تذکره نتائج الأفکار: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'محمد قدرت‌الله خان گوپاموى' به 'محمد قدرت‌الله خان گوپاموى ')
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۷۱: خط ۷۱:
    براى آشنايى با روش و محتواى اين اثر، توجه به مطالب مفيد و جالب ذيل كافى است:
    براى آشنايى با روش و محتواى اين اثر، توجه به مطالب مفيد و جالب ذيل كافى است:


    1. صدرآراى مجالس انبساط، مولانا رشيدالدين وطواط، كه اصلش از بلخ است و نامش عبدالجليل... چون‌كه كوتاه‌قامت و حقيرالجثه بود، لهذا به وطواط شهرت يافته و در فضل و كمال كوس بلندنامى مى‌نواخت و در اقران و اماثل لواى خوش‌كلامى مى‌افراخت و به فرط لياقت در قلوب ملوك و سلاطين جا داشته و به خدمت سلطان خوارزم‌شاه خيلى مكرم و محترم بوده و در صلات قصايد مدحيه فوائد كثيره برداشته و تا آخر حيات سلطان به كمال عزت و اعتبار به ملازمت و مصاحبت اختصاص داشت و بعد وفاتش با پسر وى، آلب ارسلان تا هفده سال به‌عنوان شايسته به سر برد و پس از فوت وى پيش سلطان محمود، نبيره خوارزم‌شاه هم به حسب استدعا برخورد.
    #صدرآراى مجالس انبساط، مولانا رشيدالدين وطواط، كه اصلش از بلخ است و نامش عبدالجليل... چون‌كه كوتاه‌قامت و حقيرالجثه بود، لهذا به وطواط شهرت يافته و در فضل و كمال كوس بلندنامى مى‌نواخت و در اقران و اماثل لواى خوش‌كلامى مى‌افراخت و به فرط لياقت در قلوب ملوك و سلاطين جا داشته و به خدمت سلطان خوارزم‌شاه خيلى مكرم و محترم بوده و در صلات قصايد مدحيه فوائد كثيره برداشته و تا آخر حيات سلطان به كمال عزت و اعتبار به ملازمت و مصاحبت اختصاص داشت و بعد وفاتش با پسر وى، آلب ارسلان تا هفده سال به‌عنوان شايسته به سر برد و پس از فوت وى پيش سلطان محمود، نبيره خوارزم‌شاه هم به حسب استدعا برخورد.
    #:كتاب حدائق السحر در صنايع شعرى از تصنيفات اوست. آخر كار به عمر نود و هفت سالگى در سنه ثمان و سبعين و خمسمائة مرغ روحش به مرغزار بقا پر پرواز گشود و جسد خاكى در جرجانيه خوارزم آسود. از طبع نقاد اوست:{{شعر}}
    #:{{ب|''يكى منم كه اگر صد هزار جان بودم''|2=''به جان تو كه كنم جمله را به تو تسليم''}}
    #:{{ب|''ز طلعت تو به خورشيد داده‌اند فروغ''|2=''ز طرّه تو به فردوس برده‌اند نسيم''}}
    #:{{ب|''تو راست حشمت جم در ميان اهل كمال''|2=''كه زلف توست چو جيم و دهان توست چو ميم''}}
    #:{{پایان شعر}}<ref>ر.ك: متن كتاب، ص320-321</ref>.
    #حكمران مصر خوش‌كلامى، مير يوسف بلگرامى، كه در سنه ست عشر و مائة و ألف قدم به عرصه شهود نهاد... بعد به‌هم‌رسانى سرمايه عقل و تمييز به اكتساب علوم و فنون كوشيده، كتب درسيه به خدمت مير طفيل محمد گذرانيده و لغت و حديث به جناب جد بزرگوار خود به سند رسانيده و در عروض و قافيه و ديگر فنون ادبيه از خدمت مير سيد محمد مهارت حاصل نمود و در هنگام تحصيل از بدايت تا نهايت همدرس مير آزاد بلگرامى بود و در ايامى كه وارد شاه‌جهان‌آباد گشته، علوم رياضى و هيئت و هندسه و حساب از فضلاى عصر به اكتساب پرداخته و در آن فنون استعداد تامه حاصل ساخته. بالجمله، مير در فضل و كمال شأنى عالى داشت و در اقسام نظم هم طبع رسا و فكر متعالى. كلام دلپذيرش نمونه فصاحت است و اشعار بى‌نظيرش. از كلام اوست:{{شعر}}
    {{ب|''به رنگ نقش نگين از فروتنى آخر''|2=''چه نام‌ها كه برآورده است پستى ما''}}
    {{ب|''همين‌كه چشم گشوديم صبح، چون شبنم''|2=''ز آفتاب رخت رنگ باخت هستى ما''}}
    {{پایان شعر}}


    كتاب حدائق السحر در صنايع شعرى از تصنيفات اوست. آخر كار به عمر نود و هفت سالگى در سنه ثمان و سبعين و خمسمائة مرغ روحش به مرغزار بقا پر پرواز گشود و جسد خاكى در جرجانيه خوارزم آسود. از طبع نقاد اوست:
    {{شعر}}
     
    {{ب|''اى گل! خبر از بلبل بيچاره چه پرسى''|2=''افتاده به كنج قفسى بال و پرى هست''}}
    {| class="wikitable poem"
    {{پایان شعر}}
    |-
    !«يكى منم كه اگر صد هزار جان بودم !! به جان تو كه كنم جمله را به تو تسليم»
    |}؛{| class="wikitable poem"
    |-
    !«ز طلعت تو به خورشيد داده‌اند فروغ !! ز طرّه تو به فردوس برده‌اند نسيم»
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    !«تو راست حشمت جم در ميان اهل كمال !! كه زلف توست چو جيم و دهان توست چو ميم»
    |} <ref>ر.ك: متن كتاب، ص320-321</ref>.
     
    2. حكمران مصر خوش‌كلامى، مير يوسف بلگرامى، كه در سنه ست عشر و مائة و ألف قدم به عرصه شهود نهاد... بعد به‌هم‌رسانى سرمايه عقل و تمييز به اكتساب علوم و فنون كوشيده، كتب درسيه به خدمت مير طفيل محمد گذرانيده و لغت و حديث به جناب جد بزرگوار خود به سند رسانيده و در عروض و قافيه و ديگر فنون ادبيه از خدمت مير سيد محمد مهارت حاصل نمود و در هنگام تحصيل از بدايت تا نهايت همدرس مير آزاد بلگرامى بود و در ايامى كه وارد شاه‌جهان‌آباد گشته، علوم رياضى و هيئت و هندسه و حساب از فضلاى عصر به اكتساب پرداخته و در آن فنون استعداد تامه حاصل ساخته. بالجمله، مير در فضل و كمال شأنى عالى داشت و در اقسام نظم هم طبع رسا و فكر متعالى. كلام دلپذيرش نمونه فصاحت است و اشعار بى‌نظيرش. از كلام اوست:
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    !«به رنگ نقش نگين از فروتنى آخر !! چه نام‌ها كه برآورده است پستى ما»
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    !«همين‌كه چشم گشوديم صبح، چون شبنم !! ز آفتاب رخت رنگ باخت هستى ما»
    |}.
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    !«اى گل! خبر از بلبل بيچاره چه پرسى !! افتاده به كنج قفسى بال و پرى هست»
    |}؛


    ...
    ...


    {| class="wikitable poem"
    {{شعر}}
    |-
    {{ب|''گر مهر رخ تو جلوه‌پيرا نشدى''|2=''يك ذرّه ز كائنات پيدا نشدى''}}
    !«گر مهر رخ تو جلوه‌پيرا نشدى !! يك ذرّه ز كائنات پيدا نشدى»
    {|''ور نقطه نور تو نگشتى مركز''|2=''نُه دايره فلك هويدا نشدى''}}
    |}؛
    {{پایان شعر}}<ref>ر.ك: همان، ص805-806</ref>.
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    !«ور نقطه نور تو نگشتى مركز !! نُه دايره فلك هويدا نشدى»
    |} <ref>ر.ك: همان، ص805-806</ref>.


    == وضعيت كتاب ==
    == وضعيت كتاب ==