شرح مثنوی (سبزواری): تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۶۳: خط ۶۳:
    {{پایان شعر}} نوشته است: این مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطیف بخارى است با قواى جزییه مدرکه جزییات که حامل است آنها را و به ازدیاد او آن قوى قوت مى‌گیرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجید تعبیر از آن به «شجره زیتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح که در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطیفه مجرده مدرکه کلیات است، چه کلیاتى که معارف محضند و چه کلیاتى که کمال عقل عملى‌اند ... و عرفا که نفس را به معنى زن و روح را یا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گیرند؛ چه از سکون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان که از سکون آدم طبیعى به سوى حوا، ذریّه در عالم خلق متکون شدند. قال اللَّه تعالى: {{عبارت عربی|«'''وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها'''»}} و تربیت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقیم را مثل تدبیر والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبیرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منکوس را مثل تدبیر والد است ولد ناخلف و زوجه سیئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند که مَیّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند که مَیّال به سوى مادر سیئه غیرصالحه‌اند تا عنایت آخر او را به کجا کشاند <ref>همان، ج 1، ص158- 159</ref>.
    {{پایان شعر}} نوشته است: این مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطیف بخارى است با قواى جزییه مدرکه جزییات که حامل است آنها را و به ازدیاد او آن قوى قوت مى‌گیرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجید تعبیر از آن به «شجره زیتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح که در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطیفه مجرده مدرکه کلیات است، چه کلیاتى که معارف محضند و چه کلیاتى که کمال عقل عملى‌اند ... و عرفا که نفس را به معنى زن و روح را یا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گیرند؛ چه از سکون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان که از سکون آدم طبیعى به سوى حوا، ذریّه در عالم خلق متکون شدند. قال اللَّه تعالى: {{عبارت عربی|«'''وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها'''»}} و تربیت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقیم را مثل تدبیر والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبیرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منکوس را مثل تدبیر والد است ولد ناخلف و زوجه سیئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند که مَیّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند که مَیّال به سوى مادر سیئه غیرصالحه‌اند تا عنایت آخر او را به کجا کشاند <ref>همان، ج 1، ص158- 159</ref>.


    8- همچنین شارح وارسته در شرح این بیت: {{شعر}} {{ب|''روى ناشسته نبیند روى حُور''|2=''لاصلاة گفت الّا بالطّهور''}}توضیح داده است که: ناشستگى عبارت از آلودگى به خیالات متفرقه است و حضور اهمّ چیزهاست که در نماز معتبر است چنان‌که تدبّر معانى بلند در اذکار و قرائت و ادعیه که خواصّ قصد مى‌کنند از مقامات بلند است و حکم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اکثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور که از براى همه ممکن است با آن که صعوبت دارد، چه جسم مادّه پریشانى خاطر و استیصال خیالات پراکنده موقوفست بر عدم علاقه به دنیا و این عزیزالوجود است <ref>همان، ج 2، ص132- 133</ref>.


    9- شارح در توضیح این بیت {{auv}} {{ب|''بهر زمان فکرى چو مهمان عزیز''|2=''آید اندر سینه‌ات هر روز نیز''}}{{پایان شعر}}نوشته است: هر زمان فکرى: مراد به این فکر معنى خاص نیست- که حرکت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در کلّیات است- بلکه معنى عام است که این را و انتقال در صور جزئیّه خیالیّه را- که عوام فکر گویند- بلکه خودِ صورِ خیالیه مدرکه از احوالى را که از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و اندیشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌که شاید این مریض من بمیرد، و امساله گرانى شود، و شاید از فلان کس به من آسیب برسد، و مانند اینها- همه را شامل است. و همه ضیف اللَّه و هدیة اللَّه‌اند، و باید گرامى داشت. اما فکر خاص را، پس معلوم است که {{عبارت عربی|تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً}} و اما صور جزئیه خیالیه، پس چه از بلا و چه از غیر- مثل صاحبات آن صور- باید شاکر و لااقل صابر بر آنها بود. ففي الدعاء: {{عبارت عربی|إلهى نَحمَدُكَ عَلى بَلائِكَ كَما نَشكُرُكَ عَلى نَعمائِكَ}} و اما اندیشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است که بدانى که هر چه آید خوش آید <ref>همان، ج 3، ص222- 223</ref>.
    8- همچنین شارح وارسته در شرح این بیت:
    {{شعر}} {{ب|''روى ناشسته نبیند روى حُور''|2=''لاصلاة گفت الّا بالطّهور''}}
    توضیح داده است که: ناشستگى عبارت از آلودگى به خیالات متفرقه است و حضور اهمّ چیزهاست که در نماز معتبر است چنان‌که تدبّر معانى بلند در اذکار و قرائت و ادعیه که خواصّ قصد مى‌کنند از مقامات بلند است و حکم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اکثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور که از براى همه ممکن است با آن که صعوبت دارد، چه جسم مادّه پریشانى خاطر و استیصال خیالات پراکنده موقوفست بر عدم علاقه به دنیا و این عزیزالوجود است <ref>همان، ج 2، ص132- 133</ref>.
     
     
    9- شارح در توضیح این بیت  
    {{شعر}} {{ب|''بهر زمان فکرى چو مهمان عزیز''|2=''آید اندر سینه‌ات هر روز نیز''}}{{پایان شعر}}
    نوشته است: هر زمان فکرى: مراد به این فکر معنى خاص نیست- که حرکت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در کلّیات است- بلکه معنى عام است که این را و انتقال در صور جزئیّه خیالیّه را- که عوام فکر گویند- بلکه خودِ صورِ خیالیه مدرکه از احوالى را که از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و اندیشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌که شاید این مریض من بمیرد، و امساله گرانى شود، و شاید از فلان کس به من آسیب برسد، و مانند اینها- همه را شامل است. و همه ضیف اللَّه و هدیة اللَّه‌اند، و باید گرامى داشت. اما فکر خاص را، پس معلوم است که {{عبارت عربی|تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً}} و اما صور جزئیه خیالیه، پس چه از بلا و چه از غیر- مثل صاحبات آن صور- باید شاکر و لااقل صابر بر آنها بود. ففي الدعاء: {{عبارت عربی|إلهى نَحمَدُكَ عَلى بَلائِكَ كَما نَشكُرُكَ عَلى نَعمائِكَ}} و اما اندیشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است که بدانى که هر چه آید خوش آید <ref>همان، ج 3، ص222- 223</ref>.


    فهرست ابیات هر یک از جلدهاى کتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آیات، روایات و برخى توضیحات در پاورقى‌هاى کتاب آمده است.
    فهرست ابیات هر یک از جلدهاى کتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آیات، روایات و برخى توضیحات در پاورقى‌هاى کتاب آمده است.