الدارس في تاريخ المدارس: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو') |
جز (جایگزینی متن - 'ر(' به 'ر (') |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
جزء دوم: در دو فصل اول اين جزء نيز به تفكيك، مدارس مالكىها و حنبلىها و در فصل سوم، مدارس ويژه طب معرفى شده است. در فصول بعد كتاب نيز خانقاهها، رباطات(خانههايى كه براى بينوايان مىساختند و وقف مىكردند)، زوايا و مقبرهها جداگانه ذكر شده است. | جزء دوم: در دو فصل اول اين جزء نيز به تفكيك، مدارس مالكىها و حنبلىها و در فصل سوم، مدارس ويژه طب معرفى شده است. در فصول بعد كتاب نيز خانقاهها، رباطات(خانههايى كه براى بينوايان مىساختند و وقف مىكردند)، زوايا و مقبرهها جداگانه ذكر شده است. | ||
اولين مدرسه طب كه معرفى شده، «دخواريه» است. مهذب الدين، عبدالرحيم بن على، معروف به دخوار(متوفاى 628ق)، يكى از استادان بزرگ آموزش طب دمشق در قرن هفتم هجرى بوده است. نعيمى براى دخوار كار بزرگ و ارجمندى را ثبت كرده است و آن، بنيانگذارى نخستين مدرسه پزشكى ويژه در دمشق مىباشد كه دانشهاى پزشكى در آن تدريس مىشد و بنا بر وصيتش خانه او نيز پس از وفاتش در اختيار اين هدف قرار گرفت و تمام املاكش را وقف اين جهت كرد تا درآمدهاى آنها را صرف دانشجويان مدرسه و كارمزد مدرسان پزشكى و تشكيلات ادارى آن كنند. | اولين مدرسه طب كه معرفى شده، «دخواريه» است. مهذب الدين، عبدالرحيم بن على، معروف به دخوار (متوفاى 628ق)، يكى از استادان بزرگ آموزش طب دمشق در قرن هفتم هجرى بوده است. نعيمى براى دخوار كار بزرگ و ارجمندى را ثبت كرده است و آن، بنيانگذارى نخستين مدرسه پزشكى ويژه در دمشق مىباشد كه دانشهاى پزشكى در آن تدريس مىشد و بنا بر وصيتش خانه او نيز پس از وفاتش در اختيار اين هدف قرار گرفت و تمام املاكش را وقف اين جهت كرد تا درآمدهاى آنها را صرف دانشجويان مدرسه و كارمزد مدرسان پزشكى و تشكيلات ادارى آن كنند. | ||
اما اين تمام مطلب نيست و در فصل هشتم كتاب، گزارش 121 مسجد دمشق را نيز مىتوان مشاهده نمود. در انتها نيز ذكر مساجد جامع دمشق به نقل از«شذرات الذهب» ابن عماد حنبلى در بخشى الحاقى آمده است. عمده مطالب كتاب نيز از همين منبع نقل شده است. | اما اين تمام مطلب نيست و در فصل هشتم كتاب، گزارش 121 مسجد دمشق را نيز مىتوان مشاهده نمود. در انتها نيز ذكر مساجد جامع دمشق به نقل از«شذرات الذهب» ابن عماد حنبلى در بخشى الحاقى آمده است. عمده مطالب كتاب نيز از همين منبع نقل شده است. |
نسخهٔ ۱۰ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۰۴:۳۲
نام کتاب | الدارس في تاريخ المدارس |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | شمسالدین، ابراهیم (محقق)
نعیمی دمشقی، عبد القادر بن محمد (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 7/4 /ن7د2 |
موضوع | اسلام و آموزش و پرورش
حوزههای علمیه - تاریخ مدرسه علمیه |
ناشر | دار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1410 هـ.ق |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE2236AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
الدارس فى تاريخ المدارس، تأليف عبدالقادر بن محمد نعيمى دمشقى(متوفاى 978ق)، در باره اماكن تعليمى و مذهبى، مانند مدارس، مساجد و خانقاهها و... دمشق است كه بيشتر اين اماكن، موقوفه بوده و متوليانى داشته است.
ساختار
كتاب، در دو جزء تدوين شده كه به ترتيب، مشتمل بر پنج و هشت فصل است. اماكن ذكر شده در هر فصل، به ترتيب شمارهگذارى شده بهگونهاى كه شمارههاى هر فصل، ادامه شمارههاى فصل پيشين است. اماكن دمشق، به عدد 310 در فصل هفتم ختم شده است. دو فصل آخر كتاب نيز به مساجد اختصاص يافته است.
نويسنده، در مقدمه كتاب، انگيزه نگارش آن را چنين بيان مىكند: «چون ديدم كه غالب مكانهاى خير موقوفه در دمشق شام، فرسوده شده و روزگار، سرزندگى بعضى را گرفته و بقعهها از بين رفته است، در جمع احوالى كه ياد آنها را زنده كند، شروع كردم».
گزارش محتوا
مؤلف، مكانهايى همچون دار القرآن، دار الحديث، مدارس، زوايا، رباطها، خانقاهها و مساجد را برشمرده و تاريخچه مختصرى از آنها به دست داده است. در يادكرد از مدارس كه مفصلتر از ديگر بخشها بدان اقدام كرده بر اساس مذاهب اربعه فقهى، مدارس شافعيان، حنفيان، مالكيان و حنابله را بر اساس حروف معجم مرتب كرده است. در انتها نيز با اين تذكر كه مساجد و جوامع، بسيار است و امكان ذكر همه آنها در اين كتاب نيست، تعدادى از مساجد و جوامع دمشق را معرفى نموده است.
جزء اول: در دو فصل اول اين جزء، به تفكيك، گزارش دار القرآنها و دار الحديثهاى دمشق آمده است. در فصل سوم، مراكزى كه بهعنوان دار القرآن و دار الحديث ناميده مىشده، مانند التنكزيه و الصابيه ذكر شده است. در دو فصل ديگر اين جزء نيز به تفكيك، مدارس شافعى و حنفى معرفى شده است.
ابواسحاق لورى رعينى(687ق) كه از اهالى اندلس و مالكىمذهب و محدث بود، به رياست دار الحديث ظاهريه رسيد. ديگر از اساتيد مهم دار الحديث، «عز الدين فاروقى»(متوفاى 694) بود كه در شهرهاى بغداد و واسط و اصفهان و دمشق، سماع حديث كرد و در شهر دمشق در محضر صوفى مشهور، شهاب الدين سهروردى دانش آموخت. به گفته ذهبى، عز الدين از فقهاى شافعى و متصف به اخلاق و كرم و ايثار بود.
از جمله مدارسى كه نعيمى در شماره 63 از آن گزارش داده است، مدرسه عادليه بزرگ در دمشق است. مؤسس اين مدرسه، ملك عادل ابوبكر بن ايوب بود كه به هنگام وفات در 615ق، در آنجا به خاك سپرده شد. مدرسه عادليه، به فرقه شافعيه اختصاص داشت. همچنين نعيمى به نقل از اسدى گفته است كه نور الدين محمود بن زنگى، بناى اين مدرسه را آغاز كرد، اما تنها محراب آن تمام شده بود كه در سال 568ق، فوت كرد و پس از آن، ملك عادل ابوبكر برادر صلاح الدين، بناى نيمهتمام را ويران و مدرسه بزرگى كه عادليه ناميده شد، به جاى آن بنا نمود.
مدرسه اقباليه حنفيه و مدرسه اقباليه شافعيه از ديگر مدارسى است كه در شماره 31 و 89 از آنها نام برده شده است. مؤسس اين دو مدرسه، شخصى به نام جمال الدوله اقبال، يكى از خادمين صلاح الدين ايوبى و به قولى نور الدين زنگى بوده است. اين دو مدرسه قبلاً دو خانه متعلق به جمال الدين بود كه خانه بزرگتر را بر شافعىها و كوچكتر را بر حنفىها وقف كرد و اماكنى هم بهعنوان موقوفه به آنها اختصاص داد كه دو سوم آن، مخصوص مدرسه شافعى و يك سوم باقى به مدرسه حنفيه تعلق داشت. اقبال، در سال 603ق، درگذشت.
برخى از ثروتمندان اهل خير شام نيز با هزينههاى شخصى به تأسيس مدارس اقدام كردند؛ از آن جمله است مدرسه رواحيه دمشق كه در كنار جامع اموى بود و به فرقه شافعيه اختصاص داشت و مدرسه رواحيه حلب. اين دو مدرسه را، «زكى ابوالقاسم هبة الله بن عبدالواحد بن رواحه حموى» كه در سال 632ق و يا به گفته ابن كثير در 623ق، درگذشته است، تأسيس كرد. بانى مدرسه چنان شرايط سختى براى فقها و استادان تعيين كرده بود كه به كار بستن برخى از آنها غير ممكن مىنمود؛ از جمله اينكه هيچ يهودى و نصرانى و حنبلىمذهب حشوى به اين مدرسه وارد نشود.
