ابن حزم، علی بن احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' م ' به '‌م '
جز (جایگزینی متن - ' ق ' به 'ق ')
جز (جایگزینی متن - ' م ' به '‌م ')
خط ۴۱: خط ۴۱:
شهرت خاندان وى با پدرش آغاز مى‌شود. پدرش و وى در يكى از بحرانى‌ترين و پرآشوب‌ترين دورانهاى تاريخ اندلس مى‌زيسته‌اند، كه همزمان با پايان خلافت امويان و فروپاشى وحدت جغرافيايى-سياسى اندلس و آغاز آشفتگى و انحطاط بوده است (نك‍: ابن حزم، خاندان).
شهرت خاندان وى با پدرش آغاز مى‌شود. پدرش و وى در يكى از بحرانى‌ترين و پرآشوب‌ترين دورانهاى تاريخ اندلس مى‌زيسته‌اند، كه همزمان با پايان خلافت امويان و فروپاشى وحدت جغرافيايى-سياسى اندلس و آغاز آشفتگى و انحطاط بوده است (نك‍: ابن حزم، خاندان).


پدر ابن حزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان به شمار مى‌رفته است. وى در زمان فرمانروايى ابوعامر ملقّب به المنصور (366- 392 ق976/-1002 م) يكى از وزيران وى بوده است. ابن حزم دوران كودكى و نوجوانى را در رفاه و آسايش خانۀ پدرى و بنا بر گفته خود در دامان زنان گذرانيد و از ايشان بسيار چيزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقيات و رفتار و كردار و ويژگيهاى روانى ايشان نيك آشنا شد. اين تجارب دوران كودكى سرمايۀ سرشارى بود كه بعدها وى از آنها در نوشتن يكى از برجسته‌ترين آثار خود به عنوان طوق الحمامة (گلوبند كبوتر) بهرۀ بسيار برد. ابن حزم در اين نوشته به برخى از رويدادها و آشفتگيهاى دوران جوانى خود اشاره مى‌كند و از اين رو مى‌توان آن را سرچشمۀ مهمى براى آشنايى با دورانى از زندگى وى به شمار آورد. نخستين رويداد مهم سياسى و اجتماعى دوران جوانى ابن حزم به خلافت رسيدن محمد بن هشام بن الحكم (دوم) ملقّب به المهدى است. وى نخست در روز خلع هشام بن الحكم (دوم) ملقب به المؤيّد در 399 ق1008/ م با يارى هواداران بنى اميّه به خلافت رسيد، اما پس از 9 ماه در نيمۀ ربيع الاول 1010/400 م از سوى سليمان بن حكم كنار زده شد، و بار دوم نيز، پس از سليمان به مدت چهل روز حكومت كرد و سرانجام در ذيحجۀ 400 به دست بردگان كشته شد.
پدر ابن حزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان به شمار مى‌رفته است. وى در زمان فرمانروايى ابوعامر ملقّب به المنصور (366- 392 ق976/-1002 م) يكى از وزيران وى بوده است. ابن حزم دوران كودكى و نوجوانى را در رفاه و آسايش خانۀ پدرى و بنا بر گفته خود در دامان زنان گذرانيد و از ايشان بسيار چيزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقيات و رفتار و كردار و ويژگيهاى روانى ايشان نيك آشنا شد. اين تجارب دوران كودكى سرمايۀ سرشارى بود كه بعدها وى از آنها در نوشتن يكى از برجسته‌ترين آثار خود به عنوان طوق الحمامة (گلوبند كبوتر) بهرۀ بسيار برد. ابن حزم در اين نوشته به برخى از رويدادها و آشفتگيهاى دوران جوانى خود اشاره مى‌كند و از اين رو مى‌توان آن را سرچشمۀ مهمى براى آشنايى با دورانى از زندگى وى به شمار آورد. نخستين رويداد مهم سياسى و اجتماعى دوران جوانى ابن حزم به خلافت رسيدن محمد بن هشام بن الحكم (دوم) ملقّب به المهدى است. وى نخست در روز خلع هشام بن الحكم (دوم) ملقب به المؤيّد در 399 ق1008/‌م با يارى هواداران بنى اميّه به خلافت رسيد، اما پس از 9 ماه در نيمۀ ربيع الاول 1010/400‌م از سوى سليمان بن حكم كنار زده شد، و بار دوم نيز، پس از سليمان به مدت چهل روز حكومت كرد و سرانجام در ذيحجۀ 400 به دست بردگان كشته شد.


تاريخ نگاران وى را «انگيزۀ فتنه و شقاق و نفاق» ناميده‌اند (نك‍:ابن عذارى، 50/3 به بعد، مراكشى، 41-43). ابن حزم و پدرش در نخستين روزهاى خلافت وى از خانۀ خود در بخش شرقى قرطبه به خانۀ قديميشان در بخش غربى، در محله‌اى به نام «بلاط مغيث» منتقل شدند (ابن حزم، طوق الحمامة، 207). رويداد تكان دهنده و ويرانگر ديگر، در اين مرحله، روى كار آمدن سليمان بن حكم، ملقب به الظافر است. وى در 399ق به خلافت رسيد و در ربيع الاول 400 به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بيرون رفت و سپس همراه سپاهيان بربر و لشكريان مسيحى به قرطبه بازگشت، و به گفتۀ گزارشگران در نبرد مشهور به «قنطش»، بيست و چند هزار نفر كشته شدند كه در ميان ايشان بسيارى عالمان، فقيهان و ائمۀ مساجد بودند، سليمان، پس از آن، به همراهى بربرها در شهرهاى اندلس به كشتار، تاراج و ويران كردن روستاها پرداخت (ابن عذارى، 91/3-95، 117؛مراكشى، 42 -43؛ ابن بسام، 1 (1) 24/-29). در اين ميان در محرم /404ژوئيۀ 1013 سپاهيان بربر قصر خاندان ابن حزم را در بلاط مغيث تصرف و تاراج كردند، و ابن حزم ناگزير شد كه از قرطبه به المريه (آلمريا Almeria) بگريزد (ابن حزم، همان، 208). در 406ق سليمان بن حكم و برادرش عبدالرحمن و پدر 80 سالۀ ايشان، به دست على بن حمّود بن ميمون كشته شد. على بن حمود بن ميمون از ذريۀ على بن ابى طالب(ع) و نخستين فرمانرواى بنى هاشم در اندلس بود، سليمان بن حكم وى و برادرش قاسم بن حمّود را هر يك به فرماندارى شهر سبته Ceuta و جزيرة الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروايى على بن حمّود يك سال و نه ماه بود. وى با همراهى و يارى سپاهيان بربر قدرت را به دست گرفت. على بن حمود در 22 محرم /407اول ژوئيۀ 1016 قرطبه را تصرف كرد، ولى در ذيقعدۀ 408 به دست 3 تن از غلامان صقلبى خود در حمّام كشته شد (ابن عذارى، 119/3-124، ابن بسام، 1 (1) 78/، 83). در پى اين رويدادها گرفتارى تازه‌اى براى ابن حزم پيش آمد. در حالى كه وى همچنان در المريه به سر مى‌برد، بدخواهان و دشمنانش دسيسه كردند و فرماندار المريه، خيران صقلبى (حك‍ 403-419 ق) را بر ضد وى برانگيختند. خيران از غلامان برجستۀ منصور بن ابى عامر بود و پس از فروريزش خلافت اموى در اندلس، فرماندار المريه گرديد و در رويدادهاى بعدى در اندلس نقشى برجسته داشت (ابن عذارى، 166/3-167؛دوزى، 319-317، 311، /310 II). بدخواهان ابن حزم به خيران گزارش داده بودند كه ابن حزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانى مى‌كوشند كه خلافت اموى را بار ديگر در اندلس زنده كنند. خيران بدين سبب وى و دوستش را دستگير و چند ماه زندانى كرد و سپس ايشان را به محلى به نام حصن القصر Aznalcazar از نواحى اشبيليه تبعيد كرد. ابن حزم پس از چند ماه از راه دريا به بلنسيه (والنسيا) رفت.
تاريخ نگاران وى را «انگيزۀ فتنه و شقاق و نفاق» ناميده‌اند (نك‍:ابن عذارى، 50/3 به بعد، مراكشى، 41-43). ابن حزم و پدرش در نخستين روزهاى خلافت وى از خانۀ خود در بخش شرقى قرطبه به خانۀ قديميشان در بخش غربى، در محله‌اى به نام «بلاط مغيث» منتقل شدند (ابن حزم، طوق الحمامة، 207). رويداد تكان دهنده و ويرانگر ديگر، در اين مرحله، روى كار آمدن سليمان بن حكم، ملقب به الظافر است. وى در 399ق به خلافت رسيد و در ربيع الاول 400 به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بيرون رفت و سپس همراه سپاهيان بربر و لشكريان مسيحى به قرطبه بازگشت، و به گفتۀ گزارشگران در نبرد مشهور به «قنطش»، بيست و چند هزار نفر كشته شدند كه در ميان ايشان بسيارى عالمان، فقيهان و ائمۀ مساجد بودند، سليمان، پس از آن، به همراهى بربرها در شهرهاى اندلس به كشتار، تاراج و ويران كردن روستاها پرداخت (ابن عذارى، 91/3-95، 117؛مراكشى، 42 -43؛ ابن بسام، 1 (1) 24/-29). در اين ميان در محرم /404ژوئيۀ 1013 سپاهيان بربر قصر خاندان ابن حزم را در بلاط مغيث تصرف و تاراج كردند، و ابن حزم ناگزير شد كه از قرطبه به المريه (آلمريا Almeria) بگريزد (ابن حزم، همان، 208). در 406ق سليمان بن حكم و برادرش عبدالرحمن و پدر 80 سالۀ ايشان، به دست على بن حمّود بن ميمون كشته شد. على بن حمود بن ميمون از ذريۀ على بن ابى طالب(ع) و نخستين فرمانرواى بنى هاشم در اندلس بود، سليمان بن حكم وى و برادرش قاسم بن حمّود را هر يك به فرماندارى شهر سبته Ceuta و جزيرة الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروايى على بن حمّود يك سال و نه ماه بود. وى با همراهى و يارى سپاهيان بربر قدرت را به دست گرفت. على بن حمود در 22 محرم /407اول ژوئيۀ 1016 قرطبه را تصرف كرد، ولى در ذيقعدۀ 408 به دست 3 تن از غلامان صقلبى خود در حمّام كشته شد (ابن عذارى، 119/3-124، ابن بسام، 1 (1) 78/، 83). در پى اين رويدادها گرفتارى تازه‌اى براى ابن حزم پيش آمد. در حالى كه وى همچنان در المريه به سر مى‌برد، بدخواهان و دشمنانش دسيسه كردند و فرماندار المريه، خيران صقلبى (حك‍ 403-419 ق) را بر ضد وى برانگيختند. خيران از غلامان برجستۀ منصور بن ابى عامر بود و پس از فروريزش خلافت اموى در اندلس، فرماندار المريه گرديد و در رويدادهاى بعدى در اندلس نقشى برجسته داشت (ابن عذارى، 166/3-167؛دوزى، 319-317، 311، /310 II). بدخواهان ابن حزم به خيران گزارش داده بودند كه ابن حزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانى مى‌كوشند كه خلافت اموى را بار ديگر در اندلس زنده كنند. خيران بدين سبب وى و دوستش را دستگير و چند ماه زندانى كرد و سپس ايشان را به محلى به نام حصن القصر Aznalcazar از نواحى اشبيليه تبعيد كرد. ابن حزم پس از چند ماه از راه دريا به بلنسيه (والنسيا) رفت.


اين سفر همزمان با روى كار آمدن عبدالرحمن چهارم بود. عبدالرحمن بن محمد بن عبداللّه بن الناصر، ملقب به المرتضى در 407 ق1016/ م در شرق اندلس قيام كرد و در رمضان /408فوريۀ 1018 مردم با وى بيعت كردند. ابن حزم به وى پيوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وى با قاسم بن حمود برادر على بن حمود، شركت كرد. اما المرتضى در اين نبرد شكست خورد و در راه گريز در 408ق كشته شد. در نتيجه ابن حزم اسير گرديد، اما پس از چندى آزاد شد و در شوال /409فوريۀ 1019 به قرطبه بازگشت (نك‍: ابن عذارى، 121/3، 127؛دوزى، 318-316. II؛ ابن حزم، طوق الحمامة، 208، 217-218).
اين سفر همزمان با روى كار آمدن عبدالرحمن چهارم بود. عبدالرحمن بن محمد بن عبداللّه بن الناصر، ملقب به المرتضى در 407 ق1016/‌م در شرق اندلس قيام كرد و در رمضان /408فوريۀ 1018 مردم با وى بيعت كردند. ابن حزم به وى پيوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وى با قاسم بن حمود برادر على بن حمود، شركت كرد. اما المرتضى در اين نبرد شكست خورد و در راه گريز در 408ق كشته شد. در نتيجه ابن حزم اسير گرديد، اما پس از چندى آزاد شد و در شوال /409فوريۀ 1019 به قرطبه بازگشت (نك‍: ابن عذارى، 121/3، 127؛دوزى، 318-316. II؛ ابن حزم، طوق الحمامة، 208، 217-218).


از اين پس تا 414 ق1023/ م گزارشى دربارۀ زندگى و سرگذشت ابن حزم در دست نيست، اما در اين سال است كه ما در پى رويداد سياسى ديگرى با ابن حزم رو به رو مى‌شويم. در اين سال مردم قرطبه كه به تازگى بار ديگر استقلال خود را به دست آورده بودند، تصميم گرفتند كه يكى از امويان را بر تخت فرمانروايى بنشانند. وزيران و اعيان شهر، سه تن را نامزد كردند كه يكى از ايشان عبدالرحمن بن هشام بود و سرانجام همگان عبدالرحمن بن هشام، برادر المهدى را با لقب المستظهر بالله به خلافت برگزيدند. المستظهر در اين هنگام ابن حزم را كه از دوستان بسيار نزديك او بود به عنوان «حاجب» يا وزير بزرگ خويش برگزيد و عبدالوهاب بن حزم پسر عموى ابن حزم و نيز ابوعامر بن شهيد را به وزارت گمارد. اما از سوى ديگر نابسامانى اوضاع اقتصادى و دشواريهاى مالى و بيكارى، بر دوش عامۀ مردم سنگينى مى‌كرد و برآتش ناخشنودى ايشان از حكومت دامن مى‌زد. در اين ميان مردى از امويان به نام محمد بن عبدالرحمن بن عبيد الله النّاصرى كه پيش از آن اميد داشته بود كه به جاى عبدالرحمن المستظهر به خلافت برگزيده شود، از آن اوضاع آشفته بهره‌بردارى كرد. وى مردى بود بى فرهنگ و كم استعداد و شكمبار، و شهوتران. اما توانسته بود نفوذ خود را در ميان كارگردان قرطبه گسترش دهد و توانست شورشى را بر ضد المستظهر برانگيزد كه به پيروزى انجاميد. وى المستظهر را از خلافت بر كنار كرد و پس از رسيدن به خلافت خود را المستكفى بالله خواند (414 ق1024/ م). نخستين اقدام وى اين بود كه ابن حزم و عموزاده‌اش را دستگير كرد و به زندان افكند. ابن حزم خود در کتاب التقريب لحدّ المنطق (صص 199-200) به اين رويداد اشاره مى‌كند (ابن عذارى، 135/3-139، 140-142؛ ابن بسام، 1 (1) 34/-39، به ويژه 382). زندگى سياسى ابن حزم در دوران خلافت آخرين فرمانرواى اموى در اندلس، يعنى هشام بن محمد المعتدّ باللّه (خلافت: 422/418 ق1027/-1031 م) پايان يافت. گفته مى‌شود كه ابن حزم وزير او بوده است (ابن عذارى، 145/3-146، 152؛دوزى، -/338 II 346؛ياقوت، 237/12). بنابر گزارشهاى تاريخ نگاران، ابن حزم از اين زمان به بعد، يكباره از همۀ امور سياسى روى گردانيد و به آموختن دانشها روى آورد. با توجه به رويدادهاى سياسى و دگرگونيهاى بنيادى در اوضاع زندگى در اندلس، و به ويژه در قرطبه، به آسانى مى‌توان بيزارى و روى گردانى ابن حزم را از سياست توجيه كرد. از سوى ديگر، بنابر گزارش تاريخ نگاران، ابن حزم دربارۀ بنى اميه و فرمانروايان ايشان، از گذشتگان و معاصران سخت تعصب مى‌ورزيده و از دل و جان هوادار و مدافع حاكميت آنان بوده است و ايشان را بر ديگر وابستگان به قريش برترى مى‌داده است (ابن بسام، 1 (1) 142/؛ياقوت، 250/12).
از اين پس تا 414 ق1023/‌م گزارشى دربارۀ زندگى و سرگذشت ابن حزم در دست نيست، اما در اين سال است كه ما در پى رويداد سياسى ديگرى با ابن حزم رو به رو مى‌شويم. در اين سال مردم قرطبه كه به تازگى بار ديگر استقلال خود را به دست آورده بودند، تصميم گرفتند كه يكى از امويان را بر تخت فرمانروايى بنشانند. وزيران و اعيان شهر، سه تن را نامزد كردند كه يكى از ايشان عبدالرحمن بن هشام بود و سرانجام همگان عبدالرحمن بن هشام، برادر المهدى را با لقب المستظهر بالله به خلافت برگزيدند. المستظهر در اين هنگام ابن حزم را كه از دوستان بسيار نزديك او بود به عنوان «حاجب» يا وزير بزرگ خويش برگزيد و عبدالوهاب بن حزم پسر عموى ابن حزم و نيز ابوعامر بن شهيد را به وزارت گمارد. اما از سوى ديگر نابسامانى اوضاع اقتصادى و دشواريهاى مالى و بيكارى، بر دوش عامۀ مردم سنگينى مى‌كرد و برآتش ناخشنودى ايشان از حكومت دامن مى‌زد. در اين ميان مردى از امويان به نام محمد بن عبدالرحمن بن عبيد الله النّاصرى كه پيش از آن اميد داشته بود كه به جاى عبدالرحمن المستظهر به خلافت برگزيده شود، از آن اوضاع آشفته بهره‌بردارى كرد. وى مردى بود بى فرهنگ و كم استعداد و شكمبار، و شهوتران. اما توانسته بود نفوذ خود را در ميان كارگردان قرطبه گسترش دهد و توانست شورشى را بر ضد المستظهر برانگيزد كه به پيروزى انجاميد. وى المستظهر را از خلافت بر كنار كرد و پس از رسيدن به خلافت خود را المستكفى بالله خواند (414 ق1024/ م). نخستين اقدام وى اين بود كه ابن حزم و عموزاده‌اش را دستگير كرد و به زندان افكند. ابن حزم خود در کتاب التقريب لحدّ المنطق (صص 199-200) به اين رويداد اشاره مى‌كند (ابن عذارى، 135/3-139، 140-142؛ ابن بسام، 1 (1) 34/-39، به ويژه 382). زندگى سياسى ابن حزم در دوران خلافت آخرين فرمانرواى اموى در اندلس، يعنى هشام بن محمد المعتدّ باللّه (خلافت: 422/418 ق1027/-1031 م) پايان يافت. گفته مى‌شود كه ابن حزم وزير او بوده است (ابن عذارى، 145/3-146، 152؛دوزى، -/338 II 346؛ياقوت، 237/12). بنابر گزارشهاى تاريخ نگاران، ابن حزم از اين زمان به بعد، يكباره از همۀ امور سياسى روى گردانيد و به آموختن دانشها روى آورد. با توجه به رويدادهاى سياسى و دگرگونيهاى بنيادى در اوضاع زندگى در اندلس، و به ويژه در قرطبه، به آسانى مى‌توان بيزارى و روى گردانى ابن حزم را از سياست توجيه كرد. از سوى ديگر، بنابر گزارش تاريخ نگاران، ابن حزم دربارۀ بنى اميه و فرمانروايان ايشان، از گذشتگان و معاصران سخت تعصب مى‌ورزيده و از دل و جان هوادار و مدافع حاكميت آنان بوده است و ايشان را بر ديگر وابستگان به قريش برترى مى‌داده است (ابن بسام، 1 (1) 142/؛ياقوت، 250/12).


==تحصيلات ابن حزم==
==تحصيلات ابن حزم==
خط ۶۱: خط ۶۱:
عناوين کتابها و رسائل ابن حزم گواه بر اين است كه وى نويسنده‌اى بسيار پركار بوده است. گزارشهاى تاريخ نگاران نيز نشان مى‌دهد كه نوشته‌هاى وى به شمار شگفت‌انگيزى مى‌رسيده است. مثلا از پسرش ابورافع فضل (د 479 ق1086/ م) نقل مى‌شود كه شمار نوشته‌هاى پدرش در فقه، حديث، اصول، نحو و لغت، ملل و نحل، تاريخ و نيز ردّيّه‌هايى كه بر مخالفان نوشته به حدود 400 مجلد مى‌رسيده و نزديك به 80000 برگ را در بر مى‌گرفته است، بدين سان وى را از لحاظ كثرت نوشته‌هايش با محمد بن جرير طبرى نويسندۀ تاريخ مشهور مقايسه كرده‌اند (ابن صاعد، 76-77)، اما از همۀ اين نوشته‌ها اكنون جز چند کتاب و تعدادى رساله باقى نمانده است. ما در اينجا عنوانهاى كتب و رسايلى را مى‌آوريم كه دست نوشته‌هايى از آنها بر جاى مانده و تاكنون چاپ و منتشر شده‌اند (براى عناوين ديگر نوشته‌هاى او نك‍: [[ذهبى]]، 193/18-197):
عناوين کتابها و رسائل ابن حزم گواه بر اين است كه وى نويسنده‌اى بسيار پركار بوده است. گزارشهاى تاريخ نگاران نيز نشان مى‌دهد كه نوشته‌هاى وى به شمار شگفت‌انگيزى مى‌رسيده است. مثلا از پسرش ابورافع فضل (د 479 ق1086/ م) نقل مى‌شود كه شمار نوشته‌هاى پدرش در فقه، حديث، اصول، نحو و لغت، ملل و نحل، تاريخ و نيز ردّيّه‌هايى كه بر مخالفان نوشته به حدود 400 مجلد مى‌رسيده و نزديك به 80000 برگ را در بر مى‌گرفته است، بدين سان وى را از لحاظ كثرت نوشته‌هايش با محمد بن جرير طبرى نويسندۀ تاريخ مشهور مقايسه كرده‌اند (ابن صاعد، 76-77)، اما از همۀ اين نوشته‌ها اكنون جز چند کتاب و تعدادى رساله باقى نمانده است. ما در اينجا عنوانهاى كتب و رسايلى را مى‌آوريم كه دست نوشته‌هايى از آنها بر جاى مانده و تاكنون چاپ و منتشر شده‌اند (براى عناوين ديگر نوشته‌هاى او نك‍: [[ذهبى]]، 193/18-197):


#طوق الحمامة فى الألفة و الالاّف، دربارۀ عشق و عاشقان. تنها يك دست نوشته از آن در کتابخانۀ دانشگاه ليدن هلند موجود است. نخستين بار د. ك. پترف D.k.petrof اين کتاب را بر پايۀ همان يگانه دست نوشته در 1914 م در ليدن منتشر كرد. بار ديگر همين چاپ در 1934 م در دمشق و در 1950 م به كوشش حسن كامل الصيرفى در قاهره منتشر شد. سپس در 1949 م برشه Bercher متن آن را همراه با ترجمۀ فرانسوى در الجزيره منتشر كرد. آخرين چاپ آن با مقدمه، تصحيحات و زيرنويسها به كوشش صلاح‌الدين القاسمى در 1985 م در تونس منتشر شده است. اين کتاب دوبار به زبان انگليسى و نيز زبانهاى روسى، آلمانى، ايتاليايى، فرانسوى و اسپانيايى و جز آن ترجمه شده است.
#طوق الحمامة فى الألفة و الالاّف، دربارۀ عشق و عاشقان. تنها يك دست نوشته از آن در کتابخانۀ دانشگاه ليدن هلند موجود است. نخستين بار د. ك. پترف D.k.petrof اين کتاب را بر پايۀ همان يگانه دست نوشته در 1914‌م در ليدن منتشر كرد. بار ديگر همين چاپ در 1934‌م در دمشق و در 1950‌م به كوشش حسن كامل الصيرفى در قاهره منتشر شد. سپس در 1949‌م برشه Bercher متن آن را همراه با ترجمۀ فرانسوى در الجزيره منتشر كرد. آخرين چاپ آن با مقدمه، تصحيحات و زيرنويسها به كوشش صلاح‌الدين القاسمى در 1985‌م در تونس منتشر شده است. اين کتاب دوبار به زبان انگليسى و نيز زبانهاى روسى، آلمانى، ايتاليايى، فرانسوى و اسپانيايى و جز آن ترجمه شده است.
#«رسالة فى فضل الاندلس» كه متن آن را مقرى در [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]] (158/3-179) آورده است. اين رساله زير عنوان فضائل الاندلس و اهلها با دو رسالۀ ديگر به كوشش صلاح‌الدين منجد در 1968 م در بيروت، منتشر شده است، همچنين در رسائل ابن حزم، مجموعۀ دوم، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، يافت مى‌شود.
#«رسالة فى فضل الاندلس» كه متن آن را مقرى در [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]] (158/3-179) آورده است. اين رساله زير عنوان فضائل الاندلس و اهلها با دو رسالۀ ديگر به كوشش صلاح‌الدين منجد در 1968‌م در بيروت، منتشر شده است، همچنين در رسائل ابن حزم، مجموعۀ دوم، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، يافت مى‌شود.
#الاحكام فى اصول الاحكام، نخستين بار در سالهاى 1345- 1348ق به كوشش احمد شاكر در قاهره، سپس در 8 جزء در دو جلد، به كوشش زكريا على يوسف در 1970 م در قاهره، و بار ديگر در 1980 م.با مقدمۀ [[عباس، احسان|احسان عباس]] در بيروت منتشر شده است.
#الاحكام فى اصول الاحكام، نخستين بار در سالهاى 1345- 1348ق به كوشش احمد شاكر در قاهره، سپس در 8 جزء در دو جلد، به كوشش زكريا على يوسف در 1970‌م در قاهره، و بار ديگر در 1980 م.با مقدمۀ [[عباس، احسان|احسان عباس]] در بيروت منتشر شده است.
#المحلّى فى شرح المجلّى، ابن حزم اين کتاب را بر پايۀ فقه شافعى و پيش از گرايش به مذهب ظاهريه تأليف كرده بود كه شرحى است بر المجلّى نوشتۀ ديگر خودش. متن آن نخست به كوشش احمد شاكر در 11 جلد در سالهاى 1347-1352 ق1928/-1933 م و سپس به كوشش محمد منير الدمشقى همچنان در 11 جلد در بيروت منتشر شده است.
#المحلّى فى شرح المجلّى، ابن حزم اين کتاب را بر پايۀ فقه شافعى و پيش از گرايش به مذهب ظاهريه تأليف كرده بود كه شرحى است بر المجلّى نوشتۀ ديگر خودش. متن آن نخست به كوشش احمد شاكر در 11 جلد در سالهاى 1347-1352 ق1928/-1933‌م و سپس به كوشش محمد منير الدمشقى همچنان در 11 جلد در بيروت منتشر شده است.
#ابطال القياس و الرّأى و الاستحسان و التقليد و التعليل كه نخستين بار گولد تسيهر Goldziber پاره‌هاى مهم آن را در ملحقات کتاب خود زير عنوان «ظاهريان» Die Zaheriten در لايپزيك (1884 م) منتشر كرد. اين کتاب بار ديگر زير عنوان تلخيص ابطال القياس... به كوشش سعيد الافغانى در 1379 ق1960/ م در دمشق انتشار يافته است.
#ابطال القياس و الرّأى و الاستحسان و التقليد و التعليل كه نخستين بار گولد تسيهر Goldziber پاره‌هاى مهم آن را در ملحقات کتاب خود زير عنوان «ظاهريان» Die Zaheriten در لايپزيك (1884 م) منتشر كرد. اين کتاب بار ديگر زير عنوان تلخيص ابطال القياس... به كوشش سعيد الافغانى در 1379 ق1960/‌م در دمشق انتشار يافته است.
#الاصول و الفروع، در دو جلد، در قاهره (1978 م) منتشر شده است.
#الاصول و الفروع، در دو جلد، در قاهره (1978 م) منتشر شده است.
