دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR34643J1.jpg | عنوان =‏دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:
غالب با قصیده‎های صمیمی و غزل‎های دلنشین و مثنوی‎ها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیال‎پروران و نازک‎اندیشان و آتش‎نفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آن‎سان که بایسته شناخته نیست.
غالب با قصیده‎های صمیمی و غزل‎های دلنشین و مثنوی‎ها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیال‎پروران و نازک‎اندیشان و آتش‎نفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آن‎سان که بایسته شناخته نیست.
شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیال‎پروری‎های سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است.
شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیال‎پروری‎های سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است.
او در گونه‎های نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوه‎های گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرح‎های رنگارنگ، نگارخانه‎ای خیال‎انگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردن‎فرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:  
او در گونه‎های نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوه‎های گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرح‎های رنگارنگ، نگارخانه‎ای خیال‎انگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردن‎فرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:
'''امروز من نظامی و خاقانیم به دهر   دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است'''
{{شعر}}
{{ب|''امروز من نظامی و خاقانیم به دهر''|2=''دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است''}}
{{پایان شعر}}
 
او خود کلک خیال‎انگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:
او خود کلک خیال‎انگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:
'''اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب   نسیم، روی گل از باغبان بگرداند'''
{{شعر}}
{{ب|''اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب''|2='' نسیم، روی گل از باغبان بگرداند''}}
{{پایان شعر}}
 
و نکته نعز این است که او راست این سروده:
و نکته نعز این است که او راست این سروده:
'''نگویم تا نباشد نعز غالب   چه غم گر هست اشعار من اندک'''<ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>.
{{شعر}}
 
{{ب|''نگویم تا نباشد نعز غالب''|2=''چه غم گر هست اشعار من اندک''}}{{پایان شعر}}
<ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>.


نکته‎ای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلع‎ها و مقطع‎های اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در این‎باره می‎گوید:
نکته‎ای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلع‎ها و مقطع‎های اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در این‎باره می‎گوید:
'''هر مطلعی که ریزد از خامه‎ام فغانی است   جز نغمه محبت سازم نوا ندارد'''
{{شعر}}
 
{{ب|''هر مطلعی که ریزد از خامه‎ام فغانی است''|2=''جز نغمه محبت سازم نوا ندارد''}}
{{پایان شعر}}
 
از آن جمله است این چند نمونه:
از آن جمله است این چند نمونه:
'''نومیدی ما گردش ایام ندارد   روزی که سیه شد سحر و شام ندارد'''
{{شعر}}
'''باید ز می ‎هرآینه پرهیز گفته‎اند     آری دروغ مصلحت‎آمیز گفته‎اند'''
 
'''پروا اگر از عربده دوش نکردند   امشب چه خطر بود که می ‎نوش نکردند'''
{{ب|''نومیدی ما گردش ایام ندارد''|2=''روزی که سیه شد سحر و شام ندارد''}}
'''شب‎های غم که چهره به خوناب شسته‎ایم     از دیده نقش وسوسه خواب شسته‎ایم'''
{{ب|''باید ز می ‎هرآینه پرهیز گفته‎اند''|2=''آری دروغ مصلحت‎آمیز گفته‎اند''}}
{{ب|''پروا اگر از عربده دوش نکردند''|2=''امشب چه خطر بود که می ‎نوش نکردند''}}
{{ب|''شب‎های غم که چهره به خوناب شسته‎ایم''|2=''از دیده نقش وسوسه خواب شسته‎ایم''}}
{{پایان شعر}}
 
ردیف‎ها و قافیه‎های اشعار غالب به‎گونه‎ای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری به‎منظور تکمیل دیوان می‎باشد.
ردیف‎ها و قافیه‎های اشعار غالب به‎گونه‎ای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری به‎منظور تکمیل دیوان می‎باشد.
تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینه‎های فکری ایرانیان می‎باشد. از آن جمله است واژه‎های زند‎خوانی، آتش‎پرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:
تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینه‎های فکری ایرانیان می‎باشد. از آن جمله است واژه‎های زند‎خوانی، آتش‎پرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:
'''گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آن‎که او     اختلافی در میان ظلمت و نور افگند'''
{{شعر}}
'''شرار آتش زردشت در نهانم بود     که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت'''
 
{{ب|''گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آن‎که او''|2=''اختلافی در میان ظلمت و نور افگند''}}
{{ب|''شرار آتش زردشت در نهانم بود''|2=''که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت''}}
{{پایان شعر}}
 
 
{{ب|''فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر''|2=''گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت''}}
{{پایان شعر}}


'''فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر  گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت'''
طنزپردازی و لطیفه‎گویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامه‎ای که به یکی از دوستان خود به‎مناسبت درگذشت همسرش می‎نگارد، این بیت را می‎نویسد:
طنزپردازی و لطیفه‎گویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامه‎ای که به یکی از دوستان خود به‎مناسبت درگذشت همسرش می‎نگارد، این بیت را می‎نویسد:
'''زن نو کن ای دوست در هر بهار   که تقویم پارینه ناید به‎کار'''
{{شعر}}
 
{{ب|''زن نو کن ای دوست در هر بهار''|2='' که تقویم پارینه ناید به‎کار''}}
{{پایان شعر}}
 
و در یکی از رباعی‎های خود چنین آورده است:
و در یکی از رباعی‎های خود چنین آورده است:
'''آن مرد که زن گرفت دانا نبود   از غصه فراغتش همانا نبود'''
{{شعر}}
'''دارد به جهان خانه و زن نیست درو   نازم به خدا چرا توانا نبود'''
 
{{ب|''آن مرد که زن گرفت دانا نبود''|2=''از غصه فراغتش همانا نبود''}}
{{ب|''دارد به جهان خانه و زن نیست درو''|2='' نازم به خدا چرا توانا نبود''}}
{{پایان شعر}}
او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، می‎گوید:
او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، می‎گوید:
'''ای آنکه به راه کعبه رویی داری   نازم که گزیده آرزویی داری'''
{{شعر}}
'''زین گونه که تند می‎خرامی دانم   در خانه زن ستیزه‎خویی داری'''
{{ب|''ای آنکه به راه کعبه رویی داری''|2='' نازم که گزیده آرزویی داری''}}
{{ب|''زین گونه که تند می‎خرامی دانم''|2=''در خانه زن ستیزه‎خویی داری''}}
{{پایان شعر}}
و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان می‎آورد چنین می‎سراید:
و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان می‎آورد چنین می‎سراید:
'''گفتم این ماه‎پیکران چه کسند؟   گفت خوبان کشور لندن'''
{{شعر}}
'''گفتم اینان مگر دلی دارند؟   گفت دارند لیکن از آهن'''
{{ب|''گفتم این ماه‎پیکران چه کسند؟''|2=''گفت خوبان کشور لندن''}}
{{ب|''گفتم اینان مگر دلی دارند؟''|2=''گفت دارند لیکن از آهن''}}
{{پایان شعر}}
و راه گریز از نماز و روزه را بدین‎سان آرزو می‎کند:
و راه گریز از نماز و روزه را بدین‎سان آرزو می‎کند:
'''در عالم بی‎زری که تلخ است حیات   طاعت نتوان کرد به امید نجات'''
{{شعر}}
'''ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات   بودی به وجود مال چون حج و زکات'''
{{ب|''در عالم بی‎زری که تلخ است حیات''|2=''طاعت نتوان کرد به امید نجات''}}
{{ب|''ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات''|2='' بودی به وجود مال چون حج و زکات''}}
{{پایان شعر}}
 
و نیز در یک رباعی سروده:
و نیز در یک رباعی سروده:
'''رنجورم و می‎ به دهر درمان بُوَدم   نیروی دل و روشنی جان بودم'''
{{شعر}}
'''گفتم به پدر که خو به می‎نوشی کن   تا باده به میراث فراوان بودم'''
{{ب|''رنجورم و می‎ به دهر درمان بُوَدم''|2='' نیروی دل و روشنی جان بودم''}}
{{ب|''گفتم به پدر که خو به می‎نوشی کن''|2='' تا باده به میراث فراوان بودم''}}
{{پایان شعر}}
 
و در رباعی دیگر گفته است:
و در رباعی دیگر گفته است:
'''با دست غم آن باد که حاصل ببرد   آب رخ هوشمند و غافل ببرد'''
{{شعر}}
'''بگذاشته‎ام خمی ز صهبا به پسر     کش انده مرگ پدر از دل ببرد'''
 
{{ب|''با دست غم آن باد که حاصل ببرد''|2=''آب رخ هوشمند و غافل ببرد''}}
{{ب|''بگذاشته‎ام خمی ز صهبا به پسر ''|2='' کش انده مرگ پدر از دل ببرد''}}
{{پایان شعر}}
 
اگرچه سخن غالب سنتی‎تر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعه‎گویی نامیده‎اند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:
اگرچه سخن غالب سنتی‎تر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعه‎گویی نامیده‎اند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:
'''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت   جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت'''
{{شعر}}
'''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت   بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت'''
 
'''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند     نازنین‎پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت'''<ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>.
{{ب|''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت ''|2='' جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت''}}
{{ب|''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت''|2=''بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت''}}
{{ب|''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند''|2='' نازنین‎پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت''}}
{{پایان شعر}}
<ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>.


حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابی‎طالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.
حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابی‎طالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.
خط ۱۰۲: خط ۱۵۰:
==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
دیباچه چاپ دوم و دیباچه.
دیباچه چاپ دوم و دیباچه.
   
   
== وابسته‌ها ==
== وابسته‌ها ==
خط ۱۱۰: خط ۱۵۵:
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
   
   
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبان‌شناسی، علم زبان]]
   
   
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]]
   
   
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
   
   
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
[[رده:قربانی-باقی زاده]]
 
[[رده: 25 شهریور الی 24 مهر]]
 
[[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]
[[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش