اشرف افغان بر تختگاه اصفهان (به روایت شاهدان هلندی): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'اصلي' به 'اصلی') |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
| سال نشر = 1367 ش | | سال نشر = 1367 ش | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE03232AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =1 | | چاپ =1 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
تختگاه ایران به نيزارى خوشيده مىمانست در آتشى سوزان، و چنان شد كه باد افراه بدرفتارىها، كژفهمىها، و ندانم كارىهاى حاكمان نالايق، دامنگير همگان گشت، خشك و تر با هم سوخت، به قولى پانصد هزار تن از مردم بىپناه تنها در اصفهان به وضعى دردناك و اكثر به مرگى تدريجى جان باختند. فاجعهاى بزرگ دل تمام ميهن را آزرد، و در هنگامه وانفسايى كه پيش آمد، ديو قحط و گرسنگى با درندهخويى و قساوت ناشى از آن، ماندگان نيم جان را برانگيخت تا در تنازعى كه برای بقا در گرفت، پس از خوردن همه جانوران حلال و حرام گوشت مانده در شهر، جنازه مردگان را از گورهاى تازه و كهنه بيرون كشند، و از آن پس این اشباح نگونبخت بيچاره يا آدم گونههاى نيم جان قحط زده وامانده - كه به قافله لاشخوران استحاله يافت - تكهپارههاى لاشههاى بويناك تعفنآميز همنوعان فلكزده خود را برای «چند روزى بيشتر ماندن» با ولع بسيار بلعيدند، خوى و خلق مردمى از يادها رفت، مرگ تدريجى در كوى و برزن بيداد كرد، فرياد و مويه ستمزدگان به جايى نرسيد. حاكمان بىآزرم ككشان هم نگزيد و چون گوسفندان پروارى گرگ ديده، هراسان و لرزان بر جاى خشكشان زد. افزون بر مردم عادى جمعى كثير از دانشمندان و انديشمندان ارزشمند شهر در پى بالا گرفتن «احتكار» خوراكىها، يا محاصره، در خانههاى خود با زجر و شكنجه جان باختند و جنازههایشان در همان خانهها يا در كوچه پس كوچهها رها شد. این تنها اصفهان نبود كه در آتش بيداد و قتل عام سوخت، درباره کرمان نوشتند كه هيچ شهرى در طول تاريخ جهان آن چنان دچار خرابى و كشتار نشده است. اما جانورى یک چشم كه در شهر كوران به پادشاهى رسيده بود، از آن جا كه «قباى پادشاهى» بر بالاى او راست نمىآمد و راهزنى «بى آزرم و مردم كش» بيش نبود، ديرى نپاييد و شئامت خونهاى بىگناهان فراوانى كه بر زمين ريخت؛ به زودى دامنگيرش شد و در خبط دماغ و جنونى غالب كه جانش را فرو گرفت، طومار زندگانى كوتاه و جنايتگارانهاش در طوفانى ديگر از جنون كودن قدرتطلبى ديگر به نام «اشرف» در هم نورديده گشت، و بدينسان ستمكارهاى ديگر كه موقتا و «نه از روى استحقاق» بر تختگاه پرهيمنه صفويان پديدار گشت داستانش چون داستان «گردن خر» بود و «طوق زرين» و آن مگس جولانگر در «عرصه سيمرغ» كه اندسالى حكومت لرزان او بر چند شهر و روستاى ایران بزرگ موضوع سخن کتاب حاضر است، و شاهدان عينى هلندى جا به جا تكههایى از رويدادهاى زمان حكومت گونه او را به مناسبتهایى كه با منافع آنان ارتباط داشته است (به انتخاب و تأليف در خور ایرانشناس پژوهنده نامبرده،) برای ما روايت مىكنند، و در این ميان از وضع اجتماعى، از خلق و خوى حكومتگران، از گدامنشى ايشان، از سبعيت و درندگىها، از آدم فروشىها و رذيلتها و سفاهتها و... و... جنايتهایشان (و نيز از دسيسهها و نيرنگهاى رقيبان انگليسى خود) نكتهها مىگويند. | تختگاه ایران به نيزارى خوشيده مىمانست در آتشى سوزان، و چنان شد كه باد افراه بدرفتارىها، كژفهمىها، و ندانم كارىهاى حاكمان نالايق، دامنگير همگان گشت، خشك و تر با هم سوخت، به قولى پانصد هزار تن از مردم بىپناه تنها در اصفهان به وضعى دردناك و اكثر به مرگى تدريجى جان باختند. فاجعهاى بزرگ دل تمام ميهن را آزرد، و در هنگامه وانفسايى كه پيش آمد، ديو قحط و گرسنگى با درندهخويى و قساوت ناشى از آن، ماندگان نيم جان را برانگيخت تا در تنازعى كه برای بقا در گرفت، پس از خوردن همه جانوران حلال و حرام گوشت مانده در شهر، جنازه مردگان را از گورهاى تازه و كهنه بيرون كشند، و از آن پس این اشباح نگونبخت بيچاره يا آدم گونههاى نيم جان قحط زده وامانده - كه به قافله لاشخوران استحاله يافت - تكهپارههاى لاشههاى بويناك تعفنآميز همنوعان فلكزده خود را برای «چند روزى بيشتر ماندن» با ولع بسيار بلعيدند، خوى و خلق مردمى از يادها رفت، مرگ تدريجى در كوى و برزن بيداد كرد، فرياد و مويه ستمزدگان به جايى نرسيد. حاكمان بىآزرم ككشان هم نگزيد و چون گوسفندان پروارى گرگ ديده، هراسان و لرزان بر جاى خشكشان زد. افزون بر مردم عادى جمعى كثير از دانشمندان و انديشمندان ارزشمند شهر در پى بالا گرفتن «احتكار» خوراكىها، يا محاصره، در خانههاى خود با زجر و شكنجه جان باختند و جنازههایشان در همان خانهها يا در كوچه پس كوچهها رها شد. این تنها اصفهان نبود كه در آتش بيداد و قتل عام سوخت، درباره کرمان نوشتند كه هيچ شهرى در طول تاريخ جهان آن چنان دچار خرابى و كشتار نشده است. اما جانورى یک چشم كه در شهر كوران به پادشاهى رسيده بود، از آن جا كه «قباى پادشاهى» بر بالاى او راست نمىآمد و راهزنى «بى آزرم و مردم كش» بيش نبود، ديرى نپاييد و شئامت خونهاى بىگناهان فراوانى كه بر زمين ريخت؛ به زودى دامنگيرش شد و در خبط دماغ و جنونى غالب كه جانش را فرو گرفت، طومار زندگانى كوتاه و جنايتگارانهاش در طوفانى ديگر از جنون كودن قدرتطلبى ديگر به نام «اشرف» در هم نورديده گشت، و بدينسان ستمكارهاى ديگر كه موقتا و «نه از روى استحقاق» بر تختگاه پرهيمنه صفويان پديدار گشت داستانش چون داستان «گردن خر» بود و «طوق زرين» و آن مگس جولانگر در «عرصه سيمرغ» كه اندسالى حكومت لرزان او بر چند شهر و روستاى ایران بزرگ موضوع سخن کتاب حاضر است، و شاهدان عينى هلندى جا به جا تكههایى از رويدادهاى زمان حكومت گونه او را به مناسبتهایى كه با منافع آنان ارتباط داشته است (به انتخاب و تأليف در خور ایرانشناس پژوهنده نامبرده،) برای ما روايت مىكنند، و در این ميان از وضع اجتماعى، از خلق و خوى حكومتگران، از گدامنشى ايشان، از سبعيت و درندگىها، از آدم فروشىها و رذيلتها و سفاهتها و... و... جنايتهایشان (و نيز از دسيسهها و نيرنگهاى رقيبان انگليسى خود) نكتهها مىگويند. | ||
در این اوان هنوز دو مركز تجارى هلند یکى در بندرعباس (اصلى) و ديگرى در اصفهان (فرعى) اندك فعاليتى دارند، از سومين مركز بازرگانى هلند در کرمان تقريبا شايد به سبب ويرانى عظيم شهر چندان سخنى در ميان نيست مدير كل شركت در مركز بندرعباس شخصى است به نام پيتر اتلام و مدير شعبه اصفهان نیکلاس اسخارور نام دارد. پس از غلبه محمود هلنديان مبالغى از سود و سرمايه خود را از دست دادهاند، وضع تجارت شركت به ركود انجاميده است. و اتلام بر سر آنست كه در این هرج و مرج ويرانگر مركز اصلى بازرگانى هلند را از بندرعباس به جزيره هرمز انتقال دهد؛ اما هدف | در این اوان هنوز دو مركز تجارى هلند یکى در بندرعباس (اصلى) و ديگرى در اصفهان (فرعى) اندك فعاليتى دارند، از سومين مركز بازرگانى هلند در کرمان تقريبا شايد به سبب ويرانى عظيم شهر چندان سخنى در ميان نيست مدير كل شركت در مركز بندرعباس شخصى است به نام پيتر اتلام و مدير شعبه اصفهان نیکلاس اسخارور نام دارد. پس از غلبه محمود هلنديان مبالغى از سود و سرمايه خود را از دست دادهاند، وضع تجارت شركت به ركود انجاميده است. و اتلام بر سر آنست كه در این هرج و مرج ويرانگر مركز اصلى بازرگانى هلند را از بندرعباس به جزيره هرمز انتقال دهد؛ اما هدف اصلیش اينست كه این جزيره را مستعمره هلند سازد يا در واقع آن را تصرف كند. در این حيص و بيص كاركنان شركت هند خاورى انگليس كه با هلنديان رقابتى سخت شديد دارند، ساكت ننشسته و افزون بر آن كه مىخواهند به لطايفالحيل جزيرههاى قشم و لارك را متصرف شوند، نه همين مانع پيشرفت مقاصد اتلام شده، بلكه در نهان باروخان سركرده اشرف را دل مىدهند تا با حيله و ترفند او و دو تن از كاركنانش را اسير و زندانى كند، سرانجام در نبردى كه ميان هلنديان و اشرفيان برای نجات اتلام و يارانش درمىگيرد، از سه مقام مهم هلندى كه به اسارت باروخان در آمدهاند، یکى در زير شكنجه جان مىدهد، ديگرى، در هنگامه جنگ و گريز جان مىسپارد و اتلام دقايقى پس از رهایى از چنگ زندانبانان درمىگذرد و انگلیسیان «شرير» كه آتش این جنگ را دامن زدهاند به هدف خود مىرسند و بدينسان اتلام رئيس شركت هلند جان خود را بر سر این كار مىنهد. | ||
کتاب، راوى رويدادهاى مهم زمان سلطه اشرف است، مردى كودن كه با دار و دسته خود يا به قول نويسندگان روزنامه جمعى از «سگان گرسنه»، «ديوان هفت چشم» برای «تاراج، كلاشى و پوست كنى خلايق»؛ مانند بيمارى آكله در كارست، و ظهور برق آساى طهماسبقلى (نادر) در عرشه كشتى طوفانزده ایران، فرار شتابان اشرفيان از اصفهان، دسيسهها و دوز و كلكها و ترفندهاى استعمارگران كهن در آن هنگامه هرج و مرج، برای ماهى گرفتن از آب گلآلود ميهن ما؛ به سخن ديگر در این زمان ایران عرصه چپاول و تاراج است و بازيگران این عرصه چپاول و تاراج، كشتار و آدم دزدى و آدم فروشى: اشرف، زبردستخان، زاهد علىخان، باروخان، تيمورخان ترك بلوچان و جز آنان از یکسو، و