رسالة الولاية: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ رسالة الولایة را به رسالة الولاية منتقل کرد)
    جز (جایگزینی متن - 'علامه طباطبايى' به 'علامه طباطبايى')
    خط ۴۱: خط ۴۱:
    «رسالة الولاية»، يكى از آثار نفيس و كم‌نظير علامه سيد محمدحسين طباطبايى است كه به زبان عربى نوشته شده و در عين اختصار و ايجاز، مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دين پرده برداشته است.
    «رسالة الولاية»، يكى از آثار نفيس و كم‌نظير علامه سيد محمدحسين طباطبايى است كه به زبان عربى نوشته شده و در عين اختصار و ايجاز، مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دين پرده برداشته است.


    آيت‌الله جوادى آملى، در باره اين كتاب فرموده‌اند: «بهترين اثر علامه طباطبايى، همان اثرى است كه به‌عنوان «رسالة الولاية» مرقوم فرموده‌اند. در بعضى از مباحث آن رساله، اين مطالب را يادآور شده‌اند كه: «اين سخن در كتاب‌هاى ديگران نيست». ايشان تعبيرى به اين بلندى و عزت و عظمت را در هيچ جاى ديگر بيان نكرده‌اند. ايشان بيش از هر چيز به مسئله «ولايت» اهميت مى‌دادند. معناى ولايت، آن است كه انسان به جايى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبير خداى سبحان ببيند و لا غير».
    آيت‌الله جوادى آملى، در باره اين كتاب فرموده‌اند: «بهترين اثر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، همان اثرى است كه به‌عنوان «رسالة الولاية» مرقوم فرموده‌اند. در بعضى از مباحث آن رساله، اين مطالب را يادآور شده‌اند كه: «اين سخن در كتاب‌هاى ديگران نيست». ايشان تعبيرى به اين بلندى و عزت و عظمت را در هيچ جاى ديگر بيان نكرده‌اند. ايشان بيش از هر چيز به مسئله «ولايت» اهميت مى‌دادند. معناى ولايت، آن است كه انسان به جايى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبير خداى سبحان ببيند و لا غير».


    == ساختار ==
    == ساختار ==
    خط ۶۷: خط ۶۷:
    در بخشى از اين كتاب آمده است: مسئله ولايت از مباحث مهم عرفان نظرى است كه پايه‌هاى استوار فلسفى نيز دارد. در حقيقت مرتبه پايانى سير عارفان است كه خود در صحايف، مكتوبات و آثار خويش با عبارت‌هاى گوناگون از آن ياد كرده‌اند؛ همچون «فناى ذاتى» يا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعينات» يا «مقام توحيد ذات» و «فناى در توحيد».
    در بخشى از اين كتاب آمده است: مسئله ولايت از مباحث مهم عرفان نظرى است كه پايه‌هاى استوار فلسفى نيز دارد. در حقيقت مرتبه پايانى سير عارفان است كه خود در صحايف، مكتوبات و آثار خويش با عبارت‌هاى گوناگون از آن ياد كرده‌اند؛ همچون «فناى ذاتى» يا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعينات» يا «مقام توحيد ذات» و «فناى در توحيد».


