امام رضا علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ه‍ق ' به 'ق ')
    جز (جایگزینی متن - 'ولايت عهدى' به 'ولايت‌عهدى')
    خط ۵۴: خط ۵۴:
    بايد متذكر شد كه داعيان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى اميه مردم را دعوت مى‌كردند كه با «رضا از آل محمد» بيعت كنند، يعنى بى‌آنكه از كسى نام ببرند مى‌گفتند چون خلافت بنى اميه درست نيست بايد به كسى از خاندان محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه مورد رضايت همه باشد بيعت كنند.
    بايد متذكر شد كه داعيان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى اميه مردم را دعوت مى‌كردند كه با «رضا از آل محمد» بيعت كنند، يعنى بى‌آنكه از كسى نام ببرند مى‌گفتند چون خلافت بنى اميه درست نيست بايد به كسى از خاندان محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه مورد رضايت همه باشد بيعت كنند.


    بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضاعليه‌السلام را به ولايت عهدى برگزيد، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.
    بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضاعليه‌السلام را به ولايت‌عهدى برگزيد، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.


    در كتب معتبر، از جمله در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]]، نصوص و دلايل امامت آن حضرت مذكور است و در همين كتاب (23/1 به بعد) وصيت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم‌عليه‌السلام مندرج است.
    در كتب معتبر، از جمله در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]]، نصوص و دلايل امامت آن حضرت مذكور است و در همين كتاب (23/1 به بعد) وصيت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم‌عليه‌السلام مندرج است.
    خط ۶۱: خط ۶۱:
    پس از آن كه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايسته‌تر و برازنده‌تر از على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام نديد و از اين رو كس فرستاد و او را از مدينه به خراسان فرا خواند.
    پس از آن كه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايسته‌تر و برازنده‌تر از على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام نديد و از اين رو كس فرستاد و او را از مدينه به خراسان فرا خواند.


    دربارۀ علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى عليهما‌السلام نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت عهدى خود را به او تفويض كرد.
    دربارۀ علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى عليهما‌السلام نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت‌عهدى خود را به او تفويض كرد.


    اين مطلب درست به نظر نمى‌رسد، زيرا مستلزم آن است كه مأمون شيعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.
    اين مطلب درست به نظر نمى‌رسد، زيرا مستلزم آن است كه مأمون شيعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.
    خط ۶۹: خط ۶۹:
    بعضى گفته‌اند فضل بن سهل ذو الرياستين كه در حكم وزير مأمون بود او را بر اين كار واداشت. اما بايد ديد كه چه علتى موجب گرديد تا فضل بن سهل مأمون را بر اين كار وا بدارد؟
    بعضى گفته‌اند فضل بن سهل ذو الرياستين كه در حكم وزير مأمون بود او را بر اين كار واداشت. اما بايد ديد كه چه علتى موجب گرديد تا فضل بن سهل مأمون را بر اين كار وا بدارد؟


    به احتمال قوى دلايل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضاعليه‌السلام به ولايت عهدى، سياسى بوده است، زيرا پس از قتل امين اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در ميان بنى عباس فرد برجسته‌اى كه مورد قبول و رضايت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لياقت و شخصيت سياسى در عراق ناشناخته بود.
    به احتمال قوى دلايل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضاعليه‌السلام به ولايت‌عهدى، سياسى بوده است، زيرا پس از قتل امين اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در ميان بنى عباس فرد برجسته‌اى كه مورد قبول و رضايت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لياقت و شخصيت سياسى در عراق ناشناخته بود.


    در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از اين رو چشم‌ها و دل‌ها نگران و منتظر خاندان امام علی‌عليه‌السلام بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند.
    در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از اين رو چشم‌ها و دل‌ها نگران و منتظر خاندان امام علی‌عليه‌السلام بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند.


    فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابوالسرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مى‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايت عهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايه‌هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضاعليه‌السلام را به خراسان ببرند.
    فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابوالسرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مى‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايت‌عهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايه‌هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر عليهم‌السلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضاعليه‌السلام را به خراسان ببرند.


    رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايت عهدى حضرت رضاعليه‌السلام دخالت داشته است.
    رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايت‌عهدى حضرت رضاعليه‌السلام دخالت داشته است.


    در روايات شيعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دليل اين امر را كثرت شيعيان در كوفه و قم ذكر كرده‌اند، زيرا مأمون مى‌ترسيد كه شيعيان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
    در روايات شيعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دليل اين امر را كثرت شيعيان در كوفه و قم ذكر كرده‌اند، زيرا مأمون مى‌ترسيد كه شيعيان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
    خط ۹۰: خط ۹۰:
    حضرت در نيشابور در محله‌اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.
    حضرت در نيشابور در محله‌اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.


    به روايت [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پيشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در اين باب مخاطبات زياد ميان ايشان رد و بدل گرديد سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولايت عهدى را پذيرفت به اين شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چيزى را تغيير ندهد.
    به روايت [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پيشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در اين باب مخاطبات زياد ميان ايشان رد و بدل گرديد سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولايت‌عهدى را پذيرفت به اين شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چيزى را تغيير ندهد.


    علت مقاومت امام اين بود كه اوضاع را پيش بينى مى‌كرد و بر او مسلم بود عشيرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لاابالى‌گرى و درازدستى عهد هارون الرشيد كرده‌اند زير بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانين الهى نخواهد بود.
    علت مقاومت امام اين بود كه اوضاع را پيش بينى مى‌كرد و بر او مسلم بود عشيرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لاابالى‌گرى و درازدستى عهد هارون الرشيد كرده‌اند زير بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانين الهى نخواهد بود.
    خط ۹۶: خط ۹۶:
    مأمون پس از آن كه آن حضرت ولايت‌عهدى را پذيرفت امر كرد تا لباس سياه كه شعار عباسيان بود ترك شود و درباريان و فرماندهان و سپاهيان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علويان بود بپوشند. خود نيز جامۀ سبز پوشيد و نام امام را زينت بخش درهم و دينار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و اين به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز سه‌شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.
    مأمون پس از آن كه آن حضرت ولايت‌عهدى را پذيرفت امر كرد تا لباس سياه كه شعار عباسيان بود ترك شود و درباريان و فرماندهان و سپاهيان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علويان بود بپوشند. خود نيز جامۀ سبز پوشيد و نام امام را زينت بخش درهم و دينار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و اين به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز سه‌شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.


    على بن عيسى [[اربلی، علی بن عیسی|اربلى]]  مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] ، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولايت عهدى امام رضاعليه‌السلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضاعليه‌السلام در ميان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ق در دست يكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) ديده و صورت آن را در همان كتاب [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  آورده است.
    على بن عيسى [[اربلی، علی بن عیسی|اربلى]]  مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]] ، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولايت‌عهدى امام رضاعليه‌السلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضاعليه‌السلام در ميان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ق در دست يكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) ديده و صورت آن را در همان كتاب [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  آورده است.


    تحقيق دربارۀ صحت و اصالت اين عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى ديگر مى‌خواهد و در اينجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتيجه مى‌شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شيعى بوده است و در مطالب گذشته نيز به آن اشاره شد صحت ندارد زيرا مأمون در اين عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌اى تعبير مى‌كند كه با عقايد اهل سنت مطابق است.
    تحقيق دربارۀ صحت و اصالت اين عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى ديگر مى‌خواهد و در اينجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتيجه مى‌شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شيعى بوده است و در مطالب گذشته نيز به آن اشاره شد صحت ندارد زيرا مأمون در اين عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌اى تعبير مى‌كند كه با عقايد اهل سنت مطابق است.


    مأمون در اين عهدنامه به سخن عمر استناد مى‌جويد و هم چنين خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‌داند. هم چنين در اين عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولايت عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‌داند نه آنچه شيعيان معتقدند كه او خليفه و امام بحق و برگزيده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خويش است. هم چنين در اين عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.
    مأمون در اين عهدنامه به سخن عمر استناد مى‌جويد و هم چنين خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‌داند. هم چنين در اين عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولايت‌عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‌داند نه آنچه شيعيان معتقدند كه او خليفه و امام بحق و برگزيده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خويش است. هم چنين در اين عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.


