دو رساله فلسفی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'مى‏داند' به 'می‌داند'
جز (جایگزینی متن - 'ه‏اند' به 'ه‏‌اند')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏داند' به 'می‌داند')
خط ۵۷: خط ۵۷:
فصل دوم کتاب، به تقسیم موجود به واحد و کثیر اختصاص دارد. در این فصل مصنف ابتدا موجود را به واحد و کثیر و سپس هر یک را به بالذات و بالعرض تقسیم کرده و هر یک از این اقسام چهارگانه را تعریف مى‌‏کند. پس‌ازآن به تبیین اصناف چهارگانه واحد بالذات- یعنى: واحد جنسى، واحد نوعى، واحد شخصى و واحد اتصالى- می‌‏پردازد؛ و در ادامه به تفاوت میان واحد بالذات و واحد بذات، واحد جنسى و واحد بالجنس، واحد نوعى و واحد بالنوع، واحد اتصالى و واحد بالاتصال اشاره مى‌‏کند. در پایان، اقسام کثرت را بیان کرده و اثبات مى‌‏کند که تقابل وحدت و کثرت از نوع تقابل تضایف است<ref>ر.ک: همان</ref>. ‌
فصل دوم کتاب، به تقسیم موجود به واحد و کثیر اختصاص دارد. در این فصل مصنف ابتدا موجود را به واحد و کثیر و سپس هر یک را به بالذات و بالعرض تقسیم کرده و هر یک از این اقسام چهارگانه را تعریف مى‌‏کند. پس‌ازآن به تبیین اصناف چهارگانه واحد بالذات- یعنى: واحد جنسى، واحد نوعى، واحد شخصى و واحد اتصالى- می‌‏پردازد؛ و در ادامه به تفاوت میان واحد بالذات و واحد بذات، واحد جنسى و واحد بالجنس، واحد نوعى و واحد بالنوع، واحد اتصالى و واحد بالاتصال اشاره مى‌‏کند. در پایان، اقسام کثرت را بیان کرده و اثبات مى‌‏کند که تقابل وحدت و کثرت از نوع تقابل تضایف است<ref>ر.ک: همان</ref>. ‌


فصل سوم، پیرامون لواحق وحدت و کثرت است. مصنف حمل و هو هویت را از لواحق وحدت و غیریت و سلب حمل را از عوارض کثرت مى‏داند. او بعد از تعریف حمل، آن را به بالذات و بالعرض و سپس حمل بالذات را به پنج قسم تقسیم کرده است و در ضمن آن‌ها به حمل ذاتى و عرضى نیز اشاره مى‌‏کند. در انتهاى فصل، اقسام چهارگانه تقابل- یعنى: تناقض، تضاد، عدم و ملکه و تضایف- و خواص آن‌ها را تبیین مى‏‌نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وپنج و سی‌وشش</ref>. ‌
فصل سوم، پیرامون لواحق وحدت و کثرت است. مصنف حمل و هو هویت را از لواحق وحدت و غیریت و سلب حمل را از عوارض کثرت می‌داند. او بعد از تعریف حمل، آن را به بالذات و بالعرض و سپس حمل بالذات را به پنج قسم تقسیم کرده است و در ضمن آن‌ها به حمل ذاتى و عرضى نیز اشاره مى‌‏کند. در انتهاى فصل، اقسام چهارگانه تقابل- یعنى: تناقض، تضاد، عدم و ملکه و تضایف- و خواص آن‌ها را تبیین مى‏‌نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وپنج و سی‌وشش</ref>. ‌


فصل چهارم در تعریف کلى و جزئى و بیان اقسام هر یک- یعنى: کلى منطقى، کلى طبیعى، جزئى حقیقى و اضافى- است. نکته حائز اهمیت این‌که- همان‌گونه که گذشت- وى کلى را برخلاف دیدگاه مشهور تعریف کرده و معتقد است که کلى‏‌اى که اصلاً فرد نداشته باشد، معقول نیست. او در این فصل با ذکر مثالی به تفسیر قاعده «الماهیة من حیث هی هی لیست الا هی» پرداخته تا اثبات نماید که اوصافی چون: کلیت و جزئیت و کثرت و وحدت، داخل در ذات یک ماهیت نیستند. گرچه هر ماهیتی در خارج به اعتباری کلی و به اعتباری دیگر جزئی است؛ به اعتباری کثیر و به اعتباری دیگر واحد است. سپس سخنی از شیخ را نقل می‌کند که: «ممکن نیست یک معنی بعینه در ضمن افراد متعدد موجود باشد» و به تفسیر و نقد آن می‌پردازد. در بخش انتهایی این فصل، اثبات می‌کند که لازم نیست کلی بالفعل دارای افراد متعدد باشد.<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وپنج</ref>. ‌
فصل چهارم در تعریف کلى و جزئى و بیان اقسام هر یک- یعنى: کلى منطقى، کلى طبیعى، جزئى حقیقى و اضافى- است. نکته حائز اهمیت این‌که- همان‌گونه که گذشت- وى کلى را برخلاف دیدگاه مشهور تعریف کرده و معتقد است که کلى‏‌اى که اصلاً فرد نداشته باشد، معقول نیست. او در این فصل با ذکر مثالی به تفسیر قاعده «الماهیة من حیث هی هی لیست الا هی» پرداخته تا اثبات نماید که اوصافی چون: کلیت و جزئیت و کثرت و وحدت، داخل در ذات یک ماهیت نیستند. گرچه هر ماهیتی در خارج به اعتباری کلی و به اعتباری دیگر جزئی است؛ به اعتباری کثیر و به اعتباری دیگر واحد است. سپس سخنی از شیخ را نقل می‌کند که: «ممکن نیست یک معنی بعینه در ضمن افراد متعدد موجود باشد» و به تفسیر و نقد آن می‌پردازد. در بخش انتهایی این فصل، اثبات می‌کند که لازم نیست کلی بالفعل دارای افراد متعدد باشد.<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وپنج</ref>. ‌
خط ۷۹: خط ۷۹:
علت کون را نیز به سه قسم: بذاتها مانند هیولای اولی، بالذات مانند جسم نسبت به افلاک و عناصر، بالعرض مانند صور و اعراض نسبت به انواع طبیعی و صناعی تقسیم می‌کند<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وهفت</ref>.
علت کون را نیز به سه قسم: بذاتها مانند هیولای اولی، بالذات مانند جسم نسبت به افلاک و عناصر، بالعرض مانند صور و اعراض نسبت به انواع طبیعی و صناعی تقسیم می‌کند<ref>ر.ک: همان، صفحه سی‌وهفت</ref>.


در فصل یازدهم، پیرامون علت فاعلى و علت غایى به بحث مى‌‏پردازد. پس از تعریف فاعل و غایت، هر یک را به بالذات و بالعرض؛ و بالذات را به بذاته و بغیره تقسیم مى‌‏کند؛ و به‌تبع آن، مجعول و معلول را نیز منحصر در اقسام سه‌‏گانه: بالذات بذاته؛ بالذات بغیره؛ و بالعرض مى‏داند. سپس تصریح مى‌‏کند که فاعل بذاته، نه موجود -به معنى بدیهى که موضوع فلسفه است- است و نه علت قوام؛ و در انتها نتیجه می‌‏گیرد که سلسله علت‌ها و معلول‌ها به فاعل بذاته -که همان غایت بذاته است- منتهى مى‏‌شود<ref>ر.ک: همان</ref>. ‌
در فصل یازدهم، پیرامون علت فاعلى و علت غایى به بحث مى‌‏پردازد. پس از تعریف فاعل و غایت، هر یک را به بالذات و بالعرض؛ و بالذات را به بذاته و بغیره تقسیم مى‌‏کند؛ و به‌تبع آن، مجعول و معلول را نیز منحصر در اقسام سه‌‏گانه: بالذات بذاته؛ بالذات بغیره؛ و بالعرض می‌داند. سپس تصریح مى‌‏کند که فاعل بذاته، نه موجود -به معنى بدیهى که موضوع فلسفه است- است و نه علت قوام؛ و در انتها نتیجه می‌‏گیرد که سلسله علت‌ها و معلول‌ها به فاعل بذاته -که همان غایت بذاته است- منتهى مى‏‌شود<ref>ر.ک: همان</ref>. ‌


فصل پایانى این رساله، به یکى از مسائل مهمى اختصاص دارد که همواره مورد نزاع متکلمان، حکما و عرفا بوده است؛ یعنى چگونگى و ترتیب صدور اصول موجودات از مبدأ هستى<ref>ر.ک: همان</ref>.
فصل پایانى این رساله، به یکى از مسائل مهمى اختصاص دارد که همواره مورد نزاع متکلمان، حکما و عرفا بوده است؛ یعنى چگونگى و ترتیب صدور اصول موجودات از مبدأ هستى<ref>ر.ک: همان</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش