سعادت از نگاه فارابی: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
    خط ۸۵: خط ۸۵:
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد كه در اثناء همين سير و حركت به‌سوى كمال، علم مهم ديگرى ظاهر مى‌گردد كه «علم مدنى» نام دارد و مقصود از آن، «شناخت امورى است كه مردم مدينه به‌وسيله آن امور و به‌ويژه اجتماع مدنى، به سعادت مى‌رسند»؛ چه، هدف از كسب مبادى تعليم و فهم مبادى وجود نيز همين تحصيل سعادت است.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد كه در اثناء همين سير و حركت به‌سوى كمال، علم مهم ديگرى ظاهر مى‌گردد كه «علم مدنى» نام دارد و مقصود از آن، «شناخت امورى است كه مردم مدينه به‌وسيله آن امور و به‌ويژه اجتماع مدنى، به سعادت مى‌رسند»؛ چه، هدف از كسب مبادى تعليم و فهم مبادى وجود نيز همين تحصيل سعادت است.


    اين اجتماع مدنى، چنان‌كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد، تا اندازه زيادى شبيه اجتماع طبيعى اجسام در كل عالم است و گويى وى براى عالم، دو صفت قائل مى‌شود: طبيعى و اجتماعى كه ميان اين دو صفت، هماهنگى، ترتيب و تناسب ويژه‌اى وجود دارد و اين اوصاف، در باره مجتمعات و افراد، هر دو، مصداق مى‌يابد و خلاصه انسان خود در اين عالم كبير، عالم صغير است.
    اين اجتماع مدنى، چنان‌كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد، تا اندازه زيادى شبيه اجتماع طبيعى اجسام در كل عالم است و گويى وى براى عالم، دو صفت قائل مى‌شود: طبيعى و اجتماعى كه ميان اين دو صفت، هماهنگى، ترتيب و تناسب ويژه‌اى وجود دارد و اين اوصاف، درباره مجتمعات و افراد، هر دو، مصداق مى‌يابد و خلاصه انسان خود در اين عالم كبير، عالم صغير است.


    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در گفت‌وگوى خويش از قوانين اجتماعى، به دو نوع قانون اشاره كرده است: نوعى كه ثابت و نامتبدل است و نوعى كه با گذشت زمان، دگرگونى و تبدل مى‌يابد و هريك از اين دو، از جهتى خاضع فاعل است، مانند خود انسان و از جهتى ديگر، خاضع اراده، مانند صفات او، چون عفت و توانگرى و آنچه به اين دو مى‌ماند، اما هر دوى اين نوع قوانين، خاضع قوه تفكر است كه به استنباط امور كه نافع‌تر است، توانايى دارد؛ خواه اين نفع براى فرد باشد يا براى امت و مدينه.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در گفت‌وگوى خويش از قوانين اجتماعى، به دو نوع قانون اشاره كرده است: نوعى كه ثابت و نامتبدل است و نوعى كه با گذشت زمان، دگرگونى و تبدل مى‌يابد و هريك از اين دو، از جهتى خاضع فاعل است، مانند خود انسان و از جهتى ديگر، خاضع اراده، مانند صفات او، چون عفت و توانگرى و آنچه به اين دو مى‌ماند، اما هر دوى اين نوع قوانين، خاضع قوه تفكر است كه به استنباط امور كه نافع‌تر است، توانايى دارد؛ خواه اين نفع براى فرد باشد يا براى امت و مدينه.