اين جا به جاييها دخيل بوده است. | ||
مسكويه اصلا از رى بود (نك: خوانسارى، 254/1) و شايد بتوان گفت كه حدود دو دهۀ نخستين عمر خود را (320-340 ق) در رى زيسته است. سپس به بويهيان بغداد پيوست و حدود 12 سال مصاحب و نديم خاص ابومحمد مهلبى، وزير معز الدوله بود (ابوعلى، تجارب، چ قاهره، 124/ | مسكويه اصلا از رى بود (نك: خوانسارى، 254/1) و شايد بتوان گفت كه حدود دو دهۀ نخستين عمر خود را (320-340 ق) در رى زيسته است. سپس به بويهيان بغداد پيوست و حدود 12 سال مصاحب و نديم خاص ابومحمد مهلبى، وزير معز الدوله بود (ابوعلى، تجارب، چ قاهره، 124/2؛ ابوسليمان، 346-347). آنگاه 7 سال (353-360 ق) در خدمت و مصاحبت ابوالفضل ابن عميد، وزير ركن الدولۀ بويهى زيست و خازن كتابخانۀ او در رى بود (ابوعلى، همان، 276/2؛ ابوسليمان، 347). از آن پس ظاهرا به خدمت ابوالفتح ابن عميد، وزير ركن الدوله و مؤيد الدوله پيوست و چون ابوالفتح به قتل رسيد، مسكويه از خدمت به صاحب بن عباد، وزير جديد مؤيد الدوله سر باز زد (ثعالبى، تتمة، همانجا). سابقۀ تيرگى روابط و رقابت ميان مسكويه و صاحب بن عباد را در برخورد غير دوستانهاى كه در مجلس ابن عميد و در حضور مؤيد الدوله-كه با صاحب به رى آمده بود-گذشته و ابوحيان آن را نقل كرده است، مىتوان ديد (مثالب، 306). مسكويه حتى پس از مرگ صاحب بن عباد نيز دل از او پاك نداشت و در شعر خود او را نكوهيده است (ثعالبى، همان، 100/1). | ||
ابوعلى سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابوسليمان، | ابوعلى سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابوسليمان، همانجا؛ امين، 159/3). همۀ مصنفات زمان در كتابخانۀ او گرد آمده بود (مقدسى، 449). او خود نيز به گنجورى مالى براى عضد الدوله اشارهاى كرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمۀ آن خود را از كارگزاران ويژۀ او خوانده است (چ تهران، 51/1 -53). عضد الدوله در سراى خود جايى را كه نزديك خويش بود، به انجمن حكيمان و فيلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهاى علمى بپردازند (همان، چ قاهره، 408/2). او خود نيز از اعضاى برجستۀ آن انجمن بود. | ||
چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابوسليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مىشد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مىكردهاند (ابوحيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابوسليمان (ص 347)، ابوعلى پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك: ه. د، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]). | چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابوسليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مىشد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مىكردهاند (ابوحيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابوسليمان (ص 347)، ابوعلى پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك: ه. د، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]). | ||
| خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
بخش دوم اين كتاب نيز در 10 فصل كوتاه و در شناخت نفس و معاد است. فصل نخست در تجرد نفس است. مسكويه در مقدمۀ تهذيب نيز اين مسأله را با استدلالهاى مشابهى اثبات كرده است (ص 3-5). | بخش دوم اين كتاب نيز در 10 فصل كوتاه و در شناخت نفس و معاد است. فصل نخست در تجرد نفس است. مسكويه در مقدمۀ تهذيب نيز اين مسأله را با استدلالهاى مشابهى اثبات كرده است (ص 3-5). | ||
در اينجا مىگويد جسم اگر صورتى پذيرد، صورت ديگرى را پذيرا نمىشود. سيم اگر جام شود، ديگر صراحى نتواند بود. اگر نقشى بر موم زنند، نقش ديگرى بر آن نتوان زد. زيرا پذيرفتن نقش ديگر، نابودى نقش نخست را همراه | در اينجا مىگويد جسم اگر صورتى پذيرد، صورت ديگرى را پذيرا نمىشود. سيم اگر جام شود، ديگر صراحى نتواند بود. اگر نقشى بر موم زنند، نقش ديگرى بر آن نتوان زد. زيرا پذيرفتن نقش ديگر، نابودى نقش نخست را همراه دارد؛ اما نفس در پذيرفتن صور معقول چنين نيست: آنها را همزمان مىپذيرد و اين نشانۀ تجرد اوست (الفوز، 37-38). فصل دوم در اين باب است كه نفس، اشيا را از غايب و حاضر و معقول و محسوس ادراك مىكند (ص 40). فصل سوم پاسخ به پرسش دربارۀ چگونگى ادراك نفس است. آيا نفس داراى بخشهاى بى شمارى است كه هر كدام ويژۀ ادراك چيزى است؟ آيا نفس در ادراك اشياء گوناگون داراى شيوههاى گوناگون است؟ آيا همچند اشياء مركب مدركاتى در كار است؟ (ص 43). فصل چهارم در فرق ميان جهتى است كه نفس بدان تعقل مىكند و جهتى كه بدان احساس مىكند. وى گويد: هر دو جهت انفعاليند و انفعال نفس بر عكس چيزهاى ديگر اكمال اوست (ص 47). جهت عاقلۀ نفس در ادراك معقولات نياز به ابزار ندارد، بر خلاف جهت حسى نفس كه تا محسوسى نباشد، احساسى در كار نيست و نيز فرقهاى ديگر... (ص 50). فصل پنجم در اين است كه نفس جوهرى است زنده و جاويد كه نه مرگ مىپذيرد و نه نابودى. يعنى نفس نه عين زندگى، بلكه زندگى- بخش هر چيزى است كه خود در آن است. نفس ناطقه داراى حركتى است ويژۀ خود او كه در آن نياز به ابزار جسمانى ندارد. تن آنگاه مرده است كه نفس از آن جدايى گيرد. نفس بطلان پذير نيست، زيرا نه جسم است و نه عرض، بلكه جوهرى است بسيط كه او را ضدى نيست تا باطل شود، و نه مركّب است كه منحل گردد (ص 53، 55). فصل ششم را به نقل مذهب افلاطون، پروكلوس (برقلس) و جالينوس در مسألۀ بقاى نفس اختصاص داده است (ص 56-58). فصل هفتم در ماهيت نفس است. حركت نفس، حركتى دورانى و جولانى است و هيچ گاه نفس را خالى از اين حركت نمىتوان يافت. اين حركت از آن جهت كه جسمانى نيست، نه مكانى است و نه بيرون از ذات نفس. از اين روى افلاطون گويد: گوهر نفس همان حركت است و اين حركت زندگى نفس است و از آنجا كه در ذات نفس است، پس حيات نيز نفس را ذاتى است. پس هر كس كه اين حركت را بدان گونه كه در ذات نفس، ثابت و دائمى و بيرون از مقولۀ زمان و محرك ذات نفس باشد، در نظر آرد، به راستى كه گوهر نفس را در نظر آورده است (ص 59-60). | ||
فصل هشتم در اين باب است كه نفس را حالتى است از كمال كه آن را سعادت نامند و حالتى است از نقصان كه آن را شقاوت گويند. حركت نفس داراى دو جهت است: يكى به سوى خويشتن كه آن را سوى عقل اول-نخستين آفريدۀ خدا-مىراند؛دوم حركتى است به سوى بيرون از ذات خويشتن. حكيمان پيشين اين دو جهت را «علو و سفل» ناميدهاند. به گفتۀ مسكويه اين از تنگناى تعبير است، زيرا جز اين نمىتوانستند | فصل هشتم در اين باب است كه نفس را حالتى است از كمال كه آن را سعادت نامند و حالتى است از نقصان كه آن را شقاوت گويند. حركت نفس داراى دو جهت است: يكى به سوى خويشتن كه آن را سوى عقل اول-نخستين آفريدۀ خدا-مىراند؛دوم حركتى است به سوى بيرون از ذات خويشتن. حكيمان پيشين اين دو جهت را «علو و سفل» ناميدهاند. به گفتۀ مسكويه اين از تنگناى تعبير است، زيرا جز اين نمىتوانستند گفت؛ اما شريعت از آن دو به «يمين و شمال» تعبير كرده است. حركت نخست، نفس را به آفريدگارش نزديك مىكند: «سعادت». | ||
حركت دوم، او را از ذات خويش برون مىبرد: «شقاوت» (ص 63). | حركت دوم، او را از ذات خويش برون مىبرد: «شقاوت» (ص 63). | ||
| خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
حواس پنجگانه سرانجام به قوۀ مشترك و بالاتر از آن مىرسند (ص 97) و در فرجام، صورت انسانى انسان كامل مىگردد، چنانكه حقايق هستى را در مىيابد، حقايقى كه مشمول كون و فساد و زمان نيستند، چه، از جملۀ بسائط و مباديند. بدين سبب تكوين صورت انسانى، همان كوششهاى اين انسان در دريافت اين حقايق است و از آنجا كه اين حقايق در محدودۀ زمان نمىگنجد، نه گذشته و نه آينده در آن نيست، انسان در اين مرتبه روى به علو دارد تا به غايت افق خود رسد كه اگر از آن درگذرد، ديگر نه انسان، كه فرشتهاى است گرامى (ص 99-100). | حواس پنجگانه سرانجام به قوۀ مشترك و بالاتر از آن مىرسند (ص 97) و در فرجام، صورت انسانى انسان كامل مىگردد، چنانكه حقايق هستى را در مىيابد، حقايقى كه مشمول كون و فساد و زمان نيستند، چه، از جملۀ بسائط و مباديند. بدين سبب تكوين صورت انسانى، همان كوششهاى اين انسان در دريافت اين حقايق است و از آنجا كه اين حقايق در محدودۀ زمان نمىگنجد، نه گذشته و نه آينده در آن نيست، انسان در اين مرتبه روى به علو دارد تا به غايت افق خود رسد كه اگر از آن درگذرد، ديگر نه انسان، كه فرشتهاى است گرامى (ص 99-100). | ||
در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مىيابد و به حقايق اشيا مىرسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مىآيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مىشناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مىگويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مىكند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مىگويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمىشود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مىرسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مىآيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا)، بر او آشكار | در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مىيابد و به حقايق اشيا مىرسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مىآيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مىشناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مىگويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مىكند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مىگويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمىشود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مىرسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مىآيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا)، بر او آشكار مىشود؛ انسانى است والا كه فيضى از حق بدو مىرسد. در درون خود نيكبخت و بر كار خويش آگاه است.مأمور به دعوت ديگران نيست و اگر دعوت كند، از خيرخواهى خود اوست. فصل نهم در اقسام وحى و فصل دهم در بيان فرق بين نبى و متنبّى است. | ||
اما در حكمت عملى، ابوعلى داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست. | اما در حكمت عملى، ابوعلى داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست. | ||
| خط ۱۷۶: | خط ۱۷۶: | ||
بيشتر اخلاقنويسان بعدى به گونهاى از تهذيب الاخلاق مسكويه تأثير پذيرفتهاند. نصير الدين طوسى اخلاق ناصرى را بر پايۀ همين كتاب مسكويه نوشته است. وى به مسكويه ارادت ويژهاى داشته و در ابياتى كه به تازى سروده، او و كتابش را ستوده است (ص 35-36). | بيشتر اخلاقنويسان بعدى به گونهاى از تهذيب الاخلاق مسكويه تأثير پذيرفتهاند. نصير الدين طوسى اخلاق ناصرى را بر پايۀ همين كتاب مسكويه نوشته است. وى به مسكويه ارادت ويژهاى داشته و در ابياتى كه به تازى سروده، او و كتابش را ستوده است (ص 35-36). | ||
در فلسفۀ سياسى يا سياست مدن، اثرى از مسكويه بر جاى نمانده است، ولى كتابى در اين باب به نام السياسة للملك به او نسبت دادهاند (خوانسارى، 255/ | در فلسفۀ سياسى يا سياست مدن، اثرى از مسكويه بر جاى نمانده است، ولى كتابى در اين باب به نام السياسة للملك به او نسبت دادهاند (خوانسارى، 255/1؛ امين، 160/3؛مدرس، 208/8). چنين مىنمايد كه فلسفۀ سياسى مسكويه را در چارچوب بخش سوم حكمت عملى او بايد بررسى كرد كه به احتمال بسيار بر همان شيوۀ [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و پيش از او [[ارسطو]] و افلاطون نوشته شده و امتيازهاى روش شناختى مسكويه را بايد خود دارد. | ||
مسكويه، چنانكه در علم اخلاق از او ديدهايم، هم در توضيح استدلالى اصول علم اخلاق كوشيده و هم در جزئيات كه همان استقرار در اندرزها و اندرزنامهها و عملكردهاست، تلاش كرده است. نمونۀ نخست، كتاب تهذيب الاخلاق، و نمونۀ زمينۀ دوم، كتاب جاويدان خرد و برخى آثار ديگر اوست. در فلسفۀ سياسى نيز در هر دو زمينۀ علم سياست كوشيده است. يكى فلسفى و استدلالى كه با عنوان ياد شده در فهرستها آمده است؛دوم استقصاى موارد و عملكردهاى مردان سياست كه اين زمينه را به ويژه در تجارب الامم از طريق شناخت ديدگاه و معيارهايى كه در گزينش حوادث تاريخ از خود نشان داده و در مقدمهاش باز نموده، يا تعليقهايى كه باز در تجارب الامم بر حوادث تاريخ نوشته است، مىتوان باز شناخت. | مسكويه، چنانكه در علم اخلاق از او ديدهايم، هم در توضيح استدلالى اصول علم اخلاق كوشيده و هم در جزئيات كه همان استقرار در اندرزها و اندرزنامهها و عملكردهاست، تلاش كرده است. نمونۀ نخست، كتاب تهذيب الاخلاق، و نمونۀ زمينۀ دوم، كتاب جاويدان خرد و برخى آثار ديگر اوست. در فلسفۀ سياسى نيز در هر دو زمينۀ علم سياست كوشيده است. يكى فلسفى و استدلالى كه با عنوان ياد شده در فهرستها آمده است؛دوم استقصاى موارد و عملكردهاى مردان سياست كه اين زمينه را به ويژه در تجارب الامم از طريق شناخت ديدگاه و معيارهايى كه در گزينش حوادث تاريخ از خود نشان داده و در مقدمهاش باز نموده، يا تعليقهايى كه باز در تجارب الامم بر حوادث تاريخ نوشته است، مىتوان باز شناخت. | ||
| خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة]]؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم)، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ | آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة]]؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم)، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ م؛ ابن ابى اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق؛[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، رسائل، قم، 1400 ق؛ ابوبكر خوارزمى، محمد بن عباس، رسائل، بمبئى، 1301 ق؛ ابوحيان توحيدى، على بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1942 م، همو، الصداقة و الصديق، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، 1972 م، همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1961 م؛همو، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين بغداد، 1970 م؛همو، «الهوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م؛ ابوسليمان سجستانى، محمد بن طاهر، صوان الحكمة، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1974 م، ابوعلى مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش [[امامی، ابوالقاسم|ابوالقاسم امامى]]، تهران، 1366 ش؛همو، همان، به كوشش آمدرز، قاهره، 1332 ق1914/ م؛همو، «ترتيب السعادات»، در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى، تهران، 1364 ق؛همو، تهذيب الاخلاق، به كوشش قسطنطين زريق، بيروت، 1966 م، همو، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة)، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1358 ش، همو، «الشوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م، همو، الفوز الاصغر، بيروت، دار مكتبة الحياة، اقبال لاهورى، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمۀ امير حسين آريانپور، تهران، 1349 ش، امامى، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نك: هم، ابوعلى مسكويه)، امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن امين، بيروت، 1403 ق1983/ م، امينى، عبدالحسين، [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]، بيروت، 1403 ق1983/ م، بدوى، عبدالرحمن، مقدمه بر جاويدان خرد (نك: هم، ابوعلى مسكويه)، بيرونى، ابوريحان، الصيدنة، به كوشش عباس زرياب، تهران، 1370 ش، بيهقى، على بن زيد، تاريخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلى، دمشق، 1365 ق/ 1946 م، همو، تتمة صوان الحكمة، لاهور، 1351 ق، ثعالبى، عبدالملك بن محمد، تتمة اليتيمة، به كوشش [[اقبال آشتیانی، عباس|عباس اقبال آشتيانى]]، تهران، 1353 ق، همو، يتيمة الدهر، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد7بيروت، دار الفكر، حوفى، احمد محمد، ابوحيان التوحيدى، قاهره، 1376 ق1957/ م، خوانسارى، محمد باقر، [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]، تهران، 1390 ق، دفاع، على عبدالله، اسهام علماء العرب و المسلمين، بيروت، 1406 ق/ 1986 م، زريق، قسطنطين، تعليقات بر تهذيب الاخلاق (نك: هم، ابوعلى مسكويه)؛ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى، استانبول، 1404 ق1984/ م؛شوشترى، نور الله، مجالس المؤمنين، تهران، 1365 ش؛شيخو، لويس، «رسالة فى الخوف من الموت»، المشرق، بيروت، 1908 م، شم 11؛طبرى، تاريخ، عزت، عبدالعزيز، ابن مسكويه (فلسفته الاخلاقية)، قاهره، 1946 م؛قفطى، على بن يوسف، تاريخ الحكماء، اختصار زوزنى، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903 م؛قمى، عباس، سفينة بحار الانوار، تهران، 1355 ق؛همو، الكنى و الالقاب، تهران، 1397 ق؛قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، 1385 ق1966/ م؛مدرس، محمد على، ريحانة الادب، تبريز، 1349 ش؛مركزى، خطى؛همان، ميكروفيلمها؛مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906 م؛نصير الدين طوسى، محمد بن محمد، اخلاق ناصرى، به كوشش [[مینوی، مجتبی|مجتبى مينوى]] و عليرضا حيدرى، تهران، 1360 ق؛ياقوت، ادبا؛همو، بلدان؛نيز: SAG. | ||
ترجمۀ ابوعلى مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6 | ترجمۀ ابوعلى مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6 | ||
ویرایش