تمهيدات: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'عين القضات همدانى' به 'عين القضات همدانى ') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
'''تمهيدات'''، به زبان فارسى، از آثار عين القضات همدانى و يكى از بهترين آثار اهل تصوف در بيان اصول طريقت و اسرار عرفانى است. | '''تمهيدات'''، به زبان فارسى، از آثار [[عینالقضاة، عبدالله بن محمد|عين القضات همدانى]] و يكى از بهترين آثار اهل تصوف در بيان اصول طريقت و اسرار عرفانى است. | ||
مؤلف، كتاب را در حدود سى و يك سالگى، در اوج شوريدگى و شيفتگى عرفانى نوشته است. | مؤلف، كتاب را در حدود سى و يك سالگى، در اوج شوريدگى و شيفتگى عرفانى نوشته است. |
نسخهٔ ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۳۴
نام کتاب | تمهیدات |
---|---|
نام های دیگر کتاب | زبده الحقایق فی کشف الدقایق |
پدیدآورندگان | عسیران، عفیف (مصحح)
عینالقضاة، عبدالله بن محمد (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | BP 282/7 /ع9ت8 |
موضوع | تصوف - متون قدیمی تا قرن 14
عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 نثر فارسی - قرن 6ق. |
ناشر | منوچهری |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1373 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10378AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
تمهيدات، به زبان فارسى، از آثار عين القضات همدانى و يكى از بهترين آثار اهل تصوف در بيان اصول طريقت و اسرار عرفانى است.
مؤلف، كتاب را در حدود سى و يك سالگى، در اوج شوريدگى و شيفتگى عرفانى نوشته است.
ساختار
كتاب، در ده اصل تدوين شده است.
نثر فارسى عين القضات، در عين زيبايى و شيوايى و رسايى، ساده و بىتكلف و سرشار از سوز و گداز شاعرانه است؛ بهطور خلاصه، براى بيان روشن انديشههاى ژرف و عرفانى، قدرت قلم و تعبير و نحوه تفهيم او بىبديل مىباشد.
هر چند، عين القضات، سعى كرده ترتيب مباحث بر اساس موضوعات حفظ شود، اما روح پرشور و جان عاشق و مستى و شيدايى او مانع از اين شده است كه مباحث، بهطور منطقى نوشته شوند. البته اين پريشانى سبب زيبايى و جذابيت اثر گشته است.
گزارش محتوا
مؤلف، از بيان تجربههاى خاص عرفانى و اسرار طريقت دريغ نكرده و نكاتى را عنوان كرده كه به نظر اكثر مشايخ صوفيه، افشاى اسرار كفر بوده است، اما عين القضات، خود، اين قاعده را نپذيرفته و خود را از بند مصلحتانديشى و بيان اسرار رهانيده و بىباكانه اسرار هويدا مىكرده است. از نحوه كلام و بيان او كاملاً پيداست كه اكثر نوشتههايش در حالت جذبه و بىخودى و الهام شاعرانه نوشته شدهاند و گويا او خود را كاملاً به زبان حال مىسپرده و كاشف معانى الهامى مىگشته است.
وى، در جاى جاى كتاب، گفتههاى عرفانى صوفيان پيشين را نقل مىكند و به شرح و تأويل آنها مىپردازد و به همين ترتيب آيات قرآنى را از ديدگاه صوفيانه خويش تأويل و تفسير مىكند. همچنين در چند جاى اين اثر، وقايع و رؤيتها و حالات عرفانى خود را بازگو مىكند و اين، از حيث شناخت حالات شخصى صوفيانه ارزشى مضاعف به كتاب بخشيده است. او، اشعار مختلفى را از خود و شاعران عارف پيش از خود متناسب با موضوع نقل مىكند كه به شاعرانهتر شدن زبانش كمك مىكند و براى خواننده نيز لطيفتر و شنيدنىتر است.
وى، در اصول دهگانه كتاب از اين مسائل سخن گفته است:
- فرق علم مكتسب با علم لدنى؛
- شرطهاى سالك در راه خدا؛
- آدميان بر سه گونه فطرت آفريده شدهاند؛
- خود را بشناس تا خدا را بشناسى؛
- شرح اركان پنجگانه اسلام؛
- حقيقت و حالات عشق؛
- حقيقت روح و دل؛
- اسرار قرآن و حكمت خلقت انسان؛
- بيان حقيقت ايمان و كفر؛
- اصل و حقيقت آسمان و زمين، نور محمد و ابليس آمد.
چكيده پارهاى از اصول مزبور:
اصل اول: فرق علم مكتسب با علم لدنى
خلق، از محمد، صورتى و تنى و شخصى ديدند و بشر و بشريتى به بينندگان مىنمودند كه: «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى»، اما او را به اهل بصيرت و حقيقت نمودند تا به جان و دل حقيقت او بديدند. اگر در اين حالت و در اين مقام ولايت، او را بشر خوانند كافر شوند.
حقيقت قرآن، مقرون و منوط دلهاى انبياء و اهل ولايت است و هر آيهاى از آيات قرآن ظاهرى دارد و باطنى تا هفت باطن.
علمها بر سه قسمند: علم بنى آدم و علم فرشتگان و علم مخلوقات. قرآن مجيد، خطاب به يك گروه يا صد طايفه يا صد هزار نفر نيست، بلكه هر آيه و حرفى، خطاب است به شخصى، بلكه عالمى. انسان، در كارهاى خود بايد دل را مفتى قرار دهد؛ اگر دل، فتوى دهد، آن امر خدا باشد و انسان بايد آن را انجام دهد و اگر دل، فتوى ندهد، بايد ترك شود. فقط مشكل اينجاست كه مفتى ما نفس اماره است، نه دل.
دلها بر دو قسمند: قسمى خود، در مقابله قلم الله است كه بر وى نوشته شده است، پس هر چه نداند، چون به دل خود رجوع كند، بدين سبب بداند و قسم دوم، هنوز نارسيده و خام است. او خود نمىداند، بلكه به واسطه پير كه دلش لوح قلم الله است مىداند. انسان، اگر بخواهد جمال اسرار الهى بر او جلوه كند، بايد از عادتپرستى دست بردارد كه عادتپرستى، بت پرستى است.
براى سالك پيرى لازم است كه طبيب حاذق باشد و مريد را معالجه كند؛ از اينجاست كه گفتهاند: «من لا شيخ له لا دين له». حضرت عيسى(ع)، فرمود: به ملكوت عالم نرسد، كسى كه دوبار زاييده نشود؛ به نظر عين القضات، هر كه از عالم شكم مادر بيرون آيد، اين جهان را ببيند و هر كه از خود به در آيد، آن جهان را بيند. سالك اگر ملون باشد، متوقف مىشود و به جايى نمىرسد و سخن گفتن براى او حجاب است.
اصل دوم: شرطهاى سالك در راه خدا
مهمترين شرط سلوك، طلب است و سالك بايد پيوسته در راه طلب باشد تا طلب به او روى نمايد. طالبان از روى صورت بر دو قسمند: طالبان و مطلوبان؛ طالب آن باشد كه حقيقت را مىجويد تا بيابد و مطلوب آن است كه حقيقت، وى را مىجويد تا بدان انس يابد. انبياء با جماعتى از سالكان، طالب خدا بودند و رهبران ايشان، ابراهيم خليل و موسى كليم بودند، ولى گروه مطلوبان، رهبر ايشان مصطفى است و امت وى، به تبعيت وى هستند، چون محمد اصل وجود ايشان است.
شرطهاى طالب بسيار است؛ يكى از آنها، مذاهب هفتاد و سه گروه در ديده او يكى باشد و اگر فرق گذارد، فارق باشد، نه طالب و اين فرق گذاشتن براى وى حجاب است و هيچ مذهب در ابتداى راه بهتر از ترك عادت نيست و چون به آخر طلب مىرسد، هيچ مذهب جز مذهب مطلوب ندارد. اگر مذهبى مرد را به خدا مىرساند، آن مذهب، اسلام است. طالب نبايد خدا را در دنيا و آخرت جستوجو كند، بلكه راه طالب در درون اوست و او بايد در درون خود سير كند تا به خدا برسد و هيچ راهى براى رسيدن به خدا بهتر از راه دل نيست.
عين القضات، در اين اصل، همچنين به آداب مريدان اشاره كرده و بيان مىكند كه مريد نبايد به چشم سر پير را ببيند، بلكه به چشم دل حقيقت و معنويت وى را ببيند، زيرا كه مريد در مشاهده پير، صد هزار فايده يابد. ادب ديگر آن است كه تمام احوال خود را به پير بگويد تا مريد را عجبى نيايد. ادب ديگر آن است كه مريد مبتدى، حضور و غيبت پير را نگاه دارد، اما مريد منتهى را حضور و غيبت يكسان باشد. هر كارى كه پير به مريد مىفرمايد، در واقع، خلعتى باشد الهى كه به او مىدهند و فرمان پير، فرمان خدا باشد.
پير، اورادى را به مريدان تجويز مىكند؛ نخست، تلقين لا اله الا الله به وى مىكند، چون از اين مقام درگذرد، تلقين«الله» مىكند؛ بهطورى كه سالك نفى و فناى جمله را در«لا» بگذارد و رخت در خيمهى«الا الله» زند، چون بدين مقام رسد پير به او تلقين«هوهوهو» مىكند.
اصل سوم: آدميان، بر سه گونه فطرت آفريده شدهاند
خلق جهان، سه قسمند: قسم اول، صورت و شكل آدمى دارند، اما از حقيقت و معنى آدمى خالى هستند، چون اين گروه غافلند، لذا از حيوانات هم پستترند. قسمت دوم، هم صورت و شكل آدمى دارند و هم حقيقت آدمى را دارا هستند. طائفه اول، در دنيا خود در دوزخند و امروز در حجاب معرفت و فردا به حسرت از رؤيت و مشاهدت خدا محروم باشند، اما طايفه دوم، امروز با حقيقت و معرفت باشند و در قيامت با رؤيت و وصلت باشند.
قسم سوم طايفهاى باشند كه به لب دين رسيده باشند و حقيقت يقين چشيده و در حمايت غيرت الهى باشند. اين جماعت، يك لحظه از حضور و مشاهده حق خالى نباشند و منزلت ايشان قابل وصف نيست.
رسالت را سه خاصيت است: يكى آنكه بر چيزى قادر باشد كه ديگرى نباشد، چون شقّ القمر و ساير معجزات و خاصيت دوم آن است كه احوالات آخرت به طريق مشاهده و معاينه بر وى معلوم باشد و خاصيت سوم آن است كه هر چه عموم عالميان را در خواب از ادراك عالم غيب مبذول است، او را در بيدارى آن ادراك حاصل باشد.
پيامبر(ص) مىفرمايد: بنى آدم سه قسم شدهاند: بعضى مانند بهايم باشند و همه همت ايشان اكل و شرب و خواب و آسايش است؛ «اولئك كالانعام بل هم اضل» و بعضى مانند فرشتگان و تمامى همت ايشان تسبيح و تهليل و نماز و روزه باشد و بعضى مانند پيامبران و شبه رسولانند و همت ايشان عشق و محبت و شوق و رضا و تسليم باشد.
اصل چهارم: خود را بشناس تا خدا را بشناسى
به نظر عين القضات چون مرد بدان مقام رسد كه از شراب معرفت مست شود، چون به كمال رسد، نفس محمد(ص) بر وى جلوه كند و هر كه معرفت نفس محمد(ص) براى او حاصل شود، پاى همت در معرفت ذات الله نهد، چون«من رآنى فقد رأى الحق».
عين القضات بيان مىكند كه معرفت در دنيا، تخم لقاء الله است در آخرت؛ يعنى امروز بامعرفت است، فردا بارؤيت. هر كه معرفت خود را فراموش كند، او را فراموش كرده است و هر كه نفس خود را به يادآورد، او را به ياد آورده است.
معرفت حضرت حق بر سه نوع است: معرفت ذات، معرفت صفات و معرفت افعال و احكام خدا. معرفت افعال و احكام، از معرفت نفس حاصل مىشود. معرفت صفات، از معرفت نفس محمد(ص) آيد.
اصل پنجم: شرح اركان پنجگانه اسلام
شرح اركان پنجگانه اسلام:
- شهادت: هر كه از ما دون الله سلامت و رستگارى يافت، مسلمان باشد و هر كه از همه مراد و مقصودهاى خود ايمن گرديد و در دو جهان امن يافت، او مؤمن است. جمال اسلام آنگاه ببينيم كه رخت از معبود هوايى به معبود خدايى كشيم، چون عادتپرستى را با خداپرستى رابطهاى نيست.
- نماز: شرط صحت نماز، موقوف بر طهارت است كه بىطهارت نماز حاصل نمىشود. شرط ديگر نماز، نيت است و نيت از عالم كسب نباشد، از عالم عطا و خلعت الهى باشد.
- زكات: در مشرب عين القضات، اين جهان، اگرچه، از بهر اولياى الهى آفريدند، اما ايشان خود را به دنيا و با كسب ندهند. از زكات خدا كه اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ايشان ظاهر شد، نصيبى به هر يك بايد دادن تا مدار و قرار قالب ايشان باشد. البته اولياى الهى را مالى نباشد، بلكه ايشان را علم لدنى باشد كه همصحبتان و مريدان را از آن زكات نصيبى دهند.
- صوم: صوم، در شريعت عبارت است از امساك طعام و شراب كه روزه قالب است، اما صوم در عالم حقيقت عبارت است از خوردن طعام و شراب، البته طعام«ابيت عند ربى» و شراب«و كلم الله موسى تكليما» و اين را صوم معنوى گويند و اين صوم خدا باشد كه «الصوم لى».
- حج: عين القضات بيان مىكند كه حج صورت، كار همه كس باشد، اما حج حقيقت، نه كار هر كسى باشد. در راه حج، زر و سيم بايد فشاندن و در راه حق، جان و دل بايد فشاندن. در مشرب عين القضات، در هر فصل و حركتى در راه حج، سرّى و حقيقتى است كه فقط اولياى الهى قادر به درك آن هستند.
وضعيت كتاب
كتاب، با مقدمه و تصحيح و تحشيه و تعليق عفيف عُسَيران چاپ شده و منتخباتى از شرح گيسودراز نيز به آن الحاق شده است كه از اهميت زيادى برخوردار است.