بانوان يا به اصطلاح، «خاتونها»، نقش مهمى در ساخت اماكن فوق داشتهاند. در واقع فراهم ساختن امكانات تعليم و تربيت از طريق بناى مدارس، مساجد، خانقاهها و ساير مراكز آموزشى، از هدفهاى اساسى خاتونها در جهت برنامههاى حاكمان مسلمان بوده است. آنان با تأسيس مساجد و مدارس در سراسر قلمرو اسلامى، نقش مؤثرى در اعتلاى فرهنگى و دينى جوامع اسلامى، ايفا كردهاند و اين امر، نشان دهنده اهتمام آنان به امر آموزش و پرورش و توسعه دينى و فرهنگى مسلمانان است. خاتونها، دهها مسجد و مدرسه مهم تأسيس كردند كه «مدرسه خاتونيه» حنفيه خاتون، دختر معين الدين و همسر نور الدين زنگى در دمشق از آن جمله است كه در شماره 101 كتاب آمده است.
مدرسه «ظاهريه جوانيه» در دمشق، در شماره 114 تشريح شده است. اين مدرسه، در اصل خانه ابوايوب، پدر صلاح الدين بود كه پيش از تأسيس مدرسه ظاهريه به «دار العقيقى» معروف بود، بعداً ملك ظاهر آن را خريد و مدرسه و دار الحديث و آرامگاهى در آن بنياد نهاد. اين اقدامات، حدود سال 670ق، انجام گرفت، اما بناى مدرسه چندين سال پس از اين تاريخ، بنا به فرمان سلطان ملك منصور قلاون تكميل گرديد. يكى از كسانى كه در اين مدرسه به تدريس پرداخت، عبارت بود از رشيد الدين فارقى كه در فن بلاغت و شعر و تفسير و معانى و بيان و بديع و لغت مهارت داشت و رياست علوم ادبى و نقل حديث به وى منتهى مىشد. فارقى، سالها در اين مدرسه به تدريس و اِفتاء اشتغال داشت و در سال 689ق، كشته شد.
جزء دوم: در دو فصل اول اين جزء نيز به تفكيك، مدارس مالكىها و حنبلىها و در فصل سوم، مدارس ويژه طب معرفى شده است. در فصول بعد كتاب نيز خانقاهها، رباطات(خانههايى كه براى بينوايان مىساختند و وقف مىكردند)، زوايا و مقبرهها جداگانه ذكر شده است.
اولين مدرسه طب كه معرفى شده، «دخواريه» است. مهذب الدين، عبدالرحيم بن على، معروف به دخوار (متوفاى 628ق)، يكى از استادان بزرگ آموزش طب دمشق در قرن هفتم هجرى بوده است. نعيمى براى دخوار كار بزرگ و ارجمندى را ثبت كرده است و آن، بنيانگذارى نخستين مدرسه پزشكى ويژه در دمشق مىباشد كه دانشهاى پزشكى در آن تدريس مىشد و بنا بر وصيتش خانه او نيز پس از وفاتش در اختيار اين هدف قرار گرفت و تمام املاكش را وقف اين جهت كرد تا درآمدهاى آنها را صرف دانشجويان مدرسه و كارمزد مدرسان پزشكى و تشكيلات ادارى آن كنند.
اما اين تمام مطلب نيست و در فصل هشتم كتاب، گزارش 121 مسجد دمشق را نيز مىتوان مشاهده نمود. در انتها نيز ذكر مساجد جامع دمشق به نقل از«شذرات الذهب» ابن عماد حنبلى در بخشى الحاقى آمده است. عمده مطالب كتاب نيز از همين منبع نقل شده است.
وضعيت كتاب
در باره نسخه خطى كتاب، اطلاعى در دست نيست. اين اثر، پيش از اين دو بار منتشر شده است. نسخه حاضر در دو جلد با تحقيقات و فهارس آقاى ابراهيم شمس الدين منتشر شده است.
منابع
1. مقدمه و متن كتاب؛
2. شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ابن عماد، جلد 10، ص 210 - 211، انتشارات دار ابن الكثير، دمشق، بيروت. چاپ اول، 1414ق؛
3. تاريخ نوشتههاى جغرافيايى در جهان اسلامى، كراچكوفسكى، ص 529 - 530، ترجمه ابوالقاسم پاينده؛
4. فرهنگ و تمدن اسلامى / كثرت مدارس عالى در جهان اسلام، الهامى، علىرضا، مجله درسهايى از مكتب اسلام، دى 1379، شماره 478، ص 49 - 60.
پیوندها
مطالعه کتاب الدارس في تاريخ المدارس در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور