قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'لالدين' به 'ل‌الدين')
    جز (جایگزینی متن - '،ش' به '، ش')
    خط ۴۴: خط ۴۴:




    '''قاضى سعيد قمى'''، نام او محمد،فرزند محمد مفيد، مدعوّ به سعيد شريف قمى، معروف به قاضى سعيد، ملقب به حكيم كوچك، طبيب، عارف، فقيه،شاعر، محدث، اديب، آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى، نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).
    '''قاضى سعيد قمى'''، نام او محمد،فرزند محمد مفيد، مدعوّ به سعيد شريف قمى، معروف به قاضى سعيد، ملقب به حكيم كوچك، طبيب، عارف، فقيه، شاعر، محدث، اديب، آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى، نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).


    محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
    محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
    خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
    #از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.
    #از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.


    (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref>مجلۀ وحيد،شمارۀ مسلسل 117،شهريور 1352،ص 667 تا 678.</ref>
    (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref>مجلۀ وحيد، شمارۀ مسلسل 117، شهريور 1352،ص 667 تا 678.</ref>


    دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:
    دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:
    خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
    #حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج 2،ص 284.</ref>
    #حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج 2،ص 284.</ref>
    #:تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.
    #:تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.
    #شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند<ref>الطهرانى، ال[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج 15،ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق،شمارۀ 522.</ref>، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
    #شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند<ref>الطهرانى، ال[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج 15،ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق، شمارۀ 522.</ref>، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
    #ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:
    #ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:


    خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
    #:«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref>قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا،ص 9.</ref>
    #:«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref>قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا،ص 9.</ref>
    #حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref>تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
    #حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref>تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
    #قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref>قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
    #قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
    #:لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>
    #:لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>
    #قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    #قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    خط ۱۷۹: خط ۱۷۹:
    #نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين
    #نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين
    #:ذات نمى‌تواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»<ref>همان،ص 68-71.</ref>
    #:ذات نمى‌تواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»<ref>همان،ص 68-71.</ref>
    #:قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده است.<ref>قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.</ref>
    #:قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده است.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.</ref>
    #علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در
    #علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در
    #:دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref>قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>
    #:دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>
    #بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
    #بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
    #:«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 66.</ref>
    #:«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 66.</ref>
    #قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref>قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
    #قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
    #اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
    #اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
    #:«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref>همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
    #:«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref>همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است: