۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سازي' به 'سازی') |
جز (جایگزینی متن - ':گ' به ': گ') |
||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
#:اگر مقصود از مسائل اجتماعى امروز، يك عده مسائل تجريدشده است كه تنها در محور ارتباط جبرى و ظاهرى افراد با يكديگر «مانند زنبور عسل» براى همزيستى مطرح است، مىتوانيم بگوييم: مثنوى نه تنها در مقابل اين مسائل، كمارزش است، بلكه فايدهاى براى آن نمىتوان تصور كرد؛ يعنى اگر مسائل اجتماعى را تنها در اين قيافه مطرح كنيم كه «امروزه رقابتها ضرورت دارد»، «امروزه در اصول عالى مانند اصل ديناميسم زندگى نمىتوان انديشيد»، «حقوقها و ساير مقررات، تكليف همه را روشن ساخته است»، «انسان يعنى مبارز ميدان تنازع در بقاء، اعم از فرد و اجتماع»، نه تنها مثنوى فايدهاى ندارد، بلكه مانع و مخل زندگى است، اما اگر به خود اجازه بدهيم و سطح زندگانى بشرى را كه امروزه از مكتب «بارى به هر جهت» پيروى مىكند، بشكافيم و دردهاى خانمانسوز تنازع در بقا را بچشيم و سؤال از هدف زندگانى را پاسخ بدهيم؛ يعنى سؤالات «از كجا آمدهايم، به كجا مىرويم، براى چه آمده بوديم؟» را پاسخ قانعكننده بدهيم، مجبوريم مثنوى را جدىتر از دورانهاى گذشته مطرح كنيم. آرى از اين نظريه كه مىگويد: تا موجوديت فرد و امكانات و بايستگىهاى او روشن نشود، هيچگونه نظريات اجتماعى ريشهدار نخواهد بود، مىتوان بهشدت دفاع كرد و كتاب مثنوى در بيان اين موجوديت سهم بسيار مهمى دارد<ref>همان، ج 2، ص 7 - 8</ref> | #:اگر مقصود از مسائل اجتماعى امروز، يك عده مسائل تجريدشده است كه تنها در محور ارتباط جبرى و ظاهرى افراد با يكديگر «مانند زنبور عسل» براى همزيستى مطرح است، مىتوانيم بگوييم: مثنوى نه تنها در مقابل اين مسائل، كمارزش است، بلكه فايدهاى براى آن نمىتوان تصور كرد؛ يعنى اگر مسائل اجتماعى را تنها در اين قيافه مطرح كنيم كه «امروزه رقابتها ضرورت دارد»، «امروزه در اصول عالى مانند اصل ديناميسم زندگى نمىتوان انديشيد»، «حقوقها و ساير مقررات، تكليف همه را روشن ساخته است»، «انسان يعنى مبارز ميدان تنازع در بقاء، اعم از فرد و اجتماع»، نه تنها مثنوى فايدهاى ندارد، بلكه مانع و مخل زندگى است، اما اگر به خود اجازه بدهيم و سطح زندگانى بشرى را كه امروزه از مكتب «بارى به هر جهت» پيروى مىكند، بشكافيم و دردهاى خانمانسوز تنازع در بقا را بچشيم و سؤال از هدف زندگانى را پاسخ بدهيم؛ يعنى سؤالات «از كجا آمدهايم، به كجا مىرويم، براى چه آمده بوديم؟» را پاسخ قانعكننده بدهيم، مجبوريم مثنوى را جدىتر از دورانهاى گذشته مطرح كنيم. آرى از اين نظريه كه مىگويد: تا موجوديت فرد و امكانات و بايستگىهاى او روشن نشود، هيچگونه نظريات اجتماعى ريشهدار نخواهد بود، مىتوان بهشدت دفاع كرد و كتاب مثنوى در بيان اين موجوديت سهم بسيار مهمى دارد<ref>همان، ج 2، ص 7 - 8</ref> | ||
#آيا مثنوى تناقضاتى دارد؟ و اگر تناقضاتى دارد قابل حل و فصل مىباشند يا نه؟ بله در كتاب مثنوى تناقضاتى ديده مىشود، ولى بايستى ما اين تناقضات را به چهار گروه عمده تقسيم كنيم: | #آيا مثنوى تناقضاتى دارد؟ و اگر تناقضاتى دارد قابل حل و فصل مىباشند يا نه؟ بله در كتاب مثنوى تناقضاتى ديده مىشود، ولى بايستى ما اين تناقضات را به چهار گروه عمده تقسيم كنيم: | ||
