تفسیر مقاتل بن سلیمان: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'مى‌كردند' به 'می‌كردند')
    جز (جایگزینی متن - 'غالبا' به 'غالباً ')
    خط ۷۶: خط ۷۶:
    پل نويا مى‌نويسد: «در تفسير مقاتل، قرائت (تبيين كلمات) با توجه به سياق كلام كه معنى كلمه را براى مقاتل روشن مى‌كند، صورت مى‌گيرد و اين معنا در ترجمه بازگردانده مى‌شود. مقاتل برخلاف [[ابن‌عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] هيچ‌گاه از بستر كلام قرآن خارج نمى‌شود، تا كلمه‌اى را مثلاًبا توجه به استعمالات اعراب در اشعار ما قبل اسلام توضيح دهد، بلكه بيشتر براى روشن كردن معنى كلمه از سياق كلام قرآنى مدد مى‌گيرد.
    پل نويا مى‌نويسد: «در تفسير مقاتل، قرائت (تبيين كلمات) با توجه به سياق كلام كه معنى كلمه را براى مقاتل روشن مى‌كند، صورت مى‌گيرد و اين معنا در ترجمه بازگردانده مى‌شود. مقاتل برخلاف [[ابن‌عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] هيچ‌گاه از بستر كلام قرآن خارج نمى‌شود، تا كلمه‌اى را مثلاًبا توجه به استعمالات اعراب در اشعار ما قبل اسلام توضيح دهد، بلكه بيشتر براى روشن كردن معنى كلمه از سياق كلام قرآنى مدد مى‌گيرد.


    البته مقاتل از اين معنا غافل نمى‌ماند كه كلماتى را كه منشأ عربى ندارند يا مأخوذ از يك لهجه غير قريشى‌اند، مشخص كند (در نظر مقاتل برخلاف مفسران بعدى قبول وجود كلمات غير عربى در قرآن مشكلى ايجاد نمى‌كند)، ولى او هيچ‌گاه از خود متن قرآن منفك نمى‌شود و به يمن همين روش تحليل لفظى است كه ترجمه‌اش بسيار قابل انعطاف از كار درمى‌آيد و همه تفاوت‌هاى ظريف معنايى را كه يك كلمه در سياق‌هاى مختلف كلام به خود مى‌گيرد، منعكس مى‌كند؛ بنابراین، ترجمه مقاتل خود را تا سطح يك تفسير حقيقى ارتقا مى‌دهد. براى نمونه به ترجمه احسان توجه كنيد: در آيه 90، سوره نحل: ''' «إن الله يأمر بالعدل و الإحسان» '''، مقاتل، عدل را به «توحيد» و احسان را به «بخشايش ديگران» ترجمه مى‌كند و در سوره الرحمن، آيه 60: ''' «هل جزاء الإحسان إلاّ الإحسان» '''، اين چنين ترجمه مى‌كند: «آيا پاداش اهل «توحيد» در آن جهان چيزى جز بهشت است». هيچ‌يك از اين ترجمه‌ها لفظى نيست، ولى مقاتل غالبا از قرائت لفظى فراتر مى‌رود و در ترجمه، بار معنايى نمادينى را كه يك واژه در سياق كلام بر دوش دارد، مطمح نظر قرار مى‌دهد. اگر «احسان» به معناى «عفو» است، به سبب آن است كه عمل بخشايش در حقيقت نماد بزرگ‌ترين «احسانى» است كه مى‌توان به ديگران كرد».
    البته مقاتل از اين معنا غافل نمى‌ماند كه كلماتى را كه منشأ عربى ندارند يا مأخوذ از يك لهجه غير قريشى‌اند، مشخص كند (در نظر مقاتل برخلاف مفسران بعدى قبول وجود كلمات غير عربى در قرآن مشكلى ايجاد نمى‌كند)، ولى او هيچ‌گاه از خود متن قرآن منفك نمى‌شود و به يمن همين روش تحليل لفظى است كه ترجمه‌اش بسيار قابل انعطاف از كار درمى‌آيد و همه تفاوت‌هاى ظريف معنايى را كه يك كلمه در سياق‌هاى مختلف كلام به خود مى‌گيرد، منعكس مى‌كند؛ بنابراین، ترجمه مقاتل خود را تا سطح يك تفسير حقيقى ارتقا مى‌دهد. براى نمونه به ترجمه احسان توجه كنيد: در آيه 90، سوره نحل: ''' «إن الله يأمر بالعدل و الإحسان» '''، مقاتل، عدل را به «توحيد» و احسان را به «بخشايش ديگران» ترجمه مى‌كند و در سوره الرحمن، آيه 60: ''' «هل جزاء الإحسان إلاّ الإحسان» '''، اين چنين ترجمه مى‌كند: «آيا پاداش اهل «توحيد» در آن جهان چيزى جز بهشت است». هيچ‌يك از اين ترجمه‌ها لفظى نيست، ولى مقاتل غالباً  از قرائت لفظى فراتر مى‌رود و در ترجمه، بار معنايى نمادينى را كه يك واژه در سياق كلام بر دوش دارد، مطمح نظر قرار مى‌دهد. اگر «احسان» به معناى «عفو» است، به سبب آن است كه عمل بخشايش در حقيقت نماد بزرگ‌ترين «احسانى» است كه مى‌توان به ديگران كرد».


    ايشان در بخش «تفسير و تاريخ» مى‌نويسد: «بايد افزود كه مقاتل در تفسير خود مانند يك عالم فقه اللغة يا زبان‌شناس هم عمل نمى‌كند. به‌ندرت ديده مى‌شود كه او براى يافتن معنى كلمه‌اى، نخست به ريشه آن و معنى اوليه ريشه مراجعه كند؛ زيرا، براى او، معنى يك كلمه، از درون خود آن كلمه برنمى‌آيد، بلكه از بيرون آن؛ يعنى از بستر كلامى كه كلمه در آن جاى گرفته است، دريافته مى‌شود. نمونه اين‌گونه تحليل كلمات، تحليل كلمه «تأويل» است. كلمه «تأويل» به‌خودى‌خود و در ريشه ثلاثى آن، به معناى بازگرداندن چيزى به اول يا مبدأ آن است، ولى چنان‌كه ديديم، مقاتل معنايى عكس اين معنى را از آن استنباط مى‌كند، كه عبارت است از عمل پى گرفتن چيزى تا آخرين پيامدهاى آن و اين معنى را سياق كلام به او تحميل مى‌كند.
    ايشان در بخش «تفسير و تاريخ» مى‌نويسد: «بايد افزود كه مقاتل در تفسير خود مانند يك عالم فقه اللغة يا زبان‌شناس هم عمل نمى‌كند. به‌ندرت ديده مى‌شود كه او براى يافتن معنى كلمه‌اى، نخست به ريشه آن و معنى اوليه ريشه مراجعه كند؛ زيرا، براى او، معنى يك كلمه، از درون خود آن كلمه برنمى‌آيد، بلكه از بيرون آن؛ يعنى از بستر كلامى كه كلمه در آن جاى گرفته است، دريافته مى‌شود. نمونه اين‌گونه تحليل كلمات، تحليل كلمه «تأويل» است. كلمه «تأويل» به‌خودى‌خود و در ريشه ثلاثى آن، به معناى بازگرداندن چيزى به اول يا مبدأ آن است، ولى چنان‌كه ديديم، مقاتل معنايى عكس اين معنى را از آن استنباط مى‌كند، كه عبارت است از عمل پى گرفتن چيزى تا آخرين پيامدهاى آن و اين معنى را سياق كلام به او تحميل مى‌كند.