مدعیان تاج و تخت و حكومت ایران: طهماسب ميرزا، محمد ميرزا، صفى ميرزا پسران آواره شاه سلطان حسین و قيام كنندگان عليه سلطه اشرفيان: سيداحمدخان مدنى «جنگجوى خانه بدوش»، يوزباشى يزد، قلندر اسماعيل و ديگران از سوى ديگر، بديهى است در كشاكشى كه در ميانه این مدعیان گونهگون درگرفته است تنها خانمانهاى مردم بىگناه است كه مىسوزد و بر باد مىرود. با ظهور نادر خراسانى، آثار اهريمنى این ظلمت آفرينان از پهنه ایران اندك اندك محو و ناپديد مىشود و دوران زبونى و بردگى، على الظاهر به سرافرازى و آزادگى تبديل مىگردد و سرانجام کتاب با سه ضميمه سودمند كه یکى شرح اجمالى جزيره و قلعه هرمز و تاريخچهاى نامستند از حاكمان آن جزيره در طول تاريخ، داستان سلطه پرتگاليان بر آن و غلبه جانانه امامقلىخان سردار بزرگ شاه عباس كبير بر استعمارگران متجاوز پرتگالى است و دو ضميمه. ديگر توصيفى از وضع هرمز است كه با شرحى مختصر از حدود قلمرو سلطه كوتاه محموديان و اشرفيان در سرزمين ایران بزرگ و زمان كوتاه سلطه ايشان كه زمان سلطه جنايت، نفرت، آدمفروشى، آدمكشى و توهين به انسانيت است، خاتمه مىيابد. | کتاب، راوى رويدادهاى مهم زمان سلطه اشرف است، مردى كودن كه با دار و دسته خود يا به قول نويسندگان روزنامه جمعى از «سگان گرسنه»، «ديوان هفت چشم» برای «تاراج، كلاشى و پوست كنى خلايق»؛ مانند بيمارى آكله در كارست، و ظهور برق آساى طهماسبقلى (نادر) در عرشه كشتى طوفانزده ایران، فرار شتابان اشرفيان از اصفهان، دسيسهها و دوز و كلكها و ترفندهاى استعمارگران كهن در آن هنگامه هرج و مرج، برای ماهى گرفتن از آب گلآلود ميهن ما؛ به سخن ديگر در این زمان ایران عرصه چپاول و تاراج است و بازيگران این عرصه چپاول و تاراج، كشتار و آدم دزدى و آدم فروشى: اشرف، زبردستخان، زاهد علىخان، باروخان، تيمورخان ترك بلوچان و جز آنان از یکسو، و مدعیان تاج و تخت و حكومت ایران: طهماسب ميرزا، محمد ميرزا، صفى ميرزا پسران آواره شاه سلطان حسین و قيام كنندگان عليه سلطه اشرفيان: سيداحمدخان مدنى «جنگجوى خانه بدوش»، يوزباشى يزد، قلندر اسماعيل و ديگران از سوى ديگر، بديهى است در كشاكشى كه در ميانه این مدعیان گونهگون درگرفته است تنها خانمانهاى مردم بىگناه است كه مىسوزد و بر باد مىرود. با ظهور نادر خراسانى، آثار اهريمنى این ظلمت آفرينان از پهنه ایران اندك اندك محو و ناپديد مىشود و دوران زبونى و بردگى، على الظاهر به سرافرازى و آزادگى تبديل مىگردد و سرانجام کتاب با سه ضميمه سودمند كه یکى شرح اجمالى جزيره و قلعه هرمز و تاريخچهاى نامستند از حاكمان آن جزيره در طول تاريخ، داستان سلطه پرتگاليان بر آن و غلبه جانانه امامقلىخان سردار بزرگ شاه عباس كبير بر استعمارگران متجاوز پرتگالى است و دو ضميمه. ديگر توصيفى از وضع هرمز است كه با شرحى مختصر از حدود قلمرو سلطه كوتاه محموديان و اشرفيان در سرزمين ایران بزرگ و زمان كوتاه سلطه ايشان كه زمان سلطه جنايت، نفرت، آدمفروشى، آدمكشى و توهين به انسانيت است، خاتمه مىيابد. |