#:گروه اول: مطالبى است كه درباره يك موضوع در مثنوى با بيانات متناقضى مطرح شده است، ولى اين تناقضات، كاملا سطحى است و مطالعهكننده آگاه مىتواند با يك دقّت همهجانبه آن تناقضها را برطرف كند، مانند موضوع ماديات؛ گاهى جلالالدين امور مادى را آنچنان محكوم و مطرود قلمداد مىكند كه با نظر يكجانبه مىتوان گفت: جلالالدين اصلا با زندگانى مخالف است. گاهى ديگر از تنظيم امور زندگانى طرفدارى كرده، كار و كوشش را عبادت جلوه مىدهد. شكى نيست در اينكه در اين موارد، كوچكترين تناقضى وجود ندارد؛ زيرا با ملاحظه تمام مباحث مربوطه، روشن مىشود كه جلالالدين مطابق آيات و روايات مىخواهد از پرستش ماديات جلوگيرى كند، نه از زندگانى مادى فردى و اجتماعى كه تنظيمش در مدارك اسلامى عبادت محسوب شده است. | #: گروه اول: مطالبى است كه درباره يك موضوع در مثنوى با بيانات متناقضى مطرح شده است، ولى اين تناقضات، كاملا سطحى است و مطالعهكننده آگاه مىتواند با يك دقّت همهجانبه آن تناقضها را برطرف كند، مانند موضوع ماديات؛ گاهى جلالالدين امور مادى را آنچنان محكوم و مطرود قلمداد مىكند كه با نظر يكجانبه مىتوان گفت: جلالالدين اصلا با زندگانى مخالف است. گاهى ديگر از تنظيم امور زندگانى طرفدارى كرده، كار و كوشش را عبادت جلوه مىدهد. شكى نيست در اينكه در اين موارد، كوچكترين تناقضى وجود ندارد؛ زيرا با ملاحظه تمام مباحث مربوطه، روشن مىشود كه جلالالدين مطابق آيات و روايات مىخواهد از پرستش ماديات جلوگيرى كند، نه از زندگانى مادى فردى و اجتماعى كه تنظيمش در مدارك اسلامى عبادت محسوب شده است. | ||
#:گروه دوم: تناقضاتى است كه تا حدودى عميقتر به نظر مىرسد، مانند توصيه اكيد جلالالدين به تبعيت و بزرگداشت قوانين طبيعت مانند «عليت» و غير ذلك و درباره همين موضوع گاهى قيافه منفى نشان داده مىگويد: بايستى بالاتر از اين قوانين را منظور نمود و اين جهان، خيالى بيش نيست. اين گروه از تناقضات هم قابل حل و فصل است؛ زيرا او واقعيت و قوانين هستى را منكر نمىشود، بلكه مىگويد: اين واقعيت و قوانين در مقابل واقعيت پشت پرده و زيربناى هستى مانند خيالات است كه اصالتى ندارد. گاهى مىخواهد بگويد: گمان مبريد كه خداوند پس از ايجاد جهان هستى و حاكم ساختن گروهى از قوانين به جهان، خود را از نظارت و تسلط ناتوان ساخته است: {{شعر}} | #: گروه دوم: تناقضاتى است كه تا حدودى عميقتر به نظر مىرسد، مانند توصيه اكيد جلالالدين به تبعيت و بزرگداشت قوانين طبيعت مانند «عليت» و غير ذلك و درباره همين موضوع گاهى قيافه منفى نشان داده مىگويد: بايستى بالاتر از اين قوانين را منظور نمود و اين جهان، خيالى بيش نيست. اين گروه از تناقضات هم قابل حل و فصل است؛ زيرا او واقعيت و قوانين هستى را منكر نمىشود، بلكه مىگويد: اين واقعيت و قوانين در مقابل واقعيت پشت پرده و زيربناى هستى مانند خيالات است كه اصالتى ندارد. گاهى مىخواهد بگويد: گمان مبريد كه خداوند پس از ايجاد جهان هستى و حاكم ساختن گروهى از قوانين به جهان، خود را از نظارت و تسلط ناتوان ساخته است: {{شعر}} | ||
#:{{ب|''«از سببسازیش من سودائيم''|2=''وز سببسوزيش سوفسطائيم»''}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|''«از سببسازیش من سودائيم''|2=''وز سببسوزيش سوفسطائيم»''}}{{پایان شعر}} | ||
#:يعنى سببيت همه سببها از اوست. | #:يعنى سببيت همه سببها از اوست. | ||
#:گروه سوم: تناقضاتى است كه عميقتر از دو گروه فوق است، از قبيل رابطه موجود برتر با جهان هستى و جبر و اختيار. آنچه كه اين جانب احساس مىكنم اينگونه تناقضها را با چند احتمال مىتوان توضيح داد: | #: گروه سوم: تناقضاتى است كه عميقتر از دو گروه فوق است، از قبيل رابطه موجود برتر با جهان هستى و جبر و اختيار. آنچه كه اين جانب احساس مىكنم اينگونه تناقضها را با چند احتمال مىتوان توضيح داد: | ||
#:الف)جلالالدين در اين موارد، هر نظريهاى كه پيش مىكشد، به جهت وسعت و عظمت ديدگاهش، آن نظريه با ملاحظه شرايط ذهنى جلالالدين به حد نصاب خود مىرسد و آنچنان عمق نظريه و استدلال به آن، جلالالدين را جلب مىكند كه در آن حال به نظريه مخالف توجهى ندارد، لذا در موقع محاسبه مجموعى، نظريات با يكديگر سازگار نمىباشد. بايستى در اين موارد بگوييم: در حقيقت افراد متفكر را به انديشه عميق، تحريك و وادار مىكند و مىخواهد اين مسائل، عميقتر بررسى شود نه اينكه مىخواهد نظريه نهايى بدهد. | #:الف)جلالالدين در اين موارد، هر نظريهاى كه پيش مىكشد، به جهت وسعت و عظمت ديدگاهش، آن نظريه با ملاحظه شرايط ذهنى جلالالدين به حد نصاب خود مىرسد و آنچنان عمق نظريه و استدلال به آن، جلالالدين را جلب مىكند كه در آن حال به نظريه مخالف توجهى ندارد، لذا در موقع محاسبه مجموعى، نظريات با يكديگر سازگار نمىباشد. بايستى در اين موارد بگوييم: در حقيقت افراد متفكر را به انديشه عميق، تحريك و وادار مىكند و مىخواهد اين مسائل، عميقتر بررسى شود نه اينكه مىخواهد نظريه نهايى بدهد. | ||
#:ب) ممكن است يك نقطه نهايى بهعنوان محصول همه نظريات گوناگون در درون جلالالدين ايجاد شده است كه او آن نقطه نهايى را مىچشيد، ولى نمىتوانست در كالبد الفاظ بيان كند. | #:ب) ممكن است يك نقطه نهايى بهعنوان محصول همه نظريات گوناگون در درون جلالالدين ايجاد شده است كه او آن نقطه نهايى را مىچشيد، ولى نمىتوانست در كالبد الفاظ بيان كند. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
#:د) بعضىها احتمال دادهاند كه جلالالدين به جهت عشق افلاطونى كه پيدا كرده بود، سطح عميق شخصيت او در حال جذبه بوده و از نظر سطح ظاهرى، چندشخصيتى شده است. | #:د) بعضىها احتمال دادهاند كه جلالالدين به جهت عشق افلاطونى كه پيدا كرده بود، سطح عميق شخصيت او در حال جذبه بوده و از نظر سطح ظاهرى، چندشخصيتى شده است. | ||
#:و بههرحال آنچه كه به نظر مىرسد اين است كه در اين گروه از تناقضات (در صورتى كه قابل هماهنگ شدن نبوده باشد)، مطالعهكننده بايستى خود به فعاليت انديشهاى و دريافتى بپردازد و الا اگر به اين قناعت كنيم كه جلالالدين در درون خود همه تضادها و تناقضات را هضم يا هماهنگ ساخته است، تكليف نهايى مطالب ابرازشده را تصفيه نخواهد كرد. | #:و بههرحال آنچه كه به نظر مىرسد اين است كه در اين گروه از تناقضات (در صورتى كه قابل هماهنگ شدن نبوده باشد)، مطالعهكننده بايستى خود به فعاليت انديشهاى و دريافتى بپردازد و الا اگر به اين قناعت كنيم كه جلالالدين در درون خود همه تضادها و تناقضات را هضم يا هماهنگ ساخته است، تكليف نهايى مطالب ابرازشده را تصفيه نخواهد كرد. | ||
#:گروه چهارم: تناقضاتى است كه ناشى از شور و هيجان و بهت روانى مىباشد. اين قسم را خود جلالالدين چنين مىگويد:{{شعر}} | #: گروه چهارم: تناقضاتى است كه ناشى از شور و هيجان و بهت روانى مىباشد. اين قسم را خود جلالالدين چنين مىگويد:{{شعر}} | ||
#:{{ب|''«گه چنين بنمايد و گه ضد اين''|2=''جز كه حيرانى نباشد كار دين»''}} | #:{{ب|''«گه چنين بنمايد و گه ضد اين''|2=''جز كه حيرانى نباشد كار دين»''}} | ||
#:{{ب|''«نه چنان حيران كه پشتش سوى اوست''|2=''بل چنين حيرت كه محو و مست دوست»''}} | #:{{ب|''«نه چنان حيران كه پشتش سوى اوست''|2=''بل چنين حيرت كه محو و مست دوست»''}} |
ویرایش