#رسائل ابن حزم الاندلسى، در سه مجموعه، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] از سال 1954 م (؟) به بعد منتشر شده است. اين سه مجموعه افزون بر طوق الحمامة رساله‌هاى زير را در بر دارند: رسالة فى الرد على الهاتف من بعد، رسالة البيان عن حقيقة الايمان، رسالة التوقيف على شارع النجاة باختصار الطريق، رسالة مراتب العلوم، رسالة فى الغناء الملهى امباح هوام محظور؟، رسالة فى الم الموت و ابطاله، فصل فى معرفة النفس بغيرها و جهلها بذاتها، رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق و الزهد فى الرذائل، رسالة الدرّة فى تحقيق الكلام فيما يلزم الانسان اعتقاده، رسالة فى مسألة الكلب، رسالة فى الجواب عما سئل عنه سئوال تعنيف، رسالة فى الرد على ابن النغزاله (النغزيله)
#رسائل ابن حزم الاندلسى، در سه مجموعه، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] از سال 1954‌م (؟) به بعد منتشر شده است. اين سه مجموعه افزون بر طوق الحمامة رساله‌هاى زير را در بر دارند: رسالة فى الرد على الهاتف من بعد، رسالة البيان عن حقيقة الايمان، رسالة التوقيف على شارع النجاة باختصار الطريق، رسالة مراتب العلوم، رسالة فى الغناء الملهى امباح هوام محظور؟، رسالة فى الم الموت و ابطاله، فصل فى معرفة النفس بغيرها و جهلها بذاتها، رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق و الزهد فى الرذائل، رسالة الدرّة فى تحقيق الكلام فيما يلزم الانسان اعتقاده، رسالة فى مسألة الكلب، رسالة فى الجواب عما سئل عنه سئوال تعنيف، رسالة فى الرد على ابن النغزاله (النغزيله)
#:اليهودى (سموئل بن نگدلا)، رسالة فى الامامة، رسالة عن حكم من قال انّ ارواح اهل الشقاء معذّبة الى يوم‌الدين، رسالة التلخيص لوجوه التخليص، نقط العروس (نك‍: شمارۀ بعد).
#:اليهودى (سموئل بن نگدلا)، رسالة فى الامامة، رسالة عن حكم من قال انّ ارواح اهل الشقاء معذّبة الى يوم‌الدين، رسالة التلخيص لوجوه التخليص، نقط العروس (نك‍: شمارۀ بعد).
#نقط العروس (فى تواريخ الخلفاء)، اين رساله را نخستين بار زيبولد C. F.Seybold در مجلۀ «مركز مطالعات تاريخى در گرانادا» Revista del Centro de estudios...de Granada در 1911 م منتشر كرد. بار دوم به كوشش [[ضیف، شوقی|شوقى ضيف]]  در مجلۀ كلية الآداب (شم‍ 13، 1951 م) و بار سوم در جزء دوم مجموعۀ رسائل بن حزم به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] انتشار يافت.
#نقط العروس (فى تواريخ الخلفاء)، اين رساله را نخستين بار زيبولد C. F.Seybold در مجلۀ «مركز مطالعات تاريخى در گرانادا» Revista del Centro de estudios...de Granada در 1911‌م منتشر كرد. بار دوم به كوشش [[ضیف، شوقی|شوقى ضيف]]  در مجلۀ كلية الآداب (شم‍ 13، 1951 م) و بار سوم در جزء دوم مجموعۀ رسائل بن حزم به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] انتشار يافت.
#حجة الوداع، به كوشش ممدوح حقى، دمشق، 1956 م.
#حجة الوداع، به كوشش ممدوح حقى، دمشق، 1956 م.
#الاخلاق و السير، اين کتاب همان رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق است كه به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] در مجموعۀ يكم رسائل ابن حزم الاندلسى منتشر شده است. اين اثر بار ديگر با ترجمۀ فرانسوى به كوشش ن. توميش N. Tomiche با عنوان الاخلاق و السّير در بيروت (1961 م) انتشار يافت.
#الاخلاق و السير، اين کتاب همان رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق است كه به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] در مجموعۀ يكم رسائل ابن حزم الاندلسى منتشر شده است. اين اثر بار ديگر با ترجمۀ فرانسوى به كوشش ن. توميش N. Tomiche با عنوان الاخلاق و السّير در بيروت (1961 م) انتشار يافت.
خط ۸۱: خط ۸۱:
#جوامع السّيرة (السيرة النبويّة) كه به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] و ناصر‌الدين الاسد، در قاهره (1956 م) همراه اين پنج رساله منتشر شده است: «رسالة فى القراءات المشهورة فى الامصار الآتية مجىء التواتر»، «رسالة فى اسماء الصحابة رواة الحديث و ما لكلّ واحد من العدد»، «رسالة فى تسمية من روى عنهم الفتيا من الصحابة و من بعدهم على مراتبهم فى كثرة الفتيا»، «جمل فتوح الاسلام»، «اسماء الخلفاء المهديين و الائمة امراء المؤمنين».
#جوامع السّيرة (السيرة النبويّة) كه به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] و ناصر‌الدين الاسد، در قاهره (1956 م) همراه اين پنج رساله منتشر شده است: «رسالة فى القراءات المشهورة فى الامصار الآتية مجىء التواتر»، «رسالة فى اسماء الصحابة رواة الحديث و ما لكلّ واحد من العدد»، «رسالة فى تسمية من روى عنهم الفتيا من الصحابة و من بعدهم على مراتبهم فى كثرة الفتيا»، «جمل فتوح الاسلام»، «اسماء الخلفاء المهديين و الائمة امراء المؤمنين».
#«مراتب الاجماع فى العبادات و المعاملات و الاعتقادات» كه «نقد مراتب الاجماع» [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به ضميمۀ آن است و به همراه محاسن الاسلام و شرائع الاسلام بخارى در 1357ق در قاهره به چاپ رسيده است.
#«مراتب الاجماع فى العبادات و المعاملات و الاعتقادات» كه «نقد مراتب الاجماع» [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به ضميمۀ آن است و به همراه محاسن الاسلام و شرائع الاسلام بخارى در 1357ق در قاهره به چاپ رسيده است.
#رسائل ابن حزم (مجموعۀ چهارم)، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] كه در 1984 م در بيروت منتشر شده است.
#رسائل ابن حزم (مجموعۀ چهارم)، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]] كه در 1984‌م در بيروت منتشر شده است.


==ويژگيها==
==ويژگيها==
خط ۱۸۶: خط ۱۸۶:




ابن بسام، على، الذخيرة فى محاسن اهل الجزيرة، قاهره، 1358 ق1939/ م؛ ابن حزم، على بن احمد، الاحكام فى اصول الاحكام، بيروت، 1985 م؛همو، التقريب لحد المنطق، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، بيروت، 1959 م؛همو، رسائل، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، قاهره، مكتبة الخانجى؛همو، «رسالة البيان عن حقيقة الايمان»، «رسالة التوقيف على شارع النجاة باختصار الطريق»، «رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق»، «رسالة مراتب العلوم»، رسائل (نك‍: ابن حزم در همين مآخذ)، همو، «رسالة فى فضل الاندلس»، [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]] (نك‍: مقرى در همين مآخذ)؛همو، طوق الحمامة، به كوشش صلاح‌الدين قاسمى، تونس، 1985 م؛همو، الفصل، قاهره، 1347 ق؛همو، «کتاب ابطال القياس، همراه ظاهريان، نظام عقيدتى و تاريخ» (نك‍: گولدتسيهر در مآخذ لاتين)، همو، المحلى، به كوشش احمد محمد شاكر، بيروت، دار الافاق الجديدة؛ ابن صاعد اندلسى، صاعد بن احمد، طبقات الامم، به كوشش لويس شيخو، بيروت، 1912 م؛ ابن عذارى مراكشى، احمد بن محمد، البيان المغرب، به كوشش ج. س. كولان و لوى پرووانسال، بيروت، 1929 م؛حميدى، عبدالله بن محمد، جذوة المقتبس، به كوشش محمد بن تاويت الطنجى، قاهره، 1371 ق؛[[ذهبى]]، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنووط و محمد نعيم العرقسوسى، بيروت، 1045 ق1984/ م؛قرآن كريم؛محمد بن داوود، کتاب الزهرة، به كوشش آرنولد نيكل و ابراهيم طوقان، شيكاگو، 1932 م؛ مراكشى، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعيد العريان و محمد العربى العلمى، قاهره، 1368 ق1949/ م؛مقرى تلمسانى، احمد بن محمد، [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]]، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، بيروت، 1388 ق1968/ م «؛ياقوت، ادبا، نيز:
ابن بسام، على، الذخيرة فى محاسن اهل الجزيرة، قاهره، 1358 ق1939/ م؛ ابن حزم، على بن احمد، الاحكام فى اصول الاحكام، بيروت، 1985 م؛همو، التقريب لحد المنطق، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، بيروت، 1959 م؛همو، رسائل، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، قاهره، مكتبة الخانجى؛همو، «رسالة البيان عن حقيقة الايمان»، «رسالة التوقيف على شارع النجاة باختصار الطريق»، «رسالة فى مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق»، «رسالة مراتب العلوم»، رسائل (نك‍: ابن حزم در همين مآخذ)، همو، «رسالة فى فضل الاندلس»، [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]] (نك‍: مقرى در همين مآخذ)؛همو، طوق الحمامة، به كوشش صلاح‌الدين قاسمى، تونس، 1985 م؛همو، الفصل، قاهره، 1347 ق؛همو، «کتاب ابطال القياس، همراه ظاهريان، نظام عقيدتى و تاريخ» (نك‍: گولدتسيهر در مآخذ لاتين)، همو، المحلى، به كوشش احمد محمد شاكر، بيروت، دار الافاق الجديدة؛ ابن صاعد اندلسى، صاعد بن احمد، طبقات الامم، به كوشش لويس شيخو، بيروت، 1912 م؛ ابن عذارى مراكشى، احمد بن محمد، البيان المغرب، به كوشش ج. س. كولان و لوى پرووانسال، بيروت، 1929 م؛حميدى، عبدالله بن محمد، جذوة المقتبس، به كوشش محمد بن تاويت الطنجى، قاهره، 1371 ق؛[[ذهبى]]، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنووط و محمد نعيم العرقسوسى، بيروت، 1045 ق1984/ م؛قرآن كريم؛محمد بن داوود، کتاب الزهرة، به كوشش آرنولد نيكل و ابراهيم طوقان، شيكاگو، 1932 م؛ مراكشى، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعيد العريان و محمد العربى العلمى، قاهره، 1368 ق1949/ م؛مقرى تلمسانى، احمد بن محمد، [[نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب|نفح الطيب]]، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، بيروت، 1388 ق1968/‌م «؛ياقوت، ادبا، نيز:


, tarihleri, ceviren CihaDtunc, Ankara, 1982.  
, tarihleri, ceviren CihaDtunc, Ankara, 1982.  
۶۱٬۱۸۹

ویرایش