    حضرت امام رضاعليه‌السلام به موجب آنچه مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  آورده است در پشت اين عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با ترديد و شك تلقى كرده است.
    حضرت امام رضاعليه‌السلام به موجب آنچه مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  آورده است در پشت اين عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با ترديد و شك تلقى كرده است.
    خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
    دربارۀ جفر و جامعه و ماهيت آن نمى‌توان سخنى گفت و شكى هم نيست كه امام‌عليه‌السلام با ارشاد و هدايت الهى از غيب و آينده مى‌تواند آگاه باشد. اما اين كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگويد محل ترديد است زيرا مأمون و اطرافيان او به جفر و جامعه‌اى كه مخصوص امامان شيعه باشد كه به وسيلۀ آن از سر غيب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعيد است كه حضرت امام رضاعليه‌السلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنين چيزى مرقوم بفرمايند.
    دربارۀ جفر و جامعه و ماهيت آن نمى‌توان سخنى گفت و شكى هم نيست كه امام‌عليه‌السلام با ارشاد و هدايت الهى از غيب و آينده مى‌تواند آگاه باشد. اما اين كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگويد محل ترديد است زيرا مأمون و اطرافيان او به جفر و جامعه‌اى كه مخصوص امامان شيعه باشد كه به وسيلۀ آن از سر غيب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعيد است كه حضرت امام رضاعليه‌السلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنين چيزى مرقوم بفرمايند.


    تاريخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است و چنان كه گفتيم [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز انتخاب حضرت را به ولايت عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‌داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان يك شنبه مى‌شود نه دوشنبه. اما اختلاف يك روز را مى‌توان به اختلاف در رؤيت هلال منسوب داشت.
    تاريخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است و چنان كه گفتيم [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] روز انتخاب حضرت را به ولايت‌عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‌داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان يك شنبه مى‌شود نه دوشنبه. اما اختلاف يك روز را مى‌توان به اختلاف در رؤيت هلال منسوب داشت.


    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (154/2 به بعد) نسخۀ سند ديگرى از حضرت رضاعليه‌السلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاريخ آن نيز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است نقل كرده است و در آن تصريح شده است كه اين روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را وليعهد خود كرده و مردم را به پوشيدن لباس سبز واداشته است.
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (154/2 به بعد) نسخۀ سند ديگرى از حضرت رضاعليه‌السلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاريخ آن نيز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است نقل كرده است و در آن تصريح شده است كه اين روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را وليعهد خود كرده و مردم را به پوشيدن لباس سبز واداشته است.
    خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:


    ==شهادت==
    ==شهادت==
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از ابوعلى حسين بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نيست) نقل مى‌كند كه ولايت عهدى حضرت رضا به اشاره و توصيۀ فضل بن سهل بوده است و چون اين خبر به بغداد رسيد خاندان بنى عباس را خوش نيامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى كه موسيقى‌دان و عود نواز بود بيعت كردند و چون مأمون اين خبر را شنيد دريافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پيش او گذاشته است.
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] از ابوعلى حسين بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نيست) نقل مى‌كند كه ولايت‌عهدى حضرت رضا به اشاره و توصيۀ فضل بن سهل بوده است و چون اين خبر به بغداد رسيد خاندان بنى عباس را خوش نيامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى كه موسيقى‌دان و عود نواز بود بيعت كردند و چون مأمون اين خبر را شنيد دريافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پيش او گذاشته است.


    پس، از مرو بيرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسيد فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دايى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بيمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات يافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گرديد. اين واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.
    پس، از مرو بيرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسيد فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دايى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بيمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات يافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گرديد. اين واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.
    خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  پس از نقل اين خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‌داند و مى‌گويد (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را وليعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضاعليه‌السلام دشمن بود.
    [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  پس از نقل اين خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‌داند و مى‌گويد (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را وليعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضاعليه‌السلام دشمن بود.


    اين كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضاعليه‌السلام باشد محل ترديد است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولايت عهدى حضرت رضاعليه‌السلام مؤثر بوده است. اما گويا پس از انتخاب آن حضرت به ولايت عهدى وقايعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضاعليه‌السلام شده است.
    اين كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضاعليه‌السلام باشد محل ترديد است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولايت‌عهدى حضرت رضاعليه‌السلام مؤثر بوده است. اما گويا پس از انتخاب آن حضرت به ولايت‌عهدى وقايعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضاعليه‌السلام شده است.


    روايتى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ايشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسيدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‌خواستيم «رضا» را بيازماييم. پس از آن حضرت رضاعليه‌السلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دريافت كه حق با امام رضاعليه‌السلام بوده است.
    روايتى در [[عيون أخبار الرضا(عليه السلام) (تصحیح لاجوردی‌)|عيون اخبار الرضا]] (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ايشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسيدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‌خواستيم «رضا» را بيازماييم. پس از آن حضرت رضاعليه‌السلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دريافت كه حق با امام رضاعليه‌السلام بوده است.


    شايد اين معنى يكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شايد عوامل ديگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (حوادث سال 203) حضرت رضاعليه‌السلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضايى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولايت عهدى خود آن حضرت نهان مى‌دارد و مردم در بغداد با ابراهيم بن المهدى بيعت كرده‌اند.
    شايد اين معنى يكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شايد عوامل ديگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (حوادث سال 203) حضرت رضاعليه‌السلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضايى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولايت‌عهدى خود آن حضرت نهان مى‌دارد و مردم در بغداد با ابراهيم بن المهدى بيعت كرده‌اند.


    چون مأمون در اين باره تحقيق كرد و صدق گفته‌هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گرديد و چنان كه در تواريخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات يافت.
    چون مأمون در اين باره تحقيق كرد و صدق گفته‌هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گرديد و چنان كه در تواريخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات يافت.
    خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
    مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  پس از ذكر مطالبى در اين باره مى‌گويد اين كه گفته مى‌شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگين ساختند ما نمى‌دانيم كه چنين چيزى سبب زهرآگين شدن انگور مى‌گردد و قياس طبى، آن را گواهى نمى‌دهد.
    مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  پس از ذكر مطالبى در اين باره مى‌گويد اين كه گفته مى‌شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگين ساختند ما نمى‌دانيم كه چنين چيزى سبب زهرآگين شدن انگور مى‌گردد و قياس طبى، آن را گواهى نمى‌دهد.


    البته مجلسى اظهارات مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  را رد مى‌كند و حق را به جانب [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  و مفيد مى‌دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور يا انار يا چيز ديگر روايات مختلف است و آنچه مى‌توان با قطع نظر از جزئيات و تفاصيل واقعه گفت اين است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولايت عهدى سياسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سياسى صورت گرفته است و به همين جهت احتمال مسموم شدن حضرت بيشتر است.
    البته مجلسى اظهارات مؤلف [[كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط. الحديثة)|كشف الغمة]]  را رد مى‌كند و حق را به جانب [[ابن‌بابویه، محمد بن علی|صدوق]]  و مفيد مى‌دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور يا انار يا چيز ديگر روايات مختلف است و آنچه مى‌توان با قطع نظر از جزئيات و تفاصيل واقعه گفت اين است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولايت‌عهدى سياسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سياسى صورت گرفته است و به همين جهت احتمال مسموم شدن حضرت بيشتر است.


    زيرا مأمون پس از شنيدن اين كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى بيعت كردند دريافت كه يكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همين ولايت عهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از اين گرفتارى كه گريبان‌گير او شده بود نجات دهد.
    زيرا مأمون پس از شنيدن اين كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى بيعت كردند دريافت كه يكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همين ولايت‌عهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از اين گرفتارى كه گريبان‌گير او شده بود نجات دهد.


    ==منابع==
    ==منابع==