تحفة أهل العرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>'
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
خط ۲۴: خط ۲۴:
| شابک =964-5745-15-2  
| شابک =964-5745-15-2  
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =6491
| کتابخانۀ دیجیتال نور =10384
| کتابخوان همراه نور =10384
| کتابخوان همراه نور =10384
| کد پدیدآور =04866
| کد پدیدآور =04866
خط ۴۹: خط ۴۹:
در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت می‌نماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان می‌آید.
در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت می‌نماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان می‌آید.


در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، می‌خوانیم: «آورده‌اند که در همسایه رباط شیخ، عصاری می‌بود که او را جایی می‌گفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مى‎دانست و به حسن اخلاق بسر مى‌برد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مى‌گوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآن‌همه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مى‌بردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خورده‌اید، وعده وفا باید کرد، رقعه‌اى به خدمت پادشاه نوشت و شفاعت فرمود که او را به من بخش. پادشاه وى را به شیخ بخشید و او را باز خدمت شیخ فرستاد. به خدمت شیخ آمد و از جمله مخلصان شیخ گشت؛ و الله‌اعلم.» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/63 متن کتاب، ص63-64]</ref>
در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، می‌خوانیم: «آورده‌اند که در همسایه رباط شیخ، عصاری می‌بود که او را جایی می‌گفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مى‎دانست و به حسن اخلاق بسر مى‌برد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مى‌گوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآن‌همه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مى‌بردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خورده‌اید، وعده وفا باید کرد، رقعه‌اى به خدمت پادشاه نوشت و شفاعت فرمود که او را به من بخش. پادشاه وى را به شیخ بخشید و او را باز خدمت شیخ فرستاد. به خدمت شیخ آمد و از جمله مخلصان شیخ گشت؛ و الله‌اعلم.»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/63 متن کتاب، ص63-64]</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش