سعادت از نگاه فارابی: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۵۳: خط ۵۳:
    خلاصه تعليم اين رساله آن است كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد: «سعادت در فراگرفتن فلسفه است و عمل كردن به مبادى آن».
    خلاصه تعليم اين رساله آن است كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد: «سعادت در فراگرفتن فلسفه است و عمل كردن به مبادى آن».


    نویسنده، كتاب خود را چنين آغاز مى‌كند كه «اشياء انسانى كه هرگاه در ميان امت‌ها و شهروندان حاصل شود، مايه سعادت دنيوى آنان در اين جهان و سعادت اخروى‌شان مى‌گردد، چهار چيز است: فضايل نظرى، فكرى، اخلاقى و صناعات عملى.»
    نویسنده، كتاب خود را چنين آغاز مى‌كند كه «اشياء انسانى كه هرگاه در ميان امت‌ها و شهروندان حاصل شود، مايه سعادت دنيوى آنان در اين جهان و سعادت اخروى‌شان مى‌گردد، چهار چيز است: فضايل نظرى، فكرى، اخلاقى و صناعات عملى.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/14485/%D8%B3%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C?pageNumber=11&viewType=html ر.ک: متن کتاب، ص11]</ref>»


    اما پيش از بيان اين چهار چيز، وى سؤالاتى مطرح كرده است، از جمله اينكه: براى رسيدن به اين سعادت نظرى و عملى، از كجا و چه زمانى بايد آغاز كرد و سلوك نجات‌بخش در اين راه بر چه منوال است؟ و خود او پاسخ مى‌دهد: راهى كه پيش از همه بايد بپيماييم، عبارت از شروع كردن با مقدمات نخستين است يا آنچه حكيم ما آن‌ها را «اوائل مشهوره» مى‌خواند، زيرا اين مقدمات، ما را بر شناخت علت در رسم هريك از آن‌ها تحريص مى‌كند؛ چه، اين مقدمات، در ما فطرى است و نفس هيچ انسانى از معرفت آن‌ها تهى نيست.
    اما پيش از بيان اين چهار چيز، وى سؤالاتى مطرح كرده است، از جمله اينكه: براى رسيدن به اين سعادت نظرى و عملى، از كجا و چه زمانى بايد آغاز كرد و سلوك نجات‌بخش در اين راه بر چه منوال است؟ و خود او پاسخ مى‌دهد: راهى كه پيش از همه بايد بپيماييم، عبارت از شروع كردن با مقدمات نخستين است يا آنچه حكيم ما آن‌ها را «اوائل مشهوره» مى‌خواند، زيرا اين مقدمات، ما را بر شناخت علت در رسم هريك از آن‌ها تحريص مى‌كند؛ چه، اين مقدمات، در ما فطرى است و نفس هيچ انسانى از معرفت آن‌ها تهى نيست.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/2303/49 ر.ک: حلبی، علی اصغر، ص49]</ref>


    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] سخن را در باب اين مقدمات نخستين و چگونگى ترتيب و تنظيم آن‌ها و اينكه تدريج در اين راه چگونه است تا پژوهنده را به راه راست برساند، به درازا مى‌كشد و آن‌گاه به بيان برهان انّى (رسيدن از معلول به علت) و لمّى (رسيدن از علت به معلول) مى‌پردازد و پس از آن بيان مى‌دارد كه مبادى وجود، منحصر در چهار است به‌نحوى كه معلم اول گفته است؛ يعنى: «ماذا»، «بماذا»، «عماذا وجوده» و «لماذا وجوده» كه به‌نحوى علل چهارگانه فلسفه ارسطويى؛ يعنى علت مادى، صورى، فاعلى و غايى را فراياد مى‌آورد.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] سخن را در باب اين مقدمات نخستين و چگونگى ترتيب و تنظيم آن‌ها و اينكه تدريج در اين راه چگونه است تا پژوهنده را به راه راست برساند، به درازا مى‌كشد و آن‌گاه به بيان برهان انّى (رسيدن از معلول به علت) و لمّى (رسيدن از علت به معلول) مى‌پردازد و پس از آن بيان مى‌دارد كه مبادى وجود، منحصر در چهار است به‌نحوى كه معلم اول گفته است؛ يعنى: «ماذا»، «بماذا»، «عماذا وجوده» و «لماذا وجوده» كه به‌نحوى علل چهارگانه فلسفه ارسطويى؛ يعنى علت مادى، صورى، فاعلى و غايى را فراياد مى‌آورد.
    خط ۶۱: خط ۶۱:
    ليكن به اعتقاد وى، اين مبادى وجود، غير از مبادى تعليم است، زيرا مبادى تعليم، ذاتا نسبت به مبادى نخستين، متأخر است؛ هرچند كه خود آن‌ها، راه شناخت مبادى وجود هستند - اگر به ترتيب درستى منظم شده باشند - به‌نحوى كه احيانا اين نتايج، مقدماتى براى نتايج ديگر باشد و همين‌طور تا به كسب مبدأ مطلوب برسيم و از امورى كه سزاوار است بر آن حرص داشته باشيم، اين است كه ما راهى بپيماييم كه ما را به حيرت نكشاند تا گمراه نشويم و بر اثر آن گرفتار پريشانى ذهن و تبلّد خاطر نشويم.
    ليكن به اعتقاد وى، اين مبادى وجود، غير از مبادى تعليم است، زيرا مبادى تعليم، ذاتا نسبت به مبادى نخستين، متأخر است؛ هرچند كه خود آن‌ها، راه شناخت مبادى وجود هستند - اگر به ترتيب درستى منظم شده باشند - به‌نحوى كه احيانا اين نتايج، مقدماتى براى نتايج ديگر باشد و همين‌طور تا به كسب مبدأ مطلوب برسيم و از امورى كه سزاوار است بر آن حرص داشته باشيم، اين است كه ما راهى بپيماييم كه ما را به حيرت نكشاند تا گمراه نشويم و بر اثر آن گرفتار پريشانى ذهن و تبلّد خاطر نشويم.


    ازاين‌روى، به اعتقاد وى، راه سالم‌تر و دقيق‌تر اين است كه از اعداد و اجرام آغاز كنيم يا به آنچه عرب، علم تعاليم؛ يعنى رياضيات مى‌گويند برسيم، زيرا موضوع آن، اجسام تعليمى است؛ يعنى فهم كميّت‌هاى عددى و علاقه ميان آن‌ها و اين علم، شامل هندسه، حساب و هيئت مى‌گردد و از خلال اين معرفت، طالب آن مقادير و اشكال و اوضاع را به دست مى‌آورد و در كار او «جودتِ ترتيب و اتقان تأليف و حسن نظام» حاصل مى‌آيد و به‌عنوان نتيجه‌اى براى اين تدرج علمى، دانش‌هاى ديگرى پيدا مى‌شوند كه علم مناظر (نور)، كرات متحرك و اجسام آسمانى، موسيقى، اثقال (اوزان) و حيل (مكانيك) از آن‌هاست.
    ازاين‌روى، به اعتقاد وى، راه سالم‌تر و دقيق‌تر اين است كه از اعداد و اجرام آغاز كنيم يا به آنچه عرب، علم تعاليم؛ يعنى رياضيات مى‌گويند برسيم، زيرا موضوع آن، اجسام تعليمى است؛ يعنى فهم كميّت‌هاى عددى و علاقه ميان آن‌ها و اين علم، شامل هندسه، حساب و هيئت مى‌گردد و از خلال اين معرفت، طالب آن مقادير و اشكال و اوضاع را به دست مى‌آورد و در كار او «جودتِ ترتيب و اتقان تأليف و حسن نظام» حاصل مى‌آيد و به‌عنوان نتيجه‌اى براى اين تدرج علمى، دانش‌هاى ديگرى پيدا مى‌شوند كه علم مناظر (نور)، كرات متحرك و اجسام آسمانى، موسيقى، اثقال (اوزان) و حيل (مكانيك) از آن‌هاست<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/2303/49 ر.ک: همان، ص49]</ref>.


    به اعتقاد وى از لوازم اين روش، آن است كه پژوهشگر ميان دو شيوه مذكور، جمع كند؛ يعنى برهان انّى و لمّى و در چنين مرحله‌اى، متعلم، نخست، با امور مجرد از ماده و به‌تدريج، شبه مادى و سرانجام مادى صرف، سروكار مى‌يابد و در اينجاست كه صور مبادى طبيعى كه به كمك آن‌ها ماده امتزاجِ واضح يافته، آشكار مى‌گردد و ازاين‌روى پژوهنده در اجسام مادى و در انواع آن نظر مى‌افكند يا به عبارت ديگر، با آنچه محسوس است، مانند اجسام سماوى، زمين، آب، هوا و آتش (عناصر) آغاز مى‌كند و از آنجا به سنگ‌ها، معادن و نبات مى‌رسد، پس از آن به‌سوى حيوان و سرانجام به حيوان ناطق بالا مى‌رود.
    به اعتقاد وى از لوازم اين روش، آن است كه پژوهشگر ميان دو شيوه مذكور، جمع كند؛ يعنى برهان انّى و لمّى و در چنين مرحله‌اى، متعلم، نخست، با امور مجرد از ماده و به‌تدريج، شبه مادى و سرانجام مادى صرف، سروكار مى‌يابد و در اينجاست كه صور مبادى طبيعى كه به كمك آن‌ها ماده امتزاجِ واضح يافته، آشكار مى‌گردد و ازاين‌روى پژوهنده در اجسام مادى و در انواع آن نظر مى‌افكند يا به عبارت ديگر، با آنچه محسوس است، مانند اجسام سماوى، زمين، آب، هوا و آتش (عناصر) آغاز مى‌كند و از آنجا به سنگ‌ها، معادن و نبات مى‌رسد، پس از آن به‌سوى حيوان و سرانجام به حيوان ناطق بالا مى‌رود.
    خط ۶۹: خط ۶۹:
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد كه در اثناء همين سير و حركت به‌سوى كمال، علم مهم ديگرى ظاهر مى‌گردد كه «علم مدنى» نام دارد و مقصود از آن، «شناخت امورى است كه مردم مدينه به‌وسيله آن امور و به‌ويژه اجتماع مدنى، به سعادت مى‌رسند»؛ چه، هدف از كسب مبادى تعليم و فهم مبادى وجود نيز همين تحصيل سعادت است.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد كه در اثناء همين سير و حركت به‌سوى كمال، علم مهم ديگرى ظاهر مى‌گردد كه «علم مدنى» نام دارد و مقصود از آن، «شناخت امورى است كه مردم مدينه به‌وسيله آن امور و به‌ويژه اجتماع مدنى، به سعادت مى‌رسند»؛ چه، هدف از كسب مبادى تعليم و فهم مبادى وجود نيز همين تحصيل سعادت است.


    اين اجتماع مدنى، چنان‌كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد، تا اندازه زيادى شبيه اجتماع طبيعى اجسام در كل عالم است و گويى وى براى عالم، دو صفت قائل مى‌شود: طبيعى و اجتماعى كه ميان اين دو صفت، هماهنگى، ترتيب و تناسب ويژه‌اى وجود دارد و اين اوصاف، درباره مجتمعات و افراد، هر دو، مصداق مى‌يابد و خلاصه انسان خود در اين عالم كبير، عالم صغير است.
    اين اجتماع مدنى، چنان‌كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد، تا اندازه زيادى شبيه اجتماع طبيعى اجسام در كل عالم است و گويى وى براى عالم، دو صفت قائل مى‌شود: طبيعى و اجتماعى كه ميان اين دو صفت، هماهنگى، ترتيب و تناسب ويژه‌اى وجود دارد و اين اوصاف، درباره مجتمعات و افراد، هر دو، مصداق مى‌يابد و خلاصه انسان خود در اين عالم كبير، عالم صغير است.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/2303/49 ر.ک: همان، صص49-50]</ref>


    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در گفت‌وگوى خويش از قوانين اجتماعى، به دو نوع قانون اشاره كرده است: نوعى كه ثابت و نامتبدل است و نوعى كه با گذشت زمان، دگرگونى و تبدل مى‌يابد و هريك از اين دو، از جهتى خاضع فاعل است، مانند خود انسان و از جهتى ديگر، خاضع اراده، مانند صفات او، چون عفت و توانگرى و آنچه به اين دو مى‌ماند، اما هر دوى اين نوع قوانين، خاضع قوه تفكر است كه به استنباط امور كه نافع‌تر است، توانايى دارد؛ خواه اين نفع براى فرد باشد يا براى امت و مدينه.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در گفت‌وگوى خويش از قوانين اجتماعى، به دو نوع قانون اشاره كرده است: نوعى كه ثابت و نامتبدل است و نوعى كه با گذشت زمان، دگرگونى و تبدل مى‌يابد و هريك از اين دو، از جهتى خاضع فاعل است، مانند خود انسان و از جهتى ديگر، خاضع اراده، مانند صفات او، چون عفت و توانگرى و آنچه به اين دو مى‌ماند، اما هر دوى اين نوع قوانين، خاضع قوه تفكر است كه به استنباط امور كه نافع‌تر است، توانايى دارد؛ خواه اين نفع براى فرد باشد يا براى امت و مدينه.
    خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
    [[رده: فلسفه بر اساس دوره]]
    [[رده: فلسفه بر اساس دوره]]
    [[رده:قرون وسطی (فلسفه)]]
    [[رده:قرون وسطی (فلسفه)]]
    <references />