رضایی، جمال: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها ==' به '==وابسته‌ها==')
    جز (جایگزینی متن - 'مدرك' به 'مدرک ')
    خط ۳۱: خط ۳۱:
    </div>
    </div>


    '''جمال رضايى'''، استادى است بلندپايه و پژوهشگر كه در سال 1305ش، در بيرجند ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در زادگاه خود و مشهد مقدس به پايان رسانيد. پس از اخذ مدرك ليسانس ادبيات فارسى از دانشگاه تهران، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در خلال كار آموزشى، دوره دكترى را به پايان رساند، آن‌گاه به سمت دانشيارى دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسى مشهد منصوب گرديد و پس از آن نيز به مرتبه استادى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران ارتقا يافت و تا پايه ده استادى پيش رفت و به دو مدال درجه دو و يك علمى دست يافت.
    '''جمال رضايى'''، استادى است بلندپايه و پژوهشگر كه در سال 1305ش، در بيرجند ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در زادگاه خود و مشهد مقدس به پايان رسانيد. پس از اخذ مدرک  ليسانس ادبيات فارسى از دانشگاه تهران، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در خلال كار آموزشى، دوره دكترى را به پايان رساند، آن‌گاه به سمت دانشيارى دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسى مشهد منصوب گرديد و پس از آن نيز به مرتبه استادى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران ارتقا يافت و تا پايه ده استادى پيش رفت و به دو مدال درجه دو و يك علمى دست يافت.


    استاد رضايى، مدت بيست و چند سال از زادگاهش بى‌خبر بوده است و در نوروز سال 1378ش، قصد بازديد از وطن مى‌كند. او خود، سفر به وطن را چنين تشريح مى‌كند: «قصدم از اين سفر، به‌جز ديدن زادگاه و ديدار بستگان و دوستان، اين بود كه حاصل پژوهش‌هايم - آنچه از فرهنگ مردم و آداب و رسوم بيرجند گرد آورده بودم - را بازنگرى كنم و گردآورده‌هايم را، براى اطمينان بيشتر با مردم و آگاهان - به‌ويژه سالخوردگان - در ميان بگذارم... هنگامى كه به بيرجند رسيدم و شهر را ديدم، آن را با شهرى كه در گذشته ديده بودم و مى‌شناختم و تصويرى كه از آن در ذهن داشتم، به‌كلى متفاوت يافتم. هيچ گمان نمى‌بردم كه شهرى كوچك و دورافتاده در محيطى خشك و نامساعد و در زمانى نسبتاً كوتاه، يك‌باره دگرگون گشته و به شهرى بزرگ و آباد و پررونق تبديل شده باشد...».
    استاد رضايى، مدت بيست و چند سال از زادگاهش بى‌خبر بوده است و در نوروز سال 1378ش، قصد بازديد از وطن مى‌كند. او خود، سفر به وطن را چنين تشريح مى‌كند: «قصدم از اين سفر، به‌جز ديدن زادگاه و ديدار بستگان و دوستان، اين بود كه حاصل پژوهش‌هايم - آنچه از فرهنگ مردم و آداب و رسوم بيرجند گرد آورده بودم - را بازنگرى كنم و گردآورده‌هايم را، براى اطمينان بيشتر با مردم و آگاهان - به‌ويژه سالخوردگان - در ميان بگذارم... هنگامى كه به بيرجند رسيدم و شهر را ديدم، آن را با شهرى كه در گذشته ديده بودم و مى‌شناختم و تصويرى كه از آن در ذهن داشتم، به‌كلى متفاوت يافتم. هيچ گمان نمى‌بردم كه شهرى كوچك و دورافتاده در محيطى خشك و نامساعد و در زمانى نسبتاً كوتاه، يك‌باره دگرگون گشته و به شهرى بزرگ و آباد و پررونق تبديل شده باشد...».