حکمت الهی در متون فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ه‎ع' به 'ه‌ع')
    جز (جایگزینی متن - 'ب‎ا' به 'ب‌ا')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    خط ۴۴: خط ۴۴:
    در این میان تلاش‎هایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «[[جامع الحكمتين|جامع الحکمتین]]» و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد اندلسی]] در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>  
    در این میان تلاش‎هایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «[[جامع الحكمتين|جامع الحکمتین]]» و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد اندلسی]] در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>  


    اما تلاش‎های اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|فیض کاشانی]] و [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهیجی]] و [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشه‌های هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» می‌گوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] از فیثاغورس اخذ حکمت کرده‌اند و ازاین‎رو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده می‌‏شد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و [[دشتکی، منصور بن محمد|غیاث‎الدین منصور دشتکى]]، مغلقات الشفاء و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهم‏تر آنکه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] یعنى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدراى شیرازى]] تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشه‏‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاین‌جهت است که [[نراقی، مهدی بن ابی‌ذر|ملا مهدى نراقى]] که در فقه [[معتمد الشيعة في أحكام الشريعة|معتمد الشیعة]] را می‌نویسد؛ و در اخلاق [[جامع السعادات]] را به رشته تحریر درمی‌آورد؛ در فلسفه [[جامع الافكار و ناقد الانظار|جامع الافکار]] را تألیف می‌‏کند؛ و به شرح و گزارش شفاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] می‌‏پردازد.»<ref>همان، صفحات بیست‎ودو و بیست‎وسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ می‌‏گردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه می‌‏خوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیده‏‌اند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] و شارحان [[ارسطو]] همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهره‌‏بردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان به‌عنوان اثولوجیاى [[ارسطو]] شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشه‏‌هاى‏ مشائیان اسلامى همچون [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوری‎هاى [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق شهاب‎الدین سهروردى]] تلطیف سازند. اینان اندیشه‏‌هاى کلامى اشعرى و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشه‏‌هاى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه‎نصیرالدین طوسى]] که از او به‌عنوان خاتم برعةالمحققین یاد مى‌‏شد تکیه کردند. خواجه اندیشه‏‌هاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را به‌عنوان دستورنامه‌‏اى براى اندیشه درست خداشناسى و جهان‏شناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیست‎وسه و بیست‎وچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بوده‌اند و آثاری داشته‌اند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آن‌ها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب می‌داند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیت‎ها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی می‌شوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وشش</ref>
    اما تلاش‎های اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|فیض کاشانی]] و [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهیجی]] و [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشه‌های هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» می‌گوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] از فیثاغورس اخذ حکمت کرده‌اند و ازاین‎رو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده می‌‏شد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و [[دشتکی، منصور بن محمد|غیاث‎الدین منصور دشتکى]]، مغلقات الشفاء و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهم‏تر آنکه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] یعنى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدراى شیرازى]] تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشه‏‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاین‌جهت است که [[نراقی، مهدی بن ابی‌ذر|ملا مهدى نراقى]] که در فقه [[معتمد الشيعة في أحكام الشريعة|معتمد الشیعة]] را می‌نویسد؛ و در اخلاق [[جامع السعادات]] را به رشته تحریر درمی‌آورد؛ در فلسفه [[جامع الافكار و ناقد الانظار|جامع الافکار]] را تألیف می‌‏کند؛ و به شرح و گزارش شفاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] می‌‏پردازد.»<ref>همان، صفحات بیست‎ودو و بیست‎وسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ می‌‏گردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه می‌‏خوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیده‏‌اند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] و شارحان [[ارسطو]] همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهره‌‏بردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان به‌عنوان اثولوجیاى [[ارسطو]] شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشه‏‌هاى‏ مشائیان اسلامى همچون [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوری‎هاى [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق شهاب‌الدین سهروردى]] تلطیف سازند. اینان اندیشه‏‌هاى کلامى اشعرى و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشه‏‌هاى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه‎نصیرالدین طوسى]] که از او به‌عنوان خاتم برعةالمحققین یاد مى‌‏شد تکیه کردند. خواجه اندیشه‏‌هاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را به‌عنوان دستورنامه‌‏اى براى اندیشه درست خداشناسى و جهان‏شناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیست‎وسه و بیست‎وچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بوده‌اند و آثاری داشته‌اند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آن‌ها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب می‌داند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیت‎ها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی می‌شوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وشش</ref>


    [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین می‌نویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونه‏‌هاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانه‌هایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، به‌علاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشته‏‌هاى تخصصى حکمت و کلام و علاقه‌‏مند به مباحث عقلى، به‌عنوان مباحث کمک‎آموزشی، جمع‌‏آورى شده است‏»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref>
    [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین می‌نویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونه‏‌هاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانه‌هایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، به‌علاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشته‏‌هاى تخصصى حکمت و کلام و علاقه‌‏مند به مباحث عقلى، به‌عنوان مباحث کمک‎آموزشی، جمع‌‏آورى شده است‏»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref>
    خط ۵۰: خط ۵۰:
    در این اثر شش رساله خطی ارائه شده است که اولی رساله اثبات واجب و توحید میرزا مسیحای فسائی است. وی در مقدمه این کتاب چنین می‌نویسد: «این چند کلمه‌‏اى است مختصر در بیان اثبات واجب و توحید او و ما یتوقف علیه من المقدمات که حسبة لله لمغفرته، از براى تصحیح اعتقاد طالبان راه دین و جویندگان مسائل معرفت و یقین، در سمط تحریر کشیده شده و بر ملخص أفکار حکماء متقدمین و متأخرین محتوى و بر بعضى فواید که این ذره بی‌مقدار به افاضه آن از جناب فیاض مطلق اختصاص دارد مشتمل است و فیض قدیم فیاض وهاب علیم مقصور نیست بر هیچ ماضى و غابر و کم ترک الأول للآخر... و این رساله مرتب است بر فاتحه و دو مقصد [و خاتمه‏]»<ref>متن کتاب، ص65-66</ref>  
    در این اثر شش رساله خطی ارائه شده است که اولی رساله اثبات واجب و توحید میرزا مسیحای فسائی است. وی در مقدمه این کتاب چنین می‌نویسد: «این چند کلمه‌‏اى است مختصر در بیان اثبات واجب و توحید او و ما یتوقف علیه من المقدمات که حسبة لله لمغفرته، از براى تصحیح اعتقاد طالبان راه دین و جویندگان مسائل معرفت و یقین، در سمط تحریر کشیده شده و بر ملخص أفکار حکماء متقدمین و متأخرین محتوى و بر بعضى فواید که این ذره بی‌مقدار به افاضه آن از جناب فیاض مطلق اختصاص دارد مشتمل است و فیض قدیم فیاض وهاب علیم مقصور نیست بر هیچ ماضى و غابر و کم ترک الأول للآخر... و این رساله مرتب است بر فاتحه و دو مقصد [و خاتمه‏]»<ref>متن کتاب، ص65-66</ref>  


    دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح می‌کند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجب‎الوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمی‌تواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref>  
    دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح می‌کند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجب‌الوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجب‌الوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجب‌الوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمی‌تواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref>  


    سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلال‌الدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی می‌داند که بر او عارض شده است.<ref>ر.ک: همان، ص160-163</ref>. ایشان می‌نویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»<ref>همان، ص163</ref>
    سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلال‌الدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی می‌داند که بر او عارض شده است.<ref>ر.ک: همان، ص160-163</ref>. ایشان می‌نویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»<ref>همان، ص163</ref>


    قاضی کمال‌الدین میرحسین میبدی در «جام گیتی‌نما» می‌نویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجب‎الوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه به‌واسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتى‏نما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه‏»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>
    قاضی کمال‌الدین میرحسین میبدی در «جام گیتی‌نما» می‌نویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجب‌الوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه به‌واسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتى‏نما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه‏»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>


    پنجمین رساله، «شجره الهیه» است که نویسنده ([[راحة الصدور و آية السرور در تاریخ آل سلجوق|میرزا رفیعا نائینی]]) در ابتدای آن، درباره محتوایش چنین می‌نگارد؛ «بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب برفیع‌الدین الحسینى الطباطبائى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، برنهجى ایراد نمود که هریک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن مفتفح گردند و این رساله را به شجره الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساخت بر مقدمه و هشت مطالب.»<ref>ر.ک: همان، ص207</ref>
    پنجمین رساله، «شجره الهیه» است که نویسنده ([[راحة الصدور و آية السرور در تاریخ آل سلجوق|میرزا رفیعا نائینی]]) در ابتدای آن، درباره محتوایش چنین می‌نگارد؛ «بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب برفیع‌الدین الحسینى الطباطبائى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، برنهجى ایراد نمود که هریک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن مفتفح گردند و این رساله را به شجره الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساخت بر مقدمه و هشت مطالب.»<ref>ر.ک: همان، ص207</ref>