    در بخش اول كتاب، علامه طباطبايى مى‌فرمايد: در بين اديان مختلف الهى هيچ شك و شبهه‌اى نيست كه انبياء(ع) بنا بر تفاوت و درجاتشان و جايگاهشان به نشئه ماوراء طبيعت متصل هستند و از امور باطنى مطلع هستند، اما سؤال اين است كه آيا اين اتصال و اطلاع فقط مخصوص ايشان است و اين موهبت الهى فقط منحصر به انبياء است يا براى ديگران هم ممكن است؛ به عبارت ديگر آيا اين اتصال و ارتباط با غيب، امر اختصاصى ايشان است و در غير از ايشان تا بعد از مرگ به وجود نمى‌آيد يا اينكه اين امر اكتسابى است و قابل دستيابى؟ در جواب مى‌گوييم كه اين امر (اتصال و اطلاع از غيب) اكتسابى است. در توضيح مطلب مى‌گوييم: نسبت بين نشئه دنيا و نشئه ماوراء دنيا، نسبت علت و معلولى است و نسبت نقص و كمالى است كه اين رابطه را ما نسبت ظاهر و باطن مى‌ناميم و علت نام‌گذارى ظاهر و باطن بدين جهت است كه ما ضرورتا ظاهر را مى‌بينيم و اين در حالى است كه در داخل اين ظاهر، باطن موجود است، زيرا پيدايش ظاهر، يكى از اطوار وجود باطن است، پس در زمانى كه ما ظاهر را مى‌بينيم، بالفعل باطن در آن موجود مى‌باشد، زيرا ظاهر هر چيز حد و اندازه و تعيين باطن آن است، پس اگر انسان بتواند با سعى و مجاهده‌ى بسيار، ظاهر را ناديده بگيرد پس ضرورتا و طبيعتا باطن آن چيز را خواهد ديد و همين مطلب منظور ما است.
    در بخش اول كتاب، [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] مى‌فرمايد: در بين اديان مختلف الهى هيچ شك و شبهه‌اى نيست كه انبياء(ع) بنا بر تفاوت و درجاتشان و جايگاهشان به نشئه ماوراء طبيعت متصل هستند و از امور باطنى مطلع هستند، اما سؤال اين است كه آيا اين اتصال و اطلاع فقط مخصوص ايشان است و اين موهبت الهى فقط منحصر به انبياء است يا براى ديگران هم ممكن است؛ به عبارت ديگر آيا اين اتصال و ارتباط با غيب، امر اختصاصى ايشان است و در غير از ايشان تا بعد از مرگ به وجود نمى‌آيد يا اينكه اين امر اكتسابى است و قابل دستيابى؟ در جواب مى‌گوييم كه اين امر (اتصال و اطلاع از غيب) اكتسابى است. در توضيح مطلب مى‌گوييم: نسبت بين نشئه دنيا و نشئه ماوراء دنيا، نسبت علت و معلولى است و نسبت نقص و كمالى است كه اين رابطه را ما نسبت ظاهر و باطن مى‌ناميم و علت نام‌گذارى ظاهر و باطن بدين جهت است كه ما ضرورتا ظاهر را مى‌بينيم و اين در حالى است كه در داخل اين ظاهر، باطن موجود است، زيرا پيدايش ظاهر، يكى از اطوار وجود باطن است، پس در زمانى كه ما ظاهر را مى‌بينيم، بالفعل باطن در آن موجود مى‌باشد، زيرا ظاهر هر چيز حد و اندازه و تعيين باطن آن است، پس اگر انسان بتواند با سعى و مجاهده‌ى بسيار، ظاهر را ناديده بگيرد پس ضرورتا و طبيعتا باطن آن چيز را خواهد ديد و همين مطلب منظور ما است.


    در فصل اول بخش اول، علامه مى‌فرمايد: همانا بهترين و حقيقى‌ترين كمال براى انسان، ولايت الله و دوستى و تحت سرپرستى قرار گرفتن پذيرش الهى است، زيرا با برهان قاطع و صريح مشخص مى‌شود كه هدف اصلى دين حقه الهى و دلالت ظاهر بيانات دينى همين ولايت الله و ولى الله شدن است و در فصل‌هاى مختلف كتاب به آن اشاره شده است كه در پنج فصل و يك تكميل‌كننده تأليف فرموده‌اند.
    در فصل اول بخش اول، علامه مى‌فرمايد: همانا بهترين و حقيقى‌ترين كمال براى انسان، ولايت الله و دوستى و تحت سرپرستى قرار گرفتن پذيرش الهى است، زيرا با برهان قاطع و صريح مشخص مى‌شود كه هدف اصلى دين حقه الهى و دلالت ظاهر بيانات دينى همين ولايت الله و ولى الله شدن است و در فصل‌هاى مختلف كتاب به آن اشاره شده است كه در پنج فصل و يك تكميل‌كننده تأليف فرموده‌اند.
    خط ۹۸: خط ۹۸:
    [[رده:تصوف و عرفان]]
    [[رده:تصوف و عرفان]]
    [[رده:مباحث خاص تصوف و عرفان]]
    [[رده:مباحث خاص تصوف و